[hadith]فضلُ الوحی:
وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ وَ الْمَنْزلَةِ الْخَصِیصَةِ، وَضَعَنِی فِی [حَجْرِهِ] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِیدٌ] یَضُمُّنِی إِلَی صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشهِ وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یُشمُّنِی عَرْفَهُ وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ، وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ، وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ، وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بالاقْتِدَاءِ بهِ، وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی، وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ خَدیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا، أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ، وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ (صلی الله علیه وآله)، فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ، إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی، إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بنَبیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزیرٌ، وَ إِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ.[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج7، ص: 508-499
پرورش در آغوش پیامبر:
سپس امام(علیه السلام) به بیان رابطه بسیار نزدیک او با پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرداخته و نشان می دهد که این رابطه از آغاز طفولیت تا پایان عمر بوده و امام تربیت یافته دامان پیامبر اکرم است، می فرماید: «شما به خوبی موقعیت مرا از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از نظر خویشاوندی نزدیک، و منزلت و مقام ویژه، می دانید»; (وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللّهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ بالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ، وَ الْمَنْزلَةِ الْخَصیصَةِ).
آن گاه برای توضیح بیشتر می افزاید: «او مرا در دامان خویش در حالی که کودک (خردسالی) بودم می نشاند و (همانند فرزندش) مرا به سینه خود می فشرد و در بستر خویش در کنار خود می خوابانید، به گونه ای که بدن خود را (همچون یک پدر بسیار مهربان) به بدن من می چسبانید و بوی خوش خود را به مشام من می رساند و (چون بسیار کوچک بودم و توان جویدن غذای سخت را نداشتم) غذا را می جوید و در دهان من می گذاشت»; (وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ یَضُمُّنی إِلَی صَدْرِهِ، وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشهِ، وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ، وَ یُشمُّنِی عَرْفَهُ(1) وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ).
این تعبیرات نشان می دهد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) هیچ تفاوتی میان علی(علیه السلام) و فرزندان خود نمی گذاشت و از آن موقع که آن حضرت بسیار کم سن و سال بود او را در دامان و آغوش خود پرورش می داد و نهایت محبّت را درباره او ابراز می فرمود.
در ادامه می افزاید: «رسول خدا هرگز دروغی در گفتار من نیافت و در کردارم خطا و اشتباهی ندید»; (وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْل، وَ لاَ خَطْلَةً(2) فِی فِعْل).
اشاره به اینکه من مدارج تربیت را در سایه او به طور کامل پیمودم، به گونه ای که گفتار و رفتارم کاملا صادقانه و در مسیر حق بود و کمترین انحرافی نداشتم.
آن گاه امام(علیه السلام) به بیان این نکته می پردازد که من اگر در دوران قبل از بعثت نیز از آن حضرت پیروی می کردم و این را افتخار و فرصت مهمی برای خود می شمردم، به این دلیل بود که آن حضرت از آغاز عمر تحت هدایت و عنایت پروردگار قرار داشت، می فرماید: «از همان زمان که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از شیر بازگرفته شد، خداوند بزرگ ترین فرشته از فرشتگان خود را مأمور ساخت تا در طول شب و روز وی را به راههای فضیلت و محاسن اخلاق جهانیان وادارد و من هم مانند کودکی که به دنبال مادرش حرکت می کند از او پیروی می کردم. هر روز نکته تازه ای از اخلاق برجسته خود برای من آشکار می ساخت و مرا فرمان می داد که به او اقتدا می کنم»; (وَ لَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً(3) أَعْظَمَ مَلَک مِنْ مَلاَئِکَتِهِ یَسْلُکُ بهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ، وَ مَحَاسنَ أَخْلاَقِ الْعَالَمِ، لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ. وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ(4) أَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْم مِنْ أَخْلاَقِهِ عَلَماً، وَ یَأْمُرُنِی بالاِْقْتِدَاءِ بهِ).
اشاره به اینکه سرپرستی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نسبت به من، تنها در جهات ظاهری و معمولی نبود، بلکه هر روز این معلم بزرگ درس، تازه ای از اخلاق و فضیلت به من آموخت و من نیز پذیرا می شدم.
تعبیر به «عَلَماً» اشاره به پرچمها و نشانه هایی است که سابقاً در مسیر راهها در بیابانها می گذاردند تا مسافران و رهگذران راه خود را گم نکنند و با اطمینان خاطر و گامهای استوار به سوی سرمنزل مقصود، پیش روند. این هدایت کننده راه حق نیز درباره علی(علیه السلام) همین موقعیت را داشت.
آن گاه به یکی از فصول مهم زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله) قبل از بعثت; یعنی داستان عبادتهای او در غار حراء اشاره کرده، چنین می فرماید: «او در هر سال مدتی را در مجاورت غار حرا به سر می برد (و به عبادت خدا می پرداخت) من او را می دیدم و کسی دیگر او را نمی دید (و از برنامه عبادت او خبر نداشت) و هنگامی که آن حضرت به نبوّت مبعوث شد در آن روز خانه ای که اسلام در آن راه یافته باشد، جز خانه پیامبر نبود که او و خدیجه در آن بودند و من نفر سوم بودم. من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوّت را استشمام می کردم»; (وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَة بحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَ لاَ یَرَاهُ غَیْرِی. وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذ فِی الاِْسْلاَمِ غَیْرَ رَسُولِ اللّهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ وَ خَدیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا. أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ، وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ).
این عبارت نشان می دهد که داستان عبادت پیامبر در غار حراء سالها تکرار می شد، به طوری که امام می فرماید: «هر سال آن حضرت به حراء می رفت» و نیز نشان می دهد که تنها علی(علیه السلام) با او بود. افزون بر این، در آغاز اسلام مدتها گذشت که تنها سه نفر پیرو این آیین پاک بودند: پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) خدیجه و علی(علیه السلام).
در اینکه منظور از دیدن نور وحی و استشمام بوی نبوّت چیست؟ بعضی از شارحان نهج البلاغه آن را بر جنبه های معنوی حمل کرده اند، در حالی که بعضی دیگر می گویند: مانعی ندارد که حمل بر جنبه ظاهری و مادی بشود; یعنی به هنگام وحی واقعاً نوری ساطع می کشد که تنها پیامبر اکرم و امیرمؤمنان آن را می دیدند و بوی خوشی فضا را عطرآگین می کرد که تنها به مشام این دو بزرگوار می رسید و هیچ مانعی ندارد که بعضی از موجودات مادی را افرادی که احساس قوی تری دارند درک کنند و دیگران درک نکنند; مثلا گفته می شود: اشعه ماورای بنفش یا مادون قرمز که برای ما انسانها قابل ادراک نیست برای بعضی از پرندگان که حسن قویتری دارند قابل ادراک است.
درباره برنامه های پیامبر در غار حراء و ایمان خدیجه و علی(علیه السلام) به عنوان اوّلین نفر از زنان و مردان در ذیل همین بخش در بحث نکات، سخن خواهیم گفت.
سپس امام به نکته مهم دیگری در رابطه او با پیامبر اکرم اشاره کرده، می فرماید: «من صدای ناله شیطان را در آغاز نزول وحی بر آن حضرت شنیدم و گفتم ای رسول خدا این ناله (از کیست و برای) چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است، زیرا از اینکه پیرویش کنند مأیوس شده است»; (وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ(5) الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللّهِ مَا هذهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ).
آن گاه اضافه می کند که پیامبر در ادامه این سخن فرمود: «تو آنچه را من می شنوم می شنوی و آنچه من می بینم می بینی (چشم و گوش تو همچون چشم و گوش من حقایق عالم غیب را ادراک می کند) جز اینکه تو پیامبر نیستی; ولی وزیر (من) هستی و در طریق خیر قرار داری»; (إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَ تَرَی مَا أَرَی، إِلاَّ أَنَّکَ لَسْتَ بنَبیٍّ، وَ لکِنَّکَ لَوَزیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَی خَیْر»).
ممکن است کسی بگوید: بعد از ظهور اسلام و پیامبر اکرم باز هم گروه کثیری سر بر فرمان شیطان دارند. این سخن چگونه با مطلب بالا سازگار است؟ پاسخ این است که با ظهور اسلام آن اطاعت مطلق و بی قید و شرط عصر جاهلیّت در همه چیز از شیطان، که شامل بت پرستی و آلودگی های اخلاقی و مظالم شدید اجتماعی می شد درهم شکست و گروه کثیری از مؤمنان راستین در هر قرن پیدا شدند که اگر جمعیّت آنها از پیروان شیطان بیشتر نباشد کیفیت وجودی و مقامات آنها بسیار برتر است.
به تعبیر دیگر: شیطان در روز نخست گفته بود: (وَلاَُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ).(6) این معنا با ظهور پیامبر اکرم از میان رفت، زیرا غیر از «مخلصین» که منظور اولیای خاص خدا هستند، گروهی از مؤمنان قویّ الایمان و صالح العمل نیز از پیروی شیطان سرباز زدند.
به هر حال این گفتار، همانند روایات متعدّد دیگر که بعداً به آن اشاره خواهد شد، نشان می دهد که موقعیت علی(علیه السلام) نسبت به پیامبر اکرم تا چه اندازه والا بوده است ـ او در همه چیز دوش به دوش پیامبر پیش می رفت، فقط مقام نبوّت نداشت.
این همان حقیقتی است که در حدیث «منزلت» که به طور گسترده در کتب شیعه و اهل سنّت نقل شده، آمده است که در جنگ تبوک هنگامی که پیامبر، علی(علیه السلام) را به جای خود در مدینه قرار داد و امام از جهت عدم شرکت در جهاد ناراحت بود پیامبر حدیث منزلت را بیان فرمود.
این حدیث طبق نقل ابن عباس که در کتب معتبر اهل سنّت به عنوان یک حدیث صحیح شناخته شده است، چنین است: «هنگامی که رسول خدا برای غزوه تبوک آماده حرکت شد و گروهی از مردم با آن حضرت بودند علی(علیه السلام) عرض کرد: من هم با شما بیایم، پیامبر فرمود: نه! علی(علیه السلام) گریست، رسول خدا فرمود: «أما تَرْضی أنْ تَکُونَ مِنّی بمَنْزلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی إلاّ أنَّهُ لَیْسَ بَعْدی نَبیّ; آیا تو راضی نیستی که نسبت به من همچون هارون (برادر موسی) نسبت به موسی باشی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست (اشاره به اینکه تمام مزایای من جز مقام نبوت را دارا هستی)». سپس افزود: «إنّهُ لا یَنْبَغی أنْ أذْهَبَ إلاّ وَ أنْتَ خَلیفَتی; سزاوار نیست من بروم جز اینکه تو جانشین من باشی».
این حدیث را حاکم در مستدرک ذکر کرده و گفته است: سند حدیث صحیح است و نیز ذهبی در تلخیص المستدرک آن را آورده و تصریح به صحّت آن کرده است. در کتب بسیار دیگری; مانند مسند احمد، ذخائرالعقبی، مناقب خوارزمی، الاصابة ابن حجر عسقلانی و کتب بسیار دیگری که نقل تمام اسناد آن بسیار به طول می انجامد، آمده است.(7)
نکته ها:
1ـ رابطه بسیار نزدیک علی (علیه السلام) با پیامبر(صلی الله علیه وآله)
این رابطه از زمانی آغاز شد که علی(علیه السلام) کودک بسیار خردسالی بود و بحران شدید اقتصادی و قحطی در مکّه پیدا شد. ابوطالب فرزندان زیادی داشت و سخت به زحمت افتاد. پیامبر اکرم که هنوز به مقام نبوت نرسیده بود به عباس که مرد ثروتمندی بود، فرمود: برادرت ابوطالب، کثیرالعیال است و مشکلات موجود را می بینی. همراه من بیا نزد او برویم. یکی از فرزندانش را تو سرپرستی کن و یکی را من. عباس پذیرفت، هر دو نزد ابوطالب آمدند و مقصود خود را بازگو کردند، ابوطالب گفت: عقیل را نزد من بگذارید و هر یک از سایر فرزندانم را خواستید انتخاب کنید، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) علی(علیه السلام) را برگزید و عباس جعفر را و از آن به بعد علی بن ابی طالب با رسول خدا بود تا زمان بعثت که در آن زمان نیز از او پیروی کرد و به او ایمان آورد و تصدیقش نمود.(8)
گویا دست تقدیر این حادثه را به وجود آورد تا بزرگ ترین مرد جهان بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از آغاز عمر شب و روز در کنار آن حضرت باشد و تحت تعلیم و تربیت او قرار گیرد و این شاگرد در محضر آن استاد تا آنجا پیش برود که نور وحی را ببیند و بوی وحی را استشمام کند و صدای جبرئیل را بشنود و حتی ناله شیطان را که به هنگام بعثت از حلقوم او برخاست، درک کند و در یک کلام با جهان غیب کاملا در ارتباط باشد و تا آنجا پیش برود که پیامبر اکرم خطاب به او بفرماید: «إِنَّکَ تَسْمَعُ ما أَسْمَعُ وَ تَرَی ما أَرَی إلاّ أَنَّکَ لَسْتَ بنَبیٍّ; آنچه را که من می شنوم، می شنوی و آنچه را که من می بینم می بینی جز اینکه پیامبر نیستی».(9)
2ـ داستان غار حرا
غار حرا بر فراز کوهی قرار دارد که امروز جبل النور نامیده می شود. سابقاً این کوه در خارج مکه بود; ولی امروز به سبب گسترش شهر مکّه جبل النور و غار حرا در داخل مکّه قرار دارد و پیمون آن از پای کوه تا فراز آن حدود یک ساعت به طول می انجامد.
غار مزبور غار کوچکی است که گنجایش یک نفر ایستاده در حال عبادت و دو سه نفر نشسته را دارد; ولی در کنار آن محل نسبتاً وسیعی است که جای نشستن گروهی است. جالب اینکه دو طرف غار باز است و هوای لطیفی در غار جریان دارد و در گرم ترین اوقات سال، انسان احساس گرما نمی کند و از همه گذشته، جای خلوت و مملوّ از روحانیت است.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) قبل از بعثت و حتی گاه بعد از بعثت برای دورماندن از غوغای بت پرستان جاهل و جامعه مملوّ از خرافات آن عصر، به غار حرا می رفت و ساعتها و روزها به راز و نیاز با خدا می پرداخت و در اسرار آسمان و زمین می اندیشید. قابل توجه است که داخل غار اگر کسی رو به دهانه شمالی غار بایستد هم رو به کعبه ایستاده و هم رو به بیت المقدس.
از پاره ای از روایات استفاده می شود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) حتی بعد از نبوّت، گاهی به غار حراء می رفت و دور از اذیت و آزار مشرکان متعصب، به عبادت و راز و نیاز با خدا می پرداخت و علی(علیه السلام) و خدیجه گاه با آن حضرت بودند و می دانیم نخستین شعاع وحی در همانجا درخشید.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود می گوید: داستان مجاورت پیامبر اکرم به غار حرا مشهور است و در کتب صحاح آمده که او در هر سال یک ماه در جوار حراء بود و در آن ماه نیازمندانی به سراغ آن حضرت می آمدند و آنها را اطعام می کرد، هنگامی که این مدت پایان می پذیرفت و پیامبر اکرم از آنجا باز می گشت به سراغ کعبه می آمد و هفت دور یا بیشتر طواف می کرد. سپس به خانه خود باز می گشت تا سال بعثت فرا رسید. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) ماه مبارک را در آن سال به اتفاق خدیجه و علی بن ابی طالب و خادمی که داشتند در آنجا بود و در این زمان بود که جبرئیل فرمان نبوّت و رسالت را برای آن حضرت آورد و (این حدیث ظاهراً اشاره به نزول دفعی و یک پارچه قرآن بر پیامبر اکرم در ماه رمضان است و منافاتی با نزول تدریجی که آغاز آن 27 رجب است، ندارد).(10)
3ـ برنامه ویژه پیامبر (صلی الله علیه وآله) قبل از بعثت
بسیاری سؤال می کنند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) قبل از بعثت چه آیینی داشته است، در حالی که هنوز آیین اسلام نازل نشده بود؟
گاه گفته می شود او بر آیین شیخ الانبیاء، ابراهیم خلیل(علیه السلام) بود. این سخن از یک نظر صحیح است و آن اینکه حضرت، موحد و یگانه پرست بود و یگانه پرستی از بارزترین ویژگیهای آیین ابراهیم است، هر چند همه انبیا یگانه پرست بودند; ولی این دلیل بر آن نمی شود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در همه فروع دین، متعبّد به شریعت ابراهیم(علیه السلام) باشد.
از کتاب غنیه مرحوم ابن زهره بر می آید که این سؤال از آن زمان نیز مطرح بوده است، زیرا ایشان فصلی برای این مطلب که آیا پیامبر متعبّد به شریعت انبیای پیشین بوده یا نه منعقد نموده، هر چند سخن بسیار کوتاهی در ذیل آن بیان کرده است. وی تنها به این مطلب قناعت کرده که ممکن است رسول خدا قبل از بعثت نیز به آیین خود عمل می کرده بی آنکه کوچک ترین دلیلی بر آن ذکر کند.
در پاورقیهای چاپ اخیر این کتاب آمده است که این مسئله از زمان سیّد مرتضی و شیخ طوسی نیز مطرح بوده و بعضی به طور سربسته گفته اند که آن حضرت پیرو آیینهای قبل از خود بوده است و بعضی گفته اند: نبوده، و بعضی توقف کرده اند. از شیخ طوسی نقل شده که می گوید: اعتقاد شیعه بر این است که او قبل از نبوّت به برنامه ویژه ای عمل می کرده که از طریق وحی بر او نازل می شده است، بی آنکه پیرو آیین انبیای پیشین باشد.
علامه مجلسی معتقد است که پیامبر اسلام قبل از رسالت دارای مقام نبوّت بوده گاه فرشتگان با او سخن می گفتند و صدای آنها را می شنید و گاه در رؤیای صادقه به او الهام الهی می شد و بعد از چهل سال به مقام رسالت رسید و قرآن و اسلام رسماً بر او نازل گردید. او شش دلیل بر این معنا ذکر می کند.(11)
و چه خوب بود دانشمندان ما به خطبه قاصعه و کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) که در مورد برنامه ویژه پیامبر توسط بزرگ ترین فرشته الهی سخن می گوید و می فرماید: «خداوند از همان زمان که رسول خدا از شیر بازگرفته شد، بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را مأمور او ساخت تا در طول شب و روز وی را به راههای فضیلت و محاسن اخلاق وادار کند».
این سخن به خوبی نشان می دهد که پیامبر اکرم قبل از بعثت پیرو آیینهای پیشین نبود، بلکه برنامه ای مخصوص خود داشت که از طریق الهام فرشته بزرگ خدا به او اعلام می شد و آن حضرت مطابق این برنامه ویژه عمل می کرد. چگونه ممکن است فرشته بزرگ الهی طرق مکارم اخلاق را به او بیاموزد; اما واجبات را به او نیاموزد و به این ترتیب پاسخ سؤال درباره تعبّد پیامبر به آیینهای پیشین یا عدم آن در زمان قبل از بعثت روشن می شود.(12)
پی نوشت:
-
«عَرف» به معنای بوی خوش است.
-
«خطلة» از ریشه «خطل» بر وزن «خطر» به معنای انحراف از مسیر صواب است.
-
«فطیم» از «فطام» به معنای از شیر بازگرفتن است و فطیم به کسی گفته می شود که از شیر بازگرفته شده باشد.
-
«فصیل» بچه شتر است بعد از آنکه از شیر باز گرفته شود.
-
«رَنَّة» به معنای صدای غم انگیز و ناله است و گاه به فریاد شدید نیز گفته می شود.
-
حجر، آیه 39-40 .
-
مرحوم سیّد شرف الدین در کتاب «المراجعات» و محققان کتاب المراجعات در پاورقیهای آن به مصادر مختلف این حدیث اشاره کرده اند. (المراجعات، صفحه 261، مراجعه 26). در کتاب احقاق الحق بیش از یکصد صفحه پیرامون مصادر این حدیث و اسناد آن از کتب اهل سنّت بحث شده است. (احقاق الحق، جلد 5، صفحه 132 تا 238).
-
تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 57-58.
-
درباره اینکه علی(علیه السلام) نخستین کسی بود که ایمان آورد و ایمانش پذیرفته شد به طور مشروح در جلد 3، از همین کتاب، صفحه 169-174 بحث شد.
-
شرح ابن ابی الحدید،جلد 13، صفحه 208.
-
بحارالانوار، جلد 18، صفحه 277 به بعد.
-
مرحوم علامه مجلسی نیز در کتاب بحارالانوار بحثی در این زمینه دارد و معتقد است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) قبل از بعثت نبی بود، ولی رسول نبود (جلد 17، صفحه 277-281) و فخر رازی نیز در کتاب المحصول (جلد 1، صفحه 426، چاپ دارالکتب العلمیة) بحثی در این زمینه