[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) فی ذکر المَکاییل و المَوازین:

عِبَادَ اللَّهِ، إِنَّکُمْ وَ مَا تَأْمُلُونَ مِنْ هَذهِ الدُّنْیَا أَثْوِیَاءُ مُؤَجَّلُونَ وَ مَدینُونَ مُقْتَضَوْنَ، أَجَلٌ مَنْقُوصٌ وَ عَمَلٌ مَحْفُوظٌ، فَرُبَّ دَائِبٍ مُضَیَّعٌ وَ رُبَّ کَادحٍ خَاسرٌ. وَ قَدْ أَصْبَحْتُمْ فِی زَمَنٍ لَا یَزْدَادُ الْخَیْرُ فِیهِ إِلَّا إِدْبَاراً، وَ لَا الشَّرُّ فِیهِ إِلَّا إِقْبَالًا، وَ لَا الشَّیْطَانُ فِی هَلَاکِ النَّاس إِلَّا طَمَعاً، فَهَذَا أَوَانٌ قَوِیَتْ عُدَّتُهُ وَ عَمَّتْ مَکِیدَتُهُ وَ أَمْکَنَتْ فَرِیسَتُهُ. اضْرِبْ بطَرْفِکَ حَیْثُ شئْتَ مِنَ النَّاس، فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِیراً یُکَابدُ فَقْراً، أَوْ غَنِیّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ کُفْراً، أَوْ بَخِیلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بحَقِّ اللَّهِ وَفْراً، أَوْ مُتَمَرِّداً کَأَنَّ بأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً؟[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 203

[در این خطبه که با عبارت «عباد الله انکم و ما تأملون من هذه الدنیا اثویاء مؤجلون» (ای بندگان خدا شما و آنچه از این جهان آرزو می کنید ساکنان و میهمانانی هستید که برای شما اجل و مدتی تعیین شده است. شروع می شود هیچ گونه بحث تاریخی مطرح نشده است. ابن ابی الحدید در شرح این خطبه پس از توضیح لغات می گوید «در این خطبه که سید رضی به آن عنوان «مکاییل و موازین» داده است هیچ گونه سخنی که در آن ذکری از مکیال ها و ترازوها شده باشد نیست.» و سپس در مبحثی نسبتا کوتاه که چهار صفحه است نمونه هایی از سخنان حکیمان و صالحان و صوفیه را همراه با اشعاری در زهد و پارسایی آورده است که بسیار خواندنی و مایه پند و عبرت است و برای تبرک و تیمن به ترجمه یک مورد آن بسنده می شود.]

ابن المبارک گوید: به روزگاران گذشته ستمگری بود که مردم را به خوردن گوشت خوک مجبور می کرد و اگر کسی آن را نمی خورد او را می کشت. این کار همچنان ادامه داشت تا نوبت به عابدی مشهور رسید که او را وادار به خوردن گوشت خوک کرد و گفت: اگر نخوری تو را خواهم کشت. این کار بر مردم گران آمد، سالار شرطه آن ستمگر به عابد گفت: من فردا برای تو بزی می کشم و چون این ستمگر تو را فرا خواند که از آن بخوری بخور که گوشت بز خواهد بود. چون آن ستمگر عابد را فرا خواند که بخورد او خودداری کرد. گفت: او را بیرون ببرید و گردنش را بزنید. سالار شرطه به عابد گفت: چه چیز مانع آن شد که از گوشت بز بخوری گفت: من مردی مورد توجه دیگرانم خوش نمی دارم که مردم در معصیت به من اقتداء کنند. او را پیش بردند و کشتند.