[hadith]من خطبة له (علیه السلام) یحمد اللّه و یثنّی علی نبیه و یوصی بالزهد و التقوی‏:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَاشی فِی الْخَلْقِ حَمْدُهُ وَ الْغَالِب جُنْدُهُ وَ الْمُتَعَالِی جَدُّهُ؛ أَحْمَدُهُ عَلَی نِعَمِهِ التُّؤَامِ وَ آلَائِهِ الْعِظَامِ، الَّذی عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفَا وَ عَدَلَ فِی کُلِّ مَا قَضَی وَ عَلِمَ مَا [بمَا] یَمْضِی وَ مَا مَضَی؛ مُبْتَدعِ الْخَلَائِقِ بعِلْمِهِ وَ مُنْشئِهِمْ بحُکْمِهِ، بلَا اقْتِدَاءٍ وَ لَا تَعْلِیمٍ وَ لَا احْتِذَاءٍ لِمِثَالِ صَانِعٍ حَکِیمٍ وَ لَا إِصَابَةِ خَطَإٍ وَ لَا حَضْرَةِ مَلَإٍ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 7، ص: 325-319

وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ یَحْمَدُاللَّهَ وَ یَثْنی عَلی نَبیِّهِ وَ یُوصی بالزُّهْد وَ التَّقْوی.

از خطبه های امام علیه السلام است که در آن حمد خداوند و ثنای بر پیامبر خدا می گوید و به زهد و تقوا توصیه می کند

.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه در حقیقت از سه بخش تشکیل شده است

:

بخش اوّل ناظر به حمد و ثنای الهی، آمیخته با ذکر نعمتهای و بخشی از صفات جمال و جلال اوست. سپس شهادت بر رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و توضیح شرایطی که آن حضرت در آن شرایط برای هدایت مردم مبعوث شده است

.

بخش دوم از تقوا و آثار و برکات آن سخن می گوید و توصیه می کند که مردم در همه امور زندگی به این دستگیره محکم الهی چنگ زنند

.

در بخش سوم به دنیاپرستی و فریفته زرق و برق آن شدن هشدار می دهد و به معرفی دنیا و نشان دادن عیوب آن می پردازد تا همگان بیدار شوند و عبرت گیرند

.

خلقت بدیع خداوند:

امام(علیه السلام) در بخش اوّل این خطبه که از فصیح ترین خطبه های آن حضرت است از حمد خدا آغاز می کند و او را به سه وصف می ستاید و عرضه می دارد: «ستایش ویژه خداوندی است که حمد و ثنایش همه آفریده ها را فرا گرفته و سپاهش پیروز و مجد و عظمتش متعالی است»; (ألْحَمْدُ لِلّهِ الْفَاشی(1) فِی الْخَلْقِ حَمْدُهُ، وَ الْغَالِب جُنْدُهُ، وَ الْمُتَعَالِی جَدُّهُ).

تعبیر به «الْفَاشی فِی الْخَلْقِ حَمْدُهُ» که از گستردگی حمد خداوند در میان همه مخلوقات خبر می دهد; ممکن است اشاره به این باشد که همه اقوام با ایمان او را حمد و ثنا می گویند و یا اشاره به حمد و سپاسی است که همه موجودات جهان به ویژه نعمتهای پروردگار با زبان حال یا زبان قال، حمد و تسبیح او را می گویند.

پیروز بودن لشکر خدا از آن رو است که نه تنها فرشتگان الهی بلکه همه عالم سپاه و لشکر خداست و هیچ کس و هیچ چیز تاب مقاومت در برابر آنها را ندارد: (وَللهِِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ).(2)

جمله «وَ الْمُتَعَالِی جَدُّهُ» برگرفته از آیه شریفه (وَأَنَّهُ تَعَالَی جَدُّ رَبِّنَا)(3) است و با توجه به اینکه «جدّ» در اینجا به معنای عظمت است، اشاره به این است که عظمت ذات پاک او بسیار متعالی است.(4)

سپس انگشت بر نعمتهای مادی و معنوی خداوند گذارده و در برابر آنها حمد خدا می گوید و عرضه می دارد: «او را به سبب نعمتهای به هم پیوسته و برکات و فیض عظیمش می ستایم»; (أَحْمَدُهُ عَلَی نِعَمِهِ التُّؤَامِ(5)، وَ آلاَئِهِ الْعِظَامِ).

با توجه به اینکه «تؤام» (بر وزن غلام) جمع توأم (بر وزن جوهر) به معنای اشیایی است که همراه با یکدیگر است. اشاره به این است که نعمتهای الهی غالباً نعمتهای به هم پیوسته است، مثلا نعمت زبان هم وسیله گفتار است و هم عاملی برای هدایت غذا به زیر دندان برای جویدن و هم وسیله بسیار مهمی برای فرو بردن غذا و هم چشیدن طعمها و باخبر شدن از سلامت و فساد غذاها و همچنین نعمتهای بی شمار دیگر و چه زیبا سروده است آن شاعر توانا:

فضل خدای را که تواند شمار کرد *** یا کیست آن که شکر یکی از هزار کرد

آن صانع قدیم که بر فرش کائنات *** چندین هزار صورت الوان نگار کرد

بحر آفرید و بر و درختان و آدمی *** خورشید و ماه و انجم و لیل و نهار کرد

الوان نعمتی که نشاید سپاس گفت *** اسباب راحتی که نشاید شمار کرد

از چوب خشک میوه و در نی شکر نهاد *** و از قطره دانه ای در شاهوار کرد

اجزای خاک مرده به تأثیر آفتاب *** بستان میوه و چمن و لاله زار کرد

چندین هزار منظر زیبا بیافرید *** تا کیست کو نظر ز سر اعتبار کرد

توحید گوی او نه بنی آدمند و بس *** هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد

لال است در دهان بلاغت زبان وصف *** از غایت کرم که نهان و آشکار کرد(6)

ممکن است قرار گرفتن «آلاء» در مقابل «نعم» اشاره به نعمتهای معنوی در مقابل نعمتهای مادی باشد.

سپس به معرفی خداوندی که حمد و ستایش او را کرده می پردازد و او را با پنج وصف مهم یاد می کند که هر یک به تنهایی می تواند انگیزه حمد و ستایش باشد، می فرماید: «همان خداوندی که حلمش عظیم است و به همین دلیل (از خطاکاران) در می گذرد و در آنچه حکم کرده و فرمان داده دادگر است و از آینده و گذشته با خبر، خداوندی که به علم خود آفریدگان را ابداع کرده، و با حکمش آنها را ایجاد نموده است»; (الَّذی عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفَا، وَ عَدَلَ فِی کُلِّ مَا قَضَی، وَ عَلِمَ مَا یَمْضِی وَ مَا مَضَی، مُبْتَدعِ الْخَلاَئِقِ بعِلْمِهِ، وَ مُنْشئِهِمْ بحُکْمِهِ).

این اوصاف پنجگانه که از فزونی حلم خداوند آغاز می شود و به آفرینش خلایق و ابداع کائنات منتهی می گردد، مهم ترین بخش از صفات خداست که شامل علم و قدرت و عدالت و لطف و مرحمت است.

آن گاه به این حقیقت اشاره می کند که آفرینش خداوند بدون هیچ گونه سابقه تعلم، تجربه و مشورت است، می فرماید: «بی آنکه (در این کار) از کسی پیروی کند و یا آموزشی ببیند، و یا از نمونه ای که از آفریننده حکیمی صادر شده باشد الگوپذیرد، یا خطایی برای او پیش آید (و از خطای خود تجربه آموزد) و نه جمعیّتی حضور داشته باشند (که با آنها مشورت کند یا از آنان کمک گیرد»; (بلاَ اقْتِدَاء وَ لاَ تَعْلِیم، وَ لاَ احْتِذَاء(7) لِمِثَالِ صَانِع حَکِیم، وَ لاَ إِصَابَةِ خَطَإ، وَ لاَ حَضْرَةِ مَلاَ).

در واقع کسی که در صنعت خود از دیگری الهام می پذیرد، ممکن است از یکی از پنج طریق زیر باشد:

نخست، از دیگری تقلید کند، دوم آموزش ببیند، سوم نمونه ای از صنعتگر دانشمندی ببیند و با استفاده از آن به مقصود خود برسد، چهارم از خطاهای خود تجربه بیندوزد و پنجم گروهی را به مشورت و همکاری دعوت کند; اما خداوند صانع حکیم، خلقتش در همه جا بی سابقه و بی نیاز است از همه آنچه در بالا آمده، لذا درباره آفرینش او لفظ ابداع (خلقت بدون سابقه) به کار می رود.

این مسئله، فوق العاده اهمیّت دارد که انسانها هر چه می سازند و هر مصنوعی به وجود می آورند حتماً نمونه هایی از آن را در جهان آفرینش دیده اند; مثلا مخترعان هواپیما، بی شک از پرندگان الهام فراوان گرفته اند به همین دلیل شباهت زیادی در میان انواع هواپیماها با انواع پرندگان دیده می شود. در عین حال برای رسیدن به مقصود باید از علوم و تجارب پیشینیان بهره بگیرند و همیشه در کنار خود آزمایشگاه وسیع و گسترده ای داشته باشند تا خطاهای خود را از طریق آزمایش برطرف سازند و غالباً برای تکمیل کار خود شورا تشکیل می دهند و از همایشها و کنگره ها استفاده می کنند، در حالی که خداوند حکیم در خلقت گسترده و انواع نامحدود مخلوقاتش نیاز به هیچ یک از این امور ندارد.(8)


پی نوشت:

  1. «الفاشی» از ریشه «فشو» بر وزن «کشف» به معنای گسترش یافتن و منتشر شدن گرفته شده است.

  2. فتح، آیه 7.

  3. جن، آیه 3.

  4. اینکه پدر بزرگ را جدّ می گویند به واسطه بزرگی مقام و سنّ اوست.

  5. «تؤام» بر وزن «غلام» جمع «توأم» بر وزن «جوشن» در اصل به معنای فرزند دو قلو است و هر دو را توأمین می گویند. سپس به هر چیزی که همراه شیء دیگری باشد توأم اطلاق شده است و در جمله بالا اشاره به این نکته است که نعمتهای پروردگار به صورت مفرد نیستند، بلکه غالباً گروهی از نعمتها همراه یکدیگرند.

  6. بوستان سعدی، قسمت توحید.

  7. «احتذا» یعنی هماهنگ شدن از ریشه «حذو» بر وزن «جذب» به معنای هماهنگی گرفته شده است.

سند خطبه

:

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود و آمدی در غرر الحکم قسمتهایی از این خطبه را با تفاوتهایی ذکر می کنند که نشان می دهد از منبع دیگری جز نهج البلاغه گرفته اند.(مصادر نهج البلاغه، جلد 3، صفحه 28

)