[hadith]وَ قَالَ (علیه السلام) فِی کَلَامٍ لَهُ: وَ وَلِیَهُمْ وَالٍ، فَأَقَامَ وَ اسْتَقَامَ، حَتَّی ضَرَبَ الدِّینُ بجِرَانِهِ.[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 8، ص277

و قال علیه السّلام فی کلام له: و ولیهم وال فاقام و استقام حتی ضرب الدین بجرانه. «و آن حضرت ضمن گفتاری فرمود: و بر آنان فرمانروایی فرمانروا شد که کار را برپا داشت و استقامت ورزید تا آنکه دین برقرار گردید.»

ابن ابی الحدید در شرح این سخن می گوید: کلمه جران به معنی جلو گلو است و این فرمانروا عمر بن خطاب است، و این سخن از خطبه بلندی است که آن حضرت به روزگار خلافت خویش ایراد کرده و در آن به قرابت خود به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اختصاص خود به ایشان و اینکه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رازهای خویش را به او فرموده اند، اشاره فرموده است و ضمن آن می گوید: و مسلمانان پس از آن حضرت به رأی خویش مردی را برگزیدند که با وجود ناتوانی و تندی که در او بود به اندازه توان خویش کارها را استوار و نزدیک به صلاح ساخت. پس از او فرمانروایی بر ایشان فرمانروا شد که کار را برپا داشت و استقامت ورزید تا آنکه دین برقرار شد با بیراهی و خشونتی که در او بود. سپس سومی را خلیفه ساختند که از خود هیچ اختیاری نداشت، بستگان او بر او چیره شدند و او را به سوی هوسهای خود کشیدند همان گونه که دخترکی می تواند شتر لگام زده را از پی خود کشد و همواره کار میان او و مردم چنان بود که گاه نزدیک و گاه دور می شد تا سرانجام بر او شوریدند و او را کشتند همچون مور و ملخ آهنگ بیعت من کردند. تمام این خطبه معروف است و باید از کتابهایی که در این باره تألیف شده است آن را طلب کرد.