[hadith]فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ؛ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ، وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ؛ نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ، کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ؛ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَی الثَّوَاب وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب؛ عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ؛ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ؛ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ؛ صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً، أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً، تِجَارَةٌ مُرْبحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ؛ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا، وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا.[/hadith]
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 3، صفحه 757-754
پس از این امیر مؤمنان (ع) به شرح غرض خود در این خطبه که بیان احوال پرهیزگاران است پرداخته و آنان را بطور مجمل و فشرده توصیف، و فرموده است: فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل یعنی: پرهیزگاران کسانی هستند که همه فضیلتهایی را که مایه اصلاح و تهذیب نیروی علم و عمل است در خویشتن گرد آورده اند، سپس به ترتیب و تفصیل این فضیلتها می پردازد:
1- «منطقهم الصّواب»:
درستی گفتار فضیلتی است که ناشی از رعایت عدالت در زبان است، و عبارت از این است که: انسان در جایی که باید سخن بگوید، سکوت نکند که در صورت خاموشی کوتاهی کرده، و در آن جا که باید خاموشی گزیند سخن نگوید که در صورت خلاف، زیاده روی کرده است بلکه هر سخن را در جای خود بگوید، و هر نکته را در آن جا که سزاوار است بازگو کند، و این عدالت در زبان، اخصّ از راستگویی و صدق گفتار است، زیرا ممکن است انسان چیزی را که گفتن آن سزاوار نیست بگوید و راست هم گفته باشد.
2- «و ملبسهم الإقتصاد»:
میانه روی در پوشاک فضیلتی است که از مراعات عدالت در لباس نشأت می گیرد، بنا بر این او لباسی نمی پوشد که وی را در زمره اسرافکاران و ناز پروردگان در آورد، و چیزی بر تن نمی کند که بیرون از عرف زاهدان و پارسایان بوده، و او را در جرگه فرومایگان و خسیسان وارد سازد.
3- «و مشیهم التّواضع»:
فروتنی ملکه ای است از شاخه های عفّت، و عبارت از عدالت در حفظ حدّ وسط صفت ذلّت پذیری و خوی تکبّر و برتریجویی است، و رفتار متواضعانه مستلزم آرامش و وقاری است که برخاسته از فروتنی نفس پرهیزگاران است.
4- از آنچه خداوند حرام فرموده است چشم پوشیده اند: این صفت نتیجه عفّت و خویشتنداری است.
5- گوشها را وقف شنیدن دانش سودمند کرده اند: این فضیلتی است که در نتیجه مراعات عدالت در نیروی شنوایی به دست می آید، دانشهای سودمند عبارت است از علوم الهی و آنچه بدان مربوط می شود و موجب به کمال رسیدن قوای نظری و فکری و نیز موجب تکمیل نیروی عملی انسان است که همان حکمت عملی می باشد، چنان که پیش از این شرح داده ایم.
6- حال آنها در برابر سختی و بلا همان گونه است که در هنگام خوشی و رفاه است: یعنی در برابر نزول بلا و مشکلات نومید نمی شوند، و بر اثر نعمت و آسایش مغرور و سرمست نمی گردند بلکه در هر دو حال شکر گزارند. موصول الّذی صفت مصدر محذوفی است و ضمیری که به آن بر می گردد نیز حذف شده است تقدیر جمله این است که: نزّلت کالنّزول الّذی نزّلته فی الرّخاء، و ممکن است مراد از الّذی، الّذین باشد که نون آن حذف شده است، چنان که در قرآن کریم آمده است: «کالّذی خَاضُوْا» که در این صورت حال پرهیزگاران در هنگام نزول بلا به حال کسانی که در خوشی و رفاهند تشبیه شده، و در هر دو صورت معنا یکی است.
7- اشتیاق آنها به ثوابهای الهی و بیم آنها از عذابهای او به حدّی است که اگر اجل و عمر آدمی از جانب خداوند مکتوب و معیّن نبود جان در تن آنها قرار و آرام نمی گرفت: روشن است که اگر این شوق و ترس به سر حدّ ملکه برسد موجب دوام کوشش در عمل و اعراض از دنیا خواهد بود، و چون منشأ این دو حالت تصوّر عظمت خالق است و به اندازه این تصوّر، هیبت و اهمیّت وعد و وعید او دانسته می شود، لذا قوّت خوف و رجا بسته به میزان درک عظمت خداوند است، و باید دانست که خوف و رجا دو در بزرگ از درهای بهشت است.
8- «عظم الخالق فی أنفسهم»:
خداوند در نظر آنان بزرگ است، درک عظمت حقّ تعالی بر حسب انگیزه ها و جاذبه هایی است الهی که انسان را به سوی معرفت و محبّت او سوق می دهد، و تفاوتی که در ادراک عظمت بی پایان او میان انسانها وجود دارد به سبب تفاوتی است که در میزان معرفت و محبّت خلایق نسبت به او موجود است و به نسبت درجه درک عظمت اوست که کوچکی و زبونی هر چه جز خداست تصوّر، و در برابر چشم باطن جلوه گر می شود.
فرموده است: «فهم و الجنّة کمن رآها... تا معذّبون».
این سخن اشاره به این است که مرد خدا اگر چه با جسم خود در این جهان است لیکن با چشم دل احوال بهشت و خوشبختیهای آن را می بیند، و چگونگی دوزخ و بدبختیهای آن را مشاهده می کند آن چنان که گویا با چشم سر بهشت را دیده و در آن متنعّم شده، و دوزخ را با چشمان خود مشاهده کرده و در آن معذّب گشته است. این پایه از ایمان را مرتبه عین الیقین گویند، و درجه شدّت اشتیاق پرهیزگاران به بهشت و بیم آنان از آتش دوزخ بر حسب همین مرتبه از یقین و ایمان است.
9- «قلوبهم محزونة»:
اندوه دلهای آنان نتیجه غلبه ترس از عذاب خداست.
10- «شرورهم مأمونة»:
این که مردم از شرّ آنان در امانند، به این سبب است که منشأ همگی شرارتها و بدیها دوستی دنیا و زخارف آن است، و مردان خدا از این بر کنارند.
11- «أجسادهم نحیفة»:
علّت لاغری و نزاری اجساد مؤمنان، بسیاری روزه داشتن و بیداری، و خشونت خوراک و پوشاک و دوری جستن از خوشیهای دنیاست.
12- «حاجاتهم خفیفة»:
نیازهای آنان اندک است زیرا پرهیزگاران از خوراک و پوشاک و دیگر لوازم زندگی دنیا به اندازه ای که ضرورت دارد بسنده کرده اند، و این حدّ اقلّ نیاز است.
13- «أنفسهم عفیفة»:
ملکه عفّت جنبه فضیلت نیروی شهوانی است و عبارت از حدّ وسط میان خاموشی شعله شهوت، و بر افروختگی آن است که فجور گفته می شود و هر دو زشت و از رذائل به شمارند.
14- در برابر ناگواریها و سختیهای زندگانی دنیا، و ترک خوشیها و لذّتهای آن شکیبا، و در روبرو شدن با آزار مردم بردبارند، و می دانیم شکیبایی عبارت از ایستادگی انسان در برابر نفس امّاره است تا این که به لذّات زشت و ناروا کشانیده و آلوده نشود، و این که فرموده است مدّتی کوتاه شکیبایی کردند و در پس آن به آسایشی طولانی رسیدند برای این است که رغبت شنوندگان را به صبر در مشکلات برانگیزد، منظور از راحت طولانی سعادتی است که در بهشت حاصل می شود، چنان که خداوند متعال فرموده است: «وَ جَزاهُمْ بما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً».
فرموده است: «تجارة مربحة»:
واژه تجارت را، برای اعمال شایسته و فرمانبرداری آنان از اوامر الهی استعاره فرموده است، وجه مناسبت این است که پرهیزگاران با اعمال و عبادات خود خوشیهای دنیا را با لذّتهای آخرت معاوضه کرده اند، واژه ربح که در عبارت آمده ترشیح این استعاره و بیانگر برتری و ارزشمندتر بودن لذّات آخرت نسبت به خوشیهای دنیاست که پرهیزگاران به آنها پشت پا زده اند، و روشن است که دست یافتن به چنین داد و ستد پرسودی به توفیقات و عنایات الهی وابسته است که اسباب آن را فراهم، و آنان را برای عمل در این راه آماده سازد.
15- دنیا آنان را خواهان است لیکن آنان آن را نمی خواهند، این سخن به زهد حقیقی پرهیزگاران اشاره دارد، و زهد ملکه ای است از فروع عفّت، و مدلول این گفتار کنایه است بر این که آنان شایستگی احراز مقامات دنیوی مانند وزارت و قضاوت و سروری و بزرگی را دارا هستند و در موقعیّتی قرار دارند که اگر بخواهند این مقامات به آنها می رسد، و نیز احتمال دارد که مقصود از دنیا اهل دنیاست و این مضاف حذف شده باشد.
16- دنیا آنان را به اسارت خود در آورده لیکن آنان جان خود را فدیه داده و از قید آن رها شده اند، این گفتار گویای این معناست که هر کس دنیا را پس از آلودگی و بهره گیری از خوشیهای آن ترک، و از آن کناره گیری کند، و راه فرمانبرداری خدا را در پیش گیرد، خود را از آثار بد اعمال گذشته خویش که همچون غلّ به گردن او در آمده است آزاد می سازد، واژه أسر (اسارت) برای غلبه و سلطه آثار اعمال بر نفس، و کلمه فدیه برای روگردانیدن از خوشیهای دنیا و در پیش گرفتن راه خدا استعاره شده است.
این که در جمله أرادتهم الدّنیا و لم یریدوها با واو، و در عبارت ففدوا أنفسهم منها با فاء عطف شده برای این است که همچنان که ممکن است انسان پس از رو آوردن دنیا به او، زهد پیشه کند و از او روی گرداند گاهی هم از نخست و پیش از آن که دنیا روی خوشی به او نشان دهد از آن کناره گیری می کند و زهد را بر می گزیند چنان که پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «کسی که آخرت را بزرگترین مقصد خود قرار دهد خداوند او را به مقصودش می رساند و دنیا نیز به او می رسد در حالی که خوار و سر کوفته باشد».
بنا بر این در جمله «و لم یریدوها» عطف با «فا» نیکو نبوده امّا در جمله «ففدوا» چون فدیه دادن جز پس از اسارت انجام نمی گیرد با فاء عطف داده شده است.