[hadith]التحذیر من طاعة الکبراء:

أَلَا فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِکُمْ وَ کُبَرَائِکُمْ الَّذینَ تَکَبَّرُوا عَنْ حَسَبهِمْ وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبهِمْ وَ أَلْقَوُا الْهَجِینَةَ عَلَی رَبِّهِمْ‏ وَ جَاحَدُوا اللَّهَ عَلَی مَا صَنَعَ بهِمْ مُکَابَرَةً لِقَضَائِهِ وَ مُغَالَبَةً لِآلَائِهِ، فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاس [آسَاس‏] الْعَصَبیَّةِ وَ دَعَائِمُ أَرْکَانِ الْفِتْنَةِ وَ سُیُوفُ اعْتِزَاءِ الْجَاهِلِیَّةِ؛ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَکُونُوا لِنِعَمِهِ عَلَیْکُمْ أَضْدَاداً وَ لَا لِفَضْلِهِ عِنْدَکُمْ حُسَّاداً، وَ لَا تُطِیعُوا الْأَدْعِیَاءَ الَّذینَ شَرِبْتُمْ بصَفْوِکُمْ کَدَرَهُمْ وَ خَلَطْتُمْ بصِحَّتِکُمْ مَرَضَهُمْ وَ أَدْخَلْتُمْ فِی حَقِّکُمْ بَاطِلَهُمْ، وَ هُمْ أَسَاسُ [آسَاسُ‏] الْفُسُوقِ وَ أَحْلَاسُ الْعُقُوقِ، اتَّخَذَهُمْ إِبْلِیسُ مَطَایَا ضَلَالٍ وَ جُنْداً بهِمْ یَصُولُ عَلَی النَّاس وَ تَرَاجِمَةً یَنْطِقُ عَلَی أَلْسنَتِهِمْ اسْتِرَاقاً لِعُقُولِکُمْ وَ دُخُولًا فِی عُیُونِکُمْ وَ نَفْثاً فِی أَسْمَاعِکُمْ، فَجَعَلَکُمْ مَرْمَی نَبْلِهِ وَ مَوْطِئَ قَدَمِهِ وَ مَأْخَذَ یَدهِ‏.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه‏ السلام، ج‏7، ص: 398-391

 

از بزرگان متکبر خود پیروی نکنید

سپس امام(علیه السلام) انگشت روی نقطه اصلی درد گذارده که همان پیروی بی قید و شرط از رؤسای قبائل و سردمداران فساد و متکبران خودخواه است که مردم را به جهت هوسهای خود می کشانند و فتنه و فساد بر پا می کنند، می فرماید: «به هوش باشید، بترسید و بر حذر باشید از پیروی و اطاعت (کورکورانه) بزرگترها و رؤسایتان، همانها که به سبب موقعیت خود، تکبر می ورزند و خویش را بالاتر از نسب خود می شمرند، اعمال نادرست خود را به خدا نسبت می دهند و به انکار نعمتهای او بر می خیزند تا با قضایش ستیز کنند و بر نعمت هایش چیره شوند»; (أَلاَ فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِکُمْ وَ کُبَرَائِکُمْ! الَّذینَ تَکَبَّرُوا عَنْ حَسَبهِمْ، وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبهِمْ، وَ أَلْقَوُا الْهَجِینَةَ(1) عَلَی رَبِّهِمْ، وَ جَاحَدُوا اللّهَ عَلَی مَا صَنَعَ بهِمْ، مُکَابَرَةً لِقَضَائِهِ، وَ مُغَالَبَةً لآلاَئِهِ(2)).

این سخن در واقع، برگرفته از آیات قرآن مجید است که در قیامت از اطاعت سران و بزرگان خود اظهار ندامت می کنند و عرضه می دارند «(رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَْ * رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنْ الْعَذَاب وَالْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً); پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند. پروردگارا آنها را از عذاب دوچندان ده و آنها را شدیداً لعن فرما».(3)

هرگاه به دقّت تاریخ گذشته بشر را مشاهده کنیم می بینیم یکی از سرچشمه های عمده جنگها و خون ریزیها برتری جویی های نژادی و قومی بوده است که هنوز هم ادامه دارد و یکی از عوامل مهم جنگ جهانی اوّل و دوم که بخش عظیمی از جهان را ویران کرد و دهها میلیون انسان را به خاک و خون کشاند همین امر بود.

در حالی که اگر انسان خوب بنگرد اصل او خاک و اصل و ریشه دیگرش نطفه بی ارزش است و پایان کارش مرداری است گندیده. اسلام تفاخر به آبا و مناصب و به خود بستن القاب غرورآفرین و غفلت زا را نهی کرده; در حدیث شریف نبوی می خوانیم: «حُبُّ الرَّجُلِ دینُهُ وَ مُرُوَّتُهُ، خُلْقُهُ وَ أصْلُهُ عَقْلُهُ; شخصیّت انسان دین او و ارزش او اخلاق او و اصل و ریشه او عقل و خرد اوست».(4)

پیامبر(صلی الله علیه وآله) این سخن را زمانی گفت که گروهی برای تحقیر سلمان فارسی اصل و نسبش را پرسیدند و او اصل و نسب خود را آزادی از قید بردگی به کمک پیامبر و هدایت به وسیله او شمرده بود.

جمله «ألْقَوُا الْهَجینَةَ عَلی رَبِّهِمْ» اشاره به این است که آنها نسب خود را برتر می شمرند و دیگران را پست تر، و در واقع زشتی نسب دیگران را به خدا نسبت می دادند و معتقد بودند خدا خلق برتری آفریده که آنها بودند و خلق پست تری که دیگران هستند، آنها نعمتهای الهی را به لیاقتها و شایستگیهای خودشان نسبت می دادند و الطاف والاء الهی را انکار می کردند.

سپس امام(علیه السلام) به ذکر دلیلی برای پرهیز از پیروی این گونه کسان پرداخته، چنین می فرماید: «آنها اساس و بنیان تعصب و ستون و ارکان فتنه و فساد و شمشیرهای تکبّر جاهلیّت اند»; (فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاس الْعَصَبیَّةِ، وَ دَعَائِمُ أَرْکَانِ الْفِتْنَةِ، وَ سُیُوفُ اعْتِزَاءِ(5) الْجَاهِلِیَّةِ).

امام(علیه السلام) تعصب و فتنه را به خانه ای تشبیه می کند که شالوده آن را سردمداران فاسد و مفسد و ستونهای آن را متکبّران خودخواه تشکیل می دهند و همه را از سکونت در چنین خانه ای باز می دارد و نیز شعارهایی که در زمان جاهلیّت برای تحریک قبایل بر ضد یکدیگر می دادند تشبیه به شمشیرهای برنده می کند و سپس سردمداران فساد را به منزله این شمشیرها می شمارد.

در زمان جاهلیّت، معمول بود که هر گاه قبیله ای از قبایل مورد تهدید از سوی مخالفان قرار می گرفت به جای فکر کردن در طریق اصلاح و آرامش و صلح، رؤسای متعصب و جاهل قبایل دستور می دادند که شعارهای جنگ سر داده شود و از همه وسایلی که می توانستند احساسات افراد جاهل و بی خبر را تحریک کنند و آتش جنگ را شعله ور سازند، بهره می گرفتند و مخصوصاً هر قبیله ای را با نام نیاکان و بزرگان پیشین صدا می زدند و در اینجا سران قبایل به منزله آن شمشیرها شمرده شده اند.

تاریخ نشان می دهد که سران مقام پرست در دورانهای گذشته برای حفظ منافع نامشروع خود مردم بی خبر را با انواع شعارهای مهیّج، بسیج می کردند و غافلان را قربانی منافع خویش می ساختند و امروز نیز رسانه های جمعی جهان برای حفظ قدرت مستکبران و منافع سرمایه داران بزرگ از همین روش به صورتی گسترده تر بهره می گیرند و همان گونه که قرآن مجید می گوید: «(إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذلَّةً); زمامداران وارد هر شهر و دیاری شوند آنجا را به فساد می کشند و عزیزانشان را ذلیل می کنند».(6) همین گروه بودند که پیوسته در برابر پیامبران که برای آگاه ساختن توده های مردم و بر قرار ساختن عدالت اجتماعی مبعوث شده بودند، به دشمنی برمی خاستند: «(وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَة مِّنْ نَّذیر إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بمَا أُرْسلْتُمْ بهِ کَافِرُونَ); ما در هیچ شهر و دیاری پیامبری بیم دهنده نفرستادیم مگر این که مترفین (آنها که مست ناز و نعمت بودند) گفتند ما به آنچه شما به آن فرستاده شده اید، کافریم».(7)

سپس می افزاید: «از خدا بترسید و با نعمتهایی که او به شما ارزانی داشته مخالفت نکنید و نسبت به فضل و بخشش او به یکدیگر حسادت نورزید»; (فَاتَّقُوا اللّهَ وَ لاَ تَکُونُوا لِنِعَمِهِ عَلَیْکُمْ أَضْدَاداً، وَ لاَ لِفَضْلِهِ عِنْدَکُمْ حُسَّاداً).

در واقع آنها که نعمتهای خدا را کفران می کنند و به جای بهره گیری از آن برای خدمت به خلق، راه کبر و غرور و خودبرتربینی را پیش می گیرند اینها به دشمنی با نعمتهای خودشان برخاسته و نسبت به مواهب الهی در حق خودشان حسادت ورزیده اند، زیرا کار آنها با کار حسودان و دشمنان در نتیجه یکی است; هر دو مایه سلب نعمت و فضل الهی است. آن گاه امام به نکته دیگری اشاره می فرماید و می گوید: «از افراد بی اصل و نسب (که جامه اسلام را بر تن پوشیده و کبر و غرور را پیشه کرده اند و راه فساد را می روند) اطاعت نکنید»; (وَ لاَ تُطِیعُوا الاَْدْعِیَاءَ(8)).

بعضی از مفسّران «ادعیاء» را به همان معنای اصلی آن (افراد ناپاک زاده و بی اصل و نسب) تفسیر کرده اند، در حالی که بعضی دیگر آن را به معنای منافقان می دانند، زیرا نفاق نیز از پستی اصل و نسب و گوهر ذات ریشه می گیرد. برخی دیگر آن را به معنای فرومایگان دانسته اند.

این نکته نیز قابل دقت است که تکبّر و خود برتربینی که موضوع اصلی این خطبه است در بسیاری از اوقات از عقده حقارت سرچشمه می گیرد همان طور که در حدیث امام صادق(علیه السلام) آمده است: «ما مِنْ رَجُل تَکَبَّرَ اَوْ تَجَبَّرَ إِلاّ لِذلَّة وَجَدَها فی نَفْسهِ; هیچ کس تکبّر و فخرفروشی نمی کند جز به جهت حقارتی که در درون وجود خود می یابد».(9)

در ادامه این سخن به شرح اوصاف معنای گروه ادعیاء پرداخته و می فرماید: «همانها که به موجب صفای باطن خویش، آب تیره نفاقشان را نوشیدید و تندرستی خویش را با بیماری آنها آمیختید و در اعتقاد حق خود، عقیده باطل آنها را راه دادید»; (الَّذینَ شَرِبْتُمْ بصَفْوِکُمْ کَدَرَهُمْ، وَ خَلَطْتُمْ بصِحَّتِکُمْ مَرَضَهُمْ، وَ أَدْخَلْتُمْ فِی حَقِّکُمْ بَاطِلَهُمْ).

اشاره به اینکه این منافقان مستکبر، از حسن نیت شما سوء استفاده کردند و افکار و نیات آلوده و اعمال بیمار گونه و مطالب باطل و بی اساسشان را در روح و جان و اجتماع شما تزریق کردند; بر همه شما لازم است که آنها را بشناسید و حساب خود را از آنها جدا کنید و این فاسدان مفسد و افکار و برنامه های آنها را از جامعه خود بیرون بریزید. آن گاه امام در توضیح بیشتری می افزاید: آنها اساس گناه و همنشین نافرمانی و عصیانند!»; (وَ هُمْ أَسَاسُ الْفُسُوقِ، وَ أَحْلاَسُ(10) الْعُقُوقِ(11)).

با توجه به اینکه «فسوق» در اصل به معنای خروج از اطاعت است و «عقوق» به هر گونه عصیان گفته می شود مفهوم جمله بالا این است که همه گناهان و مفاسد اجتماعی از سردمداران فاسد و مستکبر سرچشمه می گیرد و به مصداق «النّاسُ عَلی دینِ مُلُوکِهِمْ» این گروه توده مردم را به دنبال خود می کشانند.

در ادامه این سخن از رابطه این گروه با ابلیس و ارتباط افکار و برنامه آنان با وسوسه های او سخن می گوید و چنین می فرماید: «شیطان آنها را (سردمداران گمراه قبایل و جوامع را) مرکبهای راهوار ضلالت قرار داده، و سپاهی که به وسیله آنان به مردم غافل حمله می کند و از آنها به عنوان سخنگوی خود (برای بیان مقاصد خویش) بهره می گیرد تا عقلهایتان را بدزدد، در چشم های شما نفوذ کند و در گوش هایتان (اباطیل را) بدمد»; (اتَّخَذَهُمْ إِبْلِیسُ مَطَایَا ضَلاَل. وَ جُنْداً بهِمْ یَصُولُ(12) عَلَی النَّاس، وَ تَرَاجِمَةً یَنْطِقُ عَلَی أَلْسنَتِهِمْ، اسْتِرَاقاً لِعُقُولِکُمْ وَ دُخُولاً(13) فِی عُیُونِکُمْ، وَ نَفْثاً(14) فِی أَسْمَاعِکُمْ).

در واقع ابلیس برای گمراهی مردم، نخست بر دوش این گروه از سران سوار می شوند و به کمک آنها به توده مردم حمله ور می گردد. هنگامی که تسلیم شدند با زبان همین سران گمراه مطالب خود را به گوش آنها می رساند و همه منابع فهم آنها را اعم از عقل و چشم و گوش از کار می اندازد. با آرزوهای دور و دراز و انواع هوا و هوسها عقل آنها را می گیرد و با تزیین زرق و برق دنیا، دید حقیقی را از آنها سلب می کند و سخنان ظاهر فریب به گوش آنها می خواند و وسوسه می کند و سرنوشت آنها همان می شود که امام(علیه السلام) در ادامه این سخن بیان فرموده است:

«به این ترتیب شما را هدف تیرهای خود و پایمال قدمهای خویش قرار داد و گلوی شما را در دست خود فشرد»; (فَجَعَلَکُمْ مَرْمَی نَبْلِهِ(15)، وَ مَوْطِئَ قَدَمِهِ، وَ مَأْخَذَ یَدهِ).

بدیهی است هنگامی که انسان، عقل و دید و ادراک خود را از دست بدهد در زیر دست و پای دشمن لگدمال می شود و تیرهای او بدنش را نشانه می گیرد و گلوی او را می فشارد.

غالب شارحان نهج البلاغه جمله «وَ مَأْخَذَ» را اشاره به اسارت در چنگال شیطان گرفته اند; بنابراین مفهوم سه جمله چنین می شود: شیطان شما را نابود و یا ذلیل و اسیر خود می سازد; ولی تفسیری که در بالا گفتیم با جمله های قبل هماهنگ تر است.

سخنان پر معنای امام(علیه السلام) درباره نفوذ شیطان در انسانها در حقیقت با الهام از قرآن مجید بیان شده است که می فرماید: «(وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادلُوکُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ); شیاطین به دوستان و پیروان خود مطالبی مخفیانه القا می کنند تا با شما به مجادله برخیزند، اگر از آنها اطاعت کنید شما هم مشرک خواهید بود».(16)

و در آیه 112 انعام می فرماید: «(وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبیّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الاِْنس وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْض زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً); این چنین در برابر هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم آنها مخفیانه سخنان فریبنده و بی اساسی به یکدیگر القا می کردند».

شبیه آنچه در این خطبه آمده در خطبه هفتم نیز گذشت که فرمود: «اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لاَِمْرِهِمْ مِلاَکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً... فَنَظَرَ بأَعْیُنِهِمْ، وَ نَطَقَ بأَلْسنَتِهِمْ، فَرَکِبَ بهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ; آنها شیطان را اساس کار خود قرار دادند و شیطان نیز آنها را به عنوان دامهای خویش برگزید... با چشم آنها نگاه کرد و با زبانشان سخن گفت و بر مرکبهای لغزشها سوار نمود و سخنان بیهوده و باطل را در نظرشان زینت بخشید».


پی نوشت:

  1. «هجینه» به معنای نقص و صفت زشت و قبیح است و از ریشه «هجونه» گرفته شده است.

  2. «آلاء» جمع «ألا» بر وزن «جفا» یا «الی» بر وزن «فعل» به معنای نعمت است و گاه به معنای خصوص نعمتهای معنوی آمده است، مخصوصاً هنگامی که در کنار واژه نعمت قرار گیرد و گفته شود: «النعم و الآلاء».

  3. احزاب، آیه 67 و 68.

  4. بحارالانوار، جلد 22، صفحه 381، حدیث 16.

  5. «اعتزاء» به معنای نسبت دادن از ریشه «عزو» بر وزن «رزم» گرفته شده است.

  6. نمل، آیه 34.

  7. سبأ، آیه 34.

  8. «ادعیاء» جمع «دعیّ» بر وزن «جلیّ» در اصل به معنای پسرخوانده است; یعنی فرزندی که از پدر دیگری است و شخصی که او را به خود نسبت می دهد و چون این گونه افراد گاه اصل و نسب روشنی ندارد و یا فرزند نامشروع هستند، «دعیّ» به معنای فرومایه، پست، بی اصل و نسب و زنازاده نیز آمده است.

  9. الکافی، جلد 2، صفحه 312.

  10. «احلاس» جمع «حلس» بر وزن «حرص» به معنای پارچه نازکی است که روی پشت شتر  می اندازند و غالباً همراه اوست. سپس به هر چیزی که ملازم و همراه دیگری باشد «حلس» گفته می شود و لذا «احلاس البیوت» به کسانی گفته می شود که خانه نشین شده باشند. 

  11. «عقوق» در اصل به معنای چاک زدن و پاره کردن است. سپس این واژه به مخالفت کردن با پدر و مادر یا دیگران اطلاق شده است و «احلاس العقوق» به معنای کسانی است که ملازم و همراه سرکشی و عصیان اند.

  12. «یصول» از ریشه «صولة» به معنای حمله کردن است.

  13. «دخول» غالباً به معنای ورود در چیزی می آید و گاه به معنای مشوش و معیوب ساختن نیز آمده است و جمله بالا به همین معناست.

  14. «نفث» در اصل به معنای ریختن مقدار کمی از آب دهان است و از آنجا که این کار با کمی دمیدن انجام می گیرد به معنای نفخ (دمیدن) هم آمده است.

  15. «نبل» به معنای چوبه تیر است.

  16. انعام، آیه 121.