[hadith]القرآن الکریم‏:

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتَابَ نُوراً لَا تُطْفَأُ مَصَابیحُهُ وَ سرَاجاً لَا یَخْبُو تَوَقُّدُهُ وَ بَحْراً لَا یُدْرَکُ قَعْرُهُ وَ مِنْهَاجاً لَا یُضِلُّ نَهْجُهُ وَ شُعَاعاً لَا یُظْلِمُ ضَوْءُهُ وَ فُرْقَاناً لَا یُخْمَدُ بُرْهَانُهُ وَ تِبْیَاناً لَا تُهْدَمُ أَرْکَانُهُ وَ شفَاءً لَا تُخْشَی أَسْقَامُهُ وَ عِزّاً لَا تُهْزَمُ أَنْصَارُهُ وَ حَقّاً لَا تُخْذَلُ أَعْوَانُهُ. فَهُوَ مَعْدنُ الْإِیمَانِ وَ بُحْبُوحَتُهُ وَ یَنَابیعُ الْعِلْمِ وَ بُحُورُهُ وَ رِیَاضُ الْعَدْلِ وَ غُدْرَانُهُ وَ أَثَافِیُّ الْإِسْلَامِ وَ بُنْیَانُهُ وَ أَوْدیَةُ الْحَقِّ وَ غِیطَانُهُ. وَ بَحْرٌ لَا یَنْزفُهُ الْمُسْتَنْزفُونَ وَ عُیُونٌ لَا یُنْضِبُهَا الْمَاتِحُونَ وَ مَنَاهِلُ‏ لَا یَغِیضُهَا الْوَارِدُونَ وَ مَنَازلُ لَا یَضِلُّ نَهْجَهَا الْمُسَافِرُونَ وَ أَعْلَامٌ لَا یَعْمَی عَنْهَا السَّائِرُونَ وَ [إِکَامٌ‏] آکَامٌ لَا یَجُوزُ عَنْهَا الْقَاصِدُونَ. جَعَلَهُ اللَّهُ رِیّاً لِعَطَش الْعُلَمَاءِ وَ رَبیعاً لِقُلُوب الْفُقَهَاءِ وَ مَحَاجَّ لِطُرُقِ الصُّلَحَاءِ، وَ دَوَاءً لَیْسَ بَعْدَهُ دَاءٌ وَ نُوراً لَیْسَ مَعَهُ ظُلْمَةٌ، وَ حَبْلًا وَثِیقاً عُرْوَتُهُ وَ مَعْقِلًا مَنِیعاً ذرْوَتُهُ، وَ عِزّاً لِمَنْ تَوَلَّاهُ وَ سلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ وَ هُدًی لِمَنِ ائْتَمَّ بهِ وَ عُذْراً لِمَنِ انْتَحَلَهُ وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بهِ وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بهِ وَ فَلْجاً لِمَنْ حَاجَّ بهِ وَ حَامِلًا لِمَنْ حَمَلَهُ وَ مَطِیَّةً لِمَنْ أَعْمَلَهُ وَ آیَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ وَ جُنَّةً لِمَنِ اسْتَلْأَمَ وَ عِلْماً لِمَنْ وَعَی وَ حَدیثاً لِمَنْ رَوَی وَ حُکْماً لِمَنْ قَضَی‏.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 3، صفحه 836-829

سپس امام (ع) به ذکر انوار تابانی که پیامبر اکرم (ص) برای رسانیدن آن به جهانیان مبعوث شده و عبارت از قرآن مجید است می پردازد، و فضایل آن را به شرح زیر بر می شمارد:

1-  قرآن نوری است که چراغهایش خاموش نمی شود، مراد آن حضرت نور علم و اخلاق است که قرآن مشتمل بر آنهاست، واژه مصابیح را یا برای دانشها و حکمتهایی که قرآن پخش کرده و مردم از آنها پیروی کرده اند، و یا برای دانشمندان و آنانی که احکام قرآن را به کار بسته و به آن آراستگی یافته اند استعاره فرموده است. 

2-  چراغی است که فروغش قطع نمی شود، یعنی به سبب تابش انوار قرآن، هدایت و راهنمایی مردم پایان نمی یابد، و این معنای جمله نخست را دارد. 

3-  دریایی است که ژرفای آن را نمی توان یافت، واژه بحر از دو نظر برای قرآن استعاره شده است، یکی از نظر عمق اسرار آن است و همان گونه که با فرو رفتن در دریای ژرف به قعر آن نمی توان رسید، خردها و اندیشه ها نیز از این که بر اسرار قرآن احاطه پیدا کنند و به عمق معانی و مقاصد آن برسند ناتوانند، دیگر به ملاحظه این است که قرآن معدن نفایس علوم و فضایل است، همان گونه که دریا محلّ گوهرهای گرانبهاست. 

4-  راهی است که در آن گمراهی نیست، آشکار است که قرآن برای کسی که بخواهد در پرتو آن به سوی خدا گام بردارد راهی روشن است، و کسی که مقاصد آن را درک کند دچار گمراهی نمی شود. 

5-  شعاع تابانی است که تاریک نمی شود، یعنی تاریکیهای شبهه و نفاق نمی تواند حقّی را که قرآن گویای آن است بپوشاند، واژه های شعاع، ضوء و ظلمت بر سبیل استعاره به کار رفته است. 

6-  فرقانی است که تابش برهانش فرو نمی نشیند، یعنی قرآن مشتمل بر دلایلی است استوار و پایدار که حقّ و باطل را از یکدیگر جدا و آشکار می سازد، واژه خمود (فرو نشستن آتش) استعاره است، زیرا ادلّه و براهین قرآنی از لحاظ تابندگی و روشنگری به آتش فروزانی شبیه است که شعله های روشنی بخش آن فرو نمی نشیند و امام (ع) این صفت آتش را که خمودی نمی پذیرد به قرآن نسبت داده است. 

7-  بنیانی است که ارکانش ویران نمی گردد، واژه بنیان را برای آنچه قرآن بر آن مشتمل و در دلها رسوخ یافته استعاره آورده و با ذکر ارکان که لازمه هر بنایی است این استعاره را ترشیح داده است. 

8-  شفایی است که بیم بیماری در آن نیست، چنان که خداوند متعال فرموده است: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»«» و آشکار است که تدبّر در قرآن و اسرار آن موجب بهبود نفوس بشری از بیماری نادانی و عوارض خویهای زشت و اخلاق ناپسندیده است، و این شفایی است که در پی آن بیم بیماری نیست، زیرا فضیلتهای نفسانی اگر ملکه شود بیم زوال آنها وجود ندارد، و صفات زشتی که ضدّ آنهاست نمی تواند آن ملکات را دگرگون کند، علاوه بر این چنان که پیش از این گفته شده قرآن برای بدنها نیز مایه شفا و بهبودی است. 

9-  عزّتی است که یاوران آن دچار شکست نمی شوند. 

10-  حقّی است که یار و یاوران آن درمانده نمی گردند، مراد از یاران قرآن مسلمانانند که آن را تصدیق کرده و به آن عزّت یافته، و به آن پناه جسته، و بر طبق آن راه خدا را می پویند، آشکار است که این یار و یاوران را کسی نمی تواند شکست دهد، و خداوند هرگز آنان را بی کس و درمانده نخواهد گذاشت. 

11-  قرآن معدن و مرکز ایمان است، همان معدنی که ایمان کامل به خدا و پیامبرش (ص) و به همه آنچه آن حضرت از جانب خداوند آورده از آن به دست می آید، و روشن است که اعتقاد به حقانیّت قرآن و فهم مقاصد آن، و عمل به احکام و دستورهای آن سبب انعقاد ایمان در دل و رسوخ آن می گردد. 

12-  چشمه ها و دریاهای دانش است، واژه های ینابیع (سرچشمه ها) و بحور (دریاها) هر دو برای قرآن استعاره شده اند، زیرا قرآن محلّ افاضه نفایس علوم و کانون به دست آوردن دانشهای ارزشمند است. 

13-  بستانهای عدل و آبگیرهای آن است، واژه های ریاض (بستانها) و غدران (برکه ها) نیز هر دو استعاره اند، زیرا قرآن منبع سرشار عدل است، و کلّی و جزیی آن از این منبع جوشان به دست می آید و بی شکّ رهنمونی است که از راه حقّ منحرف نمی شود تا این که انسانی را که در پی آن گام بر می دارد به درگاه قرب خداوند وارد گرداند. 

14-  پایه های اسلام و بنیاد آن است، واژه أثافیّ (پایه ها) و بنیان (بنیاد) هر دو برای قرآن استعاره شده است، زیرا مانند پایه های دیگ، ساختمان اسلام بر اساس آن بر پا و استوار است. 

15-  وادیهای حقّ و سرزمینهای هموار آن است، واژه أودیه (درّه ها) غیطان (زمینهای هموار) استعاره برای قرآن است، بدین مناسبت که معدن حقّ و محلّ دسترسی به آن است همچنان که درّه ها و زمینهای هموار جایگاه آب و گیاه است. 

16-  دریایی است که آبکشان، آب آن را نتوانند کشید. 

17-  چشمه هایی است که آبکشان، آب آن را نمی خشکانند. استعاره بحر و عیون برای قرآن در این جا بدین مناسبت تکرار شده که فواید و مقاصد حاصله از این کتاب الهی پایان ناپذیر است. 

18-  جمله «و مناهل لا یغیضها الواردون»، 

نیز به همین معناست، این که واژه نضوب (ته نشین شدن آب) تنها به چشمه ها نسبت داده شده برای این است که ته نشینی آب در چشمه ها محتمل است نه دریاها، همچنین نسبت دادن ورود به مناهل (آبشخورها) بدین مناسبت است که نهل به معنای سیراب شدن است و غرض کسی که وارد آب می شود نیز همین است. 

19-  منزلگاههایی است که مسافران راه آن را گم نمی کنند، یعنی قرآن مشتمل بر مراتب و مقاماتی از علوم است که چون خردهای پویای راه خدا به آن در آیند گم نمی شوند، زیرا راه قرآن روشن و بسیار تابان است. 

20-  جمله «و أعلام لا یعمی عنها السّائرون»، 

نیز معنای جمله پیش را دارد. 

21-  جمله «و آکام لا یجوز عنها القاصدون»، 

نیز شبیه معانی جملات پیش است لفظ اعلام «نشانه ها» و آکام (تپّه ها) را برای دلایل و اماراتی که در طریق شناخت قرآن و احکام آن وجود دارد استعاره فرموده، زیرا همچنان که نشانه ها و کوهها رهروان را در راهها رهنمایند این ادلّه و امارات نیز بیانگر احکام و راهنمای مقاصد قرآن می باشند. 

22-  خداوند قرآن را فرو نشاننده تشنگی دانشمندان قرار داده است، واژه ریّ (سیراب شدن) را استعاره برای قرآن قرار داده، زیرا همان گونه که آب رنج تشنگی را بر طرف می کند، قرآن درد نادانی را از نفوس بشری می زداید، و واژه عطش را برای جهل بسیط، و یا برای آمادگی و اشتیاق کسانی که جویای علم و استفاده از آنند استعاره فرموده است، این که به جای سیراب کننده سیراب شدن به کار رفته بر سبیل مجاز و از باب اطلاق نام لازم بر ملزوم آن است. 

23-  خداوند قرآن را بهار دلهای دانایان گردانیده است، واژه ربیع (بهار) برای قرآن استعاره شده است، چه این که قرآن مرغزار دلهای دانشمندان است، و همان گونه که بهار مایه خوشحالی چهار پایان است، قرآن سبب بهجت و سرور دلهای آنان است و احکام الهی را از آن به دست می آورند. 

24-  خداوند قرآن را شاهراهی برای نیکان قرار داده است، آشکار است که قرآن برای نیکان و صالحان راهی روشن به سوی خداست. 

25-  دارویی است که پس از آن دردی نیست، این سخن نظیر گفتار آن حضرت است که فرموده است: شفایی است که بیماری در آن نیست. 

26-  روشنی است که با آن تاریکی نیست، یعنی با راه یافتن به سوی قرآن و به کار بستن احکام آن، هیچ تاریکی در برابر دیده باطن باقی نمی ماند، و معنای جمله «و شعاعا لا یظلم ضوءه» را دارد که پیش از این ذکر شد. 

27-  ریسمانی است که دستاویز آن محکم است، حبل (ریسمان) را برای قرآن و عروة (دستگیره) را برای آنچه بدان به قرآن تمسّک می جویند، استعاره فرموده است، و استحکام این دستاویز کنایه از این است که قرآن نجات دهنده و مایه رستگاری کسی است که به آن چنگ زند. 

28-  پناهگاهی است که قلّه اش بلند و استوار است، واژه معقل (پناهگاه) را به این لحاظ که قرآن محلّ امنی از آسیب جهل و عواقب آن که عذاب خداوند می باشد استعاره آورده است، واژه ذروة (قلّه یا ستیغ) برای ترشیح، و ذکر منیع (استوار) اشاره است به این که قرآن دژ محکم و نیرومندی است که هر کس بدان پناه برد مصون می ماند. 

29-  عزّتی است برای کسی که قرآن را به دوستی گیرد، یعنی آن را دوست خود قرار دهد، و امور خود را به او واگذارد و مخالفت آن نکند، و روشن است که قرآن سبب عزّت و شرف انسان در هر دو جهان است. 

30-  سلامتی است برای کسی که به آن در آید، یعنی ایمنی است، و منظور از در آمدن و وارد شدن به آن، تدبّر هر چه بیشتر در مقاصد قرآن و بهره گرفتن از انوار آن است، از این رو قرآن مایه ایمنی از عذاب خداوند و در افتادن در شبهاتی است که پرتگاه هلاکت به شمار می آیند. 

31-  هدایت است برای کسی که به آن اقتدا کند، معنای این سخن روشن است. 

32-  عذری است برای کسی که خود را بدان منسوب بدارد، یعنی هر کس قرآن را عذر خود قرار دهد، و مدّعی شود که دست اندر کار حفظ و تفسیر آن و یا کاری نظیر اینهاست و بدین وسیله از قبول تکالیف دیگری که در خور او نیست و یا برای او رنج آور است سرباز زند، عذرش مقبول و موجب رهایی اوست، سخن مذکور مانند این است که: به کسی که در صدد آزار دیگری است گفته شود: سزاوار تو نیست او با بیازاری زیرا او از حافظان قرآن کریم و از دانایان علوم آن است، و این گفتار سبب ترک آزار او گردد. 

33-  حجّت است برای کسی که از آن سخن بگوید. 

34-  گواه حقّ است برای کسی که به وسیله آن با دشمن ستیزه کند. 

35-  پیروزی است برای کسی که به آن استدلال کند، معنای سه جمله مذکور نزدیک به یکدیگر است، اطلاق واژه فلج (پیروزی) بر قرآن از نظر استدلال به آن، از باب اطلاق نام غایت (نتیجه) بر ذی الغایه (نتیجه دهنده) است، زیرا پیروزی نتیجه استدلال به قرآن است، واژه های شاهد و حجّة اعمّ از برهان است. 

36-  نگهدارنده کسی است که به آن عمل کند، یعنی کسانی که در دنیا حامل معارف قرآن و حافظ آیات آنند، قرآن در قیامت حامل و نگهبان آنهاست، امام (ع) این معنا را که قرآن در روز رستاخیز این گونه کسان را از عذاب روز رستاخیز نجات می دهد به این که قرآن آنها را حمل خواهد کرد بیان و تعبیر فرموده، و این از باب اطلاق اسم سبب بر مسبّب است. 

37-  مرکبی است برای کسی که آن را به کار بندد، واژه مطیّه (مرکب سواری) را برای قرآن از نظر این که نجات دهنده است استعاره فرموده است و نظیر جمله حاملا می باشد، واژه إعمال (به کارگیری) را نیز برای پیروی از قوانین و احکام قرآن و مواظبت بر اجرای اوامر آن که موجب رستگاری از عذاب آخرت است استعاره آورده است، همچنان که به کارگیری مرکب سواری در راههای دور و دراز موجب رهایی از خطر می باشد. 

38-  نشانه روشنی است برای کسی که پیگیری و هشیاری داشته باشد. این سخن از نظر تدبّر و اندیشیدن در مثلها و داستانها و آیات قرآن است، زیرا در اینها نشانه ها و عبرتهاست، چنان که خداوند متعال فرموده است: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ». 

39-  سپر است برای کسی که جامه رزم پوشد، یعنی قرآن برای کسی که آن را مانند زره به تن کند و وسیله دفاع خود سازد سپر و نگهبان است، واژه سپر را برای قرآن استعاره قرار داده است، زیرا قرآن کسی را که به دانش آن مجهّز گردیده حفاظت می کند، واژه استلآم (زره پوشیدن) کنایه از مجهّز شدن به سلاح قرآن است. 

40-  دانش است برای کسی که فرا گیرد، یعنی کسی که قرآن را به دل بسپارد، و مقاصد آن را درک کند. 

41-  خبر است برای کسی که روایت کند، این سخن به مناسبت این است که در قرآن داستانها و سرگذشتهای امّتهای پیشین ذکر شده، و راست ترین چیزی که می توان در این باره نقل کرد اخباری است که قرآن مشتمل بر آنهاست، و شاید هم مراد از این که قرآن حدیث و خبر است این باشد که آن قول و گفتار گوینده ای که به نقل آن می پردازد نیست چنان که خداوند متعال فرموده است: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابهاً مَثانِیَ...» فایده ویژگی مذکور این است که انسان را بی نیاز می کند از این که بخواهد از چیزی غیر از قرآن که دارای فایده و ثواب آن نیست سخن گوید بلکه شایسته است زبان از آن ببندد و به تلاوت قرآن و گفتگو از آن بپردازد. 

42-  حکم حقّ است برای کسی که داوری کند، یعنی احکامی که قاضیان در داوریهای خود بدان نیاز دارند در قرآن است، به جای واژه حکما، حکما نیز روایت شده، و در این صورت معنا این است که قرآن داوری است که قاضیان بدان رجوع می کنند، و نمی توانند پا از حکم او بیرون گذارند. و توفیق از خداوند است.