[hadith]أَلَا وَ قَدْ أَمَرَنِیَ اللَّهُ بقِتَالِ أَهْلِ الْبَغْیِ وَ النَّکْثِ وَ الْفَسَاد فِی الْأَرْضِ؛ فَأَمَّا النَّاکِثُونَ فَقَدْ قَاتَلْتُ، وَ أَمَّا الْقَاسطُونَ فَقَدْ جَاهَدْتُ، وَ أَمَّا الْمَارِقَةُ فَقَدْ دَوَّخْتُ، وَ أَمَّا شَیْطَانُ الرَّدْهَةِ فَقَدْ کُفِیتُهُ بصَعْقَةٍ سُمِعَتْ لَهَا وَجْبَةُ قَلْبهِ وَ رَجَّةُ صَدْرِهِ، وَ بَقِیَتْ بَقِیَّةٌ مِنْ أَهْلِ الْبَغْیِ؛ وَ لَئِنْ أَذنَ اللَّهُ فِی الْکَرَّةِ عَلَیْهِمْ لَأُدیلَنَّ مِنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَشَذَّرُ فِی أَطْرَافِ الْبلَاد تَشَذُّراً. أَنَا وَضَعْتُ فِی الصِّغَرِ بکَلَاکِلِ الْعَرَب، وَ کَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبیعَةَ وَ مُضَرَ.[/hadith]
[ابن ابی الحدید سپس ضمن شرح این عبارت از این خطبه که می گوید: «فاما الناکثون فقد قاتلت و اما القاسطون فقد جاهدت و اما المارقه فقد دوخت...» «اما با پیمان گسلان بدرستی که جنگ کردم و با تبهکاران جهاد کردم و اما خوارج را بدرستی که نابود ساختم...» چنین می گوید]:
این موضوع ثابت شده و قطعی است که پیامبر (ص) به علی علیه السلام فرموده است: «بزودی پس از من با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگ خواهی کرد». منظور از ناکثین کسانی هستند که جنگ جمل را پدید آوردند و بیعت علی علیه السلام را شکستند و پیمان گسستند و مقصود از قاسطین مردم شامند که در جنگ صفین شرکت کردند و مقصود از مارقین خوارج هستند که در نهروان با او جنگ کردند. و خداوند متعال درباره این سه گروه چنین فرموده است: «هر آنکس پیمان بگسلد همانا بر زیان و هلاک خویش اقدام کرده است» و نیز فرموده است: «و اما ستمکاران آتشگیره دوزخ شده اند» و پیامبر (ص) فرموده اند: «از اصل و ریشه این شخص قومی از دین چنان بیرون می روند که تیر از کمان بیرون می جهد. یکی از شما بر
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص285
چوبه تیر می نگرد، چیزی نمی یابد. و بر دنباله و پرهایی که به آن است می نگرد، چیزی نمی یابد که از میان چرک و خون گذشته و نفوذ کرده است.» و این خبر خود یکی از نشانه های پیامبری رسول خدا (ص) از اخبار مفصل آن حضرت به امور غیبی و نهانی است. اما در مورد «شیطان ردهة» که در این عبارت علی (ع) آمده است گروهی گفته اند مقصود ذوا الثدیه است که سالار خوارج بوده است. و در همین مورد خبری را از پیامبر (ص) نقل می کند و از جمله کسانی که این موضوع را گفته اند، جوهری مولف کتاب الصحاح است. آنان می گویند: ذو الثدیه با شمشیر کشته نشده است و خداوند روز جنگ نهروان بر او صاعقه یی فرو فرستاده است و علی علیه السلام هم در این سخن خود به همین موضوع تصریح کرده و فرموده است: «بدرستی که کفایت کردند مرا از او با فریادی که طپش دل و سینه اش را شنیدم».
قومی دیگر گفته اند: شیطان ردهة یکی از شیطانهای سرکش و از یاران دشمن خدا- ابلیس- است، و آنان هم در این باره خبری از پیامبر (ص) نقل می کنند و اینکه پیامبر (ص) از او به خدا پناه می برده است. لغت «ردهه» به معنی گودالی در کوه است که آب در آن جمع می شود و این هم نظیر سخن پیامبر (ص) در مورد شیطان عقبه منی است که از او به «ازب العقبة» تعبیر فرموده اند. شاید هم «ازب العقبة» همان «شیطان ردهه» است که گاهی از او به این صورت و گاه به آن صورت تعبیر شده است.
برخی دیگر گفته اند: شیطان ردهه شیطان سرکشی است که به صورت مار در می آید و در گودال زندگی می کند و این را از لفظ شیطان، که یکی از معانی آن مار است، گرفته اند. نظیر «شیطان الحماطة» که حماطه نام درختی است که می گویند مارهای بسیاری بر آن زندگی می کنند.
در این بخش از گفتار علی علیه السلام منظور از بقیه یی که از ستمگران باقی مانده است، معاویه و یاران اوست که آن حضرت از عهده همه آنان بر نیامده بود و جنگ میان او و ایشان با تزویر حکمیت متوقف شده بود و بعد هم می فرماید: اگر خداوند مرا عمر دهد هر آینه بر آنان پیروز خواهم شد و دولت برای من بر ایشان خواهد بود.
[پس از این مبحث ابن ابی الحدید بحثی کلامی را که میان قاضی عبد الجبار معتزلی و سید مرتضی درباره امامت ابو بکر صورت گرفته، بدین معنی که قاضی عبد الجبار در کتاب «المغنی» با استناد به آیه پنجاهم یا پنجاه و سوم- بنا بر اختلاف شماره آیه- سوره مائده اصرار می ورزد که در شأن ابو بکر و یارانش نازل شده است او شایسته منصب امامت است. و سید مرتضی در کتاب الشافی این موضوع را مستندا رد می کند. مطالعه این احتجاج نشان دهنده دقت و نکته سنجی و عظمت علمی بزرگان مکتب تشیع در قبال بزرگان معتزله است و نموداری برای چگونگی بحث و احتجاج بدون ستیز و لجاج و بدور از هر نوع توهین و لعن و نفرین و بسیار آموزنده است، ولی چون در حیطه کار این بنده و جزء امور تاریخی نیست فعلا از ترجمه آن خودداری شد و امیدوارم اهل نظر از استفاده از متن عربی غافل نباشند، خداوند متعال به همه توفیق ارزانی فرماید].