[hadith]فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ؛ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ، وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ؛ نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ، کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ؛ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَی الثَّوَاب وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب؛ عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ؛ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ؛ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِیفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ؛ صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً، أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً، تِجَارَةٌ مُرْبحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ؛ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا، وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏7، ص: 549-535

 

صفات والای پرهیزکاران:

امام(علیه السلام) سپس به بیان فضایل و صفات برجسته پرهیزکاران پرداخته و سخن را با ذکر سه صفت برجسته آغاز می کند، می فرماید : «پرهیزکاران در این دنیا صاحب فضایلی هستند: گفتارشان راست، لباسشان میانه روی و راه رفتنشان تواضع و فروتنی است»; (فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ، مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصَادُ، وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ).

جمله «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ» اشاره به نخستین گام در خودسازی و تربیت انسانهاست و آن اصلاح زبان است; زبانی که بیشترین گناهان کبیره با آن انجام می شود و بهترین عبادات به وسیله آن صورت می گیرد و اگر اصلاح شود، همه وجود انسان رو به صلاح می رود و اگر فاسد شود، همه رو به ویرانی می گذارند.

واژه «صواب»، در اینجا، مفهوم بسیار گسترده ای دارد و هر سخن حق و مفیدی را شامل می شود. آری، پرهیزکاران قبل از هر کار به اصلاح گفتار خویش می پردازند و به همین دلیل، سالکان طریق الی الله معتقدند که اوّلین گام در اصلاح خویشتن، اصلاح زبان است که اصلاح آن مایه اصلاح سایر ارکان است. قرآن مجید می فرماید : «(یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَقُولُوا قَوْلا سَدیداً * یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ); ای کسانی که ایمان آورده اید پرهیزکاری پیشه کنید و سخن صحیح بگویید تا خداوند اعمال شما را اصلاح کند و گناهانتان را ببخشد».(1)

اصلاح اعمال و غفران ذنوب به دنبال تقوا و قول سدید، قرینه خوبی بر رابطه اینها با یکدیگر است.

تعبیر به «ملبس» در جمله «وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصَادُ»(2) که به عنوان دومین فضیلت مهم پرهیزکاران ذکر شده است اگر در معنای حقیقی به کار رود، اشاره به همان لباس ظاهری است که باید نه اسراف و تبذیر در آن باشد و نه سخت گیری و خساست، همان گونه که بسیاری از شارحان نهج البلاغه فهمیده اند.

اما اگر به قرینه آیاتی که لباس را در معنای کنایی وسیع به کار برده است; مانند (وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ)(3) و (وَهُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الَّیْلَ لِبَاساً)(4) و (هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ)(5) معنای لباس را منحصر در پوشش ظاهری ندانیم، مفهوم گسترده ای پیدا می کند که همه زندگی انسان را شامل می شود; یعنی اعتدال و میانه روی تمام زندگی آنان را در برگرفته و همچون لباسی است بر قامت آنان، همان گونه که در جمله سوم تعبیر به «مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ» تنها اشاره به راه رفتن ظاهری نیست، زیرا راه رفتن متواضعانه هر چند کار خوبی است اما در ردیف نخستین صفات برجسته پرهیزکاران قرار نمی گیرد; ولی هرگاه اشاره به معنای وسیع مشی باشد مفهومش این است که همه رفتارهای آنها آمیخته با تواضع است.

در واقع امام(علیه السلام) به سه اصل اساسی در آغاز این خطبه اشاره فرموده است: درستکاری، میانه روی و تواضع که بر سراسر زندگی پرهیزکاران حاکم است.

در روایات اسلامی نیز راجع به این سه اصل، تأکیدهای فراوانی دیده می شود; در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) می خوانیم : «إنَّ هذَا اللِّسانَ مِفْتاحُ کُلّ خَیْر وَ شَرٍّ فَیَنْبَغی لِلْمُؤْمِنِ اَنْ یَخْتِمَ عَلی لِسانِهِ کَما یَخْتِمُ عَلی ذَهَبهِ وَ فِضَتِهِ ; این زبان کلید هر خیر و شرّی است، پس سزاوار است که مؤمن مهر بر زبانش زند همان گونه بر طلا و نقره اش مهر می زند (و در صندوق محفوظی نگاه می دارد)».(6)

در حدیث دیگری از امیرالمؤمنین(علیه السلام) می خوانیم : «ما عالَ مَنِ اقْتَصَدَ; آن کس که میانه روی را پیشه کند هرگز تنگدست نمی شود».(7)

در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) چنین می خوانیم : «فیما اَوْحَی اللهُ عَزَّ وَجَلَّ إلی داوُد(علیه السلام) : یا داوُدُ کَما أنَّ أقْرَبَ النّاس مِنَ اللهِ الْمُتَواضِعُونَ کَذلِکَ أبْعَدُ النّاس مِنَ اللهِ الْمُتَکِبِّرُونَ; در بین سخنانی که خداوند عز و جل به حضرت داود(علیه السلام) وحی کرد این سخن بود: ای داود همان گونه که نزدیک ترین مردم به خداوند، افراد متواضع هستند، دورترین مردم از خداوند نیز متکبران هستند».(8)

سپس به بیان دو وصف دیگر پرداخته، می فرماید: «آنها چشمان خویش را از آنچه خداوند بر آنان حرام کرده فرو نهاده اند و گوشهای خود را وقف شنیدن علم و دانشی که برای آنان سودمند است، ساخته اند»; (غَضُّوا(9) أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ، وَ وَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ).

«غَضُّوا» از ریشه «غضّ» در اصل به معنای کم کردن است و هنگامی که در مورد چشم به کار می رود، معنای فروافکندن می دهد; یعنی سر را به زیر اندازد و نگاه نکند، که ما در تعبیرات فارسی به جای آن چشم پوشی به کار می بریم.

«وَقَفُوا» از ریشه «وقف» در لغت به معنای متوقف ساختن است; ولی گاه به معنای اصطلاحی فقهی یعنی چیزی را برای چیزی وقف کردن یا از آن گسترده تر، چیزی را اختصاص به چیزی دادن، به کار می رود.

بنابراین هر گاه در دو جمله بالا معانی حقیقی کلمه را در نظر بگیریم مفهومش آن است که آنها نگاه به صحنه های حرام نمی کنند و پیوسته گوش به علم نافع می دهند و اگر معنای وسیع و کنایی آنها را در نظر بگیریم، مفهوم جمله اوّل این است که آنها از همه محرمات چشم پوشی و صرف نظر می کنند و گوشهای آنها وقف بر علم نافع است.

مقصود از «علم نافع» در درجه اوّل، علومی است که برای دین و ارزشهای معنوی و زندگی سعادت بخش در جهان دیگر، سودمند است و در درجه بعد، همه علوم و دانشهایی را که برای عزت و عظمت و استقلال و سربلندی انسانها در این دنیا لازم است; اعم از علوم مربوط به سلامت انسان یا صنایع و کشاورزی یا علوم سیاسی و مانند آن.

بی شک رابطه انسان با جهان خارج، جهان امروز و گذشته به طور عمده از طریق این دو موهبت الهی; یعنی چشم و گوش است، حقایق را با چشم می بیند، تاریخ مکتوب را با چشم می خواند، پیام الهی و پیشوایان دین و تجربیات بزرگان پیشین را با گوش خود می شنود و با این دو وسیله با همه چیز در اطراف خود رابطه برقرار می کند که اگر این دو موهبت از انسان گرفته شود، چیزی برای او باقی نمی ماند و عقل و شعورش در حدّ طفل غیر ممیز متوقف خواهد ماند و حتی زبان و سایر حواس در صورت سلامت این دو فعال می شوند. به همین دلیل افراد کر و کور همیشه لال هستند هر چند زبانشان سالم باشد.

در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) می خوانیم: «کُلُّ عَیْن باکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیامَةِ غَیْرُ ثَلاث; عَیْنٌ سَهِرَتْ فی سَبیلِ اللهِ، وَ عَیْنٌ فاضَتْ مِنْ خَشْیَةِ اللهِ، وَ عَیْنٌ غَضَّتْ مِنْ مَحارِمِ اللهِ; تمام چشمها در روز قیامت گریان است، جز سه چشم، چشمی که در راه خدا بیدار بماند و چشمی که از خوف خدا گریان شود و چشمی که از حرام پوشیده شود».(10)

در حدیث دیگری از امام حسن مجتبی(علیه السلام) می خوانیم : «إِنَّ أبْصَرَ الاْبْصارِ ما نَفَذَ فِی الْخَیْرِ مَذْهَبَهُ وَ أسْمَعُ الاْسْماعِ ما وَعَی التَّذْکیرَ وَ انْتَفَعَ بهِ; بیناترین دیده ها، دیده ای است که نظر و دید آن در مسیر خیر باشد و شنواترین گوشها گوشی است که تذکرات و پندها را اخذ کند و از آنها نفع ببرد».(11)

سپس امام(علیه السلام) به یکی دیگر از اوصاف پرهیزکاران که صفت رضا و تسلیم است، پرداخته، می فرماید: «حال آنها در بلا همچون حالشان در آسایش و رفاه است»; (نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلاَءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ(12)).

در حال نعمت مست و مغرور نمی شوند و در بلا و مشکلات بی تابی و جزع ندارند; در همه حال راضی به رضای خدا و تسلیم در برابر اراده او هستند. به یقین از تلاش و کوشش برای مبارزه با مشکلات و فراهم کردن اسباب نعمتها فروگذار نمی کنند; ولی آنجا که از تحت اراده آنها بیرون است، جز تسلیم و رضا عکس العملی نشان نمی دهند; زیرا از یک سو می دانند خداوند حکیم است و مهربان; از هر کس، حتی از مادر مهربان تر و جز آنچه که مصلحت بنده با ایمان اوست، مقدّر نمی فرماید.

از سوی دیگر می دانند بی تابی در برابر بلا و حوادث ناگوار نه تنها مشکلی را حل نمی کند، بلکه اجر و پاداش آنها را بر باد می دهد و گاه بر مشکلات نیز می افزاید و سبب یأس و نومیدی وانفعال در برابر هر حادثه ای می شود.

درباره اهمیّت مقام تسلیم و رضا، روایات فراوانی از معصومین(علیهم السلام) وارد شده است; از جمله در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم : «رَأْسُ طاعَةِ اللهِ الصبرُ وَ الرِّضا عَنِ الله فیما اَحَبَّ الْعَبْدُ اَوْ کَرِهَ، وَ لا یَرْضی عَبْدٌ عَنِ اللهِ فیما اَحَبَّ أوْ کَرِهَ إلاّ کانَ خَیْراً لَهُ فیما أحَبَّ أوْ کَرِهَ; برترین مرتبه اطاعت خداوند، صبر و رضا در همه چیزهایی است که بندگان دوست دارند، یا دوست ندارند و هیچ بنده ای در همه این امور از خدا راضی نمی شود، مگر اینکه خیر او در آن است».(13)

مرحوم کلینی بعد از نقل این روایت در کافی، دوازده روایت دیگر دراهمیّت تسلیم و رضا و مقامات مؤمنان راضی و تسلیم در برابر اراده پروردگار ذکر کرده است.

امام(علیه السلام) بعد از ذکر اوصاف فوق به یک وصف دیگر مهم پرهیزکاران می پردازد که نشانه ایمان قویّ و اطمینان آنها به وعده های الهی است، می فرماید: «اگر سرآمد معیّنی که خداوند برای (زندگی) آنها مقرّر داشته نبود یک چشم بر هم زدن، ارواحشان از شوق پاداش الهی و ترس از کیفر او در جسمشان قرار نمی گرفت»; (وَ لَوْلاَ الاَْجَلُ الَّذی کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادهِمْ طَرْفَةَ عَیْن، شَوْقاً إِلَی الثَّوَاب، وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب).

روح آنها به کبوتری می ماند که در قفس گرفتار است; در یک سوی خود، باغی خرم و سرسبز با انواع گلها و گیاهان و میوه ها می بیند و در طرف دیگر خود آتشی سوزان. در درون قفس، بال و پر می زند و شدیداً طالب آزادی است تا پرواز کند و بر شاخسار باغ قرار گیرد و در ضمن از آتش سوزانی که در یک طرف دیگر قفس بود، رهایی یابد.

پرهیزکاران راستین چنین اند. عشق به ثواب از یک سو و خوف از عقاب (بر اثر سوء عاقبت) از سوی دیگر، روح ناآرام آنها را به جهان دیگر جذب می کند; ولی اجلی که خداوند برای آنها مقرر ساخته آنان را از این امر باز می دارد.

در ضمن این تعبیر، حاکمیت صفت خوف و رجا را بر وجود آنها روشن می سازد; از یک سو امیدوار به لطف و ثواب الهی هستند و از سوی دیگر از این بیم دارند که در دنیا پایشان بلغزد و در دام شیطان و هوای نفس، گرفتار شوند و با سوء عاقبت از دنیا بروند.

در حدیثی از لقمان حکیم می خوانیم که خطاب به فرزندش می گفت: «یا بَنِیَّ خَفِ اللهِ خَوْفاً لَوْ أَتَیْتَ یَوْمَ الْقِیامَةِ ببَرِّ الثَقَلَیْنِ خِفْتَ أنْ یُعذّبَکَ وَ ارْجِ اللهَ رَجاءً لَوْ وافَیْتَ الْقِیامَةَ بإِثْمِ الثَّقَلَیْنِ رَجَوْتَ أَنْ یَغْفِرَاللهُ لَکَ; فرزندم آن گونه از خدا بترس که اگر در روز قیامت در صحنه قیامت وارد شوی، در حالی که اعمال نیک انس و جن را با خود داشته باشی باز از عذاب خدا بترسی و آن قدر امیدوار به لطف او باش که اگر روز قیامت با گناه جن و انس وارد محشر شوی باز امید به عفو او داشته باشی».(14)

سپس امام(علیه السلام) به سراغ یکی دیگر از اوصاف بسیار برجسته پرهیزکاران می رود، می فرماید : «آفریدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده، به همین دلیل غیر او در چشمانشان کوچک است»; (عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسهِمْ فَصَغُرَ مَادُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ).

هر گاه کسی در کنار اقیانوس پهناور و بی کرانی باشد، طبیعی است که یک قطره آب در نظرش بسیار حقیر و ناچیز است و آن کس که چشم به آفتاب عالمتاب دوخته، پرتو شمع کوچکی در نظرش بی مقدار است. آری پرهیزکاران با آفریدگار جهان هستی، با قدرت و علم بی پایان او آشنا شده اند و به قدر استعداد خود، عظمت ذات پاک او را دریافته اند. بدیهی است که غیر او در نظرشان کوچک و بی مقدار است و یکی از دلایل تقوا و پرهیزکاری و بالاتر از آن، عصمت و مصونیت از گناه همین است. هر قدر معرفت انسان به خدا بیشتر شود، ما سوی الله در نظرش کوچک تر می شود و به این اشیای حقیر و ناچیز، دل نمی بندد و به جهت آنها گناه نمی کند.

از اینجا می فهمیم که اگر علی(علیه السلام) می فرماید: «وَاللهِ لَوْ أُعْطیتُ الاَْقالیمُ السَّبْعَةِ بما تَحْتَ أفْلاکِها عَلی أنْ أعصِی اللهَ فی نَمْلَة أسْلُبُها جُلْبُ شَعیرَة ما فَعَلْتُهُ; به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانش قرار دارد به من دهند برای اینکه خدا را در مورد مورچه ای نافرمانی کنم و پوست جوی را از دهانش برگیرم، هرگز چنین کاری را نخواهم کرد»(15) دلیلش همین است.

اگر در ادامه این سخن، می افزاید: «وَ إنَّ دُنْیاکُمْ عِنْدی لاََهْوَنَ مِنْ وَرَقَة فی فَمِ جَرادَة تَقْمِضُها; به یقین دنیای شما (با همه ثروتها و زرق و برقهایش) نزد من از برگی که در دهان ملخی است و آن را می جَوَد پست تر است». به دلیل عرفان والای مولا نسبت به خداست. آری، هر قدر معرفة الله بیشتر شود، دنیا در نظر انسان، کوچک تر می گردد، اسباب گناه نزد او ضعیف تر می شود و آرامش بیشتری می یابد. یکی از آثار آن، حضور قلب فوق العاده در عبادت و نماز است، به گونه ای که اگر پیکان تیری از پای او برکشند متوجه نمی شود.

آن گاه امام(علیه السلام) به سراغ وصف برجسته دیگری می رود که آن مقام یقین شهودی پرهیزگاران والامقام است، می فرماید: «آنها به کسانی می مانند که بهشت را با چشم خود دیده و در آن متنعم اند، و همچون کسانی هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذّبند»; (فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ).

ایمان و یقین، مراحلی دارد; گروهی ایمانشان برخاسته از ادله عقلی است و دلایل کافی و شافی بر آن دارند. بزرگان اخلاق و عرفان با اقتباس از آیات قرآن از این مرحله به علم الیقین تعبیر کرده اند.

مرحله والاتر، مرحله شهود است. در این مرحله انسان، استدلالات عقلی را پشت سر می گذارد و به مقام شهود می رسد و با چشم دل، خدا را می بیند و عظمت او را مشاهده می کند و هرگونه شک و تردید و وسوسه هایی که گاهی در اعماق استدلالات عقلی نیز وجود دارد از او زایل می شود و آن را مقام عین الیقین گویند.

مرحله سوم که مخصوص خاصان و مقربان است مرحله حق الیقین است و آن، این است که انسان به جایی می رسد که خویشتن خویش را فراموش می کند، آنچه می بیند خداست و غیر او از نظرش محو می شود.

در حقیقت مرحله اوّل، جنبه عمومی دارد و همه مؤمنان راستین را شامل می شود. مرحله دوم ویژه پرهیزکاران مخلص و مجاهد است و مرحله سوم ویژه گروه خاصی از اولیاء الله، همچون معصومان(علیهم السلام) است و هر یک از اینها آثاری دارد.

یکی از آثار مرحله شهود که درباره پرهیزکاران در این خطبه به آن اشاره شده این است که خود را در حضور دائم در برابر حق می بینند و پیوسته سر بر فرمان او هستند و قداست زندگی آنها گواه بر ایمان شهودی آنهاست.

در حدیث معروفی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم که فرمود یک روز پیامبر(صلی الله علیه وآله) بعد از نماز صبح، چشمش به جوانی افتاد که بسیار خواب آلود بود، اندامش نحیف و لاغر به نظر می رسید، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) او را با نام صدا زد و فرمود : «کَیْفَ أصْبَحْتَ یا فُلانَ؟; چگونه صبح کردی (و حالت چگونه است؟)». عرض کرد: «اَصْبَحْتُ یا رَسُولُ اللهِ مُوقِناً ; صبح کردم ای رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در حالی که به مقام یقین رسیدم». رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از این پاسخ صریح او در شگفتی فرو رفت و به او فرمود: «إنَّ لِکُلِّ یَقین حَقیقَةً فَما حَقیقَةُ یَقینِکَ؟; هر یقینی نشانه روشنی دارد، نشانه روشن یقین تو چیست؟» عرض کرد: ای رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نشانه آن، این است که مرا در اندوهی عمیق فرو برده و به شب زنده داری و روزه گرفتن روزها واداشته است و روح من به دنیا و آنچه در آن است بی اعتناست... .

«کَأنّی أنْظُر إلی اَهْلِ الْجَنَّةِ یَتَنَعَّمُونَ فِی الْجَنَّةِ وَ یَتَعارَفُونَ، عَلَی الاَْرائِکِ مُتَّکِئُونَ، وَ کَأنّی أنْظُرُ إلی أهْلِ النّارِ وَ هُمْ فیها مُعَذَّبُونَ مُصْطَرِخُونَ وَ کَأنّی الاْنَ اَسْمَعُ زَفیرَ النّارِ یَدُورُ فی مَسامِعی; گویی من اهل بهشت را می بینم که در آغوش بهشت متنعم اند و با هم در گفت و گوی دوستانه اند و بر تختها تکیه زده اند و گویی اهل دوزخ را می بینم که در آن، عذاب می شوند و فریاد می کشند و گویی الآن، صدای شعله های آتش در گوش من می پیچد». پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «هذا عَبْدٌ نَوَّر اللهُ قَلْبَه بالاْیمانِ; این بنده ای است که خداوند قلب او را با نور ایمان روشن ساخته است». سپس فرمود : این حالت را حفظ کن، جوان عرضه داشت: دعایی در حق من کنید که خداوند شهادت را در رکاب شما برای من فراهم سازد، پیامبر(صلی الله علیه وآله) در حق او دعا کرد، طولی نکشید که در یکی از غزوات، همراه پیامبر(صلی الله علیه وآله) شرکت کرد و در آن غزوه ده نفر شهید شدند که دهمین آنها این جوان بود.(16)

داستانهای فراوانی شبیه آنچه در بالا آمد از پرهیزکارانی که در طول تاریخ به مقام شهود رسیده اند نقل شده که بر گفتار مولا علی(علیه السلام) تأکید می نهد.

در ادامه این سخن به پنج وصف دیگر از اوصاف پرهیزکاران پرداخته، می فرماید: «قلب های آنها اندوهگین و مردم از شرّشان درامانند. اندامشان لاغر و نیازهایشان اندک و نفوسشان عفیف و پاک است»; (قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ، وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ، وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَةٌ، وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ).

این صفات مجموعه ای از صفات پرهیزکاران است، زیرا حزن و اندوه آنها که در نخستین وصف آمده، اشاره به خوف از خدا و کوتاهی در انجام مسؤولیت هاست. در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «اَلْحُزْنُ مِنْ شعارِ الْعارفینَ» و در ادامه این سخن می فرماید: «وَ لَوْ حَجَبَ الْحُزنُ عَنْ قُلُوب الْعارِفینَ ساعةً لاسْتَغاثُوا; اگر ساعتی حزن از دلهای اهل معرفت پوشیده گردد به درگاه خدا استغاثه می کنند و آن را از او می خواهند».(17)

آری آنها پیوسته در برابر مسؤولیت هایشان نگرانند و از این نظر بر دل آن ها اندوهی سایه افکنده، مبادا در گرفتن حق مظلومی کوتاهی کرده باشند یا اندک ظلمی از آنها سرزده باشد یا به غیر خدا اندیشیده باشند. افزون بر این، غم عشق و اندوه دوری از قرب پروردگار که طالب آنند نیز از آنها جدا نمی شود; ولی در هر حال آنها غم دنیا ندارند، چون عاشق دنیا نیستند، بنابراین اگر قرآن مجید می گوید: «(أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ); بدانید دوستان خدا نه ترس دارند و نه غمگین می شوند».(18) منافاتی با آنچه در این خطبه آمده ندارد، زیرا این خطبه مربوط به خوف از غیر خدا و غم دنیای مادی است.

لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام *** اگر از جور غم عشق تو داغی طلبیم

در وصف دوم که می فرماید: «مردم از شر آنها در امانند به این نکته اشاره می کند که وجود آنها برای همه خیر و برکت است; نه موجب درد و عذاب». در حدیثی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می خوانیم: «إنّ شَرَّ النّاس مَنْزلَةً عِنْدَاللهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ مَنْ یَخافُ النّاسُ شَرَّهُ; بدترین مردم در پیشگاه خدا در روز قیامت کسی است که مردم از شر او ترسان باشند».(19)

در وصف سوم می فرماید : جسم آنها نحیف است. البتّه نحیف نه به آن معنا که امروز در فارسی ما از آن می فهمیم، بلکه به معنای لاغر است که از یکسو نشانه زهد و پارسایی و روزه گرفتن و از سوی دیگر دلالت بر چابکی و آمادگی برای انجام وظایف الهی دارد.

در هر حال این وصف مانند بعضی از اوصاف دیگر همواره استثنایی دارد که بعضی از افرادی که بر حسب ساختمان جسمانی لاغر نیستند، در صف پرهیزکاران هستند.

در وصف چهارم اشاره به نیازهای محدود آنها شده است; نه همچون دنیا پرستان زراندوز که مانند جهنم هر چه بیابند باز هم «هل من مزید» می گویند. به یقین روح قناعت و حاجات خفیف، انسان را از بسیاری از گناهان در امان می دارد و فکر او را برای پیمودن راه حق راحت تر می کند و همان گونه که امام(علیه السلام) در یکی از گفتارهای کوتاه و پرمعنوی فرموده، سبکبار می شوند و ملحق می گردند.(20)

در حدیث دیگری می خوانیم: امام صادق(علیه السلام) وارد حمام شد. صاحب حمام به آن حضرت عرض کرد : اجازه می دهید برای شما حمام را قُرُق کنیم. فرمود : «لا إِنَّ الْمُؤْمِنَ خَفیفُ الْمَؤُونَةِ; نه، مؤمن خفیف المؤونة است (و زندگی ساده و بی تکلّفی دارد)».(21)

در پنجمین وصف اشاره به مقام عفت آنها می کند و روح آنها را عفیف می شمارد، همان عفتی که انسان را وادار به چشم پوشی از هوا و هوس و گناه می کند و به تعبیر دیگر هواپرستی و گناه در نظر آنها بی رنگ می شود، به گونه ای که از مشاهده صحنه های زشت و آلوده متنفر می شوند.

در کلمات قصار نهج البلاغه می فرماید : «مَا الْمُجاهِدُ الشَّهیدُ فی سَبیلِ اللهِ بأَعْظَمَ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ ; لَکادُ الْعَفیفُ أنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلائِکَةِ; پاداش کسانی که در راه خدا جهاد کنند و شهید شوند، بیشتر از کسی که قادر (بر گناه و حرام و اعمال ناشایست) شود و عفت و پاکدامنی پیشه کند، نیست; نزدیک است که فرد پاکدامن و عفیف، فرشته ای از فرشتگان الهی شود».

چرا چنین نباشد در حالی که در میدان جهاد اکبر بر دشمن خطرناکی همچون هوای نفس و شیطان غالب شده است.

سپس در وصف مهم دیگری از پرهیزگاران می فرماید : «آنها برای مدتی کوتاهی در این جهان صبر و شکیبایی پیشه کردند و به دنبال آن آسایشی طولانی نصیبشان شد. این تجارتی پر سود است که پروردگارشان برای آنها فراهم ساخته است»; (صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً. تِجَارَةٌ مُرْبحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ).

صبر و شکیبایی خواه در مسیر طاعت باشد یا در برابر وسوسه های گناه و یا در مقابل مصیبت، از صفات برجسته پرهیزگاران است.

هیچ کس به هیچ هدف مهمی خواه مادی باشد یا معنوی، بدون صبر و استقامت نمی رسد و اگر انسان این صفت را از دست دهد دین و ایمان و شرف و آبروی او به خطر خواهد افتاد و به همین دلیل در عبارت دیگری از مولا صبر، نسبت به ایمان همچون سر نسبت به بدن شمرده شده است: «وَ عَلَیْکُمْ بالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاْیمانِ کَالرَّأْس مِنَ الْجَسَد».(22)

در حدیثی که مرحوم کلینی در کافی از امام باقر(علیه السلام) نقل می کند، می خوانیم: «اَلْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بالْمَکارِهِ وَ الصَّبرِ، فَمَنْ صَبَرَ عَلَی الْمَکارِهِ فِی الدُّنْیا دَخَلَ الْجَنَّةَ; وَ جَهَنَّمُ مَحْفُوفَةٌ باللَّذاتِ وَ الشَّهَواتِ فَمَن أَعْطی نَفْسَه لَذَّتَها وَ شَهْوَتَها دَخَلَ النّارَ; بهشت در لابه لای ناملایمات و شکیبایی پیچیده شده، پس آن کس که در دنیا در برابر ناملایمات شکیبایی کند (و از وسوسه های گناه و شهوات صرف نظر نماید) داخل بهشت می شود و جهنم در لابه لای لذّات و شهوات گناه آلود پیچیده شده، پس هر کس نفس خود را در برابر اینگونه لذات و شهوات آزاد بگذارد، داخل آتش می شود».(23)

امام در جمله های بالا این کار را; یعنی صبر و شکیبایی کوتاه مدت در برابر نیل به سعادت دراز مدت را تجارتی پرسود می شمرد که با لطف الهی برای پرهیزکاران فراهم شده است.

قرآن مجید می گوید: «(إِنَّ الَّذینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللهِ وَأَقَامُوا الصَّلوةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سرّاً وَعَلاَنِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَّنْ تَبُورَ); کسانی که کتاب الهی را تلاوت می کنند و نماز را بر پا می دارند واز آنچه به آنان روزی داده ایم پنهان و آشکار، انفاق می کنند، تجارتی (پر سود و) بی زیان و خالی از کساد را امید دارند».(24)

نیز می فرماید : «هنگامی که مؤمنان صالح و صابر می خواهند وارد بهشت شوند، در آستان بهشت، فرشتگان به آنها سلام و درود می گویند که: «(سَلامٌ عَلَیْکُمْ بما صَبَرْتُمْ); سلام بر شما به جهت صبر و استقامتتان».(25)

آنگاه در بیان دو وصف دیگر از اوصاف پرهیزکاران می فرماید : «دنیا (با جلوه گریهایش) به سراغ آنها آمد; ولی آنها فریبش را نخوردند و آن را نخواستند. دنیا می رفت که آنها را اسیر خود سازد ولی آنان به بهای جان، خویش را از اسارتش آزاد ساختند»; (أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا، وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا).

اشاره به اینکه دنیا با زرق و برق هایی که دارد به سراغ همه می رود و خود را چنان می آراید که نفوس انسانی را به سوی خود جلب کند. آنها که ناآگاه یا هوسبازند، در دام دنیا گرفتار می شوند; ولی پرهیزگاران که سراب بودن متاع دنیا را می دانند، هرگز فریب آن را نمی خورند. همچنین دنیا از طریق مال و ثروت و جاه و مقام و شهوات گوناگون انسان های بسیاری را در دام خود اسیر می سازد و راه آزادی و نجات را بر آنها می بندد; ولی پرهیزگاران در همان گام های نخستین به این معنا پی می برند و به بهای جان خود را از این اسارت رهایی می بخشند.

به راستی ما بسیاری را می بینیم که چنان اسیر مقامند که برای حفظ آن به هر گناه و جنایت و ذلّتی تن در می دهند، و بعضی چنان اسیر مال و شهوتند که برای حفظ آن همه کرامت انسانی خود را بر باد می دهند; ولی پرهیزگاران که در خط معصومان گام بر می دارند، حتی از جان خویش می گذرند و فریاد «هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» سر می دهند.


محورهای این بخش از خطبه:

این بخش از خطبه که در آن قریب بیست صفت از صفات پرهیزکاران آمده، عمدتاً بر چند محور دور می زند; ایمان فوق العاده پرهیزکاران، ایمانی که در سر حد شهود و مشاهده عالم ماورای طبیعت است. مسئله بی اعتنایی به زرق و برق دنیا و عدم اسارت در چنگال هوا و هوسها و شهوات، جویای علم و دانش بودن، پرهیز از هرگونه گناه مخصوصاً آلودگیهای زبان، تواضع و فروتنی و عدم آزار خلق.

اگر در برنامه پرهیزکاران جز همین فراز نبود برای اینکه از اینها انسان کاملی بسازد، کافی بود تا چه رسد به این که بخشهای بعدی خطبه نیز به آن ضمیمه گردد.

صفات مزبور، صفاتی جدا و بیگانه از یکدیگر نیست، بلکه همه با هم پیوسته است و برنامه ای جامع برای سالکان الی الله و کسانی که طالب قرب به خدا هستند، تشکیل می دهد.

آن کسی که ایمان او به حدی رسیده که گویی آینده های دور را می بیند و از پشت پرده ضخیم طبیعت، بهشت و جهنم را مشاهده می کند، طبیعی است که ماسوی الله در چشم او کوچک شود، فریب زرق و برق دنیا را نخورد، و در برابر خلق متواضع باشد و آزارش به کسی نرسد.

اکنون این سؤال پیش می آید که این ایمان شهودی چگونه تحصیل می شود و این همای سعادت بر سر چه کسی خواهد نشست؟

پاسخ این سؤال را با تشبیهات روشن می شود; آیینه قلب تا زنگار هوا و هوس دارد، چهره حقیقت در آن منعکس نمی شود و تا انسان در سیاه چال طبیعت زندانی است به آسمان حقیقت پرواز نمی کند و تا گرد و غبار فضای اطراف او را پر کرده، جمال دل آرای یار را هر چند به او نزدیک باشد، نمی بیند و چه زیبا می گوید، حافظ:

تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون *** کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد

جمال یار ندارد نقاب و پرده، ولی *** غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد


پی نوشت:

  1. احزاب، آیه 70 و 71 .

  2. «اقتصاد» از ریشه «قصد» به معنای میانه روی است و اعتدال در هر چیزی را شامل می شود.

  3. اعراف، آیه 26 .

  4. فرقان، آیه 47 .

  5. بقره، آیه 187 .

  6. تحف العقول، بخش سخنان امام باقر(علیه السلام)، ص 218 .

  7. نهج البلاغه، کلمات قصار، 140 .

  8. وسائل الشیعة، کتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس، باب 28، حدیث 2.

  9. «غضّوا» از ماده «غضّ» بر وزن «خزّ» چنان که در بالا آمد در اصل به معنای کم یا کوتاه کردن است ; هنگامی که در مورد چشم به کار می رود به معنای فروافکندن چشم است یعنی سر به زیر انداختن و نگاه نکردن است و «غمض» به معنای فروبستن و چشم را برهم گذاردن است.

  10. الکافی، جلد 2، صفحه 80، باب اجتناب المحارم، حدیث 2 .

  11. میزان الحکمة، جلد 4، صفحه 551 نقل از بحارالانوار، جلد 78، صفحه 109 .

  12. «رخاء» و «رخوه» در اصل به معنای سستی و نرمی است و هنگامی که در مورد زندگی به کار رود به معنای زندگی توأم با آرامش و آسایش و وسعت است.

  13. الکافی، جلد 2، صفحه 60، باب الرضا بالقضاء، حدیث 1 .

  14. بحارالانوار، جلد 13، صفحه 412 .

  15. نهج البلاغه، خطبه 224 .

  16. این حدیث را مرحوم کلینی در باب حقیقة الایمان (الکافی، جلد 2، صفحه 52) آورده است. مرحوم علامه مجلسی نیز در بحارالانوار، جلد 67، صفحه 174 از کتاب محاسن، این حدیث را نقل کرده است.

  17. بحارالانوار، جلد 69، صفحه 70 .

  18. یونس، آیه 62 .

  19. کنزالعمال، جلد 3، صفحه 502، حدیث شماره 7613 .

  20. نهج البلاغه، خطبه 21 .

  21. وسائل الشیعة، جلد 1، صفحه 381، ابواب آداب دخول الحمام، باب 22، حدیث 3 .

  22. نهج البلاغه، کلمات قصار، 82 .

  23. الکافی، جلد 2، صفحه 89، باب الصبر، حدیث 7 .

  24. فاطر، آیه 29 .

  25. رعد، آیه 24 .