[صفآرایی سه جریان قاسطین و ناکثین و مارقین در مقابل امیرالمؤمنین(ع):] جبههی سوم، جبههی مارقین بود. مارق، یعنی گریزان. در تسمیهی اینها به مارق، اینگونه گفتهاند که اینها آنچنان از دینگریزان بودند که یک تیر از کمان گریزان میشود! وقتی شما تیر را در چلّهی کمان میگذارید و پرتاب میکنید، چطور آن تیر میگریزد، عبور میکند و دور میشود! اینها همینگونه از دین دور شدند. البته اینها متمسّک به ظواهر دین هم بودند و اسم دین را هم میآوردند. اینها همان خوارج بودند؛ گروهی که مبنای کار خود را بر فهمها و درکهای انحرافی - که چیز خطرناکی است - قرار داده بودند. دین را از علیبنابیطالب که مفسّر قرآن و عالم به علم کتاب بود یاد نمیگرفتند؛ اما گروه شدنشان، متشکّل شدنشان و به اصطلاح امروز، گروهک تشکیل دادنشان سیاست لازم داشت. این سیاست از جای دیگری هدایت میشد. نکتهی مهم اینجاست که این گروهکی که اعضای آن تا کلمهای میگفتی، یک آیهی قرآن برایت میخواندند؛ در وسط نماز جماعت امیرالمؤمنین میآمدند و آیهای را میخواندند که تعریضی به امیرالمؤمنین داشته باشد؛ پای منبر امیرالمؤمنین بلند میشدند آیهای میخواندند که تعریضی داشته باشد؛ شعارشان «لاحکم الا للَّه» (1)بود؛ یعنی ما حکومت شما را قبول نداریم، ما اهل حکومت اللَّه هستیم؛ این آدمهایی که ظواهر کارشان اینگونه بود، سازماندهی و تشکّل سیاسیشان، با هدایت و رایزنی بزرگان دستگاه قاسطین و بزرگان شام - یعنی عمروعاص و معاویه - انجام میگرفت! اینها با آنها ارتباط داشتند. اشعث بن قیس، آنگونه که قرائن زیادی بر آن دلالت میکند، فرد ناخالصی بود. یک عدّه مردمان بیچارهی ضعیف از لحاظ فکری هم دنبال اینها راه افتادند و حرکت کردند. بنابراین، گروه سومی که امیرالمؤمنین با آنها مواجه شد و البته بر آنها هم پیروز گردید، مارقین بودند. در جنگ نهروان ضربهی قاطعی به اینها زد؛ منتها اینها در جامعه بودند، که بالاخره هم حضورشان به شهادت آن بزرگوار منتهی شد.
پیروزی امیرالمؤنین(ع) بر گروه گریزندگان از دین (مارقین)
بیانات
آیتالله سیدعلی خامنهای
مطالب مرتبط
بیانات
بیانات در خطبههای نمازجمعهبسماللَّهالرّحمنالرّحیم الحمدللَّه ربّ العالمین. نحمده و نستعینه و نستغفره و نتوکّل و نتوب الیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه. حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. بشیر رحمته و نذیر نقمته. سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأ
روایت
(آنگاه که شعار خوارج را شنید که می گویند، لا حکم الا للّه در سال 38 هجری در مسجد کوفه فرمود): ضرورت حکومت: سخن حقّی است، که از آن اراده باطل شد آری درست است، فرمانی جز فرمان خدا نیست، ولی اینها می گویند زمامداری جز برای خدا نیست، در حالی که مردم به زمامداری نیک یا بد، نیازمندند، تا مؤمنان در سایه حکومت، به کار خود مشغول و کافران هم بهرمند شوند، و مردم در استقرار حکومت، زندگی کنند، به وسیله حکومت بیت المال جمع آوری می گردد و به کمک آن با دشمنان می توان مبارزه کرد. جادّه ها أمن و امان، و حقّ ضعیفان از نیرومندان گرفته می شود، نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران، در امان می باشند. [در روایت دیگری آ