[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) یحذر من فتنة الدنیا:

أَلَا إِنَّ الدُّنْیَا دَارٌ لَا یُسْلَمُ مِنْهَا إِلَّا فِیهَا وَ لَا یُنْجَی بشَیْءٍ کَانَ لَهَا؛ ابْتُلِیَ النَّاسُ بهَا فِتْنَةً

،

فَمَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لَهَا أُخْرِجُوا مِنْهُ وَ حُوسبُوا عَلَیْهِ وَ مَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لِغَیْرِهَا قَدمُوا عَلَیْهِ وَ أَقَامُوا فِیهِ؛ فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِی الْعُقُولِ کَفَیْءِ الظِّلِّ، بَیْنَا تَرَاهُ سَابغاً حَتَّی قَلَصَ وَ زَائِداً حَتَّی نَقَصَ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3، ص: 35-29

و من خطبة له علیه السّلام: یَحْذَرُ مِن فِتْنَة الدُّنیا.

در این خطبه امام علیه السلام مردم را از فتنه و فریب دنیا بر حذر می دارد (و از ناپایداری آن خبر می دهد

).

خطبه در یک نگاه:

این خطبه همان گونه که از عنوان آن برمی آید، هشداری است به همگان در مورد فتنه دنیا؛ امام علیه السلام در این خطبه به دو مطلب مهم اشاره می کند: نخست اینکه دنیا می تواند مایه نجات و یا مایه بدبختی انسانها گردد و این در حقیقت، بستگی به تفاوت دیدگاههایی دارد که درباره دنیا مطرح است

.

اگر دنیا هدف باشد و مال و ثروت و مقام و زرق و برقش، محبوب و مطلوب نهایی گردد، بی شک این دنیا مذموم است و مایه حسرت و اندوه؛ و اگر به عنوان وسیله به آن نگاه شود و مزرعه ای برای جهان آخرت گردد و ابزاری جهت نیل به ارزش های والای انسانی شود، ممدوح است و مایه افتخار و مباهات

!

مطلب دیگری که امام علیه السلام در این خطبه به آن اشاره فرموده است، زوال و ناپایداری دنیا است، همانند سایه درختی که انسان چند لحظه ای برای استراحت انتخاب می کند ولی چیزی نمی گذرد که سایه جا به جا می شود و محل خود را به آفتاب سوزان می دهد

.

دنیا سایه ناپایدار!

از آنجا که زرق و برق دنیا، سبب دلبستگی بیش از حدّ می شود و این دلبستگی ها غالباً سرچشمه گناهان بزرگ و انحراف از صراط مستقیم و سقوط در پرتگاه شقاوت است، رهبران بزرگ الهی همیشه پیروان خود را در این زمینه هشدار می دادند و بخش مهمّی از «نهج البلاغه» و خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار آن را، همین هشدارها تشکیل می دهد.

خطبه بالا یکی از این هشدارهای نافذ و مؤثّر است که در آن، امام(علیه السلام) به شش نکته اشاره می فرماید که هر کدام مطلب مهمّی را در بر دارد.

نخست اینکه می فرماید: «بدانید دنیا سرایی است که جز در خودش (و از طریق بهره گیری صحیح از آن) سالم نتوان ماند» (أَلاَ وَ إِنَّ الدُّنْیَا دَارٌ لاَیُسْلَمُ مِنْهَا إِلاَّ فِیهَا).

دلیل آن روشن است; زیرا مهمترین اسباب سلامت، کسب فضایل اخلاقی و ارزشهای معنوی و اطاعت و عبادت پروردگار است و هیچ یک از این امور را نمی توان در جهان دیگر به دست آورد; تنها در این دنیا است که انسان فرصت پرداختن به این امور را دارد; بنابراین همان گونه که امام(علیه السلام) در جمله کوتاه بالا فرموده: «باید سلامت را در خود دنیا جستجو کرد.»

در دومین نکته می فرماید: «و با اموری که مخصوص دنیا است از آن نجات نتوان یافت» (وَ لاَیُنْجَی بشَیْء کَانَ لَهَا).

اشاره به اینکه: اگر انگیزه انسان و هدف نهایی او در حرکات و سکنات و اَعمالش دنیا باشد و حتّی اعمال و عبادات خود را نیز به قصد دنیا انجام دهد و جنبه ریاکاری داشته باشد، به یقین سبب نجات نخواهد بود، بلکه از اسباب قطعی هلاکتِ او است.

در سومین نکته می فرماید: «و انسانها به وسیله دنیا آزمایش می شوند» (اُبْتُلِیَ النَّاسُ بهَا فِتْنَةً).

چرا که دنیا مملوّ از نعمت ها و مشکلات و مصایب است; نعمت ها به گونه ای وسیله آزمایش است و مصایب به گونه دیگر; آیا انسانها به هنگام شمول نعمت طغیان می کنند، یا به یاد خدا هستند و شکر نعمت را با زبان و عمل انجام می دهند؟ آیا در چنگال مصایب مأیوس می شوند و زبان به گلایه و ناسپاسی می گشایند، یا صبر و شکیبایی و شکر، پیشه می کنند؟. ولی مهم اینجاست که انسان در تمام عمر خود، هر شب و روز با نوعی از این آزمون ها روبه روست و این یک قانون جاودان از آغاز خلقتِ آدم، تا پایان جهان خواهد بود. قرآن مجید می فرماید: «أَحَسبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لاَیُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکَاذبینَ; آیا مردم گمان کردند همین که بگویند ایمان آوردیم به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد. ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم; باید علم خداوند درباره آنان که راست می گویند و آنان که دروغ می گویند تحقّق یابد (و این دو گروه از هم جدا شوند)»(1).

در چهارمین نکته می افزاید: «آنچه از دنیا را به خاطر دنیا به دست آورند، از آن جدا می شوند و حساب آن را باید پس بدهند» (فَمَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لَهَا أُخْرِجُوا مِنْهُ وَ حُوسبُوا عَلَیْهِ).

در پنجمین نکته، در تکمیل این سخن می فرماید: «و آنچه را که از دنیا برای غیر این جهان به دست آورند، به آن خواهند رسید و در آن خواهند ماند» (وَ مَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لِغَیْرِهَا قَدمُوا عَلَیْهِ، وَ أَقَامُوا فِیهِ).

این اشاره به همان دو دیدگاه معروفی است که در «نهج البلاغه» کراراً روی آن تکیه شده است: دیدگاه ابزاریِ جهان و دیدگاه هدفیِ آن; اگر امکانات این جهان، مال ها و ثروت ها و مقام ها و نعمت ها، وسیله ای برای وصول به سعادت جاویدان و زندگی شایسته سرای آخرت باشد چیزی از آن بهتر نیست و اگر همانند بُتی گردد که انسان در برابر آن سجده کند، چیزی از آن بدتر نیست. دیدگاه نخست، انسان ها را به پاکی و تقوا و آزادگی و عزّت فرا می خواند و دیدگاه دوم، به حرص و آز و ظلم و بیدادگری و ذلّت.

دیدگاه اوّل، نعمت های فانی دنیا را مبدّل به نعمت های باقی آخرت می کند، و دیدگاه دوم سبب زوال نعمت ها و باقی ماندن مسئولیّت های آنهاست.

از اینجا روشن می شود که چرا در بسیاری از آیات و روایات دنیا مدح شده، و در بخش مهمّ دیگری، نکوهش دنیا گردیده است; ممکن است ناآگاهان در ابتدای نظر آنها را متضادّ ببینند، در حالی که هر یک در جای خود صحیح و در واقع مکمّل یکدیگرند; یکی اشاره به دنیای ابزاری دارد و دیگری به دنیای هدفی.

شرح بیشتر درباره این سخن را ذیل خطبه های مناسب تری بیان خواهیم کرد.

در ششمین نکته پرده از روی حقیقتِ دنیا، بر می دارد و آن را به سایه ای تشبیه می کند که هنوز انسان در آن نیارمیده، از کنار او می گذرد، می فرماید: «دنیا در نظر خِردمندان همچون سایه بعد از زوال است در حالی که آن را گسترده می بینی ناگهان جمع می شود و در حالی که فزونی می یابد، (با فرا رسیدن شب) نقصان می پذیرد.» (فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِی الْعُقُولِ کَفَیْءِ الظِّلِّ، بَیْنَا تَرَاهُ سَابغاً(2) حَتَّی قَلَصَ(3)، وَ زَائِداً حَتَّی نَقَصَ).

«ظلّ» گاه به معنای هرگونه سایه ای آمده است خواه سایه های اشیا قبل از زوال ظهر یا بعد از زوال، و گاه به خصوص سایه ای گفته می شود که قبل از ظهر است و آفتاب تدریجاً آن را از میان می برد و لی «فی» به معنای سایه بعد از زوال است (چون در مفهوم این واژه، رجوع و بازگشت نهفته شده است) و هر قدر خورشید به افق مغرب نزدیکتر می شود این سایه ها گسترده تر می گردد و با غروب خورشید همگی محو و نابود می شود و ظلمت همه جا را فرا می گیرد.

گویی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) از این تعبیر اشاره به این نکته لطیف دارد که دنیاپرستان روز به روز اموال و امکانات بیشتری را جمع و جور می کنند و هر قدر به پایان عمرشان نزدیکتر می شوند این امکانات فزونی می گیرد، ولی با غروب آفتاب عمر، همه چیز محو و نابود می گردد و ظلمت مرگ به تمام امکانات آنها خاتمه می دهد!

با ذکر نکته دیگر، تفسیر این خطبه را پایان می دهیم و آن اینکه: امام(علیه السلام) مکرّر در مکرّر در خطبه های «نهج البلاغه» نسبت به پیامدهای سوء دلبستگی به دنیا هشدار می دهد و مردم را از فریب دنیا برحذر می دارد و ناپایداری آن را با مثالهای گوناگون برملا می سازد; این به خاطر آن است که اوّلاً: همیشه عشق به دنیا و زرق و برق آن، سرچشمه گناهان بوده و هست، و یک پیشوای آگاه باید پیروان خود را در مقاطع مختلف از این خطر برحذر دارد!

دیگر اینکه: در عصر امام(علیه السلام) به خاطر فتوحات اسلامی، اموال و غنایمِ فراوانی، سرازیرِ شهرهایی همچون مکّه و مدینه و کوفه شده بود و گروهی برای تصاحب آنها با هم مسابقه می دادند و همین امر سرچشمه اختلافات و درگیری ها و انحراف از اصل «ساده زیستی اسلامی» بود و سبب می شد که مردم به تجمّل پرستی روی آورند و به ناز و نعمت عادت کنند و در برابر دشمن از جهاد باز بمانند; به همین دلیل امام(علیه السلام) از هر فرصتی برای بیدار ساختن مردم بهره می گرفت; علاوه بر آنکه زندگانی خود او نیز سرمشق روشنی بر این امر بود.(4)


پی نوشت:

  1. سوره عنکبوت، آیه 2-3.

2.«سابغ» از مادّه «سُبُوغ» به معنای ادامه و کشش چیزی است و «نعمت سابغه» به نعمت های ممتدّ و طولانی گفته می شود و «إسباغ الوضوء» به معنای ادامه وضوء با آب فراوان است، بی آنکه مستلزم اسراف شود.

  1. «قَلَصَ» از مادّه «قُلُوص» (بر وزن خلوص) به معنای جمع شدن و مرتفع گشتن است و در خطبه بالا به معنای برچیده شدنِ سایه های بعد از ظهر، با فرا رسیدن شب است.

سند خطبه: نویسنده «مصادر نهج البلاغه» در بیان اسناد این خطبه می نویسد: تردیدی نیست که آنچه در این خطبه آمده بخشی از خطبه طولانی تری است که مرحوم« سید رضی» در اینجا قسمت بالا را انتخاب کرده است. سپس می افزاید: من آنچه را «آمُدی» در «غرر الحکم» در «حرف الف» آورده است در اینجا می آورم و تفاوت این دو در بعضی از تعبیرات و اضافاتی که نقل آمُدی دارد، نشان می دهد که او این خطبه را از منبعی غیر از نهج البلاغه گرفته است.( توجه داشته باشید که« آمُدی» نویسنده «غرر الحکم» از علمای قرن ششم هجری است، در حالی که مرحوم «سیّد رضی» در قرن چهارم می زیسته است) (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 44

.)