[hadith]وَ لَقَدْ کُنْتُ مَعَهُ (صلی الله علیه وآله) لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَیْشٍ، فَقَالُوا لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ قَد ادَّعَیْتَ عَظِیماً لَمْ یَدَّعِهِ آبَاؤُکَ وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَیْتِکَ، وَ نَحْنُ نَسْأَلُکَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَیْهِ وَ أَرَیْتَنَاهُ، عَلِمْنَا أَنَّکَ نَبیٌّ وَ رَسُولٌ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّکَ سَاحِرٌ کَذَّابٌ. فَقَالَ (صلی الله علیه وآله) وَ مَا تَسْأَلُونَ؟ قَالُوا تَدْعُو لَنَا هَذهِ الشَّجَرَةَ حَتَّی تَنْقَلِعَ بعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَیْنَ یَدَیْکَ. فَقَالَ (صلی الله علیه وآله) إِنَّ اللَّهَ عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ، فَإِنْ فَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ ذَلِکَ أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بالْحَقِّ؟ قَالُوا نَعَمْ. قَالَ فَإِنِّی سَأُرِیکُمْ مَا تَطْلُبُونَ وَ إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّکُمْ لَا تَفِیئُونَ إِلَی خَیْرٍ وَ [أَنَ‏] إِنَّ فِیکُمْ مَنْ یُطْرَحُ فِی الْقَلِیب وَ مَنْ یُحَزِّبُ الْأَحْزَابَ. ثُمَّ قَالَ (صلی الله علیه وآله) یَا أَیَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ کُنْتِ تُؤْمِنِینَ باللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ تَعْلَمِینَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ فَانْقَلِعِی بعُرُوقِکِ حَتَّی تَقِفِی بَیْنَ یَدَیَّ بإِذْنِ اللَّهِ. [وَ الَّذی‏] فَوَالَّذی بَعَثَهُ بالْحَقِّ لَانْقَلَعَتْ‏ بعُرُوقِهَا وَ جَاءَتْ، وَ لَهَا دَوِیٌّ شَدیدٌ وَ قَصْفٌ کَقَصْفِ أَجْنِحَةِ الطَّیْرِ حَتَّی وَقَفَتْ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) مُرَفْرِفَةً وَ أَلْقَتْ بغُصْنِهَا الْأَعْلَی عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ ببَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَی مَنْکِبی وَ کُنْتُ عَنْ یَمِینِهِ (صلی الله علیه وآله). فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَی ذَلِکَ قَالُوا عُلُوّاً وَ اسْتِکْبَاراً فَمُرْهَا فَلْیَأْتِکَ نِصْفُهَا وَ یَبْقَی نِصْفُهَا، فَأَمَرَهَا بذَلِکَ فَأَقْبَلَ إِلَیْهِ نِصْفُهَا کَأَعْجَب إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِیّاً فَکَادَتْ تَلْتَفُّ برَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله). فَقَالُوا کُفْراً وَ عُتُوّاً فَمُرْ هَذَا النِّصْفَ فَلْیَرْجِعْ إِلَی نِصْفِهِ کَمَا کَانَ، فَأَمَرَهُ (صلی الله علیه وآله) فَرَجَعَ. فَقُلْتُ أَنَا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، إِنِّی أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بأَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی تَصْدیقاً بنُبُوَّتِکَ وَ إِجْلَالًا لِکَلِمَتِکَ. فَقَالَ الْقَوْمُ کُلُّهُمْ: بَلْ ساحِرٌ کَذَّابٌ، عَجِیبُ السِّحْرِ، خَفِیفٌ فِیهِ، وَ هَلْ یُصَدِّقُکَ فِی أَمْرِکَ إِلَّا مِثْلُ هَذَا؟ یَعْنُونَنِی.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه‏ السلام، ج‏7، ص: 520-512

 

معجزه حرکت درخت:

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه که یکی از مهم ترین بخش های آن مسحوب می شود، اشاره به یکی از معجزات مهم پیامبر که در مکه واقع شده و امام شاهد و ناظر آن بوده، می کند تا تأکیدی بر رابطه نزدیک خود با آن حضرت و ایمان پیشین خویش نماید. معجزه ای که کمتر کسی از مسلمانان شاهد و ناظر آن بوده و می فرماید: «من با آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ بودم; در آن هنگام که سران قریش نزد او آمدند و گفتند : ای محمّد تو ادعای بزرگی کرده ای، ادعایی که هیچ یک از پدران و خاندانت چنین ادعایی نکردند. ما از تو معجزه ای می خواهیم که اگر پاسخ مثبت به آن دهی، و آن را پیش چشم ما به انجام برسانی، می دانیم که تو پیامبر و فرستاده خدایی و اگر انجام ندهی، خواهیم دانست، ساحر دروغگویی هستی»; (وَ لَقَدْ کُنْتُ مَعَهُ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ لَمَّا أَتَاهُ الْمَلاَُ مِنْ قُرَیْش، فَقَالُوا لَهُ: یَا مُحَمَّدُ، إِنَّکَ قَد ادَّعَیْتَ عَظِیماً لَمْ یَدَّعِهِ آبَاؤُکَ وَ لاَ أَحَدٌ مِنْ بَیْتِکَ، وَ نَحْنُ نَسْأَلُکَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَیْهِ وَ أَرَیْتَنَاهُ، عَلِمْنَا أَنَّکَ نَبیٌّ وَ رَسُولٌ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّکَ سَاحِرٌ کَذَّابٌ).

تعبیر به «الْمَلاَُ مِنْ قُرَیْش» (= سران قریش) نشان می دهد که این معجزه در مکّه واقع شده و در زمانی بوده که دعوت پیامبر آشکار شده بود و به گوش بسیاری رسیده بود; ولی هنوز مسلمانان قوت و قدرتی نداشتند و گرنه مخالفان، با چنین لحن شدید و جسورانه ای با آن حضرت سخن نمی گفتند.

به هر حال آنها به گمان خود در مقام آزمون پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) برآمده اند و فرصت خوبی به دست رسول الله افتاد تا حقانیّت خود را از طریق معجزه ای که آنها می خواهند (نه آنچه را خودش می خواهد) به اثبات رساند، لذا در ادامه این خطبه می خوانیم: «پیامبر(صلی الله علیه وآله).

فرمود: خواسته شما چیست؟ گفتند: این درخت را (اشاره به درختی کردند که در آنجا بود) برای ما صدا زن، تا با همه ریشه هایش کنده شود و پیش روی تو بایستد»; (فَقَالَ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «وَ مَا تَسْأَلُونَ؟» قَالُوا: تَدْعُو لَنَا هذهِ الشَّجَرَةَ حَتَّی تَنْقَلِعَ بعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَیْنَ یَدَیْکَ).

پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «خداوند بر هر چیزی تواناست؟ آیا این کار را برای شما انجام دهم، ایمان می آورید و به حق شهادت به حق خواهید داد، عرض کردند: آری»; (فَقَالَ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیْء قَدیرٌ، فَإِنْ فَعَلَ اللّهُ لَکُمْ ذلِکَ، أَتُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بالْحَقِّ؟» قَالُوا: نَعَمْ).

شایان توجه است که حضرت می فرماید: «فَإِنْ فَعَلَ اللّهُ ; اگر خدا این کار را انجام دهد». و نمی گوید: «فَإِنْ فَعَلْتُ; اگر این کار را من انجام دهم» اشاره به اینکه معجزه در حقیقت کار خداست، هر چند بر دست پیامبر(صلی الله علیه وآله) ظاهر می شود.

تعبیر «أَتُؤْمِنُونَ» و «تَشْهَدُونَ» اشاره به این است که هم قلباً ایمان بیاورید و هم در ظاهر شهادت به حق بدهید.

به هر حال آنها هر دو را پذیرفتند و در اینجا بود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود : «من به زودی آنچه را می خواهید به شما نشان می دهم; ولی می دانم که شما به خیر و نیکی (و ایمان و تسلیم در برابر حق) باز نمی گردید. و نیز می دانم در میان شما کسی است که درون چاه (در سرزمین بدر) افکنده می شود و نیز کسی است که احزاب را (برای جنگ) بسیج می کند»; (قَالَ: «فَإنِّی سَأُرِیکُمْ مَا تَطْلُبُونَ، وَ إِنِّی لاََعْلَمُ أَنَّکُمْ لاَ تَفِیئُونَ إِلَی خَیْر، وَ إِنَّ فِیکُمْ مَنْ یُطْرَحُ فِی الْقَلِیب، وَ مَنْ یُحَزِّبُ الاَْحْزَابَ»).

جمله «وَ إِنَّ فِیکُمْ...» اشاره به ابوجهل و عتبه و شیبه و امیة بن خلف است که در میدان جنگ بدر کشته شدند و بدن بی جان آنها را در چاهی که آنجا بود، افکندند و جمله «مَنْ یُحَزِّبُ الاَْحْزَابَ» اشاره به ابوسفیان است. در واقع پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) معجزه مورد تقاضای آنها را با سه خبر غیبی که هر یک معجزه ای محسوب می شود، تکمیل فرمود : عدم ایمان آنها و داستان افکندن جنازه بعضی از آنها در چاه و مسئله جنگ احزاب که سالیان درازی بعد از آن واقع شد.

سپس پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به سراغ اصل تقاضای آنها رفت و رو به درخت کرده: «فرمود: ای درخت اگر به خدا و روز واپسین ایمان داری و می دانی که من رسول خدا هستم با ریشه ها از زمین کنده شو و نزد من آی و به فرمان خدا پیش روی من بایست»; (ثُمَّ قَالَ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «یا أیَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ کُنْتِ تُؤْمِنِینَ باللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ، وَ تَعْلَمِینَ أَنِّی رَسُولُ اللّهِ، فَانْقَلِعِی بعُرُوقِکِ حَتَّی تَقِفِی بَیْنَ یَدَیَّ بإِذْنِ اللّهِ»).

خطاب پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به آن درخت نشان می دهد که نباتات و جمادات نیز از نوعی شعور خداداد برخوردارند و جمله بعد از آن، نشان می دهد که آنها هم دارای ایمان به خدا و روز جزا هستند; اما این ایمان و آن هوشیاری چگونه است و آیا جنبه اختیاری دارد یا اجباری، مطالبی است که دقیقاً بر ما روشن نیست. آیات متعددی در قرآن مجید نیز داریم که اشاره به نوعی هوشیاری و ایمان در همه چیز حتی جمادات می کند و می گوید: آنها نیز تسبیح و حمد خدا می گویند که مفسّران به طور مشروح درباره آن بحث کرده اند.

در اینجا امیرمؤمنان علی(علیه السلام) رشته سخن را به دست می گیرد و می فرماید : «قسم به کسی که او را به حق مبعوث کرد (که با چشم خود دیدم) درخت با ریشه هایش از زمین کنده شد و حرکت کرد، در حالی که (بر اثر سرعت حرکت) طنین شدیدی داشت و صدایی همچون صدای بال پرندگان (در هنگام پرواز). تا در برابر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ قرار گرفت، در حالی که مانند پرندگان بال می زد و بعضی از شاخه های بالای آن، بر سر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ سایه افکنده بود و بعضی دیگر بر دوش من، که در طرف راست پیامبر ایستاده بودم»; (فَوَالَّذی بَعَثَهُ بالْحَقِّ لاَنْقَلَعَتْ بعُرُوقِهَا، وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِیٌّ شَدیدٌ، وَ قَصْفٌ کَقَصْفِ أَجْنِحَةِ الطَّیْرِ; حَتَّی وَقَفَتْ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللّهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ مُرَفْرِفَةً، وَ أَلْقَتْ بغُصْنِهَا الاَْعْلَی عَلَی رَسُولِ اللّهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ، وَ ببَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَی مَنْکِبی، وَ کُنْتُ عَنْ یَمِینِهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ).

از تعبیرات فوق به خوبی استفاده می شود که درخت مزبور درخت تنومندی بوده است که حرکت شاخ و برگهای آن در آسمان تولید صدا و همهمه می کرد و بعضی از شاخه های آن بالای سر پیامبر و بعضی بر دوش علی(علیه السلام) و این معجزه بزرگی است که درختی آن چنان، با یک اشاره پیامبر به اذن الله از ریشه کنده شود و در برابر او قرار گیرد.

آیا این معجزه آشکار سبب بیداری و ایمان آن مشرکان متعصّب شد؟ نه! بلکه همان گونه که عادت متعصّبان لجوج است به بهانه جویی پرداختند که امام(علیه السلام) در ادامه سخن به آن اشاره کرده، می فرماید: «هنگامی که آن قوم (لجوج) این صحنه را مشاهده کردند، از روی برتری جویی و تکبّر گفتند: (اگر راست می گویی) دستور ده (درخت به جای خود برگردد و) نیمی از آن نزد تو آید و نیم دیگر آن در جای خود باقی بماند! (رسول خدا) به درخت امر فرمود که چنین کند، بلافاصله نیمی از آن درخت، با منظره ای شگفت آور و صدایی شدیدتر به سوی آن حضرت، حرکت کرد و آن قدر پیش آمد که نزدیک بود به آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ بپیچد»; (فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَی ذلِکَ قَالُوا ـ عُلُوًّا وَاسْتِکْبَاراً ـ : فَمُرْهَا فَلْیَأْتِکَ نِصْفُهَا وَ یَبْقَی نِصْفُهَا، فَأَمَرَهَا بذلِکَ، فَأَقْبَلَ إِلَیْهِ نِصْفُهَا کَأَعْجَب إِقْبَال وَ أَشَدِّهِ دَوِیّاً، فَکَادَتْ تَلْتَفُّ برَسُولِ اللّهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ).

از تعبیر بالا استفاده می شود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در اینجا دو معجزه دیگر به آنها نشان داد: نخست امر فرمود که درخت به جای خود برگردد. سپس دستور داد تا نیمی از آن به اذن الله نزد او آید.

آیا با این همه آن قوم مشرک لجوج تسلیم شدند؟ متأسفانه نه! آن گونه که امام در ادامه سخن می فرماید : «آنها از روی کفر و سرکشی گفتند: دستور ده این نصف بازگردد و به نصف دیگر ملحق شود. به صورت نخستین درآید، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دستور داد و آن نصف به جای نخستین بازگشت. در این هنگام من گفتم : لا اله الا الله; ای رسول خدا! من نخستین کسی هستم که به تو ایمان آورده ام و نخستین کسی هستم که اقرار می کنم که آن درخت آن چه را انجام داد به فرمان خدا و برای تصدیق نبوّت تو و بزرگداشت سخن و برنامه ات بود»; (فَقَالُوا ـ کُفْراً وَ عُتُوّاً ـ : فَمُرْ هذَا النِّصْفَ فَلْیَرْجِعْ إِلَی نِصْفِهِ کَمَا کَانَ، فَأَمَرَهُ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ فَرَجَعَ; فقُلْتُ أَنَا: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ; إِنِّی أَوَّلُ مُؤْمِن بکَ یَا رَسُولَ اللّهِ، وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بأَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بأَمْرِ اللّهِ تَعَالَی تَصْدیقاً بنُبُوَّتِکَ، وَ إِجْلاَلاً لِکَلِمَتِکَ).

آیا بعد از مشاهده این معجزات چهارگانه و خوارق عادات شگفت انگیز که همه به پیشنهاد آنها واقع شد; نه به خواست پیغمبر و انتخاب او، آن گروه ایمان آوردند؟ متأسفانه نه تنها ایمان نیاوردند، بلکه سخنی کفرآمیز و جسورانه و دور از منطق گفتند، آن گونه که امام در ادامه سخن می فرماید : «تمام آن گروه گفتند: او ساحری دروغگوست، که سحر شگفت آور، و توأم با مهارت دارد (سپس افزودند:) آیا تو را در این کار کسی جز امثال این ـ منظورشان من بودم ـ تصدیق می کند»; (فَقَالَ الْقَوْمُ کُلُّهُمْ: بَلْ سَاحِرٌ کَذَّابٌ، عَجِیبُ السِّحْرِ خفِیفٌ(1) فِیهِ، وَ هَلْ یُصَدِّقُکَ فِی أَمْرِکَ إِلاَّ مِثْلُ هذَا! ـ یَعْنُونَنِی ـ).

اشاره به اینکه ما که در عمر خود ساحران بسیار دیده ایم و می دانیم که کار تو همانند کار آنها بلکه از نوع برتر آن است و تنها امثال این کودکِ خوش باور تو را تصدیق می کنند!

عجب اینکه صدر و ذیل سخنانشان کاملا متناقض است! خودشان پیشنهاد معجزه می دهند و اظهار می دارند، در همان اوّلین مرحله معجزه قانع می شویم و ایمان می آوریم; ولی هنگامی که این معجزه چهار بار تکرار می شود، تازه می گویند تو ساحری! هر کس در اینجا می پرسد اگر آنها سحر و معجزه را از هم نمی شناختند و احتمال ساحر بودن را درباره پیامبر می دادند، چرا از آغاز پیشنهاد معجزه کردند؟ می توانستند این نسبت دروغین را در آغاز بگویند. آری افراد لجوج و متعصّب نه منطق صحیح دارند و نه وجدان و انصاف.


نکته ها:

1ـ معجزه شجره در روایات اسلامی

پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) معجزات بسیاری داشت که معجزه بالا یکی از بارزترین آنهاست و تنها در این خطبه نیست که اشاره به این مطلب شده است، بلکه این معجزه در تواریخ و روایات اسلامی بازتاب گسترده ای دارد.

در اینجا کافی است به سخنی که ابن ابی الحدید در شرح این خطبه دارد، توجه شود. او چنین می گوید: «اما درختی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آن را فراخواند (و به صورت اعجاز نزد آن حضرت آمد) احادیث وارده درباره آن بسیار است و به حدّ استفاضه رسیده و محدّثان در کتب حدیث و متکلّمان در باب معجزات رسول خدا آن را نقل کرده اند و غالباً روایات آنها به همان صورتی است که در خطبه قاصعه (خطبه مورد بحث) آمده است، هر چند بعضی آن را به صورت مختصر ذکر کرده اند و چنین گفته اند: «إنَّهُ دَعا شَجَرَةً فَأَقْبَلَتْ تَخِدُّ إلَیْهِ الاَْرْضَ خَدّاً; آن حضرت درخت را فراخواند و درخت زمین را شکافت و نزد او آمد».

سپس می افزاید: «بیهقی در کتاب دلائل النبوة داستان درخت را آورده و همچنین محمد بن اسحاق بن یسار در کتاب السیرة و المغازی به گونه دیگری آن را ذکر نموده است.(2)

مرحوم علاّمه تستری نیز در شرح نهج البلاغه خود می گوید : ابن اثیر در کتاب کامل و در اسدالغابه و بلاذری در انساب الاشراف و کراجکی در کنزالفوائد نیز حدیث درخت را به گونه مختصری آورده اند.(3)

البتّه کسانی که آشنایی با معجزات انبیا عموماً و معجزه رسول خدا خصوصاً دارند، می دانند که این گونه معجزات و برتر از آن برای اثبات حق بودن دعوت نبوّت چیز عجیبی نیست، همانگونه که لجاجت افراد نادان و متعصب و لجوج نیز در برابر آنها مطلب تازه ای نیست.

2ـ فرق میان سحر و معجزه

همان گونه که در بالا اشاره شد بی شک انبیا و پیامبران و همچنین امامان معصوم(علیهم السلام) خارق عاداتی که از انسان عادی امکان پذیر نیست داشته اند; یعنی اموری که برخلاف قوانین معمول طبیعت بوده و انجام آن جز با استمداد از یک نیروی مافوق طبیعی ممکن نبوده است; مانند زنده کردن مردگان، شفا دادن بیماران غیر قابل علاج، اخبار از امور پنهانی که در قرآن مجید درباره حضرت مسیح(علیه السلام) آمده یا معجزه عصا و ید بیضای حضرت موسی و ناقه صالح و خاموش و سرد شدن آتش نمرود در مورد ابراهیم(علیهم السلام) و معجزه شقّ القمر و از همه بالاتر اعجاز قرآن از جهات مختلف در مورد پیامبر(صلی الله علیه وآله).

واضح است که هرگز معجزه به معنای تحقّق معلول بی علت نیست تا افرادی آن را انکار کنند، بلکه به معنای استمداد از علل ناشناخته فوق طبیعی است و این ادعا که ما تمام علل طبیعی و مافوق طبیعی را شناخته ایم، ادعایی است که هیچ کس آن را نمی پذیرد.

از سوی دیگر سحر یک واقعیت است، هر چند با خرافات زیادی آمیخته شده است. ساحران معمولا از علل طبیعی استفاده می کنند; ولی علل و اسبابی که مردم عادی از آن اطلاعی ندارند، مثلا درباره سحر ساحران عصر موسی(علیه السلام) گفته اند: آنها چیزی شبیه مار ساختند و درون آن را «جیوه» ریختند. هنگامی که آفتاب بر آن تابید به علت «فرّار بودن» جیوه آن مارهای ساختگی به حرکت درآمد، بنابراین کار آنها خارق عادت بود; اما با استفاده از اسباب ناشناخته برای توده مردم.

اکنون این سؤال پیش می آید که مردم از کجا تفاوت سحر را از معجزه بفهمند تا بتوانند پیامبران را از ساحران دروغگو بشناسند؟

فرق میان این دو واضح است، زیرا اوّلا سحر ساحران چون متّکی به علوم محدود بشری است طبعاً محدود است، و لذا ساحران خارق عادتی را که خود می خواهند انجام می دهند نه خارق عادتی را که مردم پیشنهاد می کنند، زیرا کار آنها متّکی به تجربیات و تمرینات و ریاضت های قبلی است.

اما در مورد اعجاز، انبیا به سراغ اموری می رفتند که مردم پیشنهاد می کردند; مانند معجزه بالا و معجزه شق القمر و معجزات مختلفی که از موسی بن عمران درخواست کرده اند، هر چند بعضی از انبیا در آغاز معجزاتی نیز با خود داشتند; مانند معجزه قرآن و معجزه عصا و ید بیضا.

ثانیاً معجزات انبیا توأم با ادّعای نبوّت بود، در حالی که خارق عادات ساحران هرگز با چنین ادعایی همراه نبوده و نیست، زیرا حکمت الهی اجازه نمی دهد که کار خارق عادتی بر دست کذّاب و دروغگویی حاصل شود و ادعای نبوت کند و مردم ناآگاه را به گمراهی بکشاند. حکمت الهیه ایجاب می کند که این قبیل افراد رسوا شوند، لذا هر وقت ساحری به فکر چنین ادعایی افتاده، رسوا شده است.

ثالثاً از آنجا که سحر امری انحرافی است، افراد منحرف و نادرست به دنبال آن می روند; افرادی که رفتار و کردارشان گواه بر نادرستی آنان است. به این ترتیب هنگامی که خارق عادتی از کسی دیده شود باید زندگی او را بررسی کرد، اگر زندگی او سراسر پاکی و تقوا بوده، این نشان معجزه بودن آن خارق عادت است و اگر آثار نادرستی در او نمایان بود و پرونده تاریک یا مبهمی از نظر زندگی داشت، روشن می شود که آن خارق عادت سحر است، چرا که ساحران از مصداقهای بارز افراد متقلّب و دروغگو هستند.


پی نوشت:

  1. «خفیف» در اصل به معنای سبک است و به حرکات سریعی که به هنگام تردستی با مهارت انجام می دهند، نیز خفیف گفته می شود.

  2. شرح ابن ابی الحدید، جلد 13، صفحه 214 .

  3. شرح نهج البلاغه علامه تستری، جلد 2، صفحه 469 .