[hadith]أَفِیضُوا فِی ذکْرِ اللَّهِ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الذِّکْرِ، وَ ارْغَبُوا فِیمَا وَعَدَ الْمُتَّقِینَ فَإِنَّ وَعْدَهُ أَصْدَقُ الْوَعْد، وَ اقْتَدُوا بهَدْیِ نَبیِّکُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْیِ، وَ اسْتَنُّوا بسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَهْدَی السُّنَنِ.

فضل القرآن:

وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدیثِ، وَ تَفَقَّهُوا فِیهِ فَإِنَّهُ رَبیعُ الْقُلُوب، وَ اسْتَشْفُوا بنُورِهِ فَإِنَّهُ شفَاءُ الصُّدُورِ، وَ أَحْسنُوا تِلَاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ. وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بغَیْرِ عِلْمِهِ کَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذی لَا یَسْتَفِیقُ مِنْ جَهْلِهِ، بَلِ الْحُجَّةُ عَلَیْهِ أَعْظَمُ وَ الْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَمُ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 640-633

از این راه به سوی خدا آیید:

امام(علیه السلام) بعد از بیان ارکان اسلام و ذکر اسرار و فلسفه احکام، مخاطبان خود را به انجام دستوراتی در طریق پیاده کردن آن ارکان، تشویق و هدایت می کند. نخست می فرماید: «پیوسته به یاد خدا باشید، که بهترین یادهاست!» (أَفِیضُوا فِی ذکْرِ اللهِ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الذِّکْرِ).

تعبیر به «افاضه» که در اصل به معنای خروج آب با کثرت و فزونی است در اینجا به معنای توجّه فراوان به ذکر خدا و همواره به یاد او بودن است.

تعبیر به «أَحْسَنُ الذِّکْرِ» به خاطر آن است که تمام برکات معنوی و مادّی از آن سرچشمه می گیرد.

در حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می خوانیم که فرمود: «لَیْسَ عَمَلٌ أحَبَّ إِلَی اللهِ تَعَالَی، وَ لاَ أَنْجَی لِعَبْد مِنْ کُلِّ سَیِّئَة فِی الدُّنْیَا وَ الآخِرَةِ، مِن ذکْرِ اللهِ. قِیلَ: وَ لاَ الْقِتَالُ فِی سَبیلِ اللهِ؟ قَالَ: لَوْلاَ ذکْرُاللهِ لَمْ یُؤْمَرْ بالْقِتَالِ; هیچ عملی در نزد خداوند متعال و نجات بخش تر برای بندگان از هر گناهی در دنیا و آخرت، محبوب تر از ذکر خداوند وجود ندارد! کسی پرسید: حتّی جهاد در راه خدا؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: اگر به خاطر ذکر خدا نبود، دستور به جهاد داده نمی شد».(1)

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن می فرماید: «به آنچه خداوند به پرهیزکاران وعده داده است، علاقه مند باشید; که وعده او صادق ترین وعده هاست». (وَارغَبُوا فِیمَا وَعَدَ المُتَقِینَ فَإِنَّ وَعْدَهُ أَصْدَقُ الْوَعْد).

«و به راه و رسم پیامبرتان اقتدا کنید! که بهترین راه و رسم هاست; دستورات و سنّت او را به کار بندید، که هدایت کننده ترین سنّت هاست». (وَاقْتَدُوا بهَدْیِ نَبیِّکُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْیِ، وَاسْتَنُّوا بسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا اَهْدَی السُّنَنِ).

بی شک وعده های الهی به مطیعان و مؤمنان نیکوکار، صادق ترین وعده هاست. زیرا، کسی تخلّف از وعده می کند که یا عاجز و ناتوان باشد و یا بخیل و یا نادان; که بدون آگاهی وعده ای داده و بعداً از آن سر باز می زند. اما کسی که قدرت، علم و جودش بی پایان است، تخلّف از وعده درباره او محال است .

منظور از «هَدْی» (بر وزن منع) به معنای راه و رسم و طریقه و روش است و «سُنَّت» به معنای دستوراتی است که در زمینه های مختلف صادر فرموده است و با توجّه به اینکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) خاتم انبیاست، طبیعی است که راه و رسم و سنّت او برترین راه و رسم و سنّت ها بوده باشد.


سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن در مورد قرآن، تأکید می کند و چهار دستور درباره آن، بیان می فرماید. می گوید: «قرآن را فرا گیرید که بهترین گفته هاست! و در آن بیندیشید که بهار قلب هاست! از نور آن، شفا و درمان بطلبید که شفای دل ها(ی بیمار) است! و آن را به نیکوترین وجه تلاوت کنید، که نافع ترین سخن هاست!» (وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدیثِ، وَتَفَقَّهُوا فِیهِ فَإِنَّهُ رَبیعُ الْقُلُوب، وَاسْتَشْفُوا بنُورِهِ فَآِنَّهُ شفَاءُ الصُّدُورِ، وَ أَحْسنُوا تِلاَوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ).

امام(علیه السلام) در واقع چهار مرحله مختلف را که به طور طبیعی، یکی بر دیگری تقدّم دارد، ذکر فرموده:

در مرحله نخست، دستور به فرا گرفتن قرآن می دهد و آن را «احسن الحدیث» می شمرد; چرا که جامع ترین دستور سعادت انسان هاست.

در مرحله بعد، به تفکّر و اندیشه در معنا و محتوای آن، دستور می دهد، چرا که بهار دل هاست; همان گونه که در فصل بهار، شکوفه ها و گل ها و سبزه ها همه جا می روید، به برکت قرآن مجید نیز گل های فضایل اخلاق و شکوفه های معارف الهیّه بر صفحه دل ظاهر می شود و آن کس که حیات انسانی از آن نگیرد، همچون درخت خشکیده ای است که در فصل بهار، تکان نمی خورد (هر درختی که به نوروز بجنبد حَطَب است).

در مرحله سوم، دستور به عمل می دهد و می فرماید: از نور آیات الهی شفا بگیرید; همان گونه که بسیاری از بیماران از پرتو نور آفتاب، سلامتی خود را باز می یابند و محیط زندگی آنها با تابش نور آفتاب از عوامل بیماری پاک سازی می شود، که گفته اند: «آنجا که آفتاب بتابد طبیب نیاید».

و در مرحله چهارم، با جمله «أَحْسنُوا تِلاَوَتَهُ; قرآن را به نیکوترین وجه، تلاوت کنید» تا دل های مشتاقان به سوی آن جذب شود و دور افتادگان، به آن نزدیک گردند، وظیفه تبلیغ صحیح قرآن را گوشزد می نماید.

امام(علیه السلام) با این چهار دستور، وظیفه مردم را در برابر قرآن مجید مشخّص کرده و ای کاش تنها به تلاوت و تجوید و زیبایی صوت و قرائت، قناعت نمی شد و مراحل دیگر که هدف اصلی را تشکیل می دهد، درباره قرآن پیاده می گشت.

در جمله اوّل درباره قرآن مجید تعبیر به «احسن الحدیث» و در جمله آخر به «انفع القصص» شده است و با توجّه به اینکه حدیث به معنای هر کلامی است که از سخنگویی صادر می شود (زیرا حدیث از مادّه «حُدوث» است و به کلام، حدیث گفته می شود به خاطر اینکه پی درپی حادث می گردد) مفهوم آن این است که قرآن برترین کلامی است که در میان انسان ها وجود دارد: هم ازنظر فصاحت و بلاغت و هم از نظر محتوا. و در واقع، اشاره به آیه شریفه «أَللهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتَاباً مُتَشَابهاً مَثَانِیَ; خداوند بهترین سخن را نازل کرده است; کتابی که آیاتش (در لطف و زیبایی و عمق ومحتوا) همانند یکدیگر است; آیاتی مکرّر دارد».(2)

ولی «أَنْفَعُ الْقَصَص» (با توجّه به اینکه «قَصَص» در اصل به معنای جستجوکردن چیزی است و به هر کلامی اطلاق می شود، زیرا هر سخنی چیزی را جستجو و بیان می کند وبه همین دلیل بعضی از مفسّران تصریح کرده اند که «أحسن القصص» اشاره به مجموعه قرآن است) ناظر به آثار و نتایج عملی قرآن است که در سایه پیاده کردن دستورات آن حاصل می شود.

از این جهت، در پایان خطبه به نکته بسیار مهمّی در رابطه با عالم بی عمل و آنان که قرآن را می خوانند و عمل نمی کنند اشاره کرده و می فرماید: «به یقین، عالمی که به غیر علمش عمل می کند همچون جاهل سرگردانی است که هرگز از جهل خویش به خود نمی آید! بلکه حجّت بر او عظیم تر و حسرتش پایدارتر و سرزنش او در پیشگاه خدا سزاوارتر است!» (وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بغَیْرِ عِلْمِهِ کَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذی لاَ یَسْتَفِیقُ(3) مِنْ جَهْلِهِ; بَلِ الْحُجَّةُ عَلَیْهِ أعْظَمُ، وَ الحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ، وَ هُوَ عِنْدَ اللهِ أَلْوَمُ(4)).

در این عبارت امام(علیه السلام) نخست تشبیه جالبی درباره عالم بی عمل (یا به تعبیر امام(علیه السلام): عالمی که به غیر علمش عمل می کند) فرموده، که نشان می دهد چنین عالمی از حدِّ یک جاهل معمولی هم پایین تر است. به جاهل سرگردانی می ماند که هرگز از جهل خود بیدار نمی شود و امیدی به هدایت او نیست; چرا که آگاهانه در راه خلاف گام نهاده و به همین جهت، خداوند توفیق هدایت را از او سلب می کند; نیروهای خود را در این سرگردانی از دست می دهد و هرگز به ساحل نجات نمی رسد و در گرداب های هلاکت گرفتار می شود.

سپس از این مرحله پا را فراتر می نهد و بدبختی بیشتر چنین عالمی را نسبت به جاهل سرگردان در سه جمله کوبنده بیان می دارد. نخست می فرماید:«حجّت بر او عظیم است!» چرا که جاهل می تواند جهل خود را عذر قرار دهد (هر چند واقعاً جهل عذر نیست) ولی عالم بی عمل چه عذری خواهد داشت؟!

دیگر اینکه: «حسرت او پایدارتر است!» زیرا با داشتن اسباب و وسایل سعادت از این قافله عقب مانده و در بیابان زندگی گرفتار سرگردانی شده است.

سوم این که: «او در نزد خدا بیش از جاهل سرگردان مستحق سرزنش و ملامت است!» چون حجّت الهی و عقلی از هر نظر بر او تمام بوده و چنین کسی از هر نظر، مستحقّ ملامت است. به همین دلیل، در روایات اسلامی می خوانیم که امام صادق(علیه السلام) فرمود: «یُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْبَاً قَبْلَ أَنْ یُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ; هفتاد گناه جاهل بخشوده می شود، پیش از آنکه یک گناه عالم بخشوده شود!»(5) بلکه قبول توبه چنین عالم بی عمل، بسیار مشکل است زیرا قرآن می گوید: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللهِ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السُّؤءَ بجَهَالَة; توبه تنها برای کسانی است که کار بدی را از روی جهالت انجام داده اند».(6) (اشاره به این که توبه عالم، سخت پذیرفته می شود).


نکته:

سرنوشت عالمان بی عمل!

مردم چند گروهند: عالم، جاهل قاصر، جاهل مقصّر بسیط، و جاهل مرکّب.

«عالم» کسی است که مطلبی را به طور اجمال یا به طور تفصیل می داند. یعنی نسبت به چیزی گاه علم اجمالی دارد و گاه علم تفصیلی. مثلا اجمالا می داند شراب، حرام است و زیان هایی برای جسم و روح انسان دارد. یا به طور تفصیل دلایل حرمت شراب و مدارک آن را دیده و آثار زیانبار آن را در هر یک از اعضا مورد بررسی دقیق قرار داده است.

«جاهل قاصر» کسی است که نمی داند; ولی دسترسی به علم هم ندارد، یا به خاطر دور بودن از مراکز علم و یا فرو رفتن در غفلت و سهو و خطا.

«جاهل مقصّر» کسی است که دسترسی به اسباب علم دارد، اما بر اثر سستی و تنبلی و سهل انگاری به سراغ علم نرفته و در جهل و بی خبری مانده است; ولی با این حال از جهل خود باخبر است! یعنی می داند که نمی داند.

اما «جاهل مرکّب» کسی است که واقعاً در جهل فرو رفته و از حق و واقعیت به دور افتاده; امّا ازجهل خود خبری ندارد; بلکه به عکس خیال می کند آگاه و با خبر است و آنچه را فهمیده، عین واقعیّت می باشد و به تعبیر دیگر: نمی داند که نمی داند.

در میان این گروهها خطر و مسئولیّت جاهل قاصر از همه کمتر است و بعد از آن، جاهل مقصّر قرار دارد و سپس جاهل مرکّب; که ممکن است به خاطر جهل مرکّبش خطراتی برای خود و دیگران ایجاد کند. امّا ازهمه خطرناکتر عالم بی عمل است. آن کس که آگاهانه راه خلاف می رود و همچون دزدی است که با چراغ آمده، به کاه دان نمی زند، بلکه کالای گزیده تر را می برد. تمام بدبختی هایی که بشر در طول تاریخ داشته، به خاطر همین عالمان بی عمل بوده. سرچشمه تمام جنگ ها و نابسامانی ها در جامعه بشری چه در گذشته و چه امروز از همین گروه است.

آنها هستند که خطرناکترین سلاح های کشتار جمعی برای محو و نابودی انسان های بی گناه می سازند. آنها هستند که نقشه های شیطانی برای استثمار و استعمار ملّت ها می کشند. آنها هستند که برای حفظ منافع شوم و نامشروعشان آتش جنگ به پا می کنند و بالأخره آنها هستندکه برای دست یافتن به منافع بیشتر، مراکز حسّاس تبلیغاتی را به دست می گیرند. چهره حقایق را می پوشانند و با دروغ و تزویر، انسان ها را در بی خبری فرو می برند.

قرآن مجید آنها را به سگ هاری تشبیه کرده که عطش نامحدود و پایان ناپذیری بر او غلبه نموده، در هیچ حال سیراب نمی شود. اگر به او حمله کنی دهانش باز و زبانش بیرون است و اگر او را به حال خود واگذاری باز چنین است: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْب إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثُ أَوْ تَتَرُکْهُ یَلْهَبْ».(7)

تعبیری که امام(علیه السلام) در خطبه بالا درباره عالم بی عمل و سرنوشت او بیان فرموده، تعبیری است بسیار رسا و گویا. او در عمل همچون جاهل مرکّب است که به راه خطا می رود و گاه به آن هم افتخار می کند و در حساب روز جزا و مجازات آخرت و دنیا، کیفر او از همه شدیدتر و مسئولیّتش بیشتر و حسابش سنگین تر است.

راستی چه می شود که انسان با علم و آگاهی در راه خطا گام می گذارد و این تضادّ علم و عمل از کجا سرچشمه می گیرد؟

جواب این سؤال روشن است. گاه این عالم واقعاً پایه های ایمانش سست و ضعیف است گر چه در ظاهر مسلمان است، ولی در باطن «یَقُولُونَ إِنَّ اللهَ خَالِقُ جَنَّة وَ نَار وَ تَعْذیب وَ غُلَّ یَدَیْنِ»(8) می گوید.

و گاه در عین ایمان به خدا، آنچنان غلبه هوای نفس بر او شدید است که سدّ ایمانش را که معمولا چندان محکم نیست می شکند و سیلاب هوا و هوس تمام وجودش را فرا می گیرد و به قعر درّه هولناک ضلالت و گمراهی پرتاب می کند.

این سخن را با حدیث زیبایی از علی(علیه السلام) پایان می دهیم، می فرماید: «تورات با پنج جمله پایان یافته که من دوست دارم در آغاز هر روز آنها را از نظر بگذرانم». سپس آنها را به این صورت بیان می فرماید:

«ألاَْوَّلُ: الْعَالِمُ الَّذی لاَ یَعْمَلْ بعِلْمِهِ فَهُوَ وَ إِبْلِیسُ سَوَاءٌ».

«وَالثَّانِی: سُلْطَانٌ لاَ یَعْدلُ برَعِیَّتِهِ فَهُوَ وَ فِرْعَوْنُ سَوَاءٌ».

«وَ الثَّالِثُ: فَقِیرٌ یَتَذَلَّلُ لِغَنِیٍّ طَمَعاً فِی مَالِهِ فَهُوَ وَ الْکَلْبُ سَوَاءٌ».

«وَ الرَّابعُ: غَنِّیٌ لاَ یَنْتَفِعُ بمَالِهِ فَهُوَ وَ الأَجِیرُ سَوَاءٌ».

«وَ الْخَامِسُ: اِمْرَأَةٌ تَخْرُجُ مِنْ بَیْتِهَا بغَیْرِ ضَرُورَة فَهِیَ وَ الأَمَةُ سَوَاءٌ».

«اوّل عالمی که به علمش عمل نکند، با شیطان مساوی است».

«دوم زمامداری که عدالت را درباره مردم رعایت نکند، با فرعون مساوی است».

«سوم فقیری که در برابر غنی به خاطر طمع در اموال او ذلیلانه خضوع می کند، با سگ مساوی است».

«چهارم ثروتمندی که از مالش (برای خود و کمک به دیگران) بهره نمی گیرد، با فقیر اجیر مساوی است».

«پنجم زنی که برای هوای نفس و بدون نیاز از منزل خارج می شود، او با کنیز برده یکسان است. (چرا که او هم برده هوسهاست)».(9)

بارالها! اکنون که در پرتو هدایت های نهج البلاغه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) علم و دانشی را به ما موهبت فرمودی توفیق عمل و بهره گیری از آن مرحمت فرما و ما را از همسویی و همرنگی با شیطان رهایی ببخش و عاقبت امر ما را ختم به خیر بگردان!


پی نوشت:

  1. کنز العمّال، شماره 3931.

  2. سوره زمر، آیه 23.

  3. «یستفیق» از مادّه «استفاقه» به معنای بهبودی یافتن از بیماری و یا هوشیار شدن بعد از مستی و یا بیدارشدن بعد از خواب است و در خطبه بالا، مناسب، معنای سوم است.

  4. «ألوم» از مادّه «لوم» (بر وزن قوم) به معنای سرزنش گرفته شده و با توجّه به اینکه «ألوم» صیغه افعل تفضیل است، در اینجا به معنای «سزاوارتر به ملامت» است.

  5. کافی، جلد 1، صفحه 47، حدیث 1.

  6. سوره نساء، آیه 17.

  7. سوره اعراف، آیه 176.

  8. این شعر از «عمر سعد» نقل شده که به هنگام پیشنهاد رویارویی با امام حسین(علیه السلام) در میدان کربلا وعده حکومت «ری» را به او دادند و او مدّتی در فکر فرو رفت و بعد اشعاری خواند که یک بیتش همین بیت بالاست و مضمونش این است که: «می گویند خدایی هست و بهشت و دوزخ و عذاب و کیفری دارد!».

  9. اثنی عشریّه، صفحه 206.