[hadith]فضائل الفرائض:
وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فَمَا وَجَدْتُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ یَتَعَصَّبُ لِشَیْءٍ مِنَ الْأَشْیَاءِ إِلَّا عَنْ عِلَّةٍ تَحْتَمِلُ تَمْوِیهَ الْجُهَلَاءِ أَوْ حُجَّةٍ تَلِیطُ بعُقُولِ السُّفَهَاءِ غَیْرَکُمْ، فَإِنَّکُمْ تَتَعَصَّبُونَ لِأَمْرٍ مَا یُعْرَفُ لَهُ سَبَبٌ وَ لَا عِلَّةٌ؛ أَمَّا إِبْلِیسُ فَتَعَصَّبَ عَلَی آدَمَ لِأَصْلِهِ وَ طَعَنَ عَلَیْهِ فِی خِلْقَتِهِ، فَقَالَ أَنَا نَارِیٌّ وَ أَنْتَ طِینِیٌ.
عصبیة المال:
وَ أَمَّا الْأَغْنِیَاءُ مِنْ مُتْرَفَةِ الْأُمَمِ فَتَعَصَّبُوا لِآثَارِ مَوَاقِعِ النِّعَمِ فَ «قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بمُعَذَّبینَ»؛ فَإِنْ کَانَ لَا بُدَّ مِنَ الْعَصَبیَّةِ، فَلْیَکُنْ تَعَصُّبُکُمْ لِمَکَارِمِ الْخِصَالِ وَ مَحَامِد الْأَفْعَالِ وَ مَحَاسنِ الْأُمُورِ الَّتِی تَفَاضَلَتْ فِیهَا الْمُجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ مِنْ بُیُوتَاتِ الْعَرَب وَ یَعَاسیب القَبَائِلِ، بالْأَخْلَاقِ الرَّغِیبَةِ وَ الْأَحْلَامِ الْعَظِیمَةِ وَ الْأَخْطَارِ الْجَلِیلَةِ وَ الْآثَارِ الْمَحْمُودَةِ، فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْد مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ وَ الْوَفَاءِ بالذِّمَامِ وَ الطَّاعَةِ لِلْبرِّ وَ الْمَعْصِیَةِ لِلْکِبْرِ وَ الْأَخْذ بالْفَضْلِ وَ الْکَفِّ عَنِ الْبَغْیِ وَ الْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ وَ الْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ وَ الْکَظْمِ لِلْغَیْظِ وَ اجْتِنَاب الْفَسَاد فِی الْأَرْضِ.[/hadith]
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 4، صفحه 497-493
«و لقد نظرت... بمعذّبین»،
در این عبارت امام (ع) اصحاب خود را مورد سرزنش قرار می دهد، زیرا می بیند که آنها در باره امور نادرستی تعصب می ورزند، بدون این که هیچ سودی بر آن مترتب باشد و این امر باعث برانگیختن فساد و آشوب در جامعه می شود، و کلمه إلّا دلالت می کند بر این که در تمام ملتها هر کس بر چیزی ببالد و در باره آن تعصب ورزد به خاطر امری و دلیلی است که آن را مایه فخر و مباهات آن قرار می دهد، نهایت امر آن است که یا مطلب را آن چنان بر خلاف جلوه داده است که بی خبران از اصل قضیّه، آن را درست خیال می کنند و یا دلیلی که آورده می شود، برای سفیهان و کم خردان، دلچسب می نماید. بالاخره این امری است مطابق مقتضای عقل و خردمندی، زیرا ترجیح بدون مرجح، عقلا محال است. تقدیر و خلاصه معنای عبارت این است که هیچ کس را ندیدم که در امری تعصب ورزد مگر این که تعصبش به علتی و دلیلی بوده است.
غیرکم، این کلمه استثنایی از معنای اثبات در جمله است و مفید حصر، می باشد، گویا حضرت چنین فرموده است: هر کس را که به امری مباهات می کند، دیدم دلیلی برای خود دارد مگر شما که هیچ دلیلی ندارید.
«تتعصّبون لامر ما یعرف له سبب و لا علّة»،
منظور از عدم دلیل در این جا آن است که هیچ کدام از دو دلیل مذکور در عبارت قبل، برای شما وجود ندارد، نه دلیلی که حد اقل امر را بر نادانها مشتبه سازد، و نه علتی که در نظر سفیهان دلچسب باشد، و حضرت در این عبارت هر دلیلی را بطور کلی و از همه آنان نفی نفرموده است. چرا که جهّالشان برای تعصب خود علتی داشتند و آن فخر و مباهات به انساب بود که همین امر باعث ایجاد فتنه و فساد می شد، نهایت امر چون دلیلشان هیچ یک از خصوصیات بالا را نداشت امام از آنها نفی دلیل کرد.
«امّا ابلیسُ فَتَعَصَّبَ عَلَی آدَم»،
امام (ع) پس از سرزنش کردن یاران خود که بدون دلیل منطقی با نسبهای پوشالی خود کبر و تعصب ورزیدند، به بیان علل و اسباب آن پرداخته و
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 4، صفحه 494
در آغاز سرچشمه کبر و خودخواهی شیطان را، مورد بحث قرار داده است که وی به ماده اصلی خلقت خود بالیده و جوهر وجودی خود را که آتش است شریفتر از خاک دانسته که ماده وجودی آدم است و گفت وجود من آتشی و کالبد تو خاکی است و حال آن که این امری است فرعی و شرافت واقعی و اصلی در کیفیت آفرینش و روح انسانی آدم است، او که به راز نهفته در وجود آدم شناخت نداشت شرافت ریشه ای را با یک امر فرعی و مادی مقایسه کرد، آری نخستین قیاسگر ابلیس بود.
در مرتبه بعد به شرح علت گردنکشی و تعصب ثروتمندان و نادانهای مردم رفاه طلب و سرمایه دار پرداخته است که ایشان هم از شاگردان ابلیس می باشند اینها به سرمایه ها و فرزندان که از آثار و موارد نعمتهای الهی می باشند تعصب می ورزند چنان که حق تعالی از گفتارشان حکایت می کند: نحن «أَکْثَرَ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً»، آثار فراوانی این نعمتها بی نیازی و رفاه طلبی است و به همین دلیل این نعمتها مایه فخر و تکبر صاحبانش بوده، البته باید توجه کرد که مطلق اموال و اولاد، نعمت نیست بلکه نعمت از امور نسبی است و نسبت به نعمت دهنده و منعم علیه و نیز به اعتبار منافعی که آدمی از آنها کسب می کند نعمت خوانده می شود، فرق می کند. به این دلیل اینها را مواقع نعمت گفته یعنی محلهایی که قابلیت دارند که نعمت واقع شوند و ممکن است که مراد از کلمه نعم اموال و اولاد باشد و مراد از مواقع، تحقق و وقوع آنها یعنی مصدر میمی باشد و آثار این ها، چنان که گفتیم سرمایه داری و رفاه طلبی است.
«فإن کان لا بد من العصبیه...»،
پس از توجه دادن مردم به افکار واهی و افتخارات باطل، اموری را که سزاوار است مورد مباهات و تعصب واقع شود بیان کرده است که عبارت از اخلاق بزرگوارانه و کارهای پسندیده و امور نیکی می باشد که اهالی مجد و شرف از خانواده های عرب و بزرگان قبایل از نظر اتصاف به آن بر بقیه انسانها مزیت و برتری یافته اند و حرف «با» در «بالاخلاق» متعلق به فعل «تفاضلت» می باشد زیرا این مردم بزرگوار در کارهای نیک به سبب اخلاق پسندیده کسب فضیلت کرده اند و در فصول سابق اصول اخلاق برتر و شاخه های فرعی هر کدام از آنها را خاطر نشان کردیم.
صفت حلم ملکه ای است از شاخه های شجاعت و عبارت است از بردباری و سنگینی هنگام پیدایش خشم و علل آن، و نیز خود را به خطر انداختن به خاطر حفظ مقامات پسندیده به وسیله خویهای پسندیده و همراه داشتن آن، که لازمه اش انجام دادن کارهای نیکی است که هماهنگ با صفات نیک انسانی است از قبیل بذل و بخشش که دلیل جود و سخای نفسانی است و مثل این که آدمی برای اهمیت دادن به عدالتخواهی و وفای به عهد الهی از کشتن بستگانش باکی نداشته باشد. پس از توجه دادن به اموری که شایسته است انسان به آنها ببالد، فرمود: به داشتن ویژگیهای پسندیده تعصب داشته باشید و بعد تفصیل آن را چنین بیان می دارد. که از جمله آنها:
1- حفظ جوار و رعایت همسایه داری می باشد و این صفت خود نتیجه دو خصلت نیک می باشد، یکی این که لازمه همسایه داری آزار ندادن اوست و این جزء صفت عدل می باشد دوم این که شرط تحققش نیکی به وی و همدردی و گذشت و راستگویی و دوستی با او می باشد و این امور نیز از فروع عفت است.
2- دیگر از جمله خصال پسندیده وفای به عهدهاست و این نیز از شاخه های عفت می باشد.
3- سوم از این صفات پیروی کردن برّ و نیکی، ظاهر آن است که منظور از کلمه برّ چیزی است که خداوند در قرآن می گوید: «لَیْسَ الْبرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب وَ لکِنَّ الْبرَّ مَنْ آمَنَ باللَّهِ... وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ وَ لکِنَّ الْبرَّ مَنِ اتَّقی...» که مراد از این دو نیکی، کمال ایمان و تقوا، و کارهای درست است و معنای عبارت طاعة البرّ، همراه داشتن این افعال و اعتقاد به وجوب آن می باشد، احتمال دیگر چنان است که معنای آن پیروی کردن امر به نیکی است و چون معنای امر از قرینه معلوم بوده است لذا آن را حذف کرده اند و گاهی از لفظ برّ، عفت اراده می شود و به این اعتبار نقطه مقابل آن فجور و گناه خواهد بود احتمال دیگر آن که مراد از برّ نقطه مقابل عقوق باشد که عبارت از شفقت و مهربانی به خویشان و نیکی به پدر و مادر می باشد و این نیز از فروع و شاخه های عفت است.
4- خصلت دیگری که امام بیان فرموده است مخالفت با تکبر است یعنی دوری کردن از آن که از باب مجاز اسم سبب را که عصیان است برده است و مسبب را که دوری باشد اراده کرده است یا منظور معصیت کردن در برابر امر به تکبر است که کنایه از فروتنی و تواضع می باشد و این نیز فضیلتی است از شاخه های عفت و معصیت در این مورد در مقابل اطاعت است.
5- خصلت دیگر که باید مایه فخر و مباهات آدمی باشد، کامل ساختن شرافت و فضیلت و مداومت به آن می باشد، احتمال دیگر در معنای فضیلت بخشش و احسان نسبت به دیگران که جود و بخشش نیز صفتی است از فروع عفت.
6- صفت دیگر خودداری از ظلم که برگشتش به فضیلت عدل می باشد.
7- هفتمین ویژگی بزرگ شمردن قتل نفس یعنی ترک کردن آن، زیرا آدم کشی لازمه خصلت ناپسند ظلم است و بر آن وعده عذاب در آخرت داده شده است و برگشت این ویژگی نیز به فضیلت عدل است، و همچنین انصاف با مردم آن است که در داد و ستد با آنها پیوسته عدالت را رعایت کند.
8- ویژگی دیگر کظم غیظ و فرو بردن خشم است که یکی از شاخه های صفت شجاعت می باشد.
9- آخرین صفتی که باید مورد مباهات واقع شود، دوری از فساد، در زمین می باشد که از لوازم فضیلت عدالت است.