[hadith]وَ قَالَ (علیه السلام): یَا ابْنَ آدَمَ، الرِّزْقُ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ، فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ؛ فَلَا تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِکَ عَلَی هَمِّ یَوْمِکَ، کَفَاکَ کُلُّ یَوْمٍ عَلَی مَا فِیهِ؛ فَإِنْ تَکُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِکَ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی سَیُؤْتِیکَ فِی کُلِّ غَدٍ جَدیدٍ مَا قَسَمَ لَکَ، وَ إِنْ لَمْ تَکُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِکَ، فَمَا تَصْنَعُ بالْهَمِّ فِیمَا لَیْسَ لَکَ؛ وَ لَنْ یَسْبقَکَ إِلَی رِزْقِکَ طَالِبٌ، وَ لَنْ یَغْلِبَکَ عَلَیْهِ غَالِبٌ، وَ لَنْ یُبْطِئَ عَنْکَ مَا قَدْ قُدِّرَ لَکَ.

قال الرضی: و قد مضی هذا الکلام فیما تقدم من هذا الباب إلا أنه هاهنا أوضح و أشرح، فلذلک کررناه علی القاعدة المقررة فی أول الکتاب.[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 8، ص133

یا بن آدم، الرزق رزقان: رزق تطلبه و رزق یطلبک، فان لم تاته اتاک، فلا تحمل همّ سنتک علی همّ یومک، کفاک کل یوم علی ما فیه، فان تکن السنة من عمرک فانّ الله تعالی سیؤتیک فی کل غد جدید ما قسم لک، و ان لم تکن السنة من عمرک، فما تصنع بالهمّ فیما لیس لک، و لم یسبقک الی رزقک طالب، و لن یغلبک علیه غالب، و لن یبطی ء عنک ما قد قدر لک. قال: و قد مضی هذا الکلام فیما تقدم من هذا الباب، الا انه هاهنا اوضح و اشرح، فلذلک کررناه علی القاعدة المقررة فی اوّل هذا الکتاب.

«ای پسر آدمی، روزی دو گونه است: یکی آنکه تو در جستجوی آنی و روزی ای که آن در جستجوی توست و اگر تو به سوی آن نروی، آن به سوی تو خواهد آمد، پس اندوه سال خود را بر اندوه روز خویش منه که روزی هر روز تو را بس است، اگر آن سال در شمار عمر تو باشد، خدای متعال در هر فردایی آنچه را که روزی تو باشد به تو می رساند و اگر آن سال از عمر تو نباشد با اندوهی که از آن تو نیست چه می کنی، و در آنچه که روزی توست هیچ خواهنده ای پیشی نمی گیرد و هیچ چیره گری بر آن چیره نخواهد شد، و آنچه برای تو مقدّر شده باشد، تأخیر نخواهد پذیرفت.»

سید رضی گوید: سخن در این زمینه در مطالب کتاب که از این دست بود گذشت، جز اینکه در این جا آن سخن واضح تر و گسترده تر است و بدین سبب طبق قاعده ای که در آغاز این کتاب گفتیم، آن را تکرار کردیم.

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 8، ص134

ابن ابی الحدید می گوید: درباره معانی این فصل پیش از این سخن گفته شد، و روایت است که گروهی پیش جنید رفتند و از او برای جستجوی روزی اجازه خواستند. گفت: اگر می دانید روزی شما کجاست، آن را جستجو کنید. گفتند: از پیشگاه خداوند متعال آن را مسألت می کنیم، گفت: اگر می دانید که خداوند شما را فراموش کرده است به یادش آورید، گفتند: به خانه ای می رویم و توکل می کنیم و منتظر می مانیم که چه خواهد شد، گفت: توکل بر تجربه خود شک و تردید است. گفتند: چاره چیست؟ گفت: چاره در ترک چاره است.

و روایت است که مردی پیوسته بر در خانه عمر بود، آن چنان که عمر از او دلتنگ شد و گفت: ای فلان آیا به سوی خداوند متعال هجرت کرده ای یا به خانه عمر؟ برو قرآن بیاموز که به زودی تو را از در خانه عمر بی نیاز می سازد. آن مرد برفت و مدتی غایب بود تا آنکه عمر سراغ او را گرفت. معلوم شد در گوشه ای سرگرم عبادت است. عمر پیش او آمد و گفت: مشتاق تو شدم، چه چیزی تو را از ما بازداشته است؟ گفت: قرآن خواندم و مرا از عمر و آل عمر بی نیاز ساخت. عمر گفت: خدایت رحمت کناد چه در آن یافتی؟ گفت: این آیه که می فرماید: «روزی شما و آنچه وعده کرده می شوید در آسمان است.» گفت روزی من در آسمان است و من آن را در زمین می جویم. چه بد مردی که منم. عمر گریست و گفت: راست گفتی. و پس از آن به دیدارش می آمد و کنارش می نشست.