[hadith]من خطبة له (علیه السلام) یحمد اللّه و یثنّی علی نبیه و یوصی بالزهد و التقوی:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَاشی فِی الْخَلْقِ حَمْدُهُ وَ الْغَالِب جُنْدُهُ وَ الْمُتَعَالِی جَدُّهُ؛ أَحْمَدُهُ عَلَی نِعَمِهِ التُّؤَامِ وَ آلَائِهِ الْعِظَامِ، الَّذی عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفَا وَ عَدَلَ فِی کُلِّ مَا قَضَی وَ عَلِمَ مَا [بمَا] یَمْضِی وَ مَا مَضَی؛ مُبْتَدعِ الْخَلَائِقِ بعِلْمِهِ وَ مُنْشئِهِمْ بحُکْمِهِ، بلَا اقْتِدَاءٍ وَ لَا تَعْلِیمٍ وَ لَا احْتِذَاءٍ لِمِثَالِ صَانِعٍ حَکِیمٍ وَ لَا إِصَابَةِ خَطَإٍ وَ لَا حَضْرَةِ مَلَإٍ.[/hadith]
در این خطبه شریف حضرت خدا را به صفتهایی ستوده که ویژه ذات باری تعالی می باشد:
1- خداوند متعال ذاتی است که حمد و ثنای وی در تمام زمینه های او آشکار و پیداست زیرا موقعی که صحنه وجود پر از نعمتهای آشکار او باشد هر یک از آنها با زبان حال یا مقال، حکایت از ستایش ذات وی نیز دارد چنان که قرآن مجید از این موضوع پرده بر می دارد: «وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ.»
2- صفت دوم آن که لشکرش پیروز است، لشکریان خدا، فرشتگان و یاری کنندگان دین او از ساکنان زمین می باشند، چنان که می فرماید: «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوب» و نیز می فرماید: «إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ» و پیروزی لشکریان خداوند امری است بسیار آشکار چنان که در قرآن بدین امر اشاره می فرماید: «وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ» و نیز می فرماید: «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» امام (ع) با بیان این ویژگی شنوندگان را تشویق کرده است که بکوشند تا خود را جزء لشکریان پیروز خداوند قرار دهند و در این راه ثابت قدم باشند.
3- سومین ویژگی خداوند آن است که مقام عظمت الهی بسیار بالاست، خداوند در قرآن نیز می فرماید: «وَ أَنَّهُ تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً،» با توجه به ویژگی قبل که پیروزی لشکر الهی است ممکن است شبهه ای به وجود آید که شاید خداوند نیاز به چنین لشکری دارد از این رو این خصوصیت ذکر شده است که شأن و مقام پروردگار بالاتر از این امور، می باشد و سپس به امری اشاره می فرماید که در حقیقت علت و سبب وجوب حمد و ثنای الهی بر بنده اش می باشد و آن عبارت از نعمتهای ظاهری و معنوی است که بطور دوام بنده را احاطه کرده است تا جایی که وی را قدرت آن نیست که از عهده سپاس آن برآید.
4- چهارم از ویژگیهای حق تعالی عظمت حلم اوست که سبب عفو و بخشش عظیم وی شده است، حلم در انسان صفتی است فرع بر شجاعت و آن خصوصیتی است که انسان با وجود آن در مقابل ناملایمات مقاوم و استوار می ماند، و حلم در خداوند عبارت از آن است که از گناه بندگان و مخالفت آنان در برابر اوامر و نواهیش، برای وی انفعالی دست نمی دهد و در هنگام مشاهده منکرات غضبش او را از جا در نمی برد و وادار به انتقام عجولانه نمی سازد، با این که هیچ امری از تحت قدرت و توانایی وی بیرون نیست و هر وقت می تواند هر کاری را انجام دهد. فرق میان حق تعالی و انسان در این صفت (حلم) آن است که عدم انفعال در خدا عدم مطلق است اما در بنده خدا، عدم چیزی است که از شأنش تاثّر و انفعال می باشد و به این دلیل حلم در خداوند کاملتر و گسترده تر از حلم در دیگران است و چون لازمه صفت حلم، عفو و گذشت کردن از گناهان و صرف نظر از آنها می باشد، بدین جهت مهلت دادن خداوند بنده و شتاب نکردن در کیفر گناهان را عفو نامیده است و از این رو به دنبال توصیف خداوند به صفت بزرگ حلم، عفو، و گذشت را ذکر کرده و عطف با حرف فانیز دلیل بر آن است که با وجود صفت حلم، که ملزوم است لازمه آن که عفو از گناهان است بی درنگ تحقق می یابد.
5- «و عدل فی کلّ ما قضی»،
خداوند در تمام قضاوتها و جزئیات آفرینش خود عدالت و میانه روی را رعایت فرموده است زیرا عدل عبارت است از میانه روی در کارها و گفتارها و دوری از افراط و تفریط است و آنچه را هم که حق تعالی انجام دهد یا انجام ندهد، دستور به انجام دادن و یا انجام ندادن بدهد، تمام آن بر طبق حکمت و نظام احسن می باشد، چون در جای خودش که از علم الهی بحث کردیم توضیح داده ایم که گفتار و کردار خدا درست میانگین، و حد وسط افراط و تفریط است که همان عدل می باشد.
بعضی گفته اند: قضی به معنای فرمان داد، می باشد چنان که در آیه است: پروردگارت فرمان داد که جز او را نپرستید و این سخن همان گفتار ماست. چون آنچه امر به ایجاد یا نهی از ایجادش فرموده در حقیقت امر به وقوع یا عدم وقوع آن کرده است.
6- به امور گذشته و آینده جهان هستی آگاهی دارد، این مطلب اشاره به احاطه علم الهی بر تمام کلیات و جزئیات می باشد که در خطبه های گذشته بطور مشروح بیان شده است.
7- «مبتدع الخلایق بعلمه»،
با علم و آگاهیش عالم هستی را آفریده است، چنان که از ظاهر عبارت بر می آید علم و دانش خداوند سبب و علت آفرینش موجودات می باشد، و سبب نیز به دلیل سبب بودنش بر مسبب تقدم دارد، چنان که عقیده اکثر فلاسفه این است اما متکلمان این مطلب را ردّ می کنند زیرا می گویند علم تابع معلوم است و تابع نمی تواند سبب و علت چیزی باشد بنا بر این، حرف «با» طبق عقیده فلاسفه برای سببیّت است و به عقیده متکلمان برای مصاحبت است اما به نظر ما که معتقدیم صفات خداوند زاید بر ذاتش نیست بلکه ذات او با علم و قدرت و اراده و بالاخره با تمام صفات کمالش یکی است و اختلافی که به نظر می رسد بر حسب اعتباراتی است که عقلهای محدود و ناتوان ما از مقایسه با مخلوقات به وجود می آورند، چنان که تحقیق آن در خطبه اول کتاب بیان شده است، بنا بر این فرقی نمی کند که آفرینش مخلوقات مستند به ذات حق تعالی یا به علم و قدرت، و یا به دیگری ا ز صفات وی باشد و این مسأله که آیا علم تابع معلوم است و نمی تواند سبب معلوم خود باشد و یا این که خود متبوع است و می تواند علت آفرینش باشد در جای مناسب خود، بحث و تحقیق شده است و از مواردی است که عده زیادی را به ورطه خطا و اشتباه افکنده است. ممکن است واژه مبتدع را به معنای آفریننده نگیریم تا دچار اشکال بالا نشویم بلکه آن را به معنای محکم کننده و ابداع کننده و خلاصه کسی بگیریم که منظره بدیعی را به وجود می آورد که از زیبایی آن بیننده به شگفتی در می آید، و معلوم است که این مطلب از علم بر می خیزد و به این دلیل است که محکم کاری و زیبایی عمل را نسبت به علم و دانش فاعل آن عمل، می دهند.
8- «و منشئهم بحکمه»،
آخرین صفتی که حضرت در این خطبه برای حق تعالی بیان فرموده آن است که خداوند تمام موجودات را با حکمت و مصلحت و تدبیر خویش به وجود آورده است، با این معنا این صفت مثل صفت قبل خواهد بود، ولی ممکن است حکم را به معنای قدرت و توانایی بگیریم یعنی خداوند با قدرت خود عالم هستی را ایجاد فرمود.
9- «بلا اقتداء و لا تعلیم»،
یعنی حق تعالی در آفرینش و ابداع و استحکام موجودات نه از کسی پیروی کرده و نه آن را از دیگری آموخته است.
10- «و لا اصابة خطاء»،
یعنی چنان نیست که خداوند آفرینش موجودات را نخست عجولانه و اشتباهی و بدون علم و آگاهی انجام داده و پس از آن که برایش آگاهی پیدا شده آن را از سر گرفته و به طریق صحیح انجام داده باشد زیرا اگر چنین باشد لازم آید که علم به این امور در خداوند حادث شده باشد و حال آن که محال است که حق تعالی محل حوادث باشد.
نظیر این اعتراض را متکلمان بر خودشان وارد کرده و پاسخ داده اند، آن جا که در مورد استدلال بر این که خداوند بر تمام معلومات علم و آگاهی دارد می گویند چون خداوند به بعضی امور علم دارد و این علم را از هیچ راه به دست نیاورده نه از طریق حس و نه از راه تفکر و استدلال، بنا بر این باید علم او به بقیه امور هم، چنین باشد، زیرا وجهی برای تخصیص در این امر نیست پس از این استدلال بر خود، اشکال کرده اند که اگر چنین باشد، چرا نتوانیم بگوییم که نخست کارهای خود را با اضطراب و شتاب انجام داده و بعد آنها را درک کرده و بر کیفیت صنع آنها پی برد و از این راه کارهایی را که با اضطراب به وجود آورده و مختلف بوده، مستحکم و استوار ساخت امّا از این اشکال پاسخ داده اند که با این فرض نیز باید پیش از ایجاد اضطراب آمیز افعال علم به مفردات آنها داشته باشد، علمی که از هیچ طریق آن را کسب نکرده است و چون برای تخصیص به این امرهم دلیلی وجود ندارد، پس به تمام افعال خود (نه تنها به مفردات) علم و آگاهی دارد که از هیچ طریق آن را به دست نیاورده است.
امّا این پاسخ به هر تقدیر باطل است زیرا اگر مفردات افعال را فعل خدا ندانیم چنان که طرفداران اجزای لا یتجزّا می گویند، این اجزاء از فعل خدا نیستند از محل بحث خارج است، چرا که سخن در اموری است که فعل خدا باشد و در این مورد می گوییم از علم به مفردات فعل، علم به خود فعل لازم نمی آید، و اگر مفردات را فعل خدا بدانیم گفته شما که باید خدا عالم به مفردات باشد، پیش از آن که آنها را به وجود آورد، مصادره به مطلوب است.
پاسخ واقعی اشکال فوق آن است که اگر خداوند علم به افعال خود پیدا کند پس از آن که علم به آن نداشته این علم در ذات خدا حادث خواهد بود، و لازم می آید که خداوند محل حوادث واقع شود، و این امر هم به دلایلی که در گذشته بیان شده بر خداوند متعال محال است.
11- «و لا حضرة ملاء»،
یعنی آفرینش حق تعالی موجودات را در حضور جمعی از عقلا نبوده است تا آن که هر کدام برای بهتر شدن آن اظهار نظر کنند زیرا هر جاعتی را که تصور کنیم آفریده خدا می باشد، بنا بر این هرگز چنین نبوده که برای خلقت خداوند جز ذات اقدس وی ناظری وجود داشته باشد، و لازمه احتیاج هم، امکان است، در حالی که امکان و ویژگیهای آن از ساحت قرب خداوندی بدور می باشد و در قرآن به این مطلب اشاره دارد که می فرماید: «ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً». تمام این مطالب را حضرت به منظور آن آورده است که فعل حق تعالی را از ویژگیهای افعال بندگان منزه سازد.