جوانان عزیز شما هم در جبهه‌ی ضد انقلاب جنگیدند، هم در جبهه‌ی رژیم بعثی صدام؛ در هر دو جبهه در مقابله‌ی با این دو دسته دشمن که ریشه‌شان هم البته به هم نزدیک بود، این جوانان ایستادگی کردند. جوانان کُرد، جوانان اهل مریوان و سقز و بانه و قروه و بیجار در عملیات فاو در کنار بقیه‌ی هم‌میهنان خود و برادران خود جنگیدند، ایستادند و شهید دادند. اینجا هم در مقابله‌ی با ضد انقلاب و همچنین در مقابله‌ی با دشمن بعثی مبارزه کردند. من فراموش نمیکنم آن مجاهدتی را که در مریوان و دزلی دیدم که این جوانها چگونه مثل آتشهای گداخته در مقابل دشمن ایستاده بودند. عزیزان من! آن چیزی که یک ملت را از درون محکم میکند، همین مجاهدتهاست. ما از سست‌عنصری به جائی نمیرسیم. ما از تسلیم شدن در برابر زورگوئی در مسابقه‌ی میان ملتها هیچ رتبه‌ای را کسب نمیکنیم. اینی که در نهج البلاغه میفرماید: «انّ الجهاد باب من ابواب الجنّة فتحه اللَّه لخاصّة اولیائه»،(1) این معنایش چیست؟ جهاد، مجاهدت در راه خدا و در راه حق دری از درهای بهشت است که خدای متعال این در را فقط برای خاصان اولیای خود گشوده است. یعنی جوانهای شما، شهیدان شما، عزیزان شما جزو خاصان اولیای الهی بودند که توانستند از این در عبور کنند. چرا خدای متعال اینها را خاصان اولیای خود میداند؟ زیرا اگر این مجاهدتها نباشد، یک ملت همیشه توسری‌خور، همیشه عقب‌مانده، همیشه ضعیف، همیشه زورشنو باقی خواهد ماند.