[hadith]العبرة بالماضین:‏

فَاعْتَبرُوا بمَا أَصَابَ الْأُمَمَ الْمُسْتَکْبرِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنْ بَأْس اللَّهِ وَ صَوْلَاتِهِ وَ وَقَائِعِهِ وَ مَثُلَاتِهِ، وَ اتَّعِظُوا بمَثَاوِی خُدُودهِمْ وَ مَصَارِعِ جُنُوبهِمْ، وَ اسْتَعِیذُوا باللَّهِ مِنْ لَوَاقِحِ الْکِبْرِ کَمَا تَسْتَعِیذُونَهُ مِنْ طَوَارِقِ الدَّهْرِ، فَلَوْ رَخَّصَ اللَّهُ فِی الْکِبْرِ لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادهِ لَرَخَّصَ فِیهِ لِخَاصَّةِ أَنْبیَائِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ، وَ لَکِنَّهُ سُبْحَانَهُ کَرَّهَ إِلَیْهِمُ التَّکَابُرَ وَ رَضِیَ لَهُمُ التَّوَاضُعَ، فَأَلْصَقُوا بالْأَرْضِ خُدُودَهُمْ وَ عَفَّرُوا فِی التُّرَاب وُجُوهَهُمْ وَ خَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنِینَ، وَ کَانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِینَ، قَد اخْتَبَرَهُمُ اللَّهُ بالْمَخْمَصَةِ وَ ابْتَلَاهُمْ بالْمَجْهَدَةِ وَ امْتَحَنَهُمْ بالْمَخَاوِفِ وَ مَخَضَهُمْ [مَحَّصَهُمْ‏] بالْمَکَارِهِ، فَلَا تَعْتَبرُوا [الرِّضَا] الرِّضَی وَ السُّخْطَ بالْمَالِ وَ الْوَلَد جَهْلًا بمَوَاقِعِ الْفِتْنَةِ، وَ الِاخْتِبَارِ فِی مَوْضِعِ الْغِنَی وَ الِاقْتِدَارِ [الِاقْتَارِ]، فَقَدْ قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی «أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ»؛ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَخْتَبرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَکْبرِینَ فِی أَنْفُسهِمْ بأَوْلِیَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْیُنِهِمْ‏.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏7، ص: 408-402

 

تکبّر برای هیچ کس روا نیست

به دنبال هشدارهایی که امام(علیه السلام) در بخش گذشته این خطبه درباره پیروی از مستکبران و سرکشان بیان فرمود، در این بخش از خطبه، دست همه مخاطبان را گرفته و به اعماق تاریخ گذشته می برد و سرگذشت امّتهای مستکبر و سردمداران کبر و غرور را در آزمایشگاه بزرگ تاریخ به آنها نشان می دهد و می فرماید: «از آنچه به امتهای مستکبر پیشین از عذاب خدا و کیفرها و مجازاتهای او رسید عبرت بگیرید»; (فَاعْتَبرُوا بمَا أَصَابَ الاُْمَمَ الْمُسْتَکْبرِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنْ بَأْس اللّهِ وَصَوْلاَتِهِ،(1) وَ وَقَائِعِهِ وَ مَثُلاَتِهِ(2)).

گروهی ـ همچون فرعون و فرعونیان را در میان امواج خروشان آب غرق کرد و بدنهای بی جان آنها طعمه ماهیان دریا شد. گروهی را با زلزله های شدید و کوبنده و سپس بارانی از سنگ به دیار عدم یا به اعماق زمین فرستاد و شهرهای آنها چنان زیر و رو شد که جز تل خاکی باقی نماند; همانند قوم لوط و گروهی را با طوفان چنان در هم شکست که افراد قوی پیکر آنها در برابر تند باد همچون پر کاه به هر سو پرتاب می شدند مانند قوم عاد و گروهی را گرفتار صاعقه ها کرد که در یک چشم بر هم زدن بیش از خاکستری از آنها باقی نمانده بود، همان گونه که قرآن مجید می فرماید: «(فَکُلاًّ أَخَذْنَا بذَنْبهِ فَمِنْهُمْ مَّنْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِ حَاصِباً وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بهِ الاَْرْضَ وَمِنْهُمْ مَّنْ أَغْرَقْنَا وَمَا کَانَ اللهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ); ما هر یک از آنان (سرکشان و مستکبران) را به گناهشان گرفتیم بر بعضی از آنها طوفانی از سنگریزه فرستادیم و بعضی از آنها را صیحه آسمانی (صاعقه) فرو گرفت و بعضی دیگر را در زمین فرو بردیم و بعضی را غرق کردیم خداوند هرگز به آنها ستم نکرد آنها خودشان بر خویش ستم کردند».(3)

سپس می فرماید: «و از قبرهای آنها و خوابگاهشان در زیر خاک پند گیرید و به خدا از آثار شوم کبر پناه برید، آن گونه که از بلاها و مشکلات روزگار به او پناه می برید»; (وَ اتَّعِظُوا بمَثَاوِی(4) خُدُودهِمْ، وَ مَصَارِعِ جُنُوبهِمْ،(5) وَ اسْتَعِیذُوا باللّهِ مِنْ لَوَاقِحِ(6) الْکِبْرِ، کَمَا تَسْتَعِیذُونَهُ مِنْ طَوَارِقِ الدَّهْرِ).

به نظر می رسد که این سه دستور که امام بیان فرمود: «اعتبروا» و «اتَّعِظُوا» و «اسْتَعِیذُوا» (عبرت بگیرید، پند بیاموزید و به خدا پناه ببرید) مراحل سه گانه ای است که انسان آگاه در پیمودن راه حق به هنگام مطالعه حالات پیشینیان در پیش دارد: نخست از سرنوشت پیشینیان که آن همه نعمت و قدرت و عزت داشتند و بر اثر کبر و غرور در گرداب هلاکت فرو رفتند و مقایسه وضع خود با آنان بیدار می شود، سپس درسها و پندهایی از تاریخ زندگی و مرگ آنها می آموزد و سرانجام به خدا پناه می برد که گرفتار کبر و غرور نشوند.

جمله «کَمَا تَسْتَعِیذُونَهُ مِنْ طَوَارِقِ الدَّهْرِ» اشاره به این است که آثار شوم کبر از حوادث دردناکی، همچون زلزله ها و طوفان ها و حوادث دردناک طبیعی، کمتر نیست.

سپس این معلم بزرگ آسمانی برای ایجاد نفرت هر چه بیشتر در دلها نسبت به کبر و غرور از راه دیگری وارد می شود و می فرماید: «اگر خدا به کسی از بندگانش اجازه تکبر ورزیدن می داد، نخست اجازه آن را به پیامبران و اولیای خاصّش داده بود; ولی خداوند سبحان کبر ورزیدن را برای آنها منفور شمرد و تواضع و فروتنی را برای آنان پسندید. به همین دلیل آنها گونه های خود را (در پیشگاه او) بر زمین می نهادند، و صورتها را به خاک می ساییدند; پر و بال خویش را برای مؤمنان فرو می نهادند و همچون مستضعفان ساده می زیستند»; (فَلَوْ رَخَّصَ اللّهُ فِی الْکِبْرِ لاَِحَد مِنْ عِبَادهِ لَرَخَّصَ فِیهِ لِخَاصَّةِ أَنْبیَائِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ; وَ لکِنَّهُ سُبْحَانَهُ کَرَّهَ إِلَیْهِمُ التَّکَابُرَ، وَ رَضِیَ لَهُمُ التَّوَاضُعَ، فَأَلْصَقُوا بالاَْرْضِ خُدُودَهُمْ، وَ عَفَّرُوا(7) فِی التُّرَاب وُجُوهَهُمْ. وَ خَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنِینَ، وَ کَانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِینَ).

ممکن است جمعی از مستکبران چنین پندارند که اظهار تکبّر نشانه شخصیت است و این موهبتی از مواهب الهی است. امام در جمله بالا می فرماید: اگر این کار، کار خوبی بود و نعمت و کرامت محسوب می شد خداوند قبل از هر کس برای انبیا و اولیا مجاز می شمرد در حالی که کاملا بر عکس است; کبر و غرور را صفتی نفرت انگیز به آنها معرفی کرده و تواضع را همچون تاج افتخار بر سر آنها نهاده است. به همین دلیل هم در پیشگاه خدا خاضع بودند و صورت بر خاک می نهاد و هم در برابر مؤمنان اظهار فروتنی می کردند.

جمله «وَ خَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ» کنایه لطیفی از تواضع است، زیرا مرغ هنگامی که می خواهد به جوجه های خود محبّتی آمیخته با تواضع داشته باشد، پر و بال خود را فرو می نهد و جوجه ها را زیر بال و پر می گیرد.

جمله «وَ کانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِینَ» در اینجا به معنای ضعف و ناتوانی نیست، بلکه به این معناست که خود را در شکل گروههای ضعیف جامعه در می آورند و زندگانی همچون زندگانی آنها داشتند.

آن گاه امام(علیه السلام) برای رفع اشتباه گروهی از مستکبران که دارا بودن مال و ثروت و فرزندان را نشانه قرب خود در درگاه خدا می پنداشتند به سراغ زندگی انبیا و اولیای خاص خود می رود و مشکلات و انواع امتحانات آنها را با تعبیراتی گویا و پر معنا برمی شمرد و بر چهار نوع از آزمونهای آنان انگشت می نهد و می فرماید: «خداوند آنها را با گرسنگی آزمایش کرد، و به مشقّت و رنج مبتلا ساخت، با امور خوفناک امتحان نمود، و با حوادث ناخوشایند خالص گردانید»; (قَد اخْتَبَرَهُمُ اللّهُ بالْمَخْمَصَةِ(8)، وَ ابْتَلاَهُمْ بالْمَجْهَدَةِ(9)، وَ امْتَحَنَهُمْ بالْمَخَاوِفِ، وَ مَخَضَهُمْ(10) بالْمَکَارِهِ).

مواد امتحانی خداوند، بی شمار است; گاه با نقمت و گاه با نعمت، گاه با بیماری و گاه سلامت و گاه با عزّت و گاه سلب عزّت، آزمایش می کند; ولی این آزمونها را می توان به بخشهای متعددی تقسیم کرد; تنگی معشیت و گرسنگی و تشنگی، حوادث طاقت فرسا; مانند مشکلاتی که مسلمانان در صدر اسلام از شعب ابی طالب گرفته تا غزوات مختلف و ناامنیها که حاصل از تهدیدات دشمن است و نیز بیماری ها و مصائب.

زندگی تمام پیامبران الهی گواه بر این امتحانات است. زندگانی موسی بن عمران از آغاز تولّد تا زمانی که به خانه شعیب پناهنده شد و در زمانی که برای دعوت فرعونیان قد علم کرد و حوادث بعد از آن و گرفتاریهایی که در چنگال بنی اسرائیل داشت و همچنین مراحل مختلف زندگی ابراهیم(علیه السلام) از بابل گرفته تا سرزمین مصر و سپس مکّه و مخصوصاً زندگی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) که بی نیاز از توضیح است همه شاهد و گواه بر این معناست.

سپس با ذکر این مقدمه به رفع اشتباه مهمی می پردازد که بسیاری از مردم در گذشته و حال به آن گرفتار بوده اند و خیال می کردند که فزونی اموال و ثروت، دلیل بر خوشبختی و قرب در درگاه الهی است، می فرماید: «بنابراین ثروت و اولاد (بود و نبود یا کم و زیاد آن) را دلیل بر خشنودی یا خشم خدا نگیرید که این ناشی از جهل و بی خبری از آزمایشهای الهی در مورد بی نیازی به قدرت است»; (فَلاَ تَعْتَبرُوا الرِّضَی وَ السُّخْطَ بالْمَالِ وَ الْوَلَد جَهْلاً بمَواقِعِ الْفِتْنَةِ، وَ الاِْخْتِبَارِ فِی مَوْضِعِ الْغِنَی وَ الاِْقْتِدَارِ).

سپس امام(علیه السلام) به آیه ای از قرآن که در این مورد صراحت دارد استدلال کرده می فرماید: «خداوند سبحان و متعال فرموده است: «آیا گمان می کنند مال و فرزندانی که به آنها می بخشیم (به جهت خشنودی و رضایتی است که از آنها داریم و) دلیل بر این است که نیکیها را به سرعت برای آنان فراهم می سازیم (چنین نیست) بلکه آنها درک نمی کنند»; (فَقَدْ قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی: (أَیَحْسَبُونَ أنَّمَا نُمِدُّهُمْ بهِ مِنْ مَّال وَ بَنِینَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَلْ لاَّ یَشْعُرُونَ(11))).

آن گاه به عنوان نتیجه گیری از این آیه شریفه می فرماید: «(آری) خداوند کسانی را از بندگانش که خود را برتر می بینند به وسیله اولیای خود که در نظر آنها مستضعفند آزمایش می کنند»; (فَإِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ یَخْتَبرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَکْبرِینَ فِی أَنْفُسهِمْ بأَوْلِیَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْیُنِهِمْ).

تعبیر به «فِی أَنْفُسهِمْ» در مورد مستکبران اشاره به این است که آنها هرگز بزرگ نیستند; بندگان ضعیف و ناتوانی هستند که خود را بزرگ می پندارند و تعبیر به «فِی أَعْیُنِهِمْ» (با توجه به اینکه ضمیر آن به «مستکبران» برمی گردد اشاره به این است که اولیاءاللّه هرگز ضعیف و ناتوان نیستند، بلکه مستکبران آنها را به موجب زهد و پارسایی و تقوا و پای بندی آنها به قوانین مستضعف گمان می کنند و از اینجا روشن می شود که واژه مستضعف در اینجا با همین واژه در جمله های بالا متفاوت است; در آنجا که می فرماید: «پیامبران مستضعف اند» اشاره به ساده زیستی و تواضع آنهاست و در اینجا که می فرماید: «اولیاءاللّه در چشم مستکبران مستضعف اند» اشاره به ناتوانی و ضعف و زبونی است که آنها می پندارند.


نکته:

رفع یک اشتباه:

در بسیاری از آیات قرآن به این مطلب اشاره شده است که در میان اقوام پیشین افرادی بودند که برتری در مال و ثروت و عده و نفرات را دلیل بر قرب در درگاه حق می دانستند و همین اشتباه سبب می شد که به موازات امکانات فراوان مادی، مقامات معنوی برای خود قائل باشند و در اینجا به مغالطه ای دست می زدند; می گفتند این نعمت های خداست و اگر خدا کسی را مشمول نعمتهایش قرار دهد حتماً او را دوست داشته و کسی را که خدا دوست دارد مقرب درگاه اوست و با همین پندار به تحقیر مادی و معنوی مؤمنان تهیدست می پرداختند.

غافل از اینکه بخشیدن امکانات مادی دلایل مختلفی دارد; گاه موهبت الهی است و گاه آزمایش و امتحان است و گاه جنبه عذاب استدراجی دارد; یعنی خداوند به افرادی که قابل اصلاح نیستند پی در پی نعمت می دهد و ناگهان نعمت ها را به یکباره از آنها سلب می کند تا مجازاتشان سخت و دردناک باشد; درست همانند شخص متجاوزی را که اجازه می دهند از درخت میوه بالاتر و بالاتر رود تا هنگام سقوط تمام استخوان هایش در هم بشکند.


پی نوشت:

  1. «صولات» جمع «صول» بر وزن «قول» و به معنای پریدن و با قهر و غلبه بر چیزی مسلّط شدن است.

  2. «مثلات» جمع «مثله» بر وزن «عضله» به معنای عقوبت و مجازات و از جمله عذابهایی است که بر امتهای پیشین نازل شده آنچنان که به صورت ضرب المثل درآمده است.

  3. عنکبوت، آیه 40.

  4. «مثاوی» جمع «مثوی» از ریشه «ثواء» به معنای اقامت گزیدن مکانی گرفته شده است، بنابراین مثوی به معنای منزلگاه و مکان و مثاوی به معنای امکنه است.

  5. «جنوب» جمع «جنب» بر وزن «جمع» در اصل به معنای پهلو و کناره است.

  6. «لواقح» جمع «لاقح» به معنای بارور کننده از ریشه «لقاح» به معنای بارور شده گرفته شده است و در جمله بالا اشاره به عوامل پیدایش کبر و غرور است.

  7. «عفّروا» در اصل از «عفر» به معنای خاکمال کردن و خاک آلود نمودن گرفته شده است.

  8. «مخمصه» به معنای گرسنگی و خالی بودن شکم از غذاست، و از ریشه «خمص» بر وزن «لمس» به معنای فرو رفتگی و گرسنگی شدید که باعث فرو رفتن شکم می شود گرفته شده است. 

  9. «مجهده» مصدر میمی به معنای مشقّت از «جهد» بر وزن «مهد» و «جهد» بر وزن «کفر» به معنای خستگی ناشی از تلاش و کوشش است.

  10. «مَخَضَ» از ریشه «مخض» بر وزن «مغز» در اصل، یعنی حرکت دادن شدید مشکی که در آن ماست است برای گرفتن کره. سپس به هر گونه حرکت شدید و پر زحمت اطلاق شده است.

  11. مؤمنون، آیه 55 و 56.