[hadith]رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً تَفَکَّرَ فَاعْتَبَرَ وَ اعْتَبَرَ فَأَبْصَرَ، فَکَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الدُّنْیَا عَنْ قَلِیلٍ لَمْ یَکُنْ وَ کَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الْآخِرَةِ عَمَّا قَلِیلٍ لَمْ یَزَلْ، وَ کُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ وَ کُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ وَ کُلُّ آتٍ قَرِیبٌ دَانٍ.[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 415-411
ساعات عمر به سرعت می گذرد!
امام(علیه السلام) در این فراز از خطبه - که در واقع نتیجه گیری از فراز سابق است - می فرماید: «رحمت خدا بر آن کس باد که اندیشه کند و عبرت گیرد و بینا شود!». (رَحِمَ اللهُ امْرَأً تَفَکَّرَ فَاعْتَبَرَ، واعْتَبَرَ فَأَبْصَرَ).
به یقین، منظور امام(علیه السلام) تفکّر در مسائلی است که درباره سرنوشت دنیا، در فراز قبل بیان فرموده است و به یقین تفکّر در آن ویژگی های شش گانه دنیا، مایه عبرت است و سبب بیداری و هشیاری انسانها. و واضح است کسی که عبرت گیرد و پند بیاموزد، بینا می شود و به جای ظواهر اشیا و حوادث، باطن آنها را می نگرد و به ریشه ها و نتیجه ها فکر می کند و راه نجات را در سایه این تفکّر و عبرت و بینایی پیدا می کند و به تعبیر دیگر: انسان با تفکّر و اندیشه در حوادث امروز و دیروز، با یک سلسله حقایق آشنا می شود و با منطبق ساختن آنها بر اموری که در پیش دارد، راه صحیح را پیدا می کند.
در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم که شخصی سؤال کرد: «آیا این روایت صحیح است که «إِنَّ تَفَکُّرَ سَاعَة خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَة; ساعتی اندیشیدن بهتر است از یک شب بیدار بودن و عبادت کردن؟» فرمود: آری! پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «تَفَکُّرُ سَاعَة، خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَة» راوی سؤال می کند: «کَیْفَ یَتَفَکَّرُ; چگونه فکر کند؟» حضرت فرمود: «یَمُرُّ بالدُّورِ الْخَرِبَةِ، فَیَقُولُ: أَیْنَ بَانُوکِ؟ أَیْنَ سَاکِنُوکِ؟ مَالَکِ لاَ تَتَکَلِّمِینَ؟; از کنار خانه های ویران شده می گذرد (رو به آنها کرده) می گوید: سازندگان شما کجا رفتند، ساکنان شما چه شدند، چرا سخن نمی گویید؟!»(2)
و اگر گوش شنوایی در کار باشد پیام ها و گفتگوهای این ویرانه ها را به خوبی می شنود: هر شکاف خرابه ای دهنی است که به معموره جهان خندد!
در ادامه این سخن می فرماید: «آنچه هم اکنون از دنیا موجود است پس از مدّت کوتاهی فکر می کنید اصلا وجود نداشته و آنچه از آخرت به زودی فرا می رسد، همواره بوده است!» (فَکَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الدُّنْیَا عَنْ قَلِیل لَمْ یَکُنْ، وَ کَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الآخِرَةِ عَمَّا قَلَیل لَمْ یَزَلْ).
اشاره به اینکه دنیا به قدری سریع می گذرد، و آخرت به قدری سریع می آید، که انسان این چنین تصوّر می کند هرگز دنیایی وجود نداشته و همیشه آخرت وجود داشته است.
ما این مسأله را در بسیاری از حوادث دنیا آزموده ایم; گاه از کنار خانه بعضی از بزرگان پیشین، که روزی مرکزی پرغوغا و پر رفت و آمد بود می گذریم، آنچنان سکوت و خاموشی بر آن حاکم است که گویی هرگز در اینجا خبری نبود.
در پایان فراز به سه نکته مهمّ دیگر در سه عبارت کوتاه اشاره می فرماید و می گوید: «هر چیز به شمارش آید (مانند ساعات عمر) سرانجام پایان می گیرد، و هر چیز انتظارش را دارید خواهد آمد، و هر آینده ای قریب و نزدیک است!» (وَ کُلُّ مَعْدُود مُنْقَض، وَ کُلُّ مُتَوَقَّع آت، وَ کُلُّ آت قَرِیبٌ دَان).
جمله اوّل اشاره به قاعده کلّی فلسفی است که هر چیزی تحت عدد در آید محدود است و هر چه محدود است پایان پذیر است و از آنجا که عمر انسانها و عمر تمام دنیا تحت اعداد و ارقام در می آید، باید همه در انتظار پایان گرفتن آن باشیم و جمله های بعد مکمّل آن است; چرا که آنچه در انتظارش هستیم روزی به سراغ ما می آید و آنچه روزی به سراغ ما می آید; از ما دور نیست! بنابراین، مرگ و پایان زندگی را نباید مطلبی دور دست تصوّر کرد و عمر را نمی توان جاودانی شمرد و در واقع، این جمله های سه گانه به منزله دلیلی است برای آنچه در عبارات قبل آمد.
نکته:
چشم عبرت بین!
زندگی انسانها در هر عصر و مکان، مملوّ از درس های عبرت است; درسهایی که دل را بیدار می کند و حجابها را کنار می زند و ماهیّت زندگی دنیا را برملا می سازد; ولی افسوس که دیده عبرت بین کم است!!
مردم غالباً از کنار حوادث آموزنده می گذرند و مخصوصاً تکرار آنها سبب بی اعتنایی است.
مسئله «فرا افکنی» عامل دیگری برای عبرت نگرفتن از حوادث است. گویی ناکامی ها، شکست ها، زوال قدرت ها، همه برای دیگران است و ما جاودانه، جوان و تندرست و پرقدرت، خواهیم ماند و دنیا به کام ما می گردد!
اگر واقعاً دیده عبرت بین باشد، در و دیوار و زمین و زمان، با زبان بی زبانی به ما درس می آموزند و هشدار می دهند.
در حدیث جالبی که از امام موسی بن جعفر(علیه السلام) نقل شده به این نکته اشاره گردیده است. روزی «هارون الرشید» نامه ای خدمت آن حضرت نوشت با این مضمون کوتاه: «عِظْنِی وَ أَوْجِزْ; مرا موعظه کن و اندرز ده، امّا مختصر کن!». (البتّه بسیار بعید است که این گونه افراد در گفته ها و نوشته هایشان صادق باشند و خواهان پند و اندرز; زیرا معمولا این مسائل نیز جزیی از برنامه های سیاسی آنهاست، تا به مردم نشان دهند، ما هم اهل موعظه ایم و از فرزند پیامبر، اندرز و رهنمودی خواستیم).
امام(علیه السلام) در پاسخ او این جمله کوتاه و پرمعنا را رقم زد: «مَا مِنْ شَیْء تَرَاهُ عَیْنَکَ إِلاَّ وَ فِیهِ مَوْعِظَةٌ; هر چه را می بینی موعظه و پیامی دارد».(3)
آری! زمین و آسمان، برگ های درختان و تمام جان داران، حوادث زندگی بشر، ناله بیماران، موی سپید پیران، قامت خمیده بزرگسالان، قبرستان های خاموش و کاخ های ویران شده شاهان، به هر کدام بنگری مجموعه ای از عبرت ها و اندرزها را در دل خود نهفته است.
در واقع، امام(علیه السلام) با کنایه به هارون می گوید: دیده عبرت بین پیدا کن! عبرت فراوان است; گوش شنوا پیدا کن! همه جا پر از آواز و اندرز است. کمبود در عبرت ها و اندرزها نیست، کمبود در گوش های شنوا و چشم های بیناست.
کاخ کسری، اندرزهای مؤثّر خود را به همه می دهد، تنها خاقانی ها که گوش شنوا دارند آن را می شنوند.
ویرانه های کاخ جمشید در فارس، به همه گردشگران اندرز می دهد، ولی آنها که به هنگام تماشای این آثار گوش شنوا دارند، کمند! امّا مرد عالم و دانشمند و روحانی گرانقدری همچون «شیخ علی ابی وردی شیرازی»(1) پیام آن را با گوش جان می شنود و از زبان فاخته ای (پرنده ای است با آواز حزن انگیز) که در کنار این کاخ ویران نشسته بود، گفتنی ها را می گوید و چنین می سراید:
در بارگه جمشید دی فاخته ای خوش خوان با نغمه چنین می گفت: ای طُرفه کهن ایوان
بر تخت درو ریزت، در پایه دهلیزت کو جم که دهد فرمان؟ کو درگه و کو دربان؟
جمشید که بر خورشید بر سود کلاهِ زر آن تارک و آن افسر، با خاک شده یکسان
جم عبرت مردم شد، افسر ز سرش گم شد سر خشت سر خُم شد، هان ای سر باهُش، هان!
این پند خموشان است، گر پند زبان خواهی رو آیه «أَوْرَثْنَا» از سوره قرآن خوان
گوید که نشد یکدم، بر مرگ تبهکاران نی خاطر خود پژمان، نی چشم فلک گریان(4)
پی نوشت:
-
بحارالانوار، جلد 68، صفحه 324، حدیث 16.
-
سفینة البحار، ماده «وعظ».
-
این مرد از بزرگانی است که قریب به عصر ما می زیسته، از شاگردان مرحوم آیت الله خراسانی و شرحی بر فرائد شیخ انصاری (ره) دارد.
-
اشاره به این آیات شریفه است: «کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّات وَ عُیُون وَ زُروُع وَ مَقَام کَرِیم وَ نَعْمَةِ کَانُوا فِیهَا فَاکِهینَ کَذلِکَ وَ أَوْرَثْنَاها قَوْماً آخِرَینَ فَمَا بَکَتْ عَلَیْهُمْ السَّمَاءُ وَ الأَرْضُ وَ مَا کَانُوا مُنْظرِینَ; چه بسیار باغ ها و چشمه ها که از خود به جای گذاشتند. و زراعت ها و قصرهای زیبا و گران قیمت و نعمت های فراوان دیگر که در آن (غرق) بودند. این چنین بود ماجرای آنان و با اینها را میراث برای اقوام دیگری قرار دادیم. نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین و نه به آنها مهلتی داده شد» (سوره دخان، آیات 25 تا 29).