[hadith]و من کلام له (علیه السلام) لما عُوتِبَ علی التسویة فی العَطاء:
أَ تَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ؟ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْماً، [وَ] لَوْ کَانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ، فَکَیْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ. [ثُمَّ قَالَ] أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِی غَیْرِ حَقِّهِ تَبْذیرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ یَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِی الدُّنْیَا وَ یَضَعُهُ فِی الْآخِرَةِ، وَ یُکْرِمُهُ فِی النَّاس وَ یُهِینُهُ عِنْدَ اللَّهِ؛ وَ لَمْ یَضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِی غَیْرِ حَقِّهِ وَ لَا عِنْدَ غَیْرِ أَهْلِهِ، إِلَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُکْرَهُمْ وَ کَانَ لِغَیْرِهِ وُدُّهُمْ، فَإِنْ زَلَّتْ بهِ النَّعْلُ یَوْماً فَاحْتَاجَ إِلَی مَعُونَتِهِمْ، فَشَرُّ خَلِیلٍ وَ أَلْأَمُ خَدین.[/hadith]
تقسیم عطایا بطور برابر میان مسلمانان، از سنّتهای پیامبر گرامی (ص) است. ابو بکر نیز در زمان خلافت خود از همین سنّت پیروی می کرد، ولی پس از دوران ابو بکر کسانی که در اسلام سبقت و شرف نسب داشتند بر دیگران برتری داده شدند، از این رو کسانی که از این برتری و تفضیل بهره مند می شدند به این شیوه عادت کردند، و تا زمان خلافت آن حضرت از آن برخوردار بودند، لیکن چون آن بزرگوار در تمام امور از پیامبر اکرم (ص) پیروی و سنّتهای او را تعقیب می کرد و برای او ممکن نبود که در تقسیم عطایا رویّه ای جز تساوی اختیار کند، لذا در هنگامی که خلافت به آن حضرت منتقل شد، کسانی که به این امتیازات عادت کرده بودند از آن بزرگوار درخواست کردند که امتیازهای آنان را منظور بدارد، و امام (ع) در پاسخ آنها فرمود:
«أ تأمرونّی أطلب النّصر بالجور»،
این سخن پاسخ کسی است که از امام (ع) خواسته است تقسیم بالسویّه را ترک کند و عدّه ای را برتری دهد، گویی گفته است که اگر آنان را برتری دهی با دل و جان تو را همراهی و یاری خواهند کرد، و آن حضرت به او این پاسخ را داده است. و مراد از «جور» عدول از راه خداوند است، به سبب برتری دادن بعضی از مسلمانان بر بعضی دیگر، زیرا این عمل خلاف سنّت پیامبر اکرم (ص) می باشد.
سپس سوگند یاد می کند که هرگز دست به چنین کاری نخواهد زد، چه اگر این مال از آن خود او بود، عدالت اقتضا داشت که آن را بطور برابر میان مردم قسمت کند، چه رسد که از آن خدا و مردم است. دلیل عمل مذکور این است که مساوات همان عدل و قسطی است که به وسیله آن می توان نفوس را از هر سو برای یاری حقّ گرد آورد، و اراده آنها را برای مقاومت در برابر دشمن همآهنگ ساخت، در حالی که تبعیض مستلزم دل شکستگی محرومان است که تعداد آنها بیشتر و جمعیّت آنها انبوهتر است، و اگر این مال تعلّق به خود او داشت، با این که به مقتضای طبع بشری که مایل به تبعیض و ترجیح یکی بر دیگری است، رعایت مساوات می کرد، پس در مالی که تعلّق به خداوندی دارد که نسبت خلق به او برابر و یکسان است، و خداوند حقّ آنان را در آن برابر منظور داشته، چگونه ممکن بود رعایت تساوی نکند؟ امام (ع) با این سخن امید آنان را به این که امتیازات گذشته آنها را منظور و عطایا را نابرابر تقسیم کند قطع کرده است، سپس هشدار می دهد به این که بذل مال به غیر مستحقّ، و صرف آن در راهی جز آنچه خداوند دستور داده کاری زشت و نارواست، و مراد از غیر أهله کسانی هستند که دادن مال به آنها مقرّر نشده است، و منظور از غیر وجهه در راهی که شارع دستور داده آن را صرف نکند، و به مفاسد این عمل نیز اشاره فرموده است، به این طریق که بذل مال به غیر مستحقّ تبذیر (ولخرجی) و صرف آن در راهی جز آنچه خداوند دستور داده، اسراف (زیاده روی) است، و می دانیم که اسراف و تبذیر یکی از دو طرف افراط و تفریط، صفت پسندیده سخاوتند که زشت و مذمومند.
فرموده است: «یرفع صاحبه فی الدّنیا»،
مراد این است که با تبذیر و ولخرجی می توان میان نادانان و فرومایگان و کسانی که حقیقت کرم و بخشش را نمی دانند خوشنامی به دست آورد لیکن این عمل او را در آخرت پست و ذلیل خواهد کرد، زیرا به وسیله تبذیر گرفتار کاری زشت شده است، همچنین ممکن است ولخرجی و زیاده روی موجب جلب احترام مردم و تکریم آنان نسبت به او شود، ولی این اعمال او را در نزد خداوند خوار و زبون خواهد ساخت، امّا این که فرموده است کسی که مالش را در غیر رضای خداوند صرف و به نا مستحقّ بذل کند، از سپاس آنان محروم و از دوستی آنان بی بهره خواهد شد، و اگر لغزشی برایش پیش آید که به کمک آنان نیازمند گردد، مساعدت خود را از او دریغ خواهند داشت. مطلبی است که بررسی کامل، آن را معلوم کرده و چه بسا که به سرحدّ تجربه هم رسیده باشد، و علّت آن محتمل است این باشد که چون مال گیرندگان، خود را مستحقّ بذل و بخشش نمی بینند، در خور خود نمی دانند که به حقّ شناسی از او پردازند، و ممکن است به سبب نادانی و غفلت، و یا ناشی از این اعتقاد باشد که خود را در مرتبه بخشنده مال می دانند، و در نتیجه او را در خور ستایش خود نمی بینند، بلکه خویشتن را به داشتن مال و دارایی از او سزاوارتر می شناسند، ولی ناسپاسی آنها بیشتر بر اثر این است که هر یک از اینها فکر می کند که آن دیگری که مورد بذل و بخشش قرار گرفته استحقاق آن را نداشته و خود او سزاوارتر به آن بخشش بوده است. از این رو اینها همیشه خود را در برابر بخشش کننده مورد تبعیض دانسته و بهره خود را از او اندک می شمارند و پیوسته بر او خشمگین بوده و وی را مورد سرزنش قرار می دهند و به بدگویی از زمانه می پردازند، بدین ترتیب شکر بخشش او را به جا نمی آورند، لیکن اگر یکی از اینها از دیگری به او اندک احسانی شود، و یا این که بشنود که مردم، دیگری را مدح و از جود و سخای او ستایش می کنند، او نیز با آنان همصدا شده و به تمجید او می پردازد، و اخبار بذل و بخشش وی را منتشر می کند و می گوید: او کسی است که نیکی و احسان را در باره کسانی که استحقاق آن را دارند به جا می آورد، و این سخن برای بخشنده مال بر حسب نیّاتی که دارد یا موجب تشویق است و یا این که تحقیر و سرزنش، و اظهار مخالفت با اوست، عبارت «فإن زلّت به النّعل» کنایه است از این که در سختیها و پیشآمدها مرتکب خطا و لغزش می شود.