[hadith]فناء الدنیا:

أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا أَنْتُمْ فِی هَذهِ الدُّنْیَا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فِیهِ الْمَنَایَا، مَعَ کُلِّ جَرْعَةٍ شَرَقٌ وَ فِی کُلِّ أَکْلَةٍ غَصَصٌ، لَا تَنَالُونَ مِنْهَا نِعْمَةً إِلَّا بفِرَاقِ أُخْرَی، وَ لَا یُعَمَّرُ مُعَمَّرٌ مِنْکُمْ یَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا بهَدْمِ آخَرَ مِنْ أَجَلِهِ، وَ لَا تُجَدَّدُ لَهُ زیَادَةٌ فِی أَکْلِهِ إِلَّا بنَفَاد مَا قَبْلَهَا مِنْ رِزْقِهِ، وَ لَا یَحْیَا لَهُ أَثَرٌ إِلَّا مَاتَ لَهُ أَثَرٌ، وَ لَا یَتَجَدَّدُ لَهُ جَدیدٌ إِلَّا بَعْدَ أَنْ یَخْلَقَ لَهُ جَدیدٌ، وَ لَا تَقُومُ لَهُ نَابتَةٌ إِلَّا وَ تَسْقُطُ مِنْهُ مَحْصُودَةٌ، وَ قَدْ مَضَتْ أُصُولٌ نَحْنُ فُرُوعُهَا، فَمَا بَقَاءُ فَرْعٍ بَعْدَ ذَهَاب أَصْلِهِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 5، ص: 636-627

از خطبه های امام علیه السلام که درباره ناپایداری دنیا ایراد فرموده است

.

خطبه در یک نگاه:

مجموع این خطبه ناظر به دو مطلب است، بخش اوّل اشاره به ناپایداری دنیا و ناپایداری نعمت های آن است، و دقت در جمله های این خطبه انسان را به واقعیت این جهان ناپایدار بیش از پیش آشنا می سازد و نکته هایی در آن است که هر شنونده ای را از خواب غفلت بیدار می کند

.

و بخش دوّم پیرامون نکوهش از بدعت ها سخن می گوید، که هر گاه بدعتی در میان مردم رایج شود، سنّتی به فراموشی سپرده خواهد شد

.

تضادّ نعمتهای دنیا:

در این بخش از خطبه امام (علیه السلام) به ناپایداری دنیا و آفاتی که از هر سو انسان را تهدید می کند اشاره می فرماید; و در سه جمله کوتاه و پر معنا، بخش عمده این آفات منعکس شده، می فرماید : «ای مردم ! شما در این جهان هدفی هستید که تیرهای مرگ یکی بعد از دیگری به سوی شما پرتاب می شود، همراه هر جرعه ای، بیم گلوگیر شدن است، و با هر لقمه ای امکان گرفتن راه نفس، به هیچ نعمتی از دنیا نمی رسید جز این که نعمت دیگری را از دست می دهید !» (أَیُّهَا النَّاسُ، إنَّمَا أَنْتُمْ فِی هذهِ الدُّنْیَا غَرَضٌ(1) تَنْتَضِلُ فِیهِ الْمَنَایَا، مَعَ کُلِّ جَرْعَة شَرَقٌ(2)، وَفی کُلِّ أَکْلَة غَصَصٌ(3) ! لاَ تَنَالُونَ مِنْهَا نِعْمَةً إلاَّ بفِرَاقِ أُخْرَی).

از یکسو اشاره به آفات مرگزا، اعم از فردی مانند انواع بیماریها، حمله حیوانات، درگیر شدن با افراد شرور، سقوط از بلندی و مانند آن و آفات جمعی مانند زلزله ها، سیلها، قحطیها و جنگها می کند.

و از سوی دیگر همراه بودن هر نعمتی با نقمت، و هر پیروزی با مشکلات را یاد آور می شود، که ساده ترین آن همان است که امام (علیه السلام) در عبارت خود بیان فرموده و آن این که : همان زمان که انسان آب گوارایی را می نوشد، ممکن است در مجرای تنفس او وارد شود، و او را خفه کند، و در همان هنگام که غذای لذیذی را می خورد، ممکن است گلوگیر او گردد، و به مرگش بینجامد.

واز سوی سوّم به تضادّ مواهب مادی دنیا اشاره کرده، می فرماید : آنها قابل جمع نیستند، انسان به یکی می رسد، از دیگری جدا می شود، مثلاً از نعمت فرزند محروم است، خدا فرزندانی به او می دهد ولی فرزندان آسایش او را سلب می کنند. و یا این که فقیر است و مالی ندارد، و سخت در زحمت است، خداوند اموالی به او می بخشد امّا حفظ و مدیریت اموال، مجالی برای استراحت او نمی دهد. مرکب ندارد، گرفتار مشکلات است، ولی با پیدا کردن مرکب، انواع هزینه ها و مشکلات نگهداری و امثال آن دامان او را می گیرد، و به همین ترتیب هر نعمتی را به چنگ می آورد، نعمتی را از دست می دهد.

و به گفته «حافظ» :

شکوه تاج سلطانی که بیم جان درآن درج است

کلاهی دلکش است اما به دردسر نمی ارزد

یا به گفته «شهریار» :

دل خوش داشتم و دیگر هیچ نه متاع خوش و نه منزل خوش

حالیا مَرْدَم و دارم همه چیز لیک آنچه که ندارم دل خوش

تعبیر به «تَنْتَضِلُ» با توجه به این که، این واژه در مورد کسانی به کار می رود که در مسابقه تیراندازی شرکت دارند، نشان می دهد که گویی آفات دنیا برای هدف گرفتن حیات انسان با هم مسابقه می دهند.

و تعبیر «مَنَایَا» که جمع «مَنِیَّة» به معنی مرگ است اشاره به اشکال مختلف مرگ و میرهاست، خواه فردی باشد، یا جمعی، که در بالا به آن اشاره شد.

گاه تصور می شود که جمله «لاَ تَنَالُونَ مِنْهَا...» تعبیر دیگری از جمله «مَعَ کُلِّ جَرْعَة شَرَقٌ...» می باشد، در حالی که این دو جمله دو معنی متفاوت دارد. جمله «مَعَ کُلِّ جَرْعَة شَرَقٌ...»، اشاره به این است که در کمین هر نعمتی آفتی نشسته است، اما جمله «لاَ تَنَالُونَ مِنْهَا...» اشاره به این است که اگر آفتی هم در بین نباشد، نعمت های جهان با هم جمع نمی شوند، به یکی می رسی از دیگری جدا می شوی.

در ادامه این سخن امام (علیه السلام) به شرح زیبایی از جمله قبل که فرمود : به هر نعمتی برسی نعمت دیگری را از دست می دهی، پنج نمونه روشن را در پنج جمله بیان می فرماید. می گوید : «هیچ کس از شما یک روز عمر نمی کند، مگر این که از مجموعه حیات وی روزی کاسته می شود، و غذایی بر او افزوده نمی گردد، مگر این که از آن مقدار روزیی که برایش تعیین شده به همان اندازه کم می شود، هیچ اثری از او زنده نمی شود، جز این که اثر دیگری از او می میرد، و چیزی برای او تازه نمی شود، مگر این که تازه ای از او کهنه می گردد، و هیچ چیز برای او نمی روید، جز این که چیزی از او درو می شود» (وَلاَ یُعَمَّرُ مُعَمَّرٌ مِنْکُمْ یَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إلاَّ بهَدْمِ آخَرَ مِنْ أَجَلِهِ، وَلاَ تُجَدَّدُ لَهُ زیَادَةٌ فِی أَکْلِهِ إلاَّ بنَفَاد مَا قَبْلَهَا مِنْ رِزْقِهِ; وَلاَ یَحْیَا لَهُ أَثَرٌ، إلاَّ مَاتَ لَهُ أَثَرٌ; وَلاَ یَتَجَدَّدُ لَهُ جَدیدٌ إلاَّ بَعْدَ أَنْ یَخْلَقَ(4) لَهُ جَدیدٌ; وَلاَ تَقُومُ لَهُ نَابتَةٌ إلاَّ وَتَسْقُطُ مِنْهُ مَحْصُودَةٌ(5)).

آری ! هنگامی که انسان طفل است، شادابی مخصوصی دارد، بعد که به جوانی می رسد، و نشاط جوانی در او زنده می شود، شادابی طفولیّت از بین رفته است، و هنگامی که در مرحله پیری گام می نهد، و وجود او مجموعه ای از تجارب و آگاهیها می شود، نشاط جوانی را از دست داده است، همچنین خداوند نعمت فرزند به انسان می دهد، اما چیزی نمی گذرد که پدر را از دست می دهد، دوستان جدیدی پیدا می کند، در حالی که دوستان قدیم از او گرفته می شوند، و به همین ترتیب به هرنعمتی می رسد، نعمت دیگری را از دست می دهد، و این طبیعت زندگی دنیا و مواهب مادی است، که برای هیچ کس در هیچ زمان و مکان، همه آنها یکجا جمع نمی شود، به هر کدام برسی، دیگری را از دست خواهی داد، و این هشداری است به همه انسانها، که به نعمتهای دنیا دل نبندند، و دل در گرو آنها ننهند، تعبیر به «وَلاَ یَحْیَا لَهُ أَثَرٌ ...» اشاره به این است که اگر انسان آثاری از خود به یادگار می گذارد ـ خواه آثار علمی باشد یا بناهای خیر و عام المنفعه ـ حتماً به خاطر آن نیروهایی از فکر و جسم خودرا از دست می دهد.

و تعبیر «لاَ تَقُومُ لَهُ نَابتَةٌ ...» می تواند اشاره به موهبت فرزندان و نوه ها باشد، که هر زمان آنها رشد و نمو می کنند خویشاوندان بزرگتر او تدریجاً از دست می روند، و ممکن است اشاره به هرگونه نمو و رویشی باشد، مثلاً انسان در گوشه ای از باغ خود نهالهای تازه ای پرورش می دهد، در حالی که در گوشه دیگر درختان کهن یکی پس از دیگری پژمرده یا خشک می شود.

و در پایان این بخش می فرماید : «(و از همه مهمتر این که) اصول و ریشه های ما، درگذشتند، و ما فروع و شاخه های آنها هستیم، آیا شاخه بعد از رفتن ریشه، بقایی دارد» (وَقَدْ مَضَتْ أُصُولٌ نَحْنُ فُرُوعُهَا، فَمَا بَقَاءُ فَرْع بَعْدَ ذَهَاب أَصْلِهِ !).

اشاره به این که با توجه به این که پدران و نیاکان ما همگی رفتند و در طریق فنا گام نهادند، ما نباید انتظار بقا داشته باشیم; زیرا فرع زائد بر اصل غیر ممکن است. بنابراین دیر یا زود باید جای خودرا به آیندگان بسپاریم.


نکته:

امام (علیه السلام) ترسیم بسیار دقیق و ظریفی در این بخش از دنیا فرموده است.

آری ! دنیایی که در آن زندگی می کنیم دورنمایی دارد که با منظره آن بسیار متفاوت است، دورنمایی از کاخها، ثروتها، نعمتها، زیباییها و شادیها، اما هنگامی که به آن نزدیک می شویم، چهره زشت خودرا به ما نشان می دهد. از یکسو ـ همان طور که امام (علیه السلام) اشاره فرمود ـ انسان دائماً در دنیا هدف تیرهای آفات و بلاهاست، به گونه ای که یک ساعت آینده خودرا نمی تواند پیش بینی کند، از سوی دیگر در کنار هر موهبتی، مصیبتی است، و در کنار هر گلی خاری و از سوی سوّم به هر نعمتی می رسیم از دیگری باز می مانیم.

زندگی محقّری داریم ولی توأم با آرامش، آرزو می کنیم کاش این زندگی گسترده می شد، اما اگر به آرزوی خود برسیم، چهره خشن مشکلات نمایان می شود، نگهداری اموال و ثروت، خود مشکل بزرگی است، چشم حسودان به آن دوخته شده، بدخواهان آرزوی زوال آن را دارند، دزدان در کمینند، تنگ نظران مرتباً ایراد می کنند و گاه خیانت همکاران و معاونان بر آنها نیز افزوده می شود، و انبوهی از مشکلاتی را همچون آوار یک زلزله بر سر انسان فرود می آورد، و آرامش انسان را به کلی از بین می برد، و بیماریهای گوناگونی که از استرسها عارض انسان می شود از در وارد می گردد.

تا جوان هستیم خام هستیم، هنگامی که پخته می شویم ناتوان می گردیم، آن گاه که توان بهره گیری از مال داریم، دستمان خالی است، و آن گاه که صاحب چیزی می شویم، توان بهره گیری از آن را نداریم. آیا به دنیایی با این صفات می توان دل بست، و برای آن سینه چاک کرد.

می گویند : یکی از نزدیکان پادشاهی از پادشاهان پیشین، از او تقاضا کرد که ساعتی او را بر تخت بنشاند، و زمام مملکت را به او بسپارد، و همه درباریان را به اطاعت او فراخواند، تا لذت سلطنت کردن را بچشد، پادشاه خواسته او را پذیرفت ولی دستور داد خنجر آبداری را بر یک مو ببندند، و درست بالای تخت سلطنت آن جایی که او می نشیند آویزان کنند، آن شخص هنگامی که روی تخت نشست از خوشحالی در پوست نمی گنجید، ناگهان چشمش به خنجری افتاد که تنها به یک مو آویزان بود، بدنش لرزید، چون احتمال می داد هر لحظه بر سر او فرود آید، می خواست فرار کند گفتند ساعتی بنشین تا زمان تو پایان یابد، او با ترس و وحشت نشسته بود و پیوسته دعا می کرد کی می شود که زمان او پایان گیرد، و از این منطقه خطرناک بگذرد. او فهمید که اگر سلطنت دورنمای زیبایی دارد، هزاران خطر اطراف آن را گرفته است، حتی ممکن است نزدیکترین نزدیکان انسان ـ همان طور که تاریخ به یاد دارد ـ قصد جان انسان کند، و با این همه مشکلات که در زندگی مادی دنیاست، بقا و دوامی ندارد، تا انسان تلاش می کند و با هزاران خون جگر وسایل رفاهی فراهم می سازد، باید برچیند و راهی دیار آخرت شود، و به گفته یکی از آخرین خلفای جبّار اموی : «لَمّا حَلاَلَنا الدَّهْرُ خَلاَ مِنّا; آن زمان که زندگی برای ما شیرین شد از ما جدا گشت»(6).

یا به گفته آن شاعر با ذوق :

اهل دنیا چون مسافر، خفت و خوابی دید و رفت          در مسافرخانه دنیا، شبی خوابید ورفت

خفته شب خواب هایی نغز و شیرین دیده بود          بامدادان تا به هوش آمد همه پاچید و رفت

صیحه اش ناگه بگوش آمد که دکان تخته کن          ور بساطی چیده بود از هول جان برچید و رفت

گو بر آر ای پیر غافل سر به غوغای رحیل          همرهان بستند بار و کاروان کوچید و رفت

خار زاراست این جهان لیکن به سود آخرت           می توان از وی گل مقصود خود را چید و رفت!(7)


پی نوشت:

  1. «غرض» به معنی چیزی است که به سوی آن تیراندازی می کنند و به فارسی به آن «هدف» می گویند.

  2. «شَرَق» معنی مصدری دارد به معنی گلوگیر شدن با آب است.

  3. «غصص» آن نیز معنی مصدری دارد و به معنی گلوگیر شدن با غذاست.

  4. «یخلق» از مادّه «خلوق» به معنی کهنه شدن است و «یَخْلُقُ» از مادّه «خلق» به معنی آفریدن است و در جمله بالا معنی اوّل ارائه شده است.

  5. «محصودة» از مادّه «حصد» و «حصاد» (بر وزن غصب) به معنی درو کردن گرفته شده و لذا «محصود» چیزی است که درو شده است.

  6. فی ظلال نهج البلاغه، جلد 4 صفحه 389.

سند خطبه:

بخشی از این خطبه را ابن شعبه حرّانی در کتاب تحف العقول در ضمن خطبه ای که به عنوان خطبه وسیله معروف شده، آورده است و مرحوم شیخ مفید نیز در کتاب ارشاد با تفاوت مختصری ذکر کرده است

.

مرحوم شیخ طوسی نیز در کتاب امالی آن را ذکر کرده است. در اشعار ابو العتاهیه نیز به مضمون بعضی از جمله های این خطبه اشاره شده است که احتمالًا از کلام مولا علی علیه السلام گرفته است. در کلمات قصار، در حکمت 191 نیز بخش هایی از این خطبه آمده است.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2 صفحه 323

).