[hadith]وَ قَالَ (علیه السلام) لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ یَعِظَهُ:

لَا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَةَ بغَیْرِ عَمَلٍ، وَ [یَرْجُو] یُرَجِّی التَّوْبَةَ بطُولِ الْأَمَلِ؛ یَقُولُ فِی الدُّنْیَا بقَوْلِ الزَّاهِدینَ، وَ یَعْمَلُ فِیهَا بعَمَلِ الرَّاغِبینَ؛ إِنْ أُعْطِیَ مِنْهَا لَمْ یَشْبَعْ، وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ یَقْنَعْ؛ یَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِیَ، وَ یَبْتَغِی الزِّیَادَةَ فِیمَا بَقِیَ؛ یَنْهَی وَ لَا یَنْتَهِی، وَ یَأْمُرُ [النَّاسَ بمَا لَمْ یَأْتِ] بمَا لَا یَأْتِی؛ یُحِبُّ الصَّالِحِینَ وَ لَا یَعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَ یُبْغِضُ الْمُذْنِبینَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ؛ یَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنُوبهِ، وَ یُقِیمُ عَلَی مَا یَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ؛ إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادماً، وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِیاً؛ یُعْجَبُ بنَفْسهِ إِذَا عُوفِیَ، وَ یَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِیَ؛ [وَ] إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً، وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً؛ تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَی مَا یَظُنُّ، وَ لَا یَغْلِبُهَا عَلَی مَا یَسْتَیْقِنُ؛ یَخَافُ عَلَی غَیْرِهِ بأَدْنَی مِنْ ذَنْبهِ، وَ یَرْجُو لِنَفْسهِ بأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ؛ إِنِ اسْتَغْنَی بَطِرَ وَ فُتِنَ، وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ؛ یُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ، وَ یُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ؛ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِیَةَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَةَ، وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ؛ یَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لَا یَعْتَبرُ، وَ یُبَالِغُ فِی الْمَوْعِظَةِ وَ لَا یَتَّعِظُ، فَهُوَ بالْقَوْلِ مُدلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ؛ یُنَافِسُ فِیمَا یَفْنَی، وَ یُسَامِحُ فِیمَا یَبْقَی؛ یَرَی الْغُنْمَ مَغْرَماً، وَ الْغُرْمَ مَغْنَماً؛ یَخْشَی الْمَوْتَ، وَ لَا یُبَادرُ الْفَوْتَ؛ یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَةِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسهِ؛ وَ یَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَیْرِهِ، فَهُوَ عَلَی النَّاس طَاعِنٌ وَ لِنَفْسهِ مُدَاهِنٌ؛ [اللَّغْوُ] اللَّهْوُ مَعَ الْأَغْنِیَاءِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ؛ یَحْکُمُ عَلَی غَیْرِهِ لِنَفْسهِ، وَ لَا یَحْکُمُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ؛ [یُرْشدُ نَفْسَهُ وَ یُغْوِی غَیْرَهُ] یُرْشدُ غَیْرَهُ، وَ یُغْوِی نَفْسَهُ، فَهُوَ یُطَاعُ وَ یَعْصِی، وَ یَسْتَوْفِی وَ لَا یُوفِی؛ وَ یَخْشَی الْخَلْقَ فِی غَیْرِ رَبِّهِ، وَ لَا یَخْشَی رَبَّهُ فِی خَلْقِهِ.

[قال الرضی رحمه الله تعالی: و لو لم یکن فی هذا الکتاب إلا هذا الکلام لَکفی به موعظة ناجعة و حکمة بالغة و بصیرة لمبصر و عبرة لناظر مفکر].[/hadith]

یک اندرز جامع!

این کلام حکمت آمیز که نصایح بسیار گرانقدر و مواعظ گرانبهایی در آن هست دستور العملی است برای تمام زندگی بشر که در سایه آن می تواند سعادت دنیا و آخرت را برای خود به دست آورد. مرحوم سید رضی بعد از ذکر این کلام شریف ـ چنان که خواهد آمد ـ تصریح می کند که اگر در مجموعه کتاب نهج البلاغه جز این کلام شریف نبود برای وعظ و اندرز و موعظه نجات بخش کافی بود و چه بسیار از افرادی که از جای جای این کلام شریف برای اثبات مقاصد خود بهره گرفتند و سخنان خود را به وسیله آن آراسته اند.

جالب توجه این که محدث مشهور اهل سنت متقی هندی در کنزالعمّال مقدّمه ای برای این حدیث شریف ذکر کرده است، وی از «زیاد بن اعرابی» نقل می کند که بعد از خاموش شدن آتش فتنه خوارج نهروان امام(علیه السلام) بر منبر کوفه قرار گرفت و حمد الهی به جای آورد و در این هنگام گریه به او مهلت نداد به اندازه ای که اشک ها بر صورت و محاسن شریفش جاری شد و هنگامی که محاسن شریف خود را تکان داد قطره هایی از آن بر بعضی از حاضران افتاد و ما می گفتیم: هر کسی که قطره ای بر او افتاده است خداوند آتش دوزخ را بر او حرام خواهد کرد.سپس شروع به خطبه کرد و رمود: «أیُّهَاالنّاسُ لاتَکُونُوا مِمَّنْ یَرْجُواالاْخِرَةَ».(1)

امام(علیه السلام) در این بیان پربار در جواب شخصی که موعظه و اندرزی از او خواست به سی مورد از رذائل اخلاقی اشاره کرده و با بیان شیوا و قریب به استدلال از آن نهی می کند. (قَالَ(علیه السلام): لِرَجُل سَأَلَهُ أَنْ یعِظَهُ).

می فرماید:

  1. «از کسانی نباش که بدون عمل امید سعادت اخروی دارد»; (لاَ تَکُنْ مِمَّنْ یرْجُو الاْخِرَةَ بغَیرِ الْعَمَلِ).(2)

به گفته مرحوم مغنیه در فی ظلال انسان برای رسیدن به متاع حقیر دنیا بدون تلاش و سعی و کوشش هرگز به مقصود نمی رسد، پس چگونه برای رسیدن به نعمت های پرارزش الهی در آخرت که نه چشمی همانند آن را دیده و نه گوشی وصف آن را شنیده و نه بر قلب انسانی خطور کرده می تواند بدون سعی و کوشش برسد.(3)

قرآن مجید در آیاتی چند بر این معنا تأکید فرموده; در یک جا می فرماید: «(وَأَنْ لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَی * وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَی); واین که برای انسان چیزی جز (حاصل) سعی وکوشش او نیست، واین که تلاش او به زودی دیده می شود».(4)

در جای دیگر می فرماید: «(أَمْ حَسبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَی نَصْرُ اللهِ); آیا گمان کردید داخل بهشت می شوید، بی آنکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که سختی ها و زیان ها به آنها رسید، و آن چنان بی قرار شدند که پیامبر و افرادی که با او ایمان آورده بودند گفتند: پس یاری خدا کی خواهد آمد؟!».(5)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در حدیثی می فرماید: «اَیُّها الناسُ اِنِّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَبَیْنَ أَحَد شَیْءٌ یُعْطِیهِ بهِ خَیْراً أَوْ یَصْرِفُ بهِ عَنْهُ شَرّاً إِلاَّ الْعَمَلُ الصالِحُ لاَ یَدَّعِی مُدَّع وَلاَ یَتَمَنَّ مُتَمَنّ أنَّهُ یَرْجوُا إِلاَّ بعَمَل وَرَحْمَة وَلَوْ عَصَیْتُ هَوَیْتُ اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ ثَلاثا; ای مردم! میان خدا و بین هیچ کس چیزی نیست که به وسیله آن خیری به کسی برساند یا شرّی را از او دفع کند مگر عمل صالح (تنها وسیله جلب خیرات و دفع آفات همین است، بنابراین) هیچ کس ادعا نکند و آرزو نداشته باشد که اهل نجات است مگر به عمل (صالح) و رحمت الهی. من هم اگر عصیان پروردگار کنم سقوط خواهم کرد. سپس رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) سه بار این جمله را تکرار کرد: خداوندا آیا من ابلاغ کردم؟».(6)

احادیث در این زمینه بسیار است که وسیله نجات تنها عمل صالح است و این پاسخی است برای آنها که تصور می کنند تنها با ذکر شهادتین و اظهار اسلام و به جا آوردن نماز و روزه و خواندن بعضی از ادعیه و توسلات و یا حتی تنها با شرکت در یک مجلس عزاداری اهل نجات خواهند شد، هرچند زندگی آنها سراسر آلوده گناه و معصیت باشد.

  1. «(از کسانی مباش که) توبه را با آرزوهای دور و دراز به تأخیر می اندازد»; (وَیُرَجِّی التَّوْبَةَ بطُولِ الاَْمَلِ).

اشاره به این که اگر گناه و لغزشی از تو سر زد بلافاصله دست به دامن لطف الهی بزن و با توبه و استغفار به درگاه او باز گرد. مبادا آرزوهای دور و دراز مانع این کار شود که هیچ کس اطمینان ندارد که یک روز دیگر و یا یک لحظه دیگر زنده است و درهای توبه به روی او باز است. به همین دلیل در روایات زیادی از تسویف توبه و تأخیر آن نهی شده است.

در حدیثی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می خوانیم که خطاب به اباذر فرمود: «إِیَّاکَ وَالتَّسْوِیفَ بأَمَلِکَ فَإِنَّکَ بیَوْمِکَ وَلَسْتَ بمَا بَعْدَه; از تأخیر توبه به سبب تکیه بر آرزوها برحذر باش، زیرا تو به امروز تعلق داری نه به فردا».(7)

در حدیثی از امام علی بن ابی طالب(علیه السلام) می خوانیم: «إِنْ قَارَفْتَ سَیِّئَةً فَعَجِّلْ مَحْوَهَا بالتَّوْبَةِ; اگر گناهی مرتکب شدی برای محو آن با توبه شتاب کن».(8)

در حدیث دیگری از آن حضرت آمده است: «مُسَوِّفُ نَفْسهِ بالتَّوْبَةِ مِنْ هُجُومِ الاَْجَلِ عَلَی أَعْظَمِ الْخَطَرِ; کسی که توبه را عقب می اندازد در برابر هجوم مرگ در معرض خطر است».(9)

  1. «(از کسانی مباش که) درباره دنیا همچون زاهدان سخن می گوید ولی در آن همچون دنیاپرستان عمل می کند»; (یقُولُ فِی الدُّنْیا بقَوْلِ الزَّاهِدینَ وَیعْمَلُ فِیهَا بعَمَلِ الرَّاغِبینَ).

اشاره به این که میان قول و فعل تو درباره زرق و برق دنیا و زهد و رغبت در آن تناقض نباشد آن گونه که ریاکاران و متظاهران به قدس و ورع و خالی از قداست و پاکی سخن می گویند.

قرآن مجید می فرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ * کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ).(10)

  1. «(از کسانی مباش که) اگر چیزی از دنیا به او برسد سیر نمی شود و اگر نرسد هرگز قانع نخواهد بود»; (إِنْ أُعْطِیَ مِنْهَا لَمْ یشْبَعْ، وَإِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ یقْنَعْ).

اشاره به این که در زندگی قانع باش. اگر گرفتار محرومیت شدی صابر و اگر مواهب الهی شامل حالت شد شاکر باش. نه مانند دنیاپرستان که هرگز از دنیا سیر نمی شوند و هرقدر بیشتر از مواهب دنیا در اختیارشان قرار بگیرد تشنه تر می گردد، همان گونه که در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّی یَقْتُلَه; مَثَل دنیا همچون آب شور دریاست که هر قدر تشنه ای از آن بیشتر بنوشد بیشتر گرفتار عطش می شود تا او را در کام مرگ فرو برد».(11)

  1. «(از کسانی مباش که) از شکر آنچه به او داده شده عاجز است; ولی باز هم فزونی می طلبند»; (یَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِیَ، وَیَبْتَغِی الزِّیادَةَ فِیمَا بَقِیَ).

روشن است که هر نعمتی را شکری لازم است و از دست و زبان هیچ کس بر نمی آید که از عهده شکرش به در آید. با این حال چگونه ممکن است انسان، شکر را رها کند و دائما به دنبال زیاده خواهی باشد. این نشانه نهایت غفلت و بی خبری است.

  1. «(از کسانی مباش که) دیگران را از کار بد باز می دارد; ولی خود نهی نمی پذیرد و دیگران را به کار خوب وا می دارد; ولی خودش به آن عمل نمی کند»; (یَنْهَی وَلاَ ینْتَهِیَ، وَیأْمُرُ بمَا لاَ یَأْتِیَ).

بدیهی است اگر انسان کسی را به چیزی امر کند به یقین به سبب آثار خوب و برکات آن است. با این حال اگر عاقل باشد چرا خودش از آن بهره نگیرد و اگر دیگری را از کاری باز می دارد لابد به سبب زیان های آن است، با این حال چرا خودش پرهیز نکند. آیا این بی توجهی دلیل بر آن نیست که ایمان درستی به گفته های خود ندارد؟

قرآن مجید نیز در مقام سرزنش این گونه افراد می فرماید: «(أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بالْبرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ); آیا مردم را به نیکی (وایمان به پیامبری که صفات او در تورات آمده) دعوت می کنید، امّا خودتان را فراموش می کنید با این که شما کتاب آسمانی (تورات) را می خوانید. آیا نمی اندیشید؟».(12)

  1. «(از کسانی مباش که) صالحان را دوست دارد ولی عمل آنها را انجام نمی دهد و گنهکاران را دشمن می شمارد ولی یکی از آنهاست»; (یُحِبُّ الصَّالِحِینَ وَلاَ یعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَیُبْغِضُ الْمُذْنِبینَ وَهُوَ أَحَدُهُمْ).

این در واقع نوعی تناقض در فکر و عمل است; از نظر تفکر عشق به صالحان دارند لابد به موجب اعمال صالح آنها; ولی از نظر عمل آنچه را بدان عشق می ورزیده کنار می گذارند. همچنین در نقطه مقابل از ظالمان و عاصیان و فاسقان متنفرند که به یقین به سبب اعمالشان است در حالی که در مقام عمل آلوده به همان اعمال اند. ممکن است در آن درجه از شدت نباشد; ولی به هر حال با دیدی کلی عمل آنها هماهنگ با اعمال کسی است که از وی متنفرند. این تناقض به راستی عجیب، و نشانه ضعف ایمان و اراده و غلبه هوای نفس است.

در صحیفه گرانبهای سجادیه نیز در ضمن دعای بیست و چهارم می خوانیم: «لا تَجْعَلْنی مِمَّنْ یُحِبُّ الصّالِحینَ وَلا یَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَیُبْغِضُ الْمُسیئینَ وَهُوَ أحَدُهُمْ; خداوندا مرا از آنها قرار نده که صالحان را دوست دارند ولی اعمال آنها را انجام نمی دهند و گنهکاران را دشمن دارند ولی خودشان در عمل همچون آنها هستند».

8 . «(از کسانی مباش که) از مرگ به سبب زیادی گناهانش متنفر است; اما به اعمالی ادامه می دهد که مرگ را به سبب آن ناخوش می دارد»; (یَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنُوبهِ، وَیُقِیمُ عَلَی مَا یَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ).

این نیز تناقض دیگری در زندگی آنهاست; از یک سو هنگامی که سخن از مرگ به میان می آید وحشت دارد، زیرا نامه اعمال خود را سیاه می بیند ولی به جای توبه و اصلاح مسیر خویش باز به همان گناهان ادامه می دهند. این تناقض نیز در فکر و عمل به سبب ضعف ایمان و غلبه هوای نفس است.

قرآن مجید درباره گروهی از یهود می فرماید: «(وَلَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بمَا قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ); ولی آنها، به خاطر اعمال بدی که پیش از خود فرستاده اند، هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد».(13)

همچنین در آیه بعد نیز می فرماید: «(یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة وَمَا هُوَ بمُزَحْزحِهِ مِنَ الْعَذَاب أَنْ یُعَمَّرَ); (تا آن جا) که هر یک از آنها آرزو دارد هزارسال عمر به او داده شود; در حالی که این عمر طولانی او را از کیفر (الهی) باز نخواهد داشت».(14)

  1. «(از کسانی مباش که) هرگاه بیمار می شود (از اعمال زشت خود) پشیمان می گردد و اگر تندرست باشد احساس امنیت می کند و به لهو و لعب می پردازد»; (إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادماً، وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لاَهِیاً).

آری آنها به هنگام بیماری چون چهره مرگ را در نزدیکی خود می بینند، ندامت به آنها دست می دهد و به فکر توبه از گناه و جبران اعمال سابق خویش می افتند; اما همین که از بستر بیماری برخاسته و تندرستی به آنها باز گشت آن حالت به کلی زائل شده و خود را در هاله ای از امن و امان می بینند و به لهو و لعب مشغول می شوند. این فراموشکاری سریع و تناقض در دو حال نزدیک به هم نیز نشانه سطح فکر کوتاه آنها و ضعف ایمان ایشان است.

خداوند انسان را در زندگی گرفتار مشکلات و مصائب و بیماری ها می کند تا به آنها هشدار دهد از خواب غفلت برخیزند; اما افسوس که این بیداری برای بسیاری از مردم زودگذر است. هنگامی که آن مشکلات برطرف می شود بلافاصله در خواب غفلت فرو می رود.

  1. «(از کسانی مباش که) به هنگام سلامت خودخواه و مغرور می شود و به هنگام گرفتاری ناامید می گردد»; (یُعْجَبُ بنَفْسهِ(15) إِذَا عُوفِیَ، وَیَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِیَ).

این تناقض در احوال نیز که در زمان عافیت مغرور و در زمان ابتلا مأیوس می شوند از عجایب است و اثر مستقیم همان ضعف ایمان و اراده و غلبه هوای نفسانی است.

این در حالی است که حالت عافیت قابل اعتماد نیست و «از نسیمی دفتر ایام بر هم می خورد» و با گذشتن یک روز و حتی یک ساعت ممکن است همه چیز عوض شود و نیز حالت ابتلا و گرفتاری ابدی نیست که سبب یأس انسان گردد، زیرا گاه از دل گرفتاری ها گشایش برمی خیزد و به گفته امام(علیه السلام) در حکمت 351 «عِنْدَ تَنَاهِی الشِّدَّةِ تَکُونُ الْفَرْجَةُ، وَ عِنْدَ تَضَایُقِ حَلَقِ الْبَلاَءِ یَکُونُ الرَّخَاءُ; هنگامی که سختی ها به آخرین درجه شدت برسد فرج نزدیک است و در آن هنگام که حلقه های بلا تنگ شود راحتی و آرامش فرا می رسد».

قرآن در سوره «هود» آیه 9 و 10 می گوید: «(وَلَئِنْ أَذَقْنَا الاِْنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ * وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَآءَ بَعْدَ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ); و اگر از جانب خویش، رحمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود. و اگر بعد از ناراحتی و زیانی که به او رسیده، نعمت هایی به او بچشانیم، به یقین می گوید: بدی ها از من برطرف شده (و دیگر باز نخواهد گشت) و غرق شادی و غفلت و فخرفروشی می شود».

در حدیثی که در کتاب شریف کافی آمده می خوانیم که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: روزی موسی نشسته بود که ناگهان ابلیس به سراغ او آمد در حالی که کلاه بلند رنگارنگی به سر داشت. هنگامی که نزدیک موسی رسید کلاه را از سر برداشت و در برابر وی ایستاد و سلام کرد. موسی گفت: تو کیستی؟ گفت: من ابلیسم. موسی گفت: خدا هرگز خانه تو را به ما نزدیک نکند. ابلیس گفت: من آمده ام که به تو سلام کنم به موجب مقامی که در درگاه خدا داری. موسی گفت: پس این کلاه چیست؟ گفت: من با این کلاه رنگارنگ دل های بنی آدم را می ربایم (هر کسی را به گونه ای) موسی گفت: «فَأَخْبرْنِی بالذَّنْب الَّذی إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَیْهِ! قَالَ: إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَاسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَصَغُرَ فِی عَیْنِهِ ذَنْبُه; پس به من خبر ده از گناهی که هنگامی که انسان مرتکب آن شود، تو بر او غلبه می کنی؟ گفت: زمانی است که از خود مغرور شود، عملش را زیاد پندارد و گناهش در نظر وی کوچک شود».(16)

  1. «(از کسانی مباش که) اگر بلایی به او برسد همچون بیچارگان دست بر دعا می دارد و اگر وسعت و آرامشی به وی دست دهد با غرور از خدا روی گردان می شود»; (إِنْ أَصَابَهُ بَلاَءٌ دَعَا مُضْطَرّاً، وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً).

درست همان چیزی که قرآن مجید کرارا به آن اشاره کرده می فرماید: «(فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ); هنگامی که سوار کشتی شوند، خدا را با اخلاص می خوانند، (و غیر او را فراموش می کنند); امّا هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، باز مشرک می شوند».(17)

همین معنا به صورت مشروح تری در آیه 22 و 23 سوره «یونس» آمده است: «(هُوَ الَّذی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّی إِذَا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بهِمْ برِیح طَیِّبَة وَفَرِحُوا بهَا جَآءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَآءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَان وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بهِمْ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنَا مِنْ هَذهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ * فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الاَْرْضِ بغَیْرِ الْحَقِّ); او کسی است که شما را در صحرا و دریا سیر می دهد; زمانی که در کشتی قرار می گیرید و بادهای موافق کشتی نشینان را (به سوی مقصد) می برد خوشحال می شوند، (ناگهان) طوفان شدیدی میوزد; و امواج از هر سو به سراغ آنها می آید; و گمان می کنند هلاک خواهند شد; (در آن هنگام) خدا را از روی خلوص عقیده می خوانند که: اگر ما را از این گرفتاری نجات دهی، حتماً از سپاسگزاران خواهیم بود; اما هنگامی که خدا آنها را رهایی بخشید (بار دیگر) به ناحق، در زمین ستم می کنند».

  1. «(از کسانی مباش که) نفسش او را در امور دنیا به آنچه گمان دارد وادار می کند; ولی در امور آخرت به آنچه یقین دارد بی اعتناست»; (تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَی مَا یَظُنُّ، وَ لاَ یَغْلِبُهَا عَلَی مَا یَسْتَیْقِنُ).

به تعبیر دیگر برای رسیدن به مال و ثروت و جاه و مقام و شهوات دنیا حتی به سراغ راه هایی می رود که اطمینان ندارد به نتیجه برسد به امید این که شاید به نهایت مطلوبی برسد; ولی درباره کار آخرت با این که یقین دارد فلان عمل باعث نجات او و فلان کار سبب بدبختی او در سرای دیگر می شود به یقین خود اعتنا نمی کند.

  1. «(از کسانی مباش که) نسبت به دیگران به کمتر از گناه خود می ترسد و نسبت به خویشتن بیش از آنچه عمل کرده انتظار دارد»; (یَخَافُ عَلَی غَیْرِهِ بأَدْنَی مِنْ ذَنْبهِ، وَ یَرْجُو لِنَفْسهِ بأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ).

به بیان دیگر گناهان دیگران در نظرش بزرگ و گناه خود در نظرش کوچک است و به عکس، اعمال نیکش هرچند کوچک باشد به نظرش بزرگ می رسد و انتظار پاداش های عظیم دارد. این نیز نوعی دیگر از تناقض در فکر و رفتار آنهاست و همان طور که اشاره شد تمام این تناقض ها به سبب ضعف ایمان و انحراف فکر و ناشی از غلبه شهوات است.


از این کسان مباش!

  1. «(از کسانی مباش که) به هنگام بی نیازی مغرور و فریفته دنیا می شود و به هنگام فقر مأیوس و سست می گردد»; (إِنِ اسْتَغْنَی بَطِرَ وَفُتِنَ، وَإِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ).

این حالت افراد کم ظرفیت است که به هنگام غنا و بی نیازی همه چیز حتی خدا و خویشتن را به فراموشی می سپارند و مال و ثروت و مقام تمام وجودشان را پر می کند ارزش های انسانی درنظرشان بی رنگ و بندگی خدا از دست می رود و به هنگام فقر و تنگدستی یأس و نومیدی و به دنبال آن سستی و ناتوانی تمام وجودشان را احاطه می کند.

قرآن مجید نیز در این باره می فرماید: «(وَلَئِنْ أَذَقْنَا الاِْنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ * وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ); و اگر از جانب خویش، رحمتی به انسان بچشانیم سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود. و اگر بعد از ناراحتی و زیانی که به او رسیده، نعمت هایی به او بچشانیم به یقین می گوید: بدی ها از من برطرف شده; (و دیگر باز نخواهد گشت) و غرق شادی و غفلت و فخرفروشی می شود».(18)

آیات دیگری در قرآن مجید نیز همین معنا را درباره افراد کم ظرفیت و ضعیف الایمان بیان کرده است; اما مؤمنان پرظرفیت اگر تمام دنیا را به آنها بدهند مغرور و طغیان گر نمی شوند و اگر بر خاک سیاه بنشینند نه از رحمت خدا مأیوس می گردند و نه سستی در وجودشان راه می یابد.

  1. «(و از کسانی مباش که) به هنگام عمل کوتاهی می کند و به هنگام درخواست و سؤال اصرار می ورزد»; (یقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَیبَالِغُ إِذَا سَأَلَ).

اشاره به افراد سست و تنبلی است که مرد میدان عمل نیستند و همیشه دستشان به سوی این و آن دراز است گویی از زندگانی مستقل بیزارند و به زندگی وابسته دلخوش، در حالی که تعلیمات اسلام به ما می گوید تا می توانی روی پای خود بایست و تا توان داری چیزی از دیگری درخواست نکن که اولی باعث عزت و دومی سبب ذلت است.

در حدیث کوتاه و پرمعنایی از امام باقر(علیه السلام) خطاب به یکی از اصحاب خاصّش می خوانیم: «اگر در خواست کننده می دانست در سؤال و درخواست چه (ذلت و حقارتی) وجود دارد هیچ کس از دیگری تقاضایی نمی کرد و اگر کسی که دستِ دهنده دارد می دانست در بخشش چه (افتخار و فضیلتی) وجود دارد احدی تقاضای دیگری را رد نمی کرد»; (لَوْ یَعْلَمُ السَّائِلُ مَا فِی الْمَسْأَلَةِ مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً وَلَوْ یَعْلَمُ الْمُعْطِی مَا فِی الْعَطِیَّةِ مَا رَدَّ أَحَدٌ أَحَداً).(19)

در حدیث دیگری از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم که می گوید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی أَحَبَّ شَیْئاً لِنَفْسهِ وَأَبْغَضَهُ لِخَلْقِهِ أَبْغَضَ لِخَلْقِهِ الْمَسْأَلَةَ وَأَحَبَّ لِنَفْسهِ أَنْ یُسْأَلَ; خداوند متعال چیزی را برای خود دوست می دارد و برای بندگانش مبغوض می شمارد; برای بندگان سؤال و درخواست (از یکدیگر) را مبغوض شمرده و برای خودش سؤال کردن بندگان را محبوب می داند».(20)

همچنین از امام صادق(علیه السلام) در حدیث پرمعنای دیگری می خوانیم که گروهی از طائفه انصار نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمدند و سلام کردند و حضرت به آنها پاسخ گفت. عرض کردند: ای رسول خدا! ما حاجتی از شما می خواهیم. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: بگویید. عرض کردند: حاجت ما بسیار بزرگ است فرمود: بگویید چیست؟ عرض کردند: بهشت را برای ما نزد پروردگارت تضمین کن. پیامبر(صلی الله علیه وآله) سر به زیر افکند و با چوب دستی که در دست داشت بر زمین زد سپس سر را بلند کرد و فرمود: «أَفْعَلُ ذَلِکَ بکُمْ عَلَی أَنْ لاَ تَسْأَلُوا أَحَداً شَیْئاً; من این کار را برای شما انجام می دهم به شرط این که درخواستی از هیچ کس (در زندگی خود) نکنید».

امام(علیه السلام) فرمود: از آن به بعد آنها حتی هنگامی که به مسافرت می رفتند اگر تازیانه آنها به زمین می افتاد به شخص پیاده ای نمی گفتند تازیانه را به من بده; خودشان پیاده می شدند و تازیانه را بر می داشتند و اگر بر سر سفره نشسته بودند کسی از حاضران به ظرف آب نزدیک تر بود آن که دور نشسته بود نمی گفت از آن آب به من بده; خودش بر می خاست و از آن آب می نوشید (البته منظور این است انسان کاری را که خود می تواند انجام دهد از دیگران نخواهد و سربار دیگران نباشد).(21)

  1. «(و از کسانی مباش که) هرگاه شهوتی برای وی حاصل شود گناه را جلو می اندازد و توبه را به تأخیر و اگر محنت و شدتی به او برسد (بر اثر نداشتن صبر و شکیبایی) از دستورات دین به کلی دور می شود»; (إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِیةَ، وَسَوَّفَ التَّوْبَةَ، وَإِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ).

این صفت نیز از اوصاف افراد ضعیف و ناتوان و کم ظرفیت است تا عوامل شهوت در برابر آنها نمایان می شود به سرعت به سوی آن می روند و کام دل از آن بر می گیرند; ولی نوبت به توبه که می رسد امروز و فردا می کنند و به هنگامی که مشکلی در زندگی آنها رخ دهد با خدای خود قهر می کنند و دستوراتش را به فراموشی می سپارند و حتی گاه زبان به سخنان کفرآمیز می گشایند. آنها کسانی هستند که با کمترین تغییری در زندگی، زبان به شکوه می گشایند و به زمین و آسمان بد می گویند.

قرآن مجید درباره این گونه اشخاص میگوید: «إِنَّ الاِْنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَإِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً); به یقین انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است. هنگامی که بدی به او رسد بی تابی می کند و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران می شود (و بخل می ورزد)».(22)

  1. «(از کسانی مباش که) عبرت آموختن را می ستاید (و به دیگران آموزش می دهد) ولی خود عبرت نمی گیرد و موعظه بسیار می کند; اما خود موعظه و اندرز نمی پذیرد»; (یصِفُ الْعِبْرَةَ وَلاَ یعْتَبرُ، وَیبَالِغُ فِی الْمَوْعِظَةِ وَلاَ یتَّعِظُ).

این وصف عالمان بی عمل و مدعیان بی تعهد و ریاکاران فاقد اخلاص است که در قرآن مجید سبب خشم شدید خداوند شمرده شده است.(23)

شک نیست که این جهان دار عبرت است و تاریخ پیشینیان مملو از درس های عبرت آموز. هرگاه انسان چشم بینا و گوش شنوا داشته باشد می تواند سرنوشت آینده خود را در آیینه تاریخ و حوادث عبرت آموز زمان خود ببیند. ولی افسوس که هوای نفس و حب ذات پرده ای در برابر چشمان او می کشد و مانع گوش او از شنیدن پیام های تاریخ می شود و عجب این که این درس ها را به دیگران می دهد ولی خود در عمل از آنها بی بهره است.

در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه «(فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَالْغاوُونَ); پس همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افکنده می شوند».(24) می فرماید: «هُمْ قَوْمٌ وَصَفُوا عَدْلاً بأَلْسنَتِهِمْ ثُمَّ خَالَفُوهُ إِلَی غَیْرِهِ; آنها کسانی هستند که کارهای عادلانه را با زبانشان ستایش می کنند; اما خودشان مخالفت کرده و غیر آن را مقدم می دارند».(25)

از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «أَنَّ أَشَدَّ النَّاس حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَی غَیْرِهِ; شدیدترین حسرت در روز قیامت از آنِ گروهی است که عدل را ستایش کردند و سپس با آن مخالفت نمودند». آن گاه امام(علیه السلام) اضافه فرمود: این همان است که خداوند فرموده «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْب اللّه».(26)

  1. «(از کسانی مباش که) در گفتار به خود می نازد و در عمل بسیار کوتاهی می کند»; (فَهُوَ بالْقَوْلِ مُدلٌّ، وَمِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ).

«مُدلّ» یعنی مغرور و مسرور و کسی که به اعمال خود می نازد.

مضمون این سخن، در اوصاف پیش آمد ولی امام(علیه السلام) با قدرتی که در فصاحت و بلاغت داشته گاه مطلبی را لازم و ضروری می بیند با تعبیرات گوناگون که هر کدام جدید و تازه است بیان فرماید.

در حدیث جالبی که در کتاب شریف کافی آمده است می خوانیم امام صادق(علیه السلام) فرمود: عالمی به نزد عابدی آمد. به او گفت: نمازت چگونه است؟ عابد (از روی غرور و ناز) گفت: آیا مثل منی از نمازش سؤال می شود؟ من از فلان زمان (از سالیان دراز) عبادت خدا می کرده ام. عالم گفت: گریه تو چگونه است؟ باز (مغرورانه) گفت: چنان گریه می کنم که اشک هایم جاری می شود. عالم به او گفت: «فَإِنْ ضَحِکَکَ وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُکَائِکَ وَأَنْتَ مُدلٌّ إِنَّ الْمُدلَّ لاَ یَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَیْءٌ; اگر بخندی و از اعمالت ترسان باشی برتر از این است که گریه کنی در حالی که به اعمال خود مغروری و به آن می نازی، زیرا شخصی که از اعمال خود مغرور و مسرور است چیزی از اعمالش به سوی قرب خدا بالا نمی رود».(27)

  1. «(از کسانی مباش که) برای دنیای فانی، تلاش و کوشش فراوان دارد ولی برای آخرت باقی مسامحه کار است»; (ینَافِسُ فِیمَا یَفْنَی، وَیسَامِحُ فِیمَا یبْقَی).

«منافسة» یعنی پیشی گرفتن بر دیگران.

تعبیر به «ما یَفنی» اشاره به دنیای فانی است، همان گونه که «ما یَبقی» اشاره به سرای باقی آخرت است.

به هر حال این اشتباهی بزرگ و کاری غیر عاقلانه است که انسان در مورد چیز فانی تلاش و کوشش کند و تمام نیروهای خود را به کار گیرد; اما از آنچه باقی است و زندگی جاویدان او را تشکیل می دهد غافل شود. این نیز بر اثر ضعف ایمان و غلبه هوای نفس است.

  1. «(از کسانی مباش که) غنیمت را غرامت و غرامت را غنیمت می شمرد»; (یرَی الْغُنْمَ مَغْرَماً، وَالْغُرْمَ مَغْنَماً).

«غنیمت» چیزی است که در راه خدا و برای خدا صرف شود و «غرامت» اموالی است که در راه شهوات و هوا و هوس ها هزینه گردد.

قرآن مجید در مذمت و نکوهش جمعی از اعراب ضعیف الایمان یا منافق می گوید: «(وَمِنَ الاَْعْرَاب مَنْ یَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ مَغْرَماً وَیَتَرَبَّصُ بکُمُ الدَّوَآئِرَ); گروهی از (این) اعراب بادیه نشین، چیزی را که (در راه خدا) انفاق می کنند، غرامت محسوب می دارند و انتظار حوادث ناگوار برای شما می کشند».(28)

در آیه بعد، در برابر آنها می فرماید: «(وَمِنَ الاَْعْرَاب مَنْ یُؤْمِنُ باللهِ وَالْیَوْمِ الاْخِرِ وَیَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَات عِنْدَ اللهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ); گروهی (دیگر) از عرب های بادیه نشین، به خدا و روز بازپسین ایمان دارند و آنچه را انفاق می کنند، مایه تقرب به خدا و دعای پیامبر می دانند; آگاه باشید اینها مایه تقرّب آنهاست خداوند به زودی آنها را در رحمت خویش وارد خواهد ساخت، به یقین خداوند آمرزنده و مهربان است».(29)

  1. «(از کسانی مباش که) از مرگ می ترسد ولی فرصت ها را از دست می دهد»; (یَخْشَی الْمَوْتَ وَلاَ یُبَادرُ الْفَوْتَ).

ترس از مرگ گاه به سبب از دست دادن اموال و ثروت ها و مقامات و لذات دنیوی است که شیوه افراد بی ایمان یا ضعیف الایمان است و گاه به سبب از دست رفتن فرصت ها برای انجام اعمال نیک و اندوختن حسنات. گروهی ترسشان از مرگ به ظاهر از قبیل قسم دوم است; ولی عجیب است که به انجام اعمال نیک پیش از آن که وقت از دست برود نمی پردازند. در واقع این نیز نوعی تناقض در میان عقیده و عمل است و این گونه تناقض ها، چنان که در عبارات سابق نیز آمده در میان دنیاپرستان کم نیست.

  1. «(از کسانی مباش که) معصیت های کوچک را از دیگران بزرگ می شمارد در حالی که بزرگ تر از آن را از خود ناچیز می بیند، (همچنین) آنچه را از طاعات دیگران کوچک می شمرد از خودش بزرگ و بسیار می پندارد»; (یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَةِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسهِ، وَیَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَیْرِهِ).

چنین شخصی باز دچار تناقض دیگری است; عمل واحدی را که از خود و دیگران سر می زند دوگونه می بیند; از خودش بسیار بزرگ و از دیگران بسیار کوچک. این در مورد اعمال نیک است و به عکس در گناه واحدی که از او و دیگری سر زده، از دیگران را بزرگ و آن را از خودش کوچک می انگارد و اینها همه از آثار حب ذات است که مانع از قضاوت یکسان درباره خود و دیگران می شود.

درست به عکس مؤمنان راستین که شرح حالشان در روایتی از امام باقر(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمده است که برای مؤمن ده علامت شمرده شده از جمله: «یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ وَیَسْتَقِلُّ کَثِیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسه; او اعمال خوب زیادی را که از خودش سر زده ناچیز می شمارد; اما اعمال خیر اندک دیگران را بزرگ می بیند».(30)

فی المثل هرگاه کسی کتاب مهمی در چندین جلد بنویسد با دیده حقارت به آن می نگرد; اما خود اگر جزوه کوچکی به رشته تحریر در آورد آن را یک اثر مهم تاریخی می شمارد و در هر مجلسی از آن سخن می گوید. همچنین در مورد بناهای خیر و کمک به نیازمندان و مانند آن.

  1. «(از کسانی مباش که پیوسته) به (کارهای) مردم خرده می گیرد; اما از کارهای خود با مسامحه و مجامله می گذرد»; (فَهُوَ عَلَی النَّاس طَاعِنٌ، وَلِنَفْسهِ مُدَاهِنٌ).

به بیان بعضی از بزرگان اخلاق اگر خاری به پای دیگران رود آن را می بینند; اما اگر شاخه درختی در چشمشان فرو رود نمی بینند و این تناقض و تضاد نیز از آثار حب ذات است.

خلاصه این که کوچک ترین عیوب دیگران را می بیند اما از بزرگ ترین عیب خود با مسامحه می گذرد حتی در آنچه متعلق به دیگری است خرده می گیرد; مثلاً اگر از فرزند دیگری کار کوچک خلاف اخلاقی سر بزند گاه او را فاسد الاخلاق و بی بند و بار می شمرد در حالی که اگر از فرزند خودش کارهای خلاف بیّن ببیند می گوید جوان است، این مسائل اهمیتی ندارد.

در حکمت دیگری که در ادامه کلمات قصار ـ إن شاءالله ـ خواهد آمد امام(علیه السلام) می فرماید: «أَکْبَرُ الْعَیْب أَنْ تَعِیبَ مَا فِیکَ مِثْلُهُ; بزرگ ترین عیب این است که چیزی را بر دیگران عیب بگیری که در خودت همانند آن وجود دارد (آن را عیب نمی دانی چه رسد به این که عیبی که در تو هست از عیب او هم بزرگ تر باشد)».(31)

  1. «(از کسانی مباش که) لهو و لعب با ثروتمندان نزد او از ذکر خدا با فقیران محبوب تر است»; (اللَّهْوُ(32) مَعَ الاَْغْنِیَاءِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ).

این دو خصلت، دو عیب بزرگ است; مشغول لهو و لعب بودن یک عیب و با اغنیای بی درد و بی خبر از حال فقرا همنشین شدن عیبی دیگر; اما با فقیران زیستن خود یکی از محاسن اخلاقی است و ذکر خدا با آنان گفتن فضیلت دیگری است.

  1. «(از کسانی مباش که) همواره به نفع خود و به زیان دیگران حکم می کنند; اما هرگز حق را به دیگران نمی دهند»; (یَحْکُمُ عَلَی غَیْرِهِ لِنَفْسهِ، وَلاَ یَحْکُمُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ).

در حالی که نشانه مؤمنان راستین ـ بر پایه صریح آیات و روایات ـ این است که طرفدار حق باشند، هرچند به زیان آنها باشد و باطل را رها کنند، هرچند به ضرر آنها باشد. قرآن مجید می گوید: «(یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للهِِ وَلَوْ عَلَی أَنفُسکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالاَْقْرَبینَ); ای کسانی که ایمان آوردید! همواره و همیشه قیام به عدالت کنید. برای خدا گواهی دهید، اگر چه به زیان شما یا پدر و مادر یا نزدیکانتان بوده باشد».(33)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: مؤمن بر مؤمن دیگر هفت حق دارد که ساده ترین آنها این است: «أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسکَ وَتَکْرَهَ لَهُ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسک; آنچه برای خود دوست می داری برای دیگران دوست بدار و آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند».(34)

  1. «(از کسانی مباش که) دیگران را هدایت و خود را گمراه می سازد و در نتیجه مردم از آنها اطاعت می کنند; اما خودش خدا را معصیت»; (یُرْشدُ غَیْرَهُ وَیُغْوِی نَفْسَهُ. فَهُوَ یُطَاعُ وَیَعْصِی).

به این ترتیب سخنان هدایتگر آنها سبب نجات دیگران می شود; اما خودشان از آن بهره نمی گیرند، او به باغبانی می ماند که دیگران از میوه های درخت او بهره مند می شوند و خود از گرسنگی جان می دهد.

امیرمؤمنان(علیه السلام) از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمود: «إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النَّارِ نَدَامَةً وَحَسْرَةً رَجُلٌ دَعَا عَبْداً إِلَی اللَّهِ فَاسْتَجَابَ لَهُ وَقَبلَ مِنْهُ فَأَطَاعَ اللَّهَ فَأَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَأَدْخَلَ الدَّاعِیَ النَّارَ بتَرْکِهِ عِلْمَهُ وَاتِّبَاعِهِ الْهَوَی وَطُولِ الاَْمَلِ; شدیدترین ندامت و حسرت دوزخیان ندامت کسی است که یکی از بندگان را به سوی خدا فراخوانده و او دعوتش را اجابت نموده و قبول کرده پس اطاعت خدا نموده و خداوند وی را وارد بهشت کرده است، در حالی که دعوت کننده به سبب ترک علم و پیروی از هوای نفس و آرزوهای دور و درازش وارد دوزخ شده است».(35)

  1. «(از کسانی مباش که) حق خود را به طور کامل می گیرد; ولی حقوق دیگران را نمی پردازد»; (وَیَسْتَوْفِی وَلاَ یُوفِی).

قرآن مجید نیز درباره این گونه افراد می گوید: «(وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ الَّذینَ إِذَا اکْتَالُوا عَلَی النَّاس یَسْتَوْفُونَ وَإِذَا کَالُوهُمْ أَوْ وَّزَنُوهُمْ یُخْسرُونَ); وای بر کم فروشان! * آنان که وقتی برای خود چیزی از مردم با پیمانه می گیرند، (حق خود را) به طور کامل دریافت می دارند; ولی هنگامی که برای دیگران پیمانه یاوزن می کنند، کم می گذارند».(36)

کم فروشی مسئله کیل و وزن را تداعی می کند; اما از یک نظر مفهومی عام دارد که تمام حقوق را در همه زمینه ها شامل می شود; کم فروشان واقعی کسانی هستند که در هر زمینه ای حق خود را از مردم به طور کامل می گیرند و گاه بیشتر از حق خود; اما در پرداختن حق کوتاهی می کنند و بخل می ورزند.

بسیار دیده ایم که افرادی برای انجام کاری در برابر اجر معینی در ساعاتی مشخص استخدام یا اجیر و یا مأمور می شوند و هنگام کار از ساعات خود می کاهند و از گوشه و کنار آن می زنند و طبق تعهد عمل نمی کنند; ولی به هنگام دریافت اجر و مزد ذره ای از قرارداد خود عقب نشینی نمی کنند.

  1. امام(علیه السلام) در آخرین توصیه به نقطه اصلی دردها و انحرافات اخلاق و آلودگی به گناه اشاره کرده می فرماید: «(از کسانی مباش که) از خلق خدا از آنچه معصیت خدا نیست می ترسد ولی خودش از خدا (در مورد ستم کردن) درباره مخلوقش پروا ندارد»; (وَ یَخْشَی الْخَلْقَ فِی غَیْرِ رَبِّهِ، وَلاَ یَخْشَی رَبَّهُ فِی خَلْقِهِ).

شبیه همین معنا با تعبیر دیگری در غررالحکم از آن حضرت نقل شده است: «شَرُّ النّاس مَنْ یَخْشَی النّاسَ فی غَیْرِ رَبِّهِ وَلا یَخْشی رَبَّهُ فِی النّاس».(37)

آری چون پای کارهایی که بر خلاف میل مردم است در میان می آید از مردم می ترسند و حساب می برند و آن را رها می کنند; اما هنگامی که زمینه ها برای نافرمانی خداوند به وجود می آید از خدا نمی ترسند و آلوده آن می شوند.

کار به جایی می رسد که گاه از انجام اعمالی در برابر کودکی چند ساله ترس یا شرم دارند ولی در خلوت از انجام معاصی کبیره در برابر خداوند بزرگ که در همه جا حاضر و ناظر است نه ترسی دارند و نه شرمی.

این نیز یکی دیگر از تناقض ها و تضادهایی است که در اعمال این گروه بر اثر ضعف ایمان و غلبه هوای نفس حاصل می شود.

در میان این اوصاف بیست و هشت گانه ای که امام(علیه السلام) در این کلام نورانی و پربارش به آن هشدار می دهد اوصافی است که نسبت به یکدیگر تقارب و نزدیکی دارد ولی امام(علیه السلام) با قدرت فوق العاده ای که در امر فصاحت و بلاغت داشته برای اهمیت موضوع با تعبیرات مختلفی از آن یاد کرده و هشدار داده است و همان گونه که اشاره کردیم غالب آنها ناشی از تناقض در شخصیت و رفتار است که در دو مصداق از امر واحدی به واسطه انگیزه های شهوانی دوگونه عمل یا قضاوت می شود; ولی آنها که ایمان قوی و تسلط بر نفس دارند از این گونه تناقض ها بر کنارند.


به یقین هر کس این کلام نورانی را نصب العین قرار دهد و آن را برنامه زندگی خویش بشمارد برای نجات او در دنیا و آخرت کافی است. ازاین رو مرحوم سید رضی در پایان این گفتار حکیمانه می فرماید: «اگر در این کتاب جز این کلام نبود برای موعظه سودمند و حکمت رسا و بینایی بینندگان و عبرت ناظرانِ اندیشمند کافی بود»; (قالَ الرَّضِیُ وَلَوْ لَمْ یَکُنْ فی هذَا الْکِتاب إلاّ هذَا الْکَلامُ لَکَفی بهِ مَوْعِظَةً ناجِعَةً وَحِکْمَةً بالِغَةً وَبَصیرَةً لِمُبْصِر وَعِبْرَةً لِناظِر مُفَکِّر).


نکته:

مرحوم محقق شوشتری در شرح نهج البلاغه خود نقل می کند که ابن عباس این سخن را از امام(علیه السلام) گرفت و آن را به فرزندش وصیت کرد سپس به او گفت: این سخن باید برای تو گنجی باشد که آن را ذخیره می کنی. در حفظ و نگهداری آن از حفظ و نگهداری طلای سرخ کوشاتر باش! چرا که اگر آن را رعایت کنی خیر دنیا و آخرت نصیب تو خواهد شد.(38)

به راستی کلام مولا(علیه السلام) چقدر پرارزش و راهگشاست که تنها یک بخش کوچک آن می تواند ضامن سعادت انسان در دنیا و آخرت باشد.(39)


پی نوشت:

(1). کنزالعمّال، ج 16، ص 205، ح 44229.

(2). تعبیر به «مِمَّنْ یَرْجُو» نشان می دهد که جمله «یَرْجُو» در واقع به معنای صیغه جمع است، هرچند به ظاهر مفرد می باشد و به همین دلیل تمام صیغه های مفرد را در این حدیث طولانی به صورت جمع ترجمه کردیم.

(3). فی ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 318.

(4). نجم، آیه 39 و 40.

(5). بقره، آیه 214.

(6). ارشاد مفید، ج 1، ص 182; اعلام الوری طبرسی، ص 134.

(7). بحارالانوار، ج 74، ص 75، ح 3.

(8). همان، ص 210، ح 1.

(9). مستدرک الوسائل، ج 12، 130، ح 13707.

(10). صف، آیه 2 و 3.

(11). کافی، ج 2، ص 136، ح 24.

(12). بقره، آیه 44.

(13). بقره، آیه 95.

(14). بقره، آیه 96.

(15). «یُعجَب بنفسه» به صیغه مجهول است، زیرا در لغت «أُعجِبَ بنفسهِ» به صورت مجهول مفهومش این است که خودپسند و مغرور شد.

(16). کافی، ج 2، ص 314، ح 8.

(17). عنکبوت، آیه 65.

(18). هود، آیه 9 و 10.

(19). کافی، ج 4، ص 20، ح 2.

(20). همان، ح 4.

(21). کافی، ج 4، ص 21، ح 5.

(22). معارج، آیه 19-21.

(23). صف، آیه 2 و 3.

(24). شعراء، آیه 94.

(25). کافی، ج 1، ص 47، ح 4.

(26). محاسن برقی، ج 1، ص 120، ح 134.

(27). کافی، ج 2، ص 313، ح 5.

(28). توبه، آیه 98.

(29). توبه، آیه 99.

(30). بحارالانوار، ج 1، ص 108، ح 4.

(31). نهج البلاغه، حکمت 353.

(32). در تعدادی از نسخ به جای واژه «اللهو» «اللغو» آمده است که مفهومش این است که بیهوده گویی با ثروتمندان نزد او محبوب تر از ذکر با فقراست.

(33). نساء، آیه 135.

(34). کافی، ج 2، ص 69، ح 2.

(35). کافی، ج 1، ص 44، ح 1.

(36). مطففین، آیه 1-3.

(37). غررالحکم، ص 480، ح 11049.

(38). شرح نهج البلاغه شوشتری، ج 8، ص 371.

(39). سند گفتار حکیمانه: در مصادر نهج البلاغه آمده است که گروه زیادی قبل از مرحوم سید رضی این گفتار بسیار حکیمانه و پرمعنا را در کتاب های خود آورده اند از جمله ابن شعبه حرانی در تحف العقول و جاحظ بخشی از آن را در کتاب البیان و التبیین آورده مبرد در کتاب الفاضل، ابن عبد ربه در عقد الفرید و بعد از سید رضی گروه دیگری نیز از دانشمندان معروف آن را در کتاب های خود آورده اند از جمله قاضی قضاعی در دستور معالم الحکم و سبط بن الجوزی در تذکرة الخواص و متقی هندی در کنزالعمّال. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 134)