[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) و فیه أحد عشر تنبیها:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْیَا [قَدْ] أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بوَدَاعٍ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ أَشْرَفَتْ باطِّلَاعٍ. أَلَا وَ إِنَّ الْیَوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَّبَقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَایَةُ النَّارُ. أَ فَلَا تَائِبٌ مِنْ خَطِیئَتِهِ قَبْلَ مَنِیَّتِهِ؟ أَلَا عَامِلٌ لِنَفْسهِ قَبْلَ یَوْمِ بُؤْسهِ؟ أَلَا وَ إِنَّکُمْ فِی أَیَّامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ، فَمَنْ عَمِلَ فِی أَیَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ یَضْرُرْهُ أَجَلُهُ؛ وَ مَنْ قَصَّرَ فِی أَیَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ خَسرَ عَمَلُهُ وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ.

[قال السید الشریف رضی الله عنه: و أقول إنه لو کان کلام یأخذ بالأعناق إلی الزهد فی الدنیا و یضطر إلی عمل الآخرة لکان هذا الکلام و کفی به قاطعا لعلائق الآمال و قادحا زناد الاتعاظ و الازدجار و من أعجبه قوله (علیه السلام) ألا و إن الیوم المضمار و غدا السباق و السبقة الجنة و الغایة النار فإن فیه مع فخامة اللفظ و عظم قدر المعنی و صادق التمثیل و واقع التشبیه سرا عجیبا و معنی لطیفا و هو قوله (علیه السلام) و السبقة الجنة و الغایة النار فخالف بین اللفظین لاختلاف المعنیین و لم یقل السبقة النار کما قال السبقة الجنة لأن الاستباق إنما یکون إلی أمر محبوب و غرض مطلوب و هذه صفة الجنة و لیس هذا المعنی موجودا فی النار نعوذ بالله منها فلم یجز أن یقول و السبقة النار بل قال و الغایة النار لأن الغایة قد ینتهی إلیها من لا یسره الانتهاء إلیها و من یسره ذلک فصلح أن یعبر بها عن الأمرین معا فهی فی هذا الموضع کالمصیر و المآل قال الله تعالی قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَی النَّارِ و لا یجوز فی هذا الموضع أن یقال- [فإن] سبْقتکم بسکون الباء إلی النار فتأمل ذلک فباطنه عجیب و غوره بعید لطیف و کذلک أکثر کلامه (علیه السلام) و فی بعض النسخ و قد جاء فی روایة أخری و السُّبْقة الجنة بضم السین و السبقة عندهم اسم لما یجعل للسابق إذا سبق من مال أو عرض و المعنیان متقاربان لأن ذلک لا یکون جزاء علی فعل الأمر المذموم و إنما یکون جزاء علی فعل الأمر المحمود].[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص: 186-175

خطبه در یک نگاه:

این خطبه یکی از معروفترین خطبه های امیر مؤمنان علی علیه السّلام است و به گفته شیخ مفید در ارشاد، یکی از سخنانی است که از آن حضرت به یادگار مانده و ارباب فهم و عقل و خرد، آن را حفظ کرده اند. و به گفته سید رضی -چنان که خواهد آمد- اگر سخنی پیدا شود که انسان ها را با قوت و قدرت، به سوی زهد در دنیا و توجه به آخرت سوق دهد، این سخن است

.

در این خطبه کوتاه -که به گفته بعضی از محقّقان، به عنوان بخشی از خطبه 25 محسوب می شود- امام، به ده نکته مهم در باره توجه به آخرت و زهد در دنیا و عدم اعتماد بر مواهب مادّی و زرق و برق این جهان و آمادگی هر چه بیشتر برای زندگی جاودان آخرت و هشدار نسبت به خطرات مهمّی که سعادت انسان را تهدید می کند اشاره می فرماید

.

این خطبه بحق از خطبه های تکان دهنده ای است که انسان را به سوی زهد در دنیا و بی اعتنائی به زرق و برق و توجه به امر آخرت، سوق می دهد و تعبیراتش، آن چنان صریح و دقیق است که هر کس را که کمترین شایستگی داشته باشد از خواب غفلت بیدار می کند و در هر قسمت تحلیل منطقی جالبی را همراه با تعبیرات خطابی ارائه می دهد

.

جایگاه دنیا و آخرت از دیدگاه علی (علیه السلام):

امام (علیه السلام) در این خطبه غرّا برای سوق دادن انسان ها به زهد و بی اعتنایی به زرق و برق دنیا به ده نکته مهم اشاره می کند; زیرا، همانطور که در حدیث آمده و تجربه نیز در تمام طول تاریخ ثابت کرده حبّ دنیا سرچشمه همه گناهان و (رأس کلُّ خطیئة) است و بی اعتنائی به آن نخستین و مهم ترین گام برای اصلاح نفوس و مبارزه با فساد فردی و اجتماعی است.

در نخستین نکته به سپری شدن دنیا و وداع کردن آن با اهل دنیا اشاره کرده می فرماید: «اما بعد دنیا روی برگردانده و وداع خویش را اعلام داشته است; (أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الدُّنْیَا قَدْ أَدْبَرَتْ، وَ آذَنَتْ(1) بوَدَاع).

چگونه دنیا پشت کرده و آهنگ وداع کرده است؟

نشانه های آن، بسیار روشن است. قبرستان های خاموشی که از نسل های پیشین، یعنی پادشاهان و فرماندهان و زورمندان، جوانان و کودکان و پیران، باقی مانده همه، گواه اِدْبار دنیا و فریادهای وداع آن است. قَدِّ خمیده پیران، موی سپید کهنسالان و بیماری های گوناگون مشرفان به مرگ هر یک نشانه ای از اِدبار دنیا و اِعلان وداع او است.

ظاهراً دنیا خاموش است، امّا گویی، با هزار زبان، سخن می گوید!

این، همان است که علی (علیه السلام) در یکی دیگر از خطب نهج البلاغه، به آن اشاره کرده می فرماید:

«فَکَفی واعِظاً بمَوتی عایَنتُمُوهُمْ، حُمِلُوا اِلی قُبُورِهِم غَیْرَ راکِبینَ وَ اُنْزلُوا فیها غَیْرَ نازلینَ. فَکَأَنَّهُمْ لَمْ یَکُونُوا لِلدُّنْیا عُمّاراً وَ کَأَنَّ الاْخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ داراً; برای عبرت و اندرز شما، همین بس است که مردگانی را با چشم خود دیده اید که آنها را بی اختیارشان، به گورهاشان حمل می کردند و در میان قبر قرار می دادند، بی آن که خود، بتوانند یا بخواهند در آن روز فرود آیند. (چنان از نظرها محو می شوند) که گویی، هرگز در میان مردم این گیتی نبوده اند و گوئی سرای آخرت، همواره خانه آنان بوده است»(2).

در نکته دوم، اشاره به موضوع اقبال آخرت و روی آوردن سرای دیگر است، می فرماید: آخرت روی آورده و طلایه های آن آشکار گردیده است»، (وَ إِنَّ الآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ، وَ أَشْرَفَتْ باطِّلاَع.)(3)

نخستین منزلگاه آخرت، مرگ است که همواره، مردم جهان را یکی پس از دیگری در کام خود فرو می برد و این، خود نشانه روی آوردن جهان آخرت است.

به این ترتیب، امام (علیه السلام) به همگان هشدار می دهد که دیر یا زود، آماده وداع با این جهان و گام نهادن در سرای دیگر شوند و آنچه را که لازمه این سفر عمومی و پرخوف و خطر است فراهم سازند و پیش از آن که فرصت از دست رود به تهیه ساز و برگ برخیزند.

در سومین نکته ترسیم بسیار گویا و جالبی از چگونگی این سرا و آن سرا و پیوند و ارتباط میان این دو فرموده و می گوید: «بدانید! امروز، روز تمرین و آمادگی است و فردا روز مسابقه. جایزه برندگان بهشت و سرانجام (شوم) عقب ماندگان آتش دوزخ است، (أَلاَ وَ إِنَّ الیَوْمَ المِضْمارَ(4) وَ غَداً السِّبَاقَ(5) وَ السَّبَقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَایَةُ النَّارُ;) در تشبیهی که در این جمله زیبا وارد شده، انسان را به سوارکارانی همانند می کند که در یک مسابقه بزرگ شرکت می کنند. روشن است که آنها باید قبلا به تمرین فراوان بپردازند و خود را آماده کنند و از آنجا که تمرینِ سواری با اسب ها، آنها را چابک و ورزیده و در عین حال لاغر می کند، عرب، از آن تعبیر به «مضمار» یعنی مکان یا زمان لاغر شدن می کند. جالب این که به گفته راغب در مفردات، ضامر، به هر حیوان لاغری گفته نمی شود بلکه به حیوان لاغری گفته می شود که بر اثر تمرین و کار لاغر شده باشد که لازمه آن چابکی است. بعد از آن، دورانِ مسابقه شروع می شود و در هر مسابقه ای جوایزی برای برندگان و تبعاً خسارتی برای بازندگان خواهد بود. امام (علیه السلام) زندگی این جهان را دوران ورزیدگی و آمادگی و میدان آخرت را میدان مسابقه و جایزه برندگان را بهشت و خسارت بازندگان را آتش دوزخ می شمارد.

بدیهی است که هیچ کس در میدان مسابقه نمی تواند مشغول تمرین و آمادگی و ورزیدگی شود، بلکه باید آنچه در این زمینه لازم است از قبل فراهم شده باشد; در میدان محشر نیز جایی برای تهیه حسنات و توبه از سیّئات و تهذیب نفوس و تطهیر قلوب نیست. همه اینها باید در دنیا فراهم شده باشد. کسانی که این واقعیت را به فراموشی بسپارند و آمادگی لازم را از نظر روحانی و معنوی، در این دنیا فراهم نکنند، به یقین در مسابقه سرنوشت ساز آخرت، شکست می خورند، شکستی که سرانجامش دوزخ است.

این نکته نیز قابل توجه است که برندگان جوایز مسابقه همه در یک سطح نیستند و ردیف نخست و دوم و سوم و... دارند. در مسابقه بزرگ و سرنوشت ساز آخرت نیز مطلب همین است.

از آنچه گفتیم روشن شد که «سباق» به معنای مسابقه و «سبقه» به معنای هدفی است که به سوی آن پیش می روند و سُبْقه (بر وزن لقمه) به معنای جایزه است.

مرحوم سید رضی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در ذیل همین خطبه ـ چنان که خواهیم دید ـ اشاره به نکته ظریفی کرده و آن این که چرا امام (علیه السلام) در مورد جنّت (بهشت) فرموده (والسبقة الجَنَّه) و در مورد «نار (جهنّم)» تعبیر به غایت کرده و نه سبقه! آن گاه می گوید که این به خاطر آن است که سبقه، هدف مطلوبی است که به سوی آن پیش می روند و بهشت چنین است، ولی دوزخ هدف محبوبی نیست، بلکه سرانجامِ شومی است که شکست خوردگان گرفتار آن می شوند، به همین دلیل امام (علیه السلام) در میان این دو تعبیر تفاوت گذارده است.

این سخن، با آیه شریفه (سابقُوا اِلی مَغْفِرَة مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّة عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ)(6) به پیش تازید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتی که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمین است منافاتی ندارد; زیرا تعبیر به «سابقوا» به معنای «مسابقه در این جهان نیست بلکه آماده شدن برای مسابقه در جهان دیگر است. به دلیل این که جنّت و بهشت را هدف نهایی این مسابقه قرار داده است. به تعبیر دیگر، در اینجا، مسابقه ای است به سوی اَعمال خیر و در آنجا مسابقه ای است به سوی بهشت جاویدان که نتیجه اعمال است.

در چهارمین نکته اشاره به یکی از مهمترین توشه های این سفر بزرگ و خطرناک می کند و آن توشه توبه است. می فرماید: «آیا کسی نیست که پیش از فرا رسیدن مرگش از خطاهایش توبه کند؟ آیا انسانی پیدا نمی شود که قبل از رسیدن روز ناراحتیش عمل نیکی برای خود انجام دهد؟ (أَفَلاَ تَائِبٌ مِنْ خَطِیئَتِهِ قَبْلَ مَنِیَّتِهِ!(7) أَلاَ عَامِلٌ لِنَفْسهِ قَبْلَ یَوْمِ بُؤْسهِ!)

این تعبیرها ـ که برای تحریک و تشویق هر چه بیشتر آگاهان و تنبیه و بیدار ساختن غافلان ایراد شده است ـ در واقع نتیجه منطقی جمله های قبل است، زیرا با توجه به این که دنیا، بسرعت پشت می کند و آخرت با شتاب روی می آورد و امروز، روز آمادگی و فردا، روز مسابقه سعادت و شقاوت است، چرا افراد عاقل و هوشیار، با توبه کردن و بازگشت به سوی خدا و انجام عمل نیک پیش از آن که فرصت از دست رود خود را آماده این سفر نکنند؟

این همان چیزی است که در خطبه دیگری نیز به آن اشاره شده می فرماید:

«فَاعْمَلُوُا وَ اَنْتُمْ فِی نَفْس الْبقاءِ، وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ وَ التُّوبَةُ مُبْسُوطَةٌ(8); حال که در متن زندگی و حیات قرار دارید، و نامه های عمل باز و میدان توبه گشوده است عمل صالح انجام دهید».

قیامت را به «یومَ بُؤس» تعبیر کردن، به خاطر حوادث شدید و عذاب های سخت و نگرانی های فوق العاده آن است. آن عذاب ها در آیات مختلف قرآن منعکس شده است و به انسان ها هشدار می دهد تا امروز که فرصتی در دست دارند، برای آن روز سخت ـ که انبوه مشکلات آن را احاطه کرده ـ فکری کنند و ذخیره ای بیندوزند.

در پنجمین نکته، به فرصت های زودگذر و موقّت، امّا بسیار پرارزش اشاره می کند که غفلت از آن، مایه ندامت و پشیمانی سخت و دردناک است، می فرماید: «آگاه باشید! شما، در دوران امید و آرزویی به سر می برید (که فرصت بسیار خوبی برای اندوختن ذخائر معنوی است) و مرگ، در پی آن است، با این حال هر کس (از این فرصت استفاده کند) و در ایام امیدش، پیش از فرا رسیدن اجلش، به عمل صالح بپردازد، اعمالش به او سود می بخشد و فرا رسیدن اجلش زیانی به او نمی رساند; أَلاَ وَ إِنَّکُمْ فی أَیَّامِ أَمَل مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ، فَمَنْ عَمِلَ فی أَیَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ یَضرُرْهُ أَجَلُهُ.»

و هر کس که در این ایّام امیدش، و پیش از فرا رسیدن اجلش، در عمل کوتاهی کند، گرفتار خسران شده و فرا رسیدن اجلش برای او زیان بخش خواهد بود، (چرا که فرصتی گران بها و غیر قابل بازگشتی را از دست داده است); وَ مَنْ قَصَّرَ فی أَیَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ خَسرَ عَمَلُهُ وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ.

تعبیر به «ایّام أمل (روزهای امید)»، از زندگانی دنیا، تعبیر لطیفی است که موقعیّت مثبت این جهان را روشن می سازد; زیرا دقائق عمر بهترین فرصت برای رسیدن به سعادت جاودان است. گاه می شود که انسان با استفاده از توبه ای که در لحظه زودگذری از این زندگی انجام می شود دریاهای آتش را خاموش می کند و با عمل خالصی که در ساعتی از عمرش انجام می گیرد، بهشت جاودان را برای خود خریداری می کند.


نکته ها:

1 ـ دنیا و آخرت در احادیث اسلامی

از دیدگاه اسلام و تمام ادیان آسمانی، دنیا سرای ناپایداری است که انسان برای اندوختن زاد و توشه و کسب کمال و معرفت و به دست آوردن بال و پر برای پرواز در سرای جاویدان به آن گام نهاده است و به همین دلیل خداوند او را با انواع آزمایش ها و تمرین های سخت، اعم از عبادات و طاعات و ترک شهوات و مصائب و مشکلات ـ که با زندگی دنیا آمیخته است پرورش می دهد و برای زندگی ابدی در جهان دیگر ـ که سرایی است مملوّ از خیر و برکت برای نفوس پاک و مهذّب ـ آماده می سازد.

در روایات از تعبیرات بسیار متنوّعی برای بیان این واقعیت استفاده شده است که هر یک از دیگری زیباتر و پرمعناتر است.

در خطبه بالا دنیا به میدان تمرین و کسب آمادگی برای مسابقه در سرای دیگر تشبیه شده است، و امتیاز برندگان این مسابقه بهشت و سرنوشت بازندگان، دوزخ ذکر شده است.

در حدیث معروفی می خوانیم: «اَلدُّنْیا مَزْرَعَةُ الاْخِرَةِ»(10)، بدیهی است که مزرعه جای زیستن نیست، بلکه جای فراهم کردن آذوقه جهت زیستن در محلّ دیگر است.

در تعبیرات دیگری که در نهج البلاغه آمده است، از دنیا تعبیر به «مَتْجَر» (تجارتخانه) و گاه «دارموعظة» (سرای اندرز و محل فراگیری علم و آگاهی) و گاه «مُصَلّیْ» (نمازخانه) شده است، می فرماید:

«إِنَّ الدُّنْیا دارُ صِدْق لِمَنْ صَدَقَها... وَ دارُ مَوْعِظَة لِمَنِ اتَّعَظَ بها، مَسْجِدُ أَحِبّاءِ اللهِ وَ مُصَلّی مَلأئِکَةِ اللهِ وَ مَهْبطُ وَحْیِ اللهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلیاءِ اللهِ; دنیا جایگاه صدق و راستی است، برای آن کس که با آن به درستی رفتار کند... سرای اندرز است، برای آن کس که از آن پند گیرد، مسجد دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحی الهی و تجارتخانه اولیاء حقّ است.»(11)

در تعبیر دیگری، از امام علی بن الحسین (علیه السلام) از حضرت مسیح (علیه السلام)نقل شده است که به اصحاب خاص خود (حواریون) فرمود:

«إِنّما الدُّنْیا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوها وَ لاتَعْمِرُوها; دنیا پلی است که باید از آن بگذرید، نه این که توقف کنید و به آبادی و زرق و برق آن بپردازید.»(12)

در حدیث دیگری، همین معنا، از امام صادق (علیه السلام) از موعظه های لقمان حکیم به فرزندش، نقل شده است که دنیا را به منزله پلی دانسته که بر نهری زده شده و باید از آن عبور کرد.(13)

در تعبیرهای دیگری در نهج البلاغه، دنیا، به عنوان «دارُ مَمرّ(5)» (سرای گذرگاه) و «دارُمجاز(14)» (سرای عبور) معرفی شده است.

و بالأخره، در حدیث دیگری که از امام هادی (علیه السلام) نقل شده، دنیا را به عنوان بازاری معرفی می کند که گروهی در آن سود می کنند و گروهی زیان می برند; ایشان فرموده اند: «اَلدُّنْیا سَوْقٌ رَبحَ فِیها قَوْمٌ وَ خَسرَ آخَرُونَ; دنیا، بازاری است که گروهی در آن سود می برند و گروهی زیان می بینند.»(15)

تمام این تعبیرات، نشان می دهد که نباید به دنیا، به عنوان یک هدف نهایی نگاه کرد; بلکه ابزار و وسیله ای است برای اندوختن سرمایه عمل صالح و تحصیل معارف الهی جهت نتیجه گیری در جایگاه ابدی.

ممکن است این مطلب در نظر بعضی ساده باشد، ولی در واقع سرنوشت سازترین مسأله در زندگی انسانها، همین مسأله است که به مواهب مادّی دنیا و امکاناتی که در اختیار او است، به کدام دیده نگاه می کند; دیده ابزار و وسیله یا دیده هدف نهایی و مطلوب واقعی ـ و به اصطلاح ـ غرض غایی.

تأکید امام امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در آغاز این خطبه بر این مطلب که دنیا میدان آمادگی برای مسابقه سرای آخرت است، در واقع یک پایه گذاری محکم برای سایر اندرزهای مهمی است که در این خطبه آمده است.

2 ـ زیان غیر قابل جبران!

نکته دیگری که در لابه لای این فراز از خطبه، بدان اشاره شده و توجه به آن بسیار لازم است، این است که خسارت هایی که در زندگی این جهان، دامن انسان را می گیرد و فرصت هایی که از دست می رود، بعد از پایان زندگی و سرآمد عمر، قابل جبران نیست. در واقع، مسابقه ای که انسان ها در پیش دارند، تنها، یک بار انجام می شود; یک دوران آمادگی و یک میدان مسابقه و دیگر، تکراری در آن نیست که افراد غافل و بی خبر یا مقصّر کوتاه نگر، بعد از آگاهی از خسران عظیمی که دامانشان را گرفته است، به فکر چاره و جبرانِ مافات بیفتند! به همین جهت، امام (علیه السلام) در جمله های بالا فرمود: «وَ مَنْ قَصَّرَ فِی أَیّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ خَسرَ عَمَلَهُ وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ; هر کس در ایّام امید و آرزو پیش از فرا رسیدن اجلش کوتاهی کند، خسران می بیند و فرا رسیدن اجل، برای او زیانبار خواهد بود.»

ندامت ها و پشیمانی ها، هرگز مشکلی را حل نمی کند و فریاد (رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیما تَرَکْتُ) ـ خدا را، ای فرشتگان الهی! مرا بازگردانید تا اعمال صالحی را که انجام نداده ام به جا آورم ـ با پاسخ (کلاّ) (هرگز چنین نیست) ـ رو به رو خواهد شد.(16)

و به گفته شاعر:

افسوس که ایّام جوانی بگذشت *** سرمایه عمر جاودانی بگذشت

تشنه به کنار جوی، چندان خفتم *** کز جوی من آب زندگانی بگذشت

و به گفته شاعر دیگر:

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم *** از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت، تجارت ننمودیم *** جز حسرت و اندوه، متاعی نخریدیم


پی نوشت:

1 ـ «آذنت» از ماده «اذن»، به معنای «اعلام کردن» است. و به اذان از این جهت اذان می گویند که وقت نماز را اعلام می کند.

2 ـ خطبه 188.

3 ـ «اطلاع» از ماده «طلع» در اصل، به معنای «ظهور و بروز» است. و طلوع خورشید، به معنای ظهور آن است. و طَلْع به معنای «شکوفه خرما» نیز از همین مادّه گرفته شده است. اطلاع به معنای «سرکشیدن و سرکشی کردن و آگاهی یافتن» نیز از همین معنا سرچشمه گرفته است. بعضی معتقدند که این واژه به «آگاهیِ ناگهانی» گفته می شود.

4 ـ مضمار، همانطور که در متن گفته ایم، به معنای «مکان یا زمان لاغر شدن» است و به گفته بعضی برای این که اسب ها در میدان مسابقه از قدرت کافی برخوردار شوند، مدتی به آنها آب و علف فراوان می دادند تا قوی شوند و سپس با تمرین های پی درپی اندام آنها لاغر، ولی محکم و قوی می شد. به این کار تضمیر ـ یعنی لاغر کردن ـ می گفتند، سپس کلمه «مضمار» به میدان های تمرین اطلاق شده، خواه سبب لاغری باشد یا نباشد.

5 ـ «سباق» از ماده «سبق» به معنای «پیشی گرفتن» است. مسابقه، از باب مفاعله به معنای «پیشی گرفتن بر هم» است. و سباق نیز به همین معنا است. «سَبَقه» یا به معنای هدف مطلوبی است که برای آن، مسابقه می گذارند یا به معنای جایزه است.

6 ـ سوره حدید، آیه 21.

7 ـ «منیّه» از مادّه «مَنی» (بر وزن نفی) به گفته مقاییس اللغة در اصل به معنای مقدّر ساختن چیزی است و سپس واژه منیّه به معنای مرگ آمده است. چون مرگ امری است مقدّر. واژه «مُنی» به آرزوهایی که انسان در ذهن خود تقدیر می کند اطلاق می شود.

8 ـ خطبه 237.

9 ـ این حدیث، در غوالی اللئالی، جلد یکم، صفحه 267، از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل شده است.

10 ـ کلمات قصار، شماره 131.

11 ـ بحارالانوار، جلد 14، صفحه 319، حدیث 21.

12 ـ بحارالانوار، جلد 70، صفحه 69، حدیث 36.

13 ـ نهج البلاغه، کلمات قصار 133.

14 ـ نهج البلاغه، خطبه 203.

15 ـ بحارالانوار، جلد 75، مواعظ امام هادی(علیه السلام)، صفحه 366.

16 ـ سوره مؤمنون: آیه 100.