[hadith]وَ تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ الْمَاضِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قَبْلَکُمْ کَیْفَ کَانُوا فِی حَالِ التَّمْحِیصِ وَ الْبَلَاءِ؛ أَ لَمْ یَکُونُوا أَثْقَلَ الْخَلَائِقِ أَعْبَاءً وَ أَجْهَدَ الْعِبَاد بَلَاءً وَ أَضْیَقَ أَهْلِ الدُّنْیَا حَالًا؟ اتَّخَذَتْهُمُ الْفَرَاعِنَةُ عَبیداً فَسَامُوهُمْ سُوءَ الْعَذَاب وَ [جَرَّعُوهُمْ جُرَعَ الْمُرَارِ] جَرَّعُوهُمُ الْمُرَارَ، فَلَمْ تَبْرَحِ الْحَالُ بهِمْ فِی ذُلِّ الْهَلَکَةِ وَ قَهْرِ الْغَلَبَةِ لَا یَجِدُونَ حِیلَةً فِی امْتِنَاعٍ وَ لَا سَبیلًا إِلَی دفَاعٍ، حَتَّی إِذَا رَأَی اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَی الْأَذَی فِی مَحَبَّتِهِ وَ الِاحْتِمَالَ لِلْمَکْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَایِقِ الْبَلَاءِ فَرَجاً، فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَکَانَ الذُّلِّ وَ الْأَمْنَ مَکَانَ الْخَوْفِ، فَصَارُوا مُلُوکاً حُکَّاماً وَ أَئِمَّةً أَعْلَاماً، وَ قَدْ بَلَغَتِ الْکَرَامَةُ مِنَ اللَّهِ لَهُمْ مَا لَمْ تَذْهَب الْآمَالُ إِلَیْهِ بهِمْ. فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانُوا حَیْثُ کَانَتِ الْأَمْلَاءُ مُجْتَمِعَةً وَ الْأَهْوَاءُ مُؤْتَلِفَةً وَ الْقُلُوبُ مُعْتَدلَةً وَ الْأَیْدی مُتَرَادفَةً وَ السُّیُوفُ مُتَنَاصِرَةً وَ الْبَصَائِرُ نَافِذَةً وَ الْعَزَائِمُ وَاحِدَةً؛ أَ لَمْ یَکُونُوا أَرْبَاباً فِی أَقْطَارِ الْأَرَضِینَ وَ مُلُوکاً عَلَی رِقَاب الْعَالَمِینَ؟ فَانْظُرُوا إِلَی مَا صَارُوا إِلَیْهِ فِی آخِرِ أُمُورِهِمْ حِینَ وَقَعَتِ الْفُرْقَةُ وَ تَشَتَّتَتِ الْأُلْفَةُ وَ اخْتَلَفَتِ الْکَلِمَةُ وَ الْأَفْئِدَةُ وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِینَ وَ تَفَرَّقُوا مُتَحَارِبینَ، وَ قَدْ خَلَعَ اللَّهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ کَرَامَتِهِ وَ سَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ، وَ بَقِیَ قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِیکُمْ عِبَراً [عِبْرَةً] لِلْمُعْتَبرِینَ [مِنْکُمْ].[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج7، ص: 464-458
عوامل پیروزی مؤمنان پیشین
با توجه به اینکه موضوع اصلی این خطبه مبارزه با کبر و غرور و تعصبهای منفی است و در فصل سابق امام(علیه السلام) توجه مخاطبان خود را به احوال امتهای پیشین و پیروزیهای آنها در سایه اتحاد و اتفاق بیان نمود، در این فصل بار دیگر مخاطبان را به مطالعه احوال پیشینیان و امتحانات سخت و سنگین آنان جلب می کند و نشان می دهد چگونه در برابر امتحانات الهی بر دشمن پیروز شدند و عزت و عظمت و امنیّت را خداوند به آنها بازگرداند و می فرماید : «در احوال مؤمنان پیشین بیندیشید که در حال آزمایش و امتحان چگونه بودند؟»; (وَ تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ الْمَاضِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قَبْلَکُمْ، کَیْفَ کَانُوا فِی حَالِ التَّمْحِیصِ وَ الْبَلاَءِ).
در ادامه این بحث، به شرح امتحانات سخت آنها پرداخته، می فرماید: «آیا آنها بیش از همه مردم بار مشکلات را بر دوش نکشیدند و بیش از همه بندگان (خدا) در شدت و زحمت نبودند و از همه جهانیان در تنگنای سخت تری قرار نداشتند؟»; (أَلَمْ یَکُونُوا أَثْقَلَ الْخَلاَئِقِ أَعْبَاءً(1)، وَ أَجْهَدَ العِبَاد بَلاَءً، وَ أَضْیَقَ أَهْلِ الدُّنْیَا حَالاً).
سپس به شرح بیشتری در این زمینه پرداخته و انگشت بر مشکلات سخت زندگی آنها گذارده، می افزاید : «فرعونها آنان را برده خویش ساختند و پیوسته ایشان را در بدترین شکنجه ها قرار دادند، تلخیهای روزگار را جرعه جرعه به آنها نوشاندند و همچنان این وضع با ذلّت و هلاکت به سبب سلطه و قهر ظالمان ادامه یافت; نه چاره ای داشتند که از آن وضع سرباز زنند و نه راهی برای دفاع از خود می یافتند!»; (اتَّخَذَتْهُمُ الْفَرَاعِنَةُ عَبیداً فَسَامُوهُمْ(2) سُوءَ الْعَذَاب، وَجَرَّ عُوهُمُ الْمُرَارَ(3)، فَلَمْ تَبْرَحِ الْحَالُ بهِمْ فِی ذُلِّ الْهَلَکَةِ وَ قَهْرِ الْغَلَبَةِ، لاَ یَجِدُونَ حِیلَةً فِی امْتِنَاع، وَ لاَ سَبیلاً إِلَی دفَاع).
گرچه مشکلات زندگی اقوام پیشین و امتحانات سخت و سنگین آنها محدود به زمان فراعنه نبود; ولی از آنجا که در قرآن مجید بارها به مشکلات عظیم بنی اسرائیل در زمان فرعون اشاره شده و همه مسلمانان با آنها آشنا هستند، امام(علیه السلام) مخصوصاً به زندگی آنها اشاره می کند که از یک سو همه آنان را به صورت بردگان درآورده بودند و سخت ترین کارها را از آنها می کشیدند و کمترین امکانات را در اختیارشان می نهادند و در صورت احساس خطر مردانشان را می کشتند و زنان را برای خدمتکاری و کنیزی زنده نگاه می داشتند. سالیان دراز بر آنها گذشت و هیچ راهی برای نجات نیافتند ولی سرانجام لطف خداوند شامل حال آنها شد و به طرز معجزه آسایی بر دشمنان پیروز شدند. و فراعنه و اعوان آنها را به دیار عدم فرستاد، همان طور که در ادامه سخن می فرماید: «(این صف همچنان ادامه یافت) تا زمانی که خداوند سبحان جدّیت آنها را در صبر و استقامت در برابر ناملایمات در مسیر محبّتش و تحمّل ناراحتیها را به جهت خوف و خشیتش در آنها مشاهده کرد. در این هنگام گشایشی از تنگناهای بلا برای آنان قرار داد»; (حَتَّی إِذَا رَأَی اللّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَی الاَْذَی فِی مَحَبَّتِهِ، وَ الاِْحْتِمَالَ لِلْمَکْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ، جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَایِقِ الْبَلاَءِ فَرَجاً).
آری! هنگامی که انسان از میدان امتحان سربلند درآید خداوند ابرهای تیره و تار مشکلات را کنار می زند و آفتاب درخشان پیروزی چهره خود را نمایان می سازد. آن گونه که درباره حضرت موسی و یارانش و اقوام دیگری همانند آنها واقع شد.
امام(علیه السلام) در این جمله تنها اشاره ای کلی به پیروزی آنها کرده، سپس در ادامه سخن، آن را شرح می دهد و می فرماید: «ذلّت را برای آنها به عزّت، و ترس و ناامنی را به امنیّت مبدّل ساخت; (و با این عنایت الهی) و آنها زمامداران فرمانروا و پیشوایان برجسته شدند و آن قدر لطف و کرامت الهی شامل حالشان شد که هیچ کس فکر آن را هم درباره آنان نمی کرد»; (فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَکَانَ الذُّلِّ، وَ الاَْمْنَ مَکانَ الْخَوْفِ، فَصَارُوا مُلُوکاً حُکَّاماً، وَ أئِمَّةً أَعْلاَماً، وَ قَدْ بَلَغَتِ الْکَرَامَةُ مِنَ اللّهِ لَهُمْ مَا لَمْ تَذْهَب الاْمَالُ إِلَیْهِ بهِمْ).
قرآن مجید در مورد بنی اسرائیل و فرعونیان در این زمینه توضیح بیشتری دارد که زوایای این پیروزی را نشان می دهد، می فرماید: «(کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّات وَعُیُون وَزُرُوع وَمَقَام کَرِیم وَنَعْمَة کَانُوا فِیهَا فَاکِهِینَ * کَذَلِکَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِینَ); چه بسیار باغها و چشمه ها که از خود به جای گذاشتند و زراعتها و قصرهای زیبا و گران قیمت و نعمت های فراوان دیگر که در آن غرق بودند این گونه ما آن (اموال و حکومت) را میراث برای اقوام دیگری قرار دادیم».(4)
در جای دیگر می فرماید: «(وَنُرِیدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الاَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ); ما می خواستیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم».(5)
اتحاد و پراکندگی، مهم ترین عامل پیروزی و شکست
امام(علیه السلام) پس از سخنان پرمعنایی که درباره اقوام پیشین و سرنوشت عبرت انگیز آنها بیان فرمود، در این بخش از خطبه به نتیجه گیری پرداخته و روی عامل اصلی پیروزی و شکست که همان اتحاد صفوف و اختلاف است. انگشت می نهد و با تعبیرات گوناگونی در ضمن هفت جمله ابعاد وحدت کلمه را منعکس می کند و می فرماید: «بنگرید (اقوام پیشین) در آن هنگام که جمعیتهایشان متّحد، خواسته ها هماهنگ، اندیشه ها معتدل، دستها پشتیبان هم، شمشیرها یاری کننده یکدیگر، دیده ها نافذ و تصمیمها یکی بود، چگونه بودند؟ آیا (در آن روز) آنها زمامدار اقطار زمین نبودند و بر مردم جهان حکومت نمی کردند»; (فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانُوا حَیْثُ کَانَتِ الاَْمْلاَءُ(6) مُجْتَمِعَةً، وَ الاَْهْوَاءُ مُؤْتَلِفَةً، وَ الْقُلُوبُ مُعْتَدلَةً، وَ الاَْیْدی مُتَرَادفَةً، وَ السُّیُوفُ مُتَنَاصِرَةً، وَ الْبَصَائِرُ نَافِذَةً، وَ الْعَزَائِمُ وَاحِدَةً. أَلَمْ یَکُونُوا أَرْبَاباً فِی أَقْطَارِ الاَْرَضِینَ، وَ مُلُوکاً عَلَی رِقَاب الْعَالَمِینَ).
امام(علیه السلام) در این عبارات زیبا و پرمعنا اتحاد و اتفاق را در همه مظاهرش بیان کرده، آن را عامل سربلندی و حاکمیت و قدرت عظیم شمرده است; اتفاق در خواسته ها، اتفاق در برنامه ها و تصمیمها، اتفاق در عمل، اتفاق به هنگام صلح و جنگ و در یک کلمه، اتحاد صفوف در جمیع مظاهر حیات.
دلیل این سخن کاملا روشن است; افراد هر کدام به تنهایی قدرت زیادی ندارند و همچون قطره ای هستند که اگر در بیابانی قرار گیرند با یک تابش آفتاب و وزش باد بخار می شوند; ولی همین قطرها هنگامی که به هم پیوستند دریای خروشانی را تشکیل می دهند که می تواند منبع هر گونه خیر و برکت باشد. تار عنکبوت به تنهایی به قدری ضعیف و کم دوام است که در برابر یک نسیم مقاومت نمی کند; اما امروز آنها را به هم می تابند و جلیقه های ضدّ گلوله درست می کنند که مقاومتش از هر چیز بیشتر است و این است نقش اتحاد و اتفاق.
صد هزاران خیط یکتا را نباشد قوّتی *** چون به هم برتافتی اسفندیارش نگسلد!
ممکن است جمله های فوق درباره بنی اسرائیل باشد. در آن زمانی که موسی بن عمران قیام کرد و صفوف آنها را متحد ساخت و عنایات الهی نیز شامل حال آنها شد و بر پهنه کشور مصر و سرزمینهای اطراف آن حاکم شدند و بعد از موسی حکومتهای عظیمی; مانند حکومت داود و سلیمان تشکیل دادند. نیز ممکن است یک اصل کلی و عمومی باشد که بارها در تاریخ پیشینیان به وقوع پیوسته است که هر زمان اتحاد صفوف و اتفاق نظر و تصمیم و برنامه حاصل شد پیروزی به دنبال آن بود.
به هر حال بیان امام(علیه السلام) این حقیقت را منعکس می کند که گرچه برای پیروزی و پیشرفت و ترقّی، عوامل زیادی وجود دارد; ولی از همه مهم تر مسئله اتحاد و اتفاق است.
در ادامه این سخن امام(علیه السلام) عامل اصلی شکست را یادآور می شود که همان اختلاف نظر و تشتّت صفوف است و در ضمن پنج جمله به ابعاد مختلف آن اشاره کرده، می فرماید: «حال بنگرید که پایان کارشان به کجا کشید. در آن هنگام که در میان آنها جدایی افتاد; الفتشان به پراکندگی گرایید و اهداف و دلهایشان از هم دور شد و به گروه های مختلفی تقسیم شدند و در پراکندگی به نبرد با هم پرداختند (آری در این هنگام بود که) خدا لباس کرامت خود را از تنشان بیرون کرد و وسعت و شادابی نعمت را از آنها برگرفت، تنها چیزی که از آنها باقی ماند سرگذشتشان در میان شما بود که درس عبرتی است برای عبرت گیرندگان»; (فَانْظُرُوا إِلَی مَا صَارُوا إِلَیْهِ فِی آخِرِ أُمُورِهِمْ، حِینَ وَقَعَتِ الْفُرْقَةُ، وَ تَشَتَّتَتِ الاُْلْفَةُ، وَ اخْتَلَفَتِ الْکَلِمَةُ وَالاَْفْئِدَةُ، وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِینَ، وَ تَفَرَّقُوا مُتَحَارِبینَ، قَدْ خَلَعَ اللّهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ کَرَامَتِهِ، وَ سَلَبَهُمْ غَضَارَةَ(7) نِعْمَتِهِ، وَ بَقِیَ قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِیکُمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبرِینَ).
آری! هنگامی که نیروهای یک ملت در مسیر اختلاف گام بر دارند، الفت و محبت به پراکندگی و عداوت تبدیل شود و آتش اختلاف کلمه و تفرّق افکار از میان آنها زبانه کشد. به جای اینکه با دشمنی که قصد نابودی آنها را دارد بجنگند، به جنگ با خود می پردازند و نیروهایشان در این راه به هدر می رود. خداوند نیز دست مرحمتش را از سر آنها بر می دارد و لباس ذلّت بر اندامشان می پوشاند.
این بخش از کلام امام(علیه السلام) نیز می تواند اشاره به سرگذشت بنی اسرائیل بعد از پیروزی های پی در پی باشد که بر اثر اختلاف و پراکندگی قدرت خویش را از دست دادند و در دنیا پراکنده و در به در شدند و نیز می تواند اشاره به همه اقوامی باشد که بعد از پیروزی در سایه اتحاد، دوران نکبت آنها به سبب کفران نعمت و اختلاف شروع شد و در سراشیبی سقوط قرار گرفتند.
پی نوشت:
-
«اعباء» جمع «عِبْأ» بر وزن «فکر» به معنای بار سنگین است.
-
«ساموا» از ریشه «سوْم» بر وزن «قوم» در اصل به معنای جستجوی چیزی کردن و یا تحمیل کار به دیگری آمده و از آن یک نوع ادامه و استمرار نیز استفاده می شود، بنابراین جمله «ساموهم...» مفهومش آن است که پیوسته آنها را شکنجه می دادند.
-
«مرار» در اصل نوعی درخت با برگ و چوب بسیار تلخ است. سپس به هر حادثه تلخ و ناگواری اطلاق شده است.
-
دخان، آیه 25-28.
-
قصص، آیه 5.
-
«املاء» جمع «ملأ» به معنای جمعیت و گاه به معنای جمعیت خاصّی مانند اشراف یک قوم است.
-
«غَضارَة» به معنای خوبی و شادابی و وسعت است.