تا این‌جا وصیت حضرت، خطاب به امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام است. البته این حرفها مخصوص امام حسن و امام حسین علیهما السّلام هم نیست. خطاب به آنهاست؛ اما اختصاص به همه دارد.
جملات بعدی وصیت را، امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام، عمومی می‌فرماید: «اوصیکما و جمیع ولدی.» به شما دو پسرم و به همه‌ی فرزندانم وصیت می‌کنم. «و اهلی.» و به همه‌ی اهل و کسانم. «و من بلغه کتابی.» و به هرکس که این نامه‌ی من به او برسد.
با این حساب، شما که این‌جا نشسته‌اید و من که این وصیتنامه را برای شما می‌خوانم، همه مخاطب کلام امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام هستیم. می‌فرماید: «همه‌ی شما را وصیت می‌کنم.» به چه چیز؟ باز «بتقوی اللَّه.» مجدداً «تقوا». اولین و آخرین کلمه‌ی امیرالمؤمنین، علیه‌السّلام تقواست. به دنبال آن: «و نظم امرکم.» (1) نظم امرتان. یعنی چه؟ یعنی همه‌ی کارهایی که در زندگی می‌کنید، منظّم باشد؟ معنایش این است؟ ممکن است معنایش این هم باشد. نفرمود «نظم امورکم.» کارهایتان را منظم کنید. فرمود «نظم امرکم.» آن چیزی که باید منظم و محکوم نظم و انضباط باشد، «یک چیز» است. «نظم امور» نفرموده است. فرموده است: «و نظم امرکم.» انسان می‌فهمد که این نظم امر، عبارت است از امری مشترک بین همه است. به نظر من می‌رسد که «نظم امرکم» عبارت از اقامه‌ی نظام و حکومت و ولایت اسلامی باشد. معنایش این است که با قضیه‌ی حکومت و نظام، منطبق با نظم و انضباط رفتار کنید و بلبشو نباشد.

دنیای اسلام بر اثر همان بلبشوها وبه خودخوانیها بود که به آن روزگار رسید. اگر آن روز که امیرالمؤمنین علیه‌السّلام زمام امور دنیای اسلام را به دست گرفت و امّت اسلام، همه در آن روز با او بیعت کردند، بر آن بیعت می‌ماندند، کار به نابسامانیها و تلخکامیها نمی‌کشید. پیغمبر فرموده بود: «اگر کسی امام شد و مردم او را پذیرفتند و مورد رضای خدا بود، کسی حق ندارد با او مخالفت کند.»(2) اگر به همین جمله‌ی پیغمبر عمل می‌شد، آن جنگها پیش نمی‌آمد؛ نه جنگ جمل، نه جنگ صفیّن و نه جنگ نهروان. این‌که افرادی به میل و برای دل خود، مردم را متزلزل کنند (از این طرف بکش؛ ازآن طرف بکش) و نظام حکومت را به هم بزنند و انضباط عمومی کشور را مختل کنند، همان بدبختی بزرگی است که امیرالمؤمنین علیه‌السّلام در این عبارت از وصیتنامه، ازآن نهی می‌کند و به خلاف آن امر می‌فرماید: «و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم.»