[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) یذکر فیها بدیع خلقة الخفاش:

حمد اللّه و تنزیهه:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی انْحَسَرَتِ الْأَوْصَافُ عَنْ کُنْهِ مَعْرِفَتِهِ، وَ رَدَعَتْ عَظَمَتُهُ الْعُقُولَ، فَلَمْ تَجِدْ مَسَاغاً إِلَی بُلُوغِ غَایَةِ مَلَکُوتِهِ. هُوَ اللَّهُ الْحَقُّ الْمُبینُ، أَحَقُّ وَ أَبْیَنُ مِمَّا تَرَی الْعُیُونُ؛ لَمْ تَبْلُغْهُ الْعُقُولُ بتَحْدیدٍ فَیَکُونَ مُشَبَّهاً، وَ لَمْ تَقَعْ عَلَیْهِ الْأَوْهَامُ بتَقْدیرٍ فَیَکُونَ مُمَثَّلًا. خَلَقَ الْخَلْقَ عَلَی غَیْرِ تَمْثِیلٍ وَ لَا مَشُورَةِ مُشیرٍ وَ لَا مَعُونَةِ مُعِینٍ، فَتَمَّ خَلْقُهُ بأَمْرِهِ وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ، فَأَجَابَ وَ لَمْ یُدَافِعْ، وَ انْقَادَ وَ لَمْ یُنَازعْ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 113-107

وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ یذکر فیها بدیع خلقة الخفاش.

از خطبه های امام علیه السلام است که در آن از شگفتی های آفرینش خفاش سخن می گوید

.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه در واقع یکی از خطبه های مهم توحیدی نهج البلاغه است که از دو بخش تشکیل شده

:

در بخش اوّل، به حمد و ستایش پروردگار و بیان عظمتش که عقل ها را در حیرت فرو برده می پردازد و از قدرت نمایی او در آفرینش موجودات بدون هیچ نقشه قبلی سخن می گوید، مخلوقاتی که هر یک از دیگری عجیب تر و اسرارآمیزتر است

.

و در بخش دوّم، برای نمونه، انگشت روی یکی از شگفت انگیزترین پرندگان یعنی خفاش گذارده و عجایب خلقت او را یکی بعد از دیگری شرح می دهد؛ آن چنان که گویی سال ها درباره این مخلوق اسرارآمیز مطالعه و بررسی کرده و به اسرار وجود او دست یافته است

.

یک درس مهم خداشناسی:

امام(علیه السلام) در آغاز خطبه، به ستایش ذات پروردگار و اوصاف جمال و جلال او می پردازد و قبل از هر چیز به عدم امکان معرفت کنه ذات او اشاره می کند و می فرماید:

«ستایش، مخصوص خداوندی است که اوصاف از بیان کنه ذاتش عاجز است و عظمتش عقل ها را از درک ذاتش باز داشته; و به همین جهت راهی برای وصول به منتهای ملکوتش نیافته است» (الْحَمْدُلِلّهِ الَّذی انْحَسَرَتِ(1) الاَْوْصَافُ عَنْ کُنْهِ مَعْرِفَتِهِ، وَ رَدَعَتْ عَظَمَتُهُ الْعُقُولَ، فَلَمْ تَجِدْ مَسَاغاً(2) إِلَی بُلُوغِ غَایَةِ مَلَکُوتِهِ(3)!).

چرا «اوصاف» توان شرح ذات پاک او را ندارند؟ به دلیل این که تمام الفاظی که برای بیان اوصاف وضع شده، مربوط به صفات مخلوقات است که صفاتی است محدود و مخلوق، و به تعبیر دیگر ذات خداوند که از هر نظر نامحدود و بی پایان است برای عقل های محدود ما قابل درک نیست و الفاظ و افکار ما توان بیان آن را ندارد، و همین معنا سبب شده است که عقول انسانی از درک عظمتش بازماند و راهی به معرفت ذاتش نیابد.

این بدان معنا نیست که ما معرفة الله را برای بشر غیر ممکن بدانیم یا به تعبیر دیگر به تعطیل معرفت و شناخت قائل شویم; بلکه مقصود این است که علم ما به آن ذات باعظمت بی نهایت از هر نظر تنها علم اجمالی است که می توانیم از طریق آثارش به او اشاره کنیم و نه علم تفصیلی.

این مسأله جای تعجب نیست; عظمت خداوند که جای خود دارد; ما نسبت به بسیاری از موجودات عالم امکان ایمان داریم و مثل آفتاب برای ما روشن است در حالی که از کنه آن بی خبریم، ما می دانیم روح وجود دارد; نیروی جاذبه همه جا در دسترس ماست، زمان و مکان موجودند; اما حقیقت و کنه این امور چیست؟ کمتر کسی از آن خبر دارد و قرن هاست که فلاسفه و علمای علوم طبیعی درباره آن ها بحث می کنند و هنوز به یک نقطه مورد اتفاق نرسیدند.

از همه چیز نزدیک تر به ما خود ما هستیم; ما هنوز بسیاری از اسرار وجود خودمان را نمی دانیم تا آن جا که نویسنده معروف غربی «الکسیس کارل» کتاب هایی با عنوان «انسان موجود ناشناخته» یا مانند آن نوشته اند.

امام در ادامه این سخن به بیان یکی دیگر از اوصاف خداوند ـ که تأکیدی است بر آن چه گذشت ـ می فرماید: «او خداوندی است ثابت و آشکار، ثابت تر و آشکارتر از آن چه چشم ها می بیند و با این حال دست توانای عقل ها نمی تواند حدّی برای او بیان کند تا شبیهی برای او یافت شود و (نیروی پرجولان) اندیشه ها هرگز اندازه ای برای او تعیین نمی کند تا همانندی داشته باشد» (هُوَ اللّهُ الْحَقُّ الْمُبینُ، أَحَقُّ وَ أَبْیَنُ مِمَّا تَرَی الْعُیُونُ، لَمْ تَبْلُغْهُ الْعُقُولُ بتَحْدید فَیَکُونَ مُشَبَّهاً، وَ لَمْ تَقَعْ عَلَیْهِ الاَْوْهَامُ بتَقْدیر فَیَکُونَ مُمَثَّلا).

آری، وجود او اظهر الاشیاست و کنهش در نهایت خفا، آن چه با چشم می بینیم ممکن است خطای باصره باشد ـ که دانشمندان انواع زیادی برای آن ذکر کرده اند ـ ولی علم به وجود خداوند خطایی در آن نیست. حضور او را در همه جا و در هر زمان و در هر حال احساس می کنیم; ولی با این حال، در فهم حقیقت ذات او حیرانیم و هر گاه در این مرحله قدم بگذاریم و یک گام به پیش برویم دو گام به عقب بر می گردیم و به گفته آن شاعر نکته سنج:

کُلَّمَا قَدَّمَ فِکْری فیکَ شبْراً فَرَّ میلا         ناکِصاً یَخْبطُ فِی عَمْیاء لاَ یَهْدی سَبیلا

(هر زمان فکر من یک وجب به تو نزدیک شود یک میل فرار می کند.

و به عقب بر می گردد، در تاریکی ها غرق می شود و راهی به جلو پیدا نمی کند).

این موضوع به آن می ماند که انسان منبع نور فوق العاده شدید و خیره کننده ای را ببیند، آهسته به آن نزدیک شود، ناگهان برق خیره کننده نور، چنان او را تکان دهد که سراسیمه به عقب برگردد.

به یقین با توجه به آن چه گفته شد هرگونه تشبیه و اندازه گیری وصفی از کنه ذات او کنیم به راه خطا می افتیم; چرا که او را تشبیه به مخلوقات کرده ایم و گرفتار نوعی شرک شده ایم.

در سوّمین وصف، اشاره ای به آفرینش خداوند کرده، می فرماید: «آفریدگان را بدون نمونه قبلی و مشورت با مشاوری و بدون یاری کمک کاری آفرید، و آفرینش موجودات به فرمان او کامل شد.

همه اطاعتش را پذیرفتند و فرمانش را اجابت نمودند و رد نکردند و رام و تسلیم وی شدند و به مخالفت برنخاستند» (خَلَقَ الْخَلْقَ عَلَی غَیْرِ تَمْثِیل، وَ لاَ مَشُورَةِ مُشیر، وَ لاَ مَعُونَةِ مُعِین، فَتَمَّ خَلْقُهُ بأَمْرِهِ، وَ أَذْعَنَ(4) لِطَاعَتِهِ، فَأَجَابَ وَ لَمْ یُدَافِعْ، وَانْقَادَ وَ لَمْ یُنَازعْ).

قابل توجه این که تمام ابداعات انسانی برگرفته از نقشه های قبلی در جهان طبیعت است. گاه عین آن را به وجود می آورد و گاه در میان چند چیز پیوند می دهد و چند صورت را با هم ترکیب می کند و اشکال تازه ای می آفریند; ولی هیچ یک در واقع تازه نیست; اما هنگامی که به جهان آفرینش بنگریم میلیون ها انواع گیاه و حیوان دریایی و صحرایی و پرندگان و اشیای دیگر، که هر یک طرحی نو و بدیع دارد، به فرمان او آفریده شده است.

در واقع امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به سه موضوع مهم اشاره فرموده: نخست عاجز بودن انسان از درک کنه ذات خداوند; سپس آشکار بودن اصل وجود او در نهایت روشنی و سرانجام ابداع بی نظیرش در جهان آفرینش.(5)


پی نوشت:

  1. «انحسرت» از ماده «حسر» (بر وزن قصر) در اصل به معنای برهنه کردن است; سپس به معنای ضعف و ناتوانی به کار رفته; زیرا در این حالت، انسان از نیروهای خود برهنه می شود.

  2. «مساغ» در اصل از ماده «سوغ» به معنای آسان خوردن آب یا غذاست; سپس به هر مسیر راحت و آسانی اطلاق می شود و در خطبه مزبور از همین قبیل است.

  3. «ملکوت» از ماده «ملک» (بر وزن قفل) به معنای حکومت و مالکیت، گرفته شده است و اضافه واو و تاء، تأکید و مبالغه را می رساند و هنگامی که درباره خداوند به کار می رود اشاره به حکومت مطلقه او بر سراسر جهان است.

  4. «أذعن» از ماده «اذعان» به معنای اقرار کردن و فرمان بردن است.

سند خطبه

:

در کتاب مصادر نهج البلاغه سند قابل ملاحظه ای از کتب دیگر برای این خطبه ذکر نشده و به نظر می رسد که سند عمده این خطبه، همان نقل مرحوم سیّد رضی است؛ ولی محتوای خطبه آن قدر بلند و عالی است که سند آن را تقویت می کند و نشان می دهد تنها از فکر نیرومندی همچون امام امیرالمؤمنین علیه السلام می تواند سرچشمه گرفته باشد

.