[hadith]أَیْنَ أَخْیَارُکُمْ وَ صُلَحَاؤُکُمْ وَ أَیْنَ أَحْرَارُکُمْ وَ سُمَحَاؤُکُمْ وَ أَیْنَ الْمُتَوَرِّعُونَ فِی مَکَاسبهِمْ وَ الْمُتَنَزِّهُونَ فِی مَذَاهِبهِمْ؟ أَ لَیْسَ قَدْ ظَعَنُوا جَمِیعاً عَنْ هَذهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّةِ وَ الْعَاجِلَةِ الْمُنَغِّصَةِ، وَ هَلْ [خُلِّفْتُمْ] خُلِقْتُمْ إِلَّا فِی حُثَالَةٍ لَا تَلْتَقِی إِلَّا بذَمِّهِمُ الشَّفَتَانِ اسْتِصْغَاراً لِقَدْرِهِمْ وَ ذَهَاباً عَنْ ذکْرِهِمْ؟ فَ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ». ظَهَرَ الْفَسَادُ فَلَا مُنْکِرٌ مُغَیِّرٌ وَ لَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ، أَ فَبهَذَا تُرِیدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللَّهَ فِی دَارِ قُدْسهِ وَ تَکُونُوا أَعَزَّ أَوْلِیَائِهِ عِنْدَهُ، هَیْهَاتَ، لَا یُخْدَعُ اللَّهُ عَنْ جَنَّتِهِ وَ لَا تُنَالُ مَرْضَاتُهُ إِلَّا بطَاعَتِهِ. لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِینَ بالْمَعْرُوفِ التَّارِکِینَ لَهُ، وَ النَّاهِینَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْعَامِلِینَ بهِ.[/hadith]

فرموده است: «أین خیارکم... مذاهبهم؟»:

این پرسشی است که به اصطلاح، از باب «تجاهل العارف» به عمل آمده تا آنها را متذکّر سازد که آن گروه چگونه از این سرای فانی به دیار دیگر منتقل، و دنیا را ترک کردند و حتی در میانشان یکی از نیکوکاران باقی نماند تا اینها برای درک ضرورت پیروی از اعمال صالحه و کارهای نیک، به او مراجعه کنند، منظور از أحرار جوانمردان و بخشندگان است و مقصود از جمله «المتورّعون فی مکاسبهم» کسانی است که در کار و کسب خود بر پرهیزگاری و خوشرفتاری و نیکوکاری پایدارند و حقوق خداوند را از اموال خود، اخراج و پرداخت می کنند، و مراد از «المتنزّهون فی مذاهبهم» آنانند که در سلوک و رفتار خود از داخل شدن در کارهای حرام و آلودگی به شبهات دوری می ورزند.

فرموده است: «ألیس... المنغّصة»:

سؤال بر سبیل تقریر است برای این که آنان را به لزوم جدایی از دنیا و پستی و زبونی آن در مقایسه با ثوابهای آخرت متذکّر ساخته، و آلودگی لذّات این جهان را به انواع کدورتها و آلام و دردها و غیره به آنها یادآوری فرموده بود، تا آنجا که یکی از حکیمان گفته است هر لذّتی که در دنیا هست در حقیقت لذّت نیست بلکه خلاصی از درد است.

فرموده است: «و هل خلقتم... عن ذکرهم»:

این پرسش نیز بنا بر آنچه پیش از این ذکر شد بر سبیل تقریر است. واژه «حثاله» برای مردم سفله و فرومایه به کار رفته است.

فرموده است: «لا تلتقی بذمّهم الشّفتان؟»:

یعنی: اینان کوچکتر از آنند که انسان به مذمّت آنها پردازد. واژه «استصغارا» و «ذهابا» بنا بر این که مفعول له می باشند منصوب شده اند، استشهاد به آیه شریفه و استرجاع امام (ع) در این جا بسیار به جا و نیکوست، زیرا چگونگی احوال، و فقدان نیکان و بقای اشرار و فرومایگان آنان مصیبتی است که دامنگیر آنها شده، و یکی از آدابی که خدا برای صابران در برابر مصیبتها تعیین فرموده این است که خود را تسلیم ذات حق کنند و در برابر مصیبتها بگویند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» چنان که خداوند متعال فرموده است: «وَ بَشِّرِ الصَّابرِینَ» سپس با اظهار درد و اندوه در باره تباهیهای اجتماعی و نبودن کسانی که جلو این مفاسد را بگیرند و این اوضاع را دگرگون کنند، و مردم را از این آلودگیها باز دارند یاد می کند، و این تذکّر برای بیداری و هشیاری آنهاست که اگر چه در میان آنان کسانی هستند که از این تباهیها به دور و آنها را ناخوش می دارند امّا در صدد دگرگونی اوضاع و جلوگیری از منکرات و بازداشتن تبهکاران از ارتکاب مفاسد نیستند، و این خود ریاکاری و از اعمال زشت است.

فرموده است: «أ فبهذا ...»:

یعنی: با این تبهکاریها و کوتاهیها می خواهید در جوار قدس الهی قرار گیرید و به مقام قرب او دست یابید، و در بهشتی که از پلیدیهای این قالب بدنی پاک، و مقام تنزیه حقّ تعالی از هر گونه مانند و شریک است جای گیرید، و این از قبیل استفهام انکاری است، چنان که در دنباله آن می فرماید «هیهات...» و چون این اعمال فاسد آنها که کار زشت را بد می شمارند، ولی از ارتکاب آن جلوگیری نمی کنند، نوعی زهد ظاهری و نفاق باطنی است، لذا به آنها هشدار می دهد که عمل آنها مانند این است که بخواهید خداوند را برای به دست آوردن بهشت او فریب دهید، و تصریح می کند به این که خداوند رازهای درون را می داند و فریب نمی خورد، و بی شکّ بهشت او را جز به وسیله طاعت و جلب رضایت او نمی توان به دست آورد، طاعتی مخلصانه و حقیقی و دور از ریاکاری و ظاهرسازی. سپس سخنان خود را به لعن کسانی که به کار نیک فرمان می دهند و خود بدان عمل نمی کنند، و از کار زشت نهی می کنند و خود آن را به جا می آورند پایان می دهد، زیرا اینان منافقانی هستند که پیروان خود را می فریبند، و شخصی که نفاق دارد مستحقّ لعن و دوری از رحمت پروردگار است، و توفیق از خداوند است.