[hadith]من خطبة له (علیه السلام) و هی کلمة جامعة له، فیها تسویغ قتال المخالف، و الدعوة إلی طاعة اللّه، و الترقی فیها لضمان الفوز:

وَ لَعَمْرِی مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَانٍ، فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ فِرُّوا إِلَی اللَّهِ مِنَ اللَّهِ، وَ امْضُوا فِی الَّذی نَهَجَهُ لَکُمْ وَ قُومُوا بمَا عَصَبَهُ بکُمْ، فَعَلِیٌّ ضَامِنٌ لِفَلْجِکُمْ آجِلًا إِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلًا.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص: 76-69

و هی کلمة جامعة له، فیها تسویغ قتال المخالف، و الدعوة إلی طاعة اللّه، و الترقی فیها لضمان الفوز.

این، از سخنان جامعی است که امام، ایراد فرموده و در آن، اجازه جنگ با مخالفان و دعوت به اطاعت از فرمان الهی و تضمین نجات و پیروزی برای رهروان این راه، آمده است

.

خطبه در یک نگاه:

امام، در این خطبه، مخالفان حق را به شدّت تهدید می کند و از عزم راسخ خود نسبت به جنگ و ستیز با آنان پرده برمی دارد و آنها را از هر گونه سازش سیاسی و معامله کردن بر سر حق و عدالت، مأیوس می کند. سپس پیرامون خود را با چندین اندرز و توصیه مهم برای همراهی با او در این راه، آماده می سازد

.

بعضی معتقدند که این، در واقع، پاسخی است به کسانی که به آن حضرت خرده می گرفتند که چرا با مخالفانش، سازش نمی کند و با پرداختن رشوه و ... آنها را به تسلیم وا نمی دارد. امام، با این سخن، روشن می کند که او اهل این گونه معاملات نیست

.

سازشکار نیستم، وقت شناسم!

امام، در نخستین جمله های این خطبه، عزم راسخ خود را در پیکار با مخالفان حق، آشکار می سازد و می فرماید: «به جان خودم سوگند! در مبارزه با مخالفان حق و آنان که در گمراهی غوطه ورند، هیچ گونه مُجامله و مدارا نمی کنم و سستی به خرج نمی دهم; وَ لَعَمْرِی(2)! مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ(3) الْغَیَّ، مِنْ إِدْهَان(4) وَلاَ إِیهَان(5).»

به نظر می رسد که فرق میان این دو تعبیر: «خالَفَ الحقَّ» و «خابَطَ الغیَّ» در اینجاست که جمله نخست، اشاره به کسی است که آگاهانه راه خلاف حق را می پوید و جمله دوم، نظر به کسی دارد که از روی جهل و نادانی و اشتباه و بدون تأمّل و مطالعه، در گمراهی غوطه ور می شود.

و تعبیر به اِدهان (مجامله و مداهنه) و اِیهان (سست کردن) اشاره به این است که سبب دست برداشتن از مبارزه، یکی از این دو علّت است: یا سازشکاری و مداهنه با دشمن و یا ضعف و ناتوانی را بر خویش هموار کردن، و چون هیچ یک از این دو عامل، در وجود علی (علیه السلام) راه ندارد، بنابراین، مبارزه او با مخالفان حق، قطعی و آشتی ناپذیر است.

همین معنا، به صورت دیگری، در سخنان امام آمده است. در یک جا، به عنوان یک روش کلّی درباره پیشوای مسلمانان می فرماید: «لا یُقیمُ أمْرُ اللهِ سُبْحانَهُ اِلاّ مَنْ لایُصانِعُ وَ لایُضارِعُ وَ لایَتَّبعُ الْمَطامِعَ; فرمان خداوند سبحان را، تنها کسی می تواند اجرا کند که نه سازشکار باشد و نه به روش اهل باطل عمل کند و نه پیرو فرمان طمع باشد».(5)

و در جای دیگر درباره شخص خویش می فرماید:

«وَ أَیْمُ اللهِ! لَقَدْ کُنتُ مِن ساقَتِها حَتّی تَوَلَّتْ بحَذافیرِها وَ اسْتَوْسَقَتْ فی قِیادها، ما ضَعُفْتُ وَ لا جَبُنْتُ وَ لا خُنْتُ وَ لا وَهَنْتُ; به خدا سوگند! من به دنبال این لشکر (لشکر پیامبر اسلام) بودم، آنها را به پیشروی تشویق می کردم تا باطل، به طور کامل، عقب نشینی کرد و همه مردم، تحت رهبری اسلام درآمدند و در این راه، هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا فرانگرفت و خیانت نکردم و سستی، در من، راه نیافت.»(6)

حضرت، سپس در تعقیب سخنش، مردم را به چند موضوع مهم سفارش می کند:

نخست، به تقوا و پرهیزکاری، گوشزدشان می کند و می فرماید: «ای بندگان خدا! تقوای الهی پیشه کنید! (فَاتَّقُوا اللهَ! عِبادَ اللهِ!)

تقوا ـ که همان حالت خداترسی باطنی و جهت گیری معنوی و درونی در مخالفت با گناه و توجّه به طاعت پروردگار است ـ سرچشمه اصلی تمام نیکی ها و خوبی ها است و به همین دلیل، در همه جا، به عنوان مقدمه ای برای سایر توصیه های مهم اخلاقی و اجتماعی و دینی، بر آن تأکید می شود.

حضرت، در توصیه دوم می فرماید: «از خدا، به سوی او فرار کنید! (از غضب و سخط او به سوی رحمت، و از عصیانش، به سوی اطاعت، و از عذابش، به سوی ثواب، و از نغمتش به سوی نعمت) (وَ فِرُّوا اِلَی اللهِ مِنَ اللهِ).

این تعبیر، اشاره لطیفی به مسأله توحید افعالی است; چرا که انسان، هر مشکلی در این جهان پیدا می کند، از ناحیه اَعمال او و آثاری است که خدا، برای آن اَعمال قرار داده است. پس، مشکلاتش، به یک معنا، از سوی او است و مجازاتی است از ناحیه او، لذا انسان، برای حلّ این مشکلات، راهی جز این ندارد که به سوی او فرار کند; زیرا «لامُؤَثِّرَ فِی الوُجود اِلاّ الله» و هر خیر و برکت و نجاتی که هست، از ناحیه او است.

قرآن مجید نیز درباره گروهی از گنهکاران که مشمول سخط و غضب الهی واقع شده بودند، می فرماید: (وَظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأ مِنَ اللهِ اِلاّ اِلَیْهِ); دانستند که پناهگاهی از خدا، جز به سوی او نیست.(7)

این نکته، جالب است که انسان، در زندگی معمولی، هنگامی که از کسی یا چیزی وحشت می کند، به شخص دیگری یا چیز دیگری پناه می برد، ولی در مورد خداوند، چنین نیست! هنگامی که در عذاب و کیفرش بترسد، باید به خود او پناه ببرد; مگر قادر رحیم و مهربانی، جز او، پیدا می شود؟!

این، درسی است که توحید افعالی به ما داده و هر حرکت و برکتی را، از سوی خداوند، معرّفی کرده است. خداوند، دارای اَسما و صفاتی است که ما را دعوت می کند که در همه حال و در هر شرایطی، به او پناه بریم. اگر از خشم و غضبش ترسان بودیم، به عفو و رحمتش پناه می بریم و اگر از عدالتش بیمناک شدیم، به فضل و کَرَمش پناهنده می شویم.

به هر حال، به نظر می رسد که این جمله، از سوره ذاریات اقتباس شده که از زبان پیامبر اسلام فرمود: (فَفَرُّوا اِلَی اللهِ اِنّی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ مُبینٌ); «پس به سوی خدا بگریزید! که من، از سوی او، برای شما بیم دهنده آشکاری هستم».(8)

حضرت، در سومین توصیه می فرماید: «از همان راهی که خداوند، برای شما معیّن کرده است بروید». (وَ امْضُوا فِی الَّذی نَهَجَهُ لَکُمْ).

و در چهارمین و آخرین توصیه، می افزاید: «به وظایفی که برای شما مقرّر داشته، قیام کنید; (وَ قُومُوا عَصَبَهُ(9) بکُمْ).

در واقع، در اینجا، امام، یک برنامه منظّم چهار ماده ای را برای سعادت و نجات پیروان خود، تنظیم فرموده است. در نخستین مرحله، روح تقوا و خداترسی را در آنها زنده می کند. این امر، سبب حرکتی به سوی خدا می گردد و مسأله «فرار از خدا به سوی خدا» مطرح می شود. چون این حرکت، آغاز شد، باید در مسیر ایمان و عقیده، در آن راهی گام نهد که خدا، برای او مقرّر داشته است و در مرحله عمل ـ که مرحله چهارم است ـ به تکالیف و وظایفی قیام کند که او مقرّر کرده است.

ممکن است که گفته شود این سفارش های چهارگانه که با «فاء تفریع» آغاز شده ـ چه ارتباطی با صدر خطبه دارد که سخن از تصمیم قطعی بر مبارزه با مخالفان حق می گوید؟

جواب این سؤال، روشن است; چرا که برای مبارزه با این گروه منحرف و ستمگر، یارانی شجاع و باایمان و مصمّم لازم است. گویا، امام، می خواهد با این سخن، آنها را بسازد و آماده قیام کند.

جالب توجه است که امام، در جمله بالا، از تکالیف، تعبیر به «ما عَصَبَهُ بکُمْ» (اموری را که به شما پیوند داد و مربوط ساخت) می کند; مفهوم این سخن آن است که وظایف الهی، چیزی نیست که انسان بتواند نسبت به آن بی تفاوت باشد، بلکه آن، باری بر دوش و طوقی است بر گردن و دینی است بر ذمّه او.

قابل توجه این که در آیات و روایات مختلف، همه این تعبیرات، وارد شده، و همگی نشان می دهد که انسان، وقتی آزاد می شود که این وظایف را ادا کند.

حضرت، در پایان خطبه، برای بالا بردن روحیه اصحاب و یارانش در این نبرد سرنوشت ساز، پیروزی را برای آنها تضمین می کند; همان پیروزی قطعی و تخلّف ناپذیری که اگر در این جهان، به سراغشان نیاید، در جهان دیگر، آن را در آغوش خواهند گرفت. می فرماید: «اگر چنین کنید، علی، ضامن پیروزی شما است. و اگر امروز به آن نرسید، در آینده، به آن خواهید رسید; «فَعَلیٌّ ضامِنٌ لِفَلْجِکُمْ(10) آجِلا اِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عاجِلا».

این، همان منطق قوی و نیرومند قرآن مجید است که به پیروان خود، این حقیقت را می آموزد که در پیکار با دشمنان و در صحنه جهاد، همیشه، پیروز هستید; اگر دشمن را درهم بشکنید، پیروزید و اگر شهید راه خدا شوید، باز هم پیروز هستید. (قُل هَلْ تَرَبَّصُونَ بنا إلاّ إحدَی الْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَربَّصُ بکُمْ أنْ یُصیبَکُمُ اللهُ بعذاب مِنْ عِنْدهِ أَوْ بأَیْدینَا فَتَرَبَّصُوا اِنّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ); بگو: آیا درباره ما، جز یکی از دو نیکی (یا پیروزی در نبرد و یا شهادت) را انتظار دارید؟ ولی ما برای شما (یکی از دو شکست را) انتظار داریم: یا عذابی از سوی خداوند (در جهان دیگر) به شما برسد و یا (در این جهان) به دست ما مجازات شوید. اکنون که چنین است، شما انتظار بکشید، ما هم با شما انتظار می کشیم(11).

روشن است سربازانی که خود را در هر حال پیروز می دانند و دشمن را محکوم به شکست، از چنان روحیه بالایی بهره مندند که از هیچ خطری، ترسی به دل راه نمی دهند و در برابر هیچ مشکلی، خم به ابرو نمی آورند.

به گفته بعضی از دانشمندان بیگانه، عامل اصلی پیروزی مسلمانان در میدان نبرد، با وجود نابرابری فاحش نسبت به قوای دشمن، ایمان به همین اصل بوده است. در جهان امروز نیز باید همین اصل اسلامی، زنده شود، تا مسلمانان، در برابر انبوه دشمنان، زانو نزنند و از هر میدانی، سربلند و پیروز درآیند. گفتنی است که این روحیه، جز در سایه ایمان قوی و نیرومند و تقوا و خداترسی، حاصل نمی شود.


نکته:

نه سستی و نه سازش!

یکی از تفاوت های عمده در بین سیاست های الهی و معمولی، همین است که سیاستمداران دنیاطلب، برای رسیدن به اهداف شخصی، از هیچ کاری، اِبا ندارند و بسیار می شود که بر سر اصول انسانی و منافع جامعه، معامله می کنند و اصول را زیر پا می گذارند و حق و عدالت را نادیده می گیرند، تا موقعیت سیاسی و اجتماعی خود را حفظ کنند، در حالی که سیاستمداران الهی، هرگز اهل چنین معامله هایی نبودند. آنها گاه، موقعیّت خویش را به خطر می انداختند، به خاطر این که اصول، محفوظ بماند و حق و عدالت، ضایع نشود.

این مسأله، در زندگی پیغمبر اکرم و امیرمؤمنان علی ـ صلوات الله علیهما ـ آشکار است. افراد زیادی را در تاریخ می شناسیم که به سیاست علی(علیه السلام) خرده می گرفتند و خرده گیری آنها نیز عمدتاً از همین جا سرچشمه می گیرد. آنها، پیشنهاد می کردند که مثلا علی(علیه السلام) بیت المال را برای جلب نظر مخالفان، ناعادلانه تقسیم کند، یا این که حکومت شام را به دست معاویه بسپارد، امّا این که معاویه با مردم چه می کند و در جریان حکومت او، چه اصولی قربانی می شود، برای آنها مطرح نبود! یا این که پیشنهاد عبدالرحمان بن عوف را در ماجرای شورای شش نفره عمر، بپذیرد و یا به پیشنهادهای طلحه و زبیر، برای واگذاری پُست های مهم کشور اسلام به آنها، تن در دهد!

این خرده گیران، به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) خرده می گرفتند که مصلحت این است که افراد تهیدست و پابرهنه را از اطراف خود دور کند. آنها می گفتند که هر چند، قلب آنها، مالامال از ایمان به خدا است، ولی مصلحت این است که ثروتمندان خودخواه را گرد خود جمع آورد و با نیروی آنها، بر دشمن بتازد، هر چند آنها، ایمان و تقوای درستی نداشته باشند!

اختلاف این دو دیدگاه (سیاست الهی و سیاست آلوده با هوا و هوس) و نیز اختلاف مصلحت با واقعیت، همیشه، عنوانِ خرده گیری های گروهی از دنیاطلبان نسبت به انبیا و اولیای الهی بوده است.

علی(علیه السلام) در این خطبه کوتاه و پرمعنا، مسیر سیاست خود را به وضوح ترسیم می کند و با صراحت می گوید که من، از آن گروه سازشکار و صاحب مداهنه و مجامله نیستم که با مخالفانِ حق و عدالت، از درِ سازش درآیم; بلکه ابزار سیاست من، تقوا و فرار به سوی خدا و قدم برداشتن در مسیری که او مشخّص ساخته و انجام تکلیفی که او برای ما تعیین کرده است، می باشد. در باره این مسأله، باز هم در موارد دیگر، سخن خواهیم گفت.


پی نوشت:

1 ـ «لَعَمری» و «عَمْر» و «عُمْر» و «عُمُر»، به معنای «مدّت زندگی»، است و به هنگام قسم، عَمْر (به فتح عین) گفته می شود. در اینجا، «لعمری»، مبتدأ و خبرش، محذوف است و در اصل: «لعمری قسمی» (به عمرم سوگند ـ که ما، در فارسی، «به جانم سوگند» می گوئیم) است. در مجمع البحرین، در اینجا سؤالی مطرح می کند و آن این که چگونه این جمله، در قرآن به کار رفته و به غیر خداوند، سوگند یاد شده است در حالی که قسم، تنها، به ذات پاک خداوند یاد می شود؟ و در پاسخ می گوید: که این قسم، حقیقی نیست، بلکه صورت قسم است و یا این که در تقدیر چنین است: «بواهب عُمری و عُمرک»; یعنی، سوگند به کسی که عُمر و جان، به من و تو بخشیده است.

2 ـ «خابط» از مادّه «خبط» به معنای «زدن» یا «زدن نامنظّم» است. این واژه، در مورد شتر، هنگامی که نامنظم راه می رود، به کار می رود.

3 ـ «اِدهان» از مادّه «دهن» به معنای «روغن» گرفته شده است. بنابراین، «اِدهان»، به معنای «روغن مالی» است و به صورت کنایه، در مورد مجامله و سازشکاری به کار می رود.

4 ـ «اِیهان» از مادّه «وهن» به معنای «ضعف و سستی» است، خواه در خلقت باشد، یا در اخلاق. و «ایهان» و «توهین» به معنای «سست کردن» است.

5 ـ کلمات قصار، کلمه 110.

6 ـ خطبه 104.

7 ـ سوره توبه، آیه 118.

8 ـ سوره ذاریات، آیه 151.

9 ـ «عَصَبَ» از ماده «عصب» است و همان رشته هایی است که عضلات و استخوانها را به هم پیوند می دهد. و این واژه، به معنای «بستن» نیز به کار می رود.

10 ـ «تفسیر فلج» در ذیل خطبه 23 آمد.

11 ـ سوره توبه، آیه 52.