بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّالعالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّةاللَّه فی الارضین. قال اللَّه الحکیم فی کتابه: قل انّما اعظکم بواحدة ان تقوموا للَّه(1)
جلسهی بسیار جامع و صمیمی و کارآمدی است. از مدتها پیش مایل بودم که اجتماعی با همهی کارگزاران عمدهی کشور - دولت محترم و نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی و قوّهی مقننه و مسؤولان عالیرتبهی قوّهی قضاییه و شورای محترم نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت و دستگاههای عمدهی ادارهکنندهی نظام - داشته باشم. مقصود من هم این نبوده و نیست که در این جلسه و جمع بزرگ، مسألهی خاصی را مطرح کنم تا در مورد آن تصمیمگیری شود؛ بلکه نفس اجتماع شما برادران عزیز و نشستنتان در کنار یکدیگر و به وجود آمدن این فرصت برای همه که یکدیگر را ببینیم و بشناسیم و تا حدودی از حالِ هم مطلع بشویم و اگر سؤالی داریم، از هم بکنیم و اگر توصیهیی داریم، به یکدیگر بکنیم و اگر درخواستی از هم داریم، مطرح نماییم و اگر حتّی گلهیی از هم داریم، روبه رو به هم بگوییم، مورد نظر بودهاست.
اعتقاد من بر این است که جمهوری اسلامیِ عظیم و قوی، عزیزترین میراثی است که بعد از میراث اسلامی رسول اکرم(ص)، شخص عظیمی برای امت و قوم خود باقی گذاشته است. در این نظام و مجموعه و در این کشور و پایگاه و در هر حرکت و نقطهی عزیمتی، یکایکِ ما مسؤولیم و نسبت به این راه تعهد و تکلیف داریم. امروز، ما به این نشستها و مذاکرهها و اینگونه صمیمیتها و همکاریها و از هم خواستن و به هم گفتن و از هم گله کردن و با یکدیگر همدلی کردن، احتیاج داریم.
مسألهی ما، مسألهی یک شخص یا یک دولت و چند نفر آدم نیست؛ بلکه مسألهی اسلام است. آن چیزی که مانع ما میشود تا نسبت به حوادثی که در مقابلمان میگذرد، بیتفاوت بمانیم، تکلیف اسلامی است. آن چیزی که مانع میشود تا آنچه را لازم میدانیم، قولاً و عملاً اتیان نکنیم، تکلیف اسلامی است؛ چون مسألهی ما نیست، بلکه مسألهی اسلام است. ما عامل و بنده و مکلفیم. برای همین است که موظفیم راهمان را دقیق انتخاب بکنیم. بین افراد فرقی هم نمیکند. همهی ما، از بالاترین مسؤول در این نظام تا کوچکترین کارگزار درسلسله مراتب اجرایی و قضایی و غیره، مسؤولیم. این خطاب رسول اکرم(ص) به همهی مسلمین است که: «کلّکم راع»(2). امروز هم خطاب به همهی مسلمین میباشد. این خطاب، نسبت به من و شما زندهتر از همیشه است. امروز، همه باید برای بهترین وضعیت و بهترین کار تلاش کنند: «للّتی هی احسن».
پس، جلسهی امروز به قصد این تشکیل شده که ما قدری با هم باشیم. برنامهی سخنرانی هم به معنای رایج آن نیست. جناب آقای هاشمی قصد داشتند یک ربع تا بیست دقیقه صحبت بکنند؛ ولی من از ایشان درخواست کردم که قدری مفصلتر صحبت کنند. واقعاً قصد این نیست که در اینجا سخنرانی ایراد بکنیم. همه جا میتوان سخنرانی کرد؛ ولی قصد چیز دیگری است. قصد این است که ما به عنوان یک عده رفیق و همکار و دوست و کسانی که در طول سالیان متمادی با هم بودهاید و با هم بودهایم و این راه طولانی و پیچوخمها و گردنهها را پشت سر آن راهبرِ وارد قویِ بیدار و حقیقتاً استثنایی طی کردهایم و شبها و روزها در سختیها و شادیها و فتحها و شکستها با هم بودهایم، حالا هم که همین مجموعه کشور را اداره میکند، این جمع با هم باشند. باید این مجموعه با هم کار کنند و با هم صادق باشند. ما میخواهیم این نکته را توصیه و تأکید کنیم و به تحقق آن کمک نماییم. من به تنهایی هم در این قضیه مسؤول نیستم؛ یکایک شما مسؤولید. چنین اجتماعی از مسؤولان نظام، در این جهت خیلی میتواند کارساز و کارآمد باشد.
و اما آن نکاتی که به ذهنم رسید مطرح کنم، از این قرار است؛ اول، مضمون آیهای است که تلاوت کردم و خوب میفهمیم که این آیه، مد نظر امام فقید عزیزمان در طول زندگیش بود: «قل انّما اعظکم بواحدة ان تقوموا للَّه»(3). سالها پیش، نوشتهی ایشان در دفتر یادبود مرحوم وزیری را در یزد زیارت کردم. آن مرحوم، من را به منزلش برد و با تفصیلاتی، این نوشته را که در صندوقچهیی گذاشته بود و تقریباً در گوشهیی از خانهاش مخفی کرده بود، آورد و باز کرد و نوشتهی امام را که در سالهای دههی بیست نوشته بودند «قیامِللَّه»،به من نشان داد. اصلاً محور حرف در نوشتهی ایشان، قیامِللَّه بود. آن ذهن جوّالِ وسیع و دید حکیمانهی ایشان، این قیامِللَّه را در آن دوران - که تازه از اختناق رضاخانی بیرون آمده بودند - بر کارهایی که به نظر شریفشان میشد انجام بدهند و باید افراد انجام میدادند و احساس مسؤولیت میکردند، منطبق ساخت.
یکی دو صفحه نوشته بودند. آن نوشته، حاکی از یک حرکت ارتجالی نبود و معلوم میشود در ذهن شریف ایشان و در تمام مراحل زندگی، «ان تقوموا للَّه مثنی و فرادی»(4) سابقه داشته است. بحمداللَّه دیگر برای همهی ما و ملت ایران، در کلیات زندگی اماممان چیز پوشیدهیی باقی نماند. همه دیدند که حرکت و گفتن و سکوتش برای خداست و هر کاری که انجام میداد، با قصد قیامِللَّه بود. تنها همین یک چیز هم بود که موجب شد به دست آن بزرگوار - که قطعاً مرتبهی تالی پیامبران و ائمه(ع) بود - یک معجزه اتفاق بیفتد. این چیزی که اتفاق افتاده و تحول عظیم جهانی که به دنبال انقلاب اسلامی پدید آمده، واقعاً یک معجزه است. این معجزه، به دست امام(ره) اتفاق افتاد و امام هم با تکیه به «ان تقوموا للَّه»(5) توانست این کار را بکند.
در ارزیابی کاری که به دست امام و با تکیه به قیامِللَّه اتفاق افتاده و بهتر این است که من وارد بحث نشوم؛ چون حقیقتاً آن قدر قضیه عظیم و حرف زیاد است که مشکل بتوان حق سخن را ادا کرد. من همینقدر به شما برادران که کتاب و تاریخ خواندهاید، بگویم که سالهای متمادی است روال حرکت عالم به سمت دوری از معنویت و دین است. چند قرن است که دنیا اینگونه حرکت میکند و البته این دلایلی دارد و چیز ناشناخته و مجهولالعلّهیی هم نیست. در دویست سال اخیر - یعنی قرن نوزدهم و بیستم که اصطلاحاً قرن روشنفکری و انسانگرایی و اوج پیشرفتهای صنعتی و علمی است - حرکت با سرعت به سمت بیدینی و جدا شدن از معنویت بوده است. مقداری از این سیر طبیعی است؛ زیرا لازمهی آن چیزهایی که پیش آمد، همین بود. یک مقدار هم حرکت ارادی و از روی برنامهریزی بوده است.
تمام دستگاههای قدرتمند عالم به این نتیجه رسیدهاند که باید دین را از صفحهی عالم بزدایند. نه اینکه بکلی اسم دین را از بین ببرند؛ بلکه معنای دین حقیقی و خالص را - اگر چه به ظواهرش هم احتفاظ بشود - از بین ببرند. ایمان واقعی دینی باید از بین میرفت و چه قدر پول صرف شد و چه قدر آدمها از روی عقیده - و نه خیانت گونه - حذف ایمان دینی را برای بشریت لازم دانستند. آنها کتاب نوشتند، کار هنری کردند، تبلیغات کردند، زور بخرج دادند، پول خرج کردند تا معنویت را در دنیا - از جمله در جهان اسلام - از بین ببرند.
آن وقت در چنین دنیایی که این همه تلاش ضد معنوی صورت گرفته است، در یک نقطهی حساس، حکومت و نظامی بر اساس معنویت و اسلام به وجود میآید. این، همهی معجزه نیست؛ بلکه آغاز معجزه و به وجود آمدن این حکومت و استقرار دهسالهی آن است که ما در این مدت لحظه به لحظه پیش رفتیم. اگر کسی تصور کند که ما در این ده سال، یک لحظه متوقف بودهایم، اشتباه کرده است. در این ده سال، ما لحظه به لحظه پیشروی و حرکت تکاملی داشتهایم. استقرار و حرکت تکاملی این نظام دینی در طول این ده سال، تمام این زمامها و بندها و بستهایی که از طرق مختلف نظام جهانی را حفظ کرده بود، باز کرده و تمام این اوضاع را به هم ریخته است.
بدانید که اگر انقلاب اسلامی پیروز نشده بود و ایران جمهوری اسلامی نمیشد، نظامهای کمونیستی به این زودی متلاشی نمیشدند. البته درست است که یک روز مارکسیسم و نظامهای مارکسیستی شکست میخوردند، اما آن روز حالا نبود. آن روز، ممکن بود سی یا چهل و یا شصت سال دیگر باشد. تحول عظیمی که در دنیا به وجود آمد، ناشی از اسلام و انقلاب اسلامی و روآمدن معنویت بود. این، ادعا نیست؛ این تحلیل است و من به آن اعتقاد دارم.
تمام مسایلی که در دنیای اروپای شرقی و کلاً بلوک شرق بهوجود آمد، ریشهاش به معجزهی انقلاب اسلامی بر میگردد. شروع این تحرک در لهستان بود و هنوز چند ماهی از پیروزی انقلاب ما نگذشته بود که در آنجا اتحادیهی همبستگی، فعالیتهای خود را به شکل زیرزمینی و مخفی آغاز کرد. دعوای آنها با دولت لهستان به خاطر این بود که میخواستند مراسم مذهبی خود را انجام بدهند، ولی دولت کمونیست نمیگذاشت. آن وقت در شورای انقلاب، با دوستان همین قضیه را مطرح کردیم و گفتیم عجیب است که در یک کشور کمونیستی و در یک نظام محکم ضد دینی، چنین خواستهیی مطرح شود. واقعاً چه کسی خیال میکرد که درون اینها اینقدر خالی است؟ کشورهایی که حاکمیت قدرت فکری و تشکیلات حزبی، قویترین حاکمیتها بر نظام آنهاست، ناگهان از درونشان چنین حرکتهایی پدید میآید.
در کشور لهستان، شاید مثلاً سی و اندی سال نظام بیدینی حاکم بوده؛ ولی در کشورهای دیگر، پنجاه یا شصت و یا هفتاد سال علیه دین حرف زده شده بود و موزهی آتئیسم درست کرده بودند و تمام چیزهایی که نشانهی ضدیت با خدا داشت و به معنای نفی خدا بود، یک جا جمع کرده بودند تا جلوی چشم مردم باشد و مردم آنها را نگاه کنند!! در کشور لهستان، ناگهان یک حرکت کارگری به نام اتحادیهی همبستگی به وجود میآید و شعارش این است که میخواهیم به کلیسا برویم؛ چرا دولت نمیگذارد؟! اتحادیهی همبستگی در لهستان، چند سال برای این منظور مبارزه کرد.
حالا همین رشته را شما بگیرید و ببینید که این خشت از کجای خَرَند بیرون آمده بود. ما مشهدیها، از این کار به «خشت از خَرَند بیرون آمدن» تعبیر میکنیم. میدانید مجموعهی خشتی که محکم کنار هم چیدهاند، خیلی سفت است. گاهی ممکن است استحکام آن بتواند بنایی را روی خودش نگهدارد، اما این استحکام تا جایی است که این خشتها همینطور ردیفِ هم ایستاده باشند. اگر شما یکی دو عدد را که از این خَرَند بکنید و بیرون بیاورید، دیگر چیزی باقی نمیماند و استحکامش از بین میرود. قضیه این است. من میگویم آنچه که امروز ما در دنیا میبینیم (به هم ریختن نظم بلوکبندی دنیا) این، معجزهی انقلاب اسلامی و امام(ره) و معجزهی «ان تقوموا للَّه» است.
آیا آن روزی که امثال ما و شما، در سیاهچالها و سلولها و خانههای مخفی و محیط غربت میرفتیم و میدویدیم، چنین معجزهیی را که امروز به وقوع پیوسته است، باور میکردیم؟ آن روزها فشار زیادی روی ما و امثال ما بود و خود من از دو طرف مورد تهدید دستگاه بودم و به خاطر دو جریان و دو پرونده دنبالم بودند. جایی را سراغ کرده بودم که چند روزی آن جا باشم. از یک محل به آن محل میرفتم. در خیابان که راه میرفتم، وضع خودم را به آن آدمی که روی زمین یخی صاف - مثل شیشه - حرکت میکند و باید با کمال دقت راه برود و مطمئن نیست که لحظهی بعد محکم به زمین نخواهد خورد و استخوانهایش نخواهد شکست، تشبیه میکردم. ما و همهی برادرانی که در دستگاهها بودند، سالها اینطور زندگی کردیم. آیا فکر میکردیم روزی ایران که قلعهی مستحکم استکبار جهانی است، به قلعهی مستحکم مبارزه در مقابل آن تبدیل بشود؟ ولی دیدید که شد.
آنچه که ما امروز در مقابل خود داریم، یک ایران آباد و کامل و از همه جهت مورد غبطهی دوست و دشمن است. آنها به کشور و صنعت و کشاورزی و حکومت و عدالت اجتماعیِ ما، با دید تحسینآمیزی نگاه میکنند. به نظر شما، آیا رسیدن ما از این جا به آن نقطه، مشکلتر از رسیدن ما از آن نقطه به این جاست؟ نه، به نظر من خیلی آسانتر است. از آن جا به این جا رسیدن، یعنی تبدیل شدن قلعهی امن استکبار جهانی به سنگر مستحکم ضد آن - که امروز بحمداللَّه ایران، آن گونه است و خواهد بود - به مراتب طولانیتر و دشوارتر و طی نشدنیتر از آن راهی است که ما امروز میخواهیم به آن نقطهی مطلوب - یعنی یک کشور آباد آزاد عادلانهی مرتب خوب اسلامیِ پُرتپش پُرحرکتِ آبرومند و عزیز - برسیم. این راه، خیلی نزدیکتر و رفتنیتر و شدنیتر و ابزارش در اختیارتر از آن راه است. ما میتوانیم این راه را برویم؛ اما شرطش «ان تقوموا للَّه»(6) است.
ما هم بلد نبودیم. ما مردم چیزی نمیدانستیم. باید اعتراف کنیم که آن مرد الهی به ما قیامِللَّه را یاد داد و آن جا که لازم بود برای خدا قیام کنیم، دست ما را گرفت و بلندمان کرد. خدا به او این قدرت را داده بود. سخن من این است که از حالا به بعد هم باید قیامللَّه باشد و باید برای خدا کار کنیم و برای او حرف بزنیم و اقدام و انتقاد و تعریف و دشمنی و دوستی و سکوت کنیم و برای خدا بنویسیم. واقعاً آن چیزهایی را که در انگیزهی خدایی داخل میشود، کنار بگذارید؛ چون ما را فریب میدهد. امروز، روزی نیست که ما دیگر در مقابل نفس خودمان فریب بخوریم.
اگر این قیام للَّه نشد، حداکثر این است که به سمت یک وضعیت معمولی در دنیا کشیده خواهیم شد که این برای ما هیچ جاذبهیی ندارد. شما فرض کنید ما مثل کشور ژاپن شویم - دیگر از آن بالاتر که نمیشود - یا مثل یک درجه پایینتر از آن شویم؛ با این همه، وقتی قیامللَّه نباشد، این مجموعه جاذبهیی ندارد. وقتی معنویت نباشد، وقتی کار برای خدا نباشد، وقتی تشکیل جامعهی نمونهی انسانی هدف نباشد، اصولاً تلاش و زحمت وجهی ندارد.
باید برای خدا حرکت کرد و در چارچوب اهداف الهی تلاش نمود. «وفی ذلک فلیتنافس المتنافسون»(7). آدم بایستی تلاش کند، زحمت بکشد، کار بکند؛ والّا وجود او بیفایده است. این همه کشور در دنیا هست، بعضی آباد، بعضی ویران؛ اما آنچه که ما دنبالش هستیم، تحقق ارزشها و اهداف الهی است. ارزشهای عمدهیی برای ما وجود دارد که باید دنبال آنها باشیم. باید آرمانها و اهداف انقلاب را با قیامِللَّه تأمین کنیم.
ارزشهایی که ما در انقلاب برای آنها میخواهیم تلاش کنیم و کارمان برای آنهاست، دو مبنا و پایه دارد: مکتب و مردم. مکتب بدون مردم متصوّر نیست؛ چون مکتب ما مکتبی نیست که از مردم جدا بشود. اصلاً این یک فریب است که ما بیاییم اسلام را از نفع و خیل مردم جدا کنیم و بگوییم مردم و سرنوشت آنها را رها کنید و به دین و خدا و اسلام بچسبید! این، همان اسلامِ تحریف شده است. این، همان چیزی است که امام(ره) از اول شروع مبارزه با آن جنگید. بسیاری از آدمهای خوب و عالِم، حرف امام را در این راه فهمیدند و البته بعضی از متحجّران و نادانها هم تا آخر نفهمیدند و هنوز هم بعضی این حقیقت را نمیفهمند. تفکر اسلامی، از خیل مردم و برای مردم بودن جدا نیست. هر چیزی که شما دیدید به نظرتان اسلامی است، اما از صلاح مردم مجرد است، بدانید در شناخت و فهم این که آن اسلام است، اشتباه میکنید یا در فهم خود آن شیئ محققاً اشتباهی وجود دارد. پس، پایهی ارزشهای اسلامی و انقلاب ما، بر دوپایهی مکتبی و مردمی است.
من در اینجا چند ارزش را که جزو ارزشهای اصلی ما هستند، مطرح میکنم که باید تمام تلاشمان بر اساس اینها باشد؛ در محیط سیاست داخلی، یکی از چیزهایی که لازم است، «عدالت اجتماعی» است. بدون تأمین عدالت اجتماعی، جامعهی ما اسلامی نخواهد بود. اگر کسی تصور کند که ممکن است دین الهی و واقعی - نه فقط دین اسلام - تحقق پیدا کند، ولی در آن عدل اجتماعی به معنای صحیح و وسیع آن تحقق پیدا نکرده باشد، باید بداند که اشتباه میکند. هدف پیامبران، اقامهی قسط است: «لیقوم النّاس بالقسط»(8). اصلاً پیامبران آمدند تا اقامهی قسط کنند. البته، اقامهی قسط یک منزل در راه است و هدف نهایی نیست؛ لیکن آنها که آمدند، کار اولشان این است که اقامهی قسط کنند و مردم را از شر ظلم و جور طاغیان و ظالمان نجات دهند. هدف حکومت ولیّعصر (عجّلاللَّهتعالیفرجهالشّریف) در آخر زمان هم باز همین عدل است.
وقتی شما روایات مربوط به امام زمان(عج) و همچنین دعاها و زیارتهای مربوط به ایشان را میخوانید، میبینید که روی چه چیزی تکیه میشود: «وانت الّذی تملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا». کلمهی «بعد» در یکی دو دعا بیشتر نیست. من یک وقت در نماز جمعه گفتم که «تملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا» را در جایی پیدا نکردم. گفتم: به جز دو جا، در روایات «کما ملئت ظلما و جورا» آمده است. یکی از آن دوجا زیارت غیرمعتبری است و دیگری که زیارت نسبتاً خوبی است، سند درستی ندارد. «سلاماللَّهالکاملالتّام»، آنجا هم «بعد ما ملئت ظلما و جورا» است. در همهی این روایات و دعاها، مسألهی آمدن امام زمان(عج) معلل به این شده که آن بزرگوار بیاید و در دنیا قسط و عدل بیاورد. اصلاً مشکل دنیا در این است که قسط و عدل نیست. مشکل دنیا روزبهروز هم زیادتر میشود.
هماکنون تحولاتی در اوضاع جهان به چشم میخورد که البته نمیدانیم در آینده چه خواهد شد. هنوز تکلیف دنیا و قطببندیهای آن معلوم نیست. اقتدار شرق و غربی که با همدیگر موازنه و رقابت و مسابقه داشتند، شکسته شد و دیگر مثل گذشته، شرق در مقابل غرب نیست. وقتی شرق نیست، غرب هم دیگر به آن معنا وجود ندارد. الان هیچ معلوم نیست که دنیا دست چه کسی است. البته امریکاییها رو به تقویت هرچه بیشتر خودشان هستند و اروپا هم برای خودش فکری میکند؛ اگر چه امروز برای اروپا، فکر کردن سختتر از پارسال است.
پارسال مثل همین روزها، اروپا در فکر اروپای متحد 1992 بود؛ ولی امروز دیگر این حرف خیلی معنا ندارد. تمام این تحولات عظیم، در کمتر از یک سال اتفاق افتاد. مقداری از قوام این اروپای متحد، به وجود آنچنان بلوک شرقی و آنچنان امریکایی بود. امروز دیگر آن قوام هم نیست و دنیا، دنیایی است که هنوز از لحاظ قطببندی و مرجع سیاسی وضع روشنی ندارد؛ لیکن در بین همهی این جنجالها، ما شعلههای ظلم و جور و نظام ظالمانه و استکبار را مشاهده میکنیم که روزبهروز مشتعلتر میشود: «کما ملئت ظلما و جورا». الان دنیا از ظلم و جور پُرشده و واقعاً ملتها پناهی ندارند. اگر ما خودمان را در سایهی اسلام حفظ کنیم، میتوانیم پناه ملتها باشیم. بنابراین، هدف بزرگ پیامبران و هدف قیام ولیّعصر(عجّلاللَّهتعالی فرجهالشّریف) تأمین عدالت اجتماعی است. اولین ارزش در نظام ما از لحاظ عملی، باید تأمین عدالت اجتماعی باشد. این مهم باید در تمام برنامهریزیها و عملها و امثال آن، مورد توجه قرار گیرد.
کار دیگری که باید انجام دهیم، این است که صحنهی جامعه را از سه دشمن بزرگ، یعنی فقر و ناامنی و بیسوادی پاک کنیم. هر جامعهی عقب افتادهیی، سه دشمن اساسی دارد که باید آن را از جامعه، ما برطرف کنیم. باید برای رفع آن، برنامهریزی و کار و تلاش بشود. ناامنی در یک کشور - چه ناامنی قضایی و چه ناامنی شغلی و مدنی - برخلاف توصیهی اسلام است و یک ضد ارزش میباشد. باید برای تأمین آن کار شود. بیسوادی و فقر هم همینگونه است.
مبارزه با فقر، غیر از تأمین عدالت اجتماعی است. نباید این دو را یکسان تلقی کرد. عدالت اجتماعی، یعنی استقرار عدل در جامعه و از بین رفتن هرگونه تبعیض، یک ارزش بالاتر و یک مسألهی دیگر است. البته این را هم بگویم که از بین بردن آن سه دشمن و یا تأمین عدالت اجتماعی، همه در محور تعالیم اسلام است.
خیلیها در دنیا خواستند فقر را ریشهکن بکنند اما از چه طریقی استفاده کردند؟ همهی حرف سر این طریقهاست. مثلاً از همین روش سوسیالیسم استفاده کردند، ولی دیدید که این روش غلط از آب درآمد. آنهایی که از اول روش سوسیالیسم را اختراع کردند، شاید - و یا حتماً - قصد سویی نداشتند؛ بلکه فکر میکردند کار و راه آنها درست است. گفتند بیاییم همهی سرمایهها را از مردم بگیریم و به دست دولتی که منابع را عادلانه تقسیم میکند، بدهیم تا سرمایهداری برافتد. آنها غافل بودند که دولت هم متشکل از یک عده انسان است که آنها هم مثل همان سرمایهدارها، همان احساسات را دارند. بعد از مدتی، حتّی به چیزی پُرضررتر و بیکارهتر از آن سرمایهدارها تبدیل شدند.
ملاحظه کردید که این وضعیتِ کشورهای اروپای شرقی است. آن رهبر کشور سوسیالیستی که شعارهای داغ میداد، دخترش برای وزن کردن غذای سگش، از ترازوی طلایی استفاده میکرده است!! به میزان راست و دروغش کاری نداریم. به هر حال، این حرفها و اظهارات، نشان از واقعیت دارد. کدام سرمایهداری در دنیا، از این بدتر و لجنتر کار میکند؟! سوسیالیسم، اینگونه است. ما فقط از راه تعالیم اسلام میتوانیم فقر را برطرف کنیم، عدالت اجتماعی را مستقر کنیم، امنیت را ایجاد کنیم و بیسوادی را ریشهکن نماییم. بدون اسلام نمیتوانیم به این اهداف برسیم و مقاصدمان برآورده نخواهد شد.
یکی دیگر از ارزشها این است که سیاست خارجی ما به سه اصل عزت و حکمت و رعایت تقیه - در آن مواردی که باید تقیه کرد - متکی باشد.
معنای عزت این است که جامعه و نظام اسلامی، در هیچیک از برخوردهای بینالمللی خود، نباید طوری حرکت کند که منتهی به ذلیل شدن اسلام و مسلمین شود. البته، ذلیل شدن غیر از ضعیف بودن است. ممکن است کسی ضعیف باشد، اما ذلیل نباشد. بین این دو تفاوت است. کارآمدان این کارها، میتوانند خوب بفهمند.
حکمت، یعنی نظام اسلامی حکیمانه کار کند و از روی احساسات و بیتوجه به منافع و شرایط لازم و بهرههایی که ما باید از رابطه با دنیا بگیریم، حرکت نکند. دید باید کاملاً حکیمانه و پخته باشد. ای بسا ما با یک دشمن که در نهایت هم برخورد داریم، الان بایستی بنشینیم با او طرح دوستی بریزیم. این، حکمت است. خیال نکنید اینها از اسلام نیست؛ نخیر، آن جایی که جایش باشد، از اسلام است؛ کما این که رسولاکرم(ص) با خیلیها - از جمله با یهود اطراف مدینه - مذاکره کرد. از آن سه طایفه، با یک طایفه جنگید و دو طایفهی دیگر را نفی بلد کرد: «هوالّذی اخرج الّذین کفروا من اهل الکتاب من دیارهم لاوّلالحشر ماظننتم ان یخرجوا و ظنّوا انّهم مانعتهم حصونهم من اللَّه فاتاهم اللَّه من حیث لم یحتسبوا و قذف فی قلوبهم الرّعب یخربون بیوتهم بایدیهم وایدی المؤمنین فاعتبروا یا اولی الابصار»(9). خود شما مسلمانها هم خیال نمیکردید که بناست اینها روزی از اینجا بروند؛ اما رفتند. بنا شد که خدای متعال اینها را اخراج کند و دیدید که اخراج کرد.
پیامبر اکرم(ص) در حدیبیه با کفار قریش قرارداد بستند. حتّی با بعضی از کفار، قرارهای بلند مدت داشتند. یعنی هیچ انگیزهی دعوایی در کار نبود. این موضوع، در خود قرآن هم مشخص است: «لاینهاکم اللَّه عن الّذین لم یقاتلوکم فیالدّین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم»(10). آن کفاری که با شما مسأله و دعوا و سابقهی سویی ندارند و به شما ظلم نکردند و اخراجتان نکردند، شما میتوانید با آنها ارتباطات حسنه داشته باشید. بنابراین، وقتی از حکمت صحبت میکنیم، یعنی رعایت مصلحت جمهوری اسلامی و ملاحظهی تمام استفادههایی که این نظام میتواند از ارتباط با آن دولتها ببرد. باید بر این اساس حرکت کنیم.
وقتی از تقیه صحبت میکنیم، ممکن است بگویید تقیه متعلق به آن زمانی بود که دولت مسلطی بر سرکار بود و ما هم مخفی بودیم و از ترس او چیزی نمیگفتیم. نه، همانوقت هم تقیه مسألهی ترس نبود. «التّقیّة ترس المؤمن»(11): تقیه سپر مؤمن است. سپر را کجا به کار میبرند؟ سپر در میدان جنگ مورد استفاده قرار میگیرد و به هنگام درگیری به کار میآید. پس، تقیه در زمینهی درگیری است؛ چون تُرس و حرز و سنگر و سپر است.
همان وقت هم اینگونه بود. وقتی تقیه میکردیم، معنایش این بود که ضربهی شمشیر را بر پیکر نحس دشمن وارد میکردیم؛ اما طوری که او نه شمشیر و نه دستی که شمشیر را گرفته و نه بلند کردن و نه فرود آمدن آنرا ببیند و بفهمد، بلکه فقط دردش را احساس کند. تقیه، این بود. آنهایی که در آن روز تقیه میکردند، همینطور تقیه میکردند. آنها مخفیانه و دور از چشم دشمن، در خانههای پنهان، با هزار ملاحظه و مراقبت، مثلاً اعلامیه تنظیم میکردند که وقتی پخش میشد، بکلی آبروی نظام را میبرد. این کار، مثل ضربهی شمشیر بود که وقتی بلند میشد، بر کمر و فرق دشمن میخورد. بنابراین، تقیه میکردیم؛ یعنی نمیگذاشتیم که دشمن بفهمد چهکاری انجام میگیرد. تقیه سپر بود و تقیهکننده پشت سپر مخفی میشد. معنای تقیه ایناست. الان هم همین معنا را میدهد.
در حال حاضر، استکبار جهانی دارای قدرتی است و شما هم مقاصدی دارید و میخواهید کارهایی انجام دهید. هیچ لزومی ندارد که هرکسی دایم از تریبونها اعلام کند و مسابقه بگذارد که فلان کار را میخواهیم بکنیم و بعد هم نکند!
یکی از رهبران مسلمانِ پختهی واردی که من در طول مدت کارهای سیاسی دیدم، «سکوتره» بود. او آدم بسیار وارد و پخته و مطلعی بود. در چند سفری که به تهران آمده بود و ملاقاتهای متعددی که با او داشتم، خیلی شیفتهی انقلاب بود. او گرچه ضعیف بود و نتوانسته بود راه خودش را برود و «گینه کوناکری» را آنطور که ایدهاش بود و دوست میداشت، درست کند و بسازد و گرچه استکبار کَت بند و از طرق مختلف محاصرهاش کرده بود، ولی انسان موفق و سالمی بود و درست میفهمید. او این انقلاب را خیلی دوست میداشت و حقیقتاً از ته دل به امام ارادت داشت.
در ملاقاتهایی که با او داشتم، حرفهایی از او شنیدم که خیلی درست بود. البته ما از خیلیها حرف شنیدیم، ولی این با آنها متفاوت بود. اینگونه تصور نشود که او برای خوشآمد ما حرفی گفته و ما هم باورمان آمدهاست. نه، من در این دهساله با افراد زیادی نشستم و برخاستم و حرف زدم و شنیدم. بعضیها حرف میزنند، ولی از زبانشان تجاوز نمیکند؛ اما بعضیها اینطور نیستند. این حقیقت قابل تشخیص است. بنابراین، او راست میگفت.
یک وقت به من گفت: «فقط شما یک عیب دارید و آن این است که دایماً همهی کارها را میگویید و مطرح میکنید. همهی کارها که گفتن ندارد. چرا میگویید؟ میگویید که چه بشود؟». شاید من در سال اول ریاست جمهوری که این حرف را از او شنیدم، اصلاً از ته دل قبول نکردم. با خودم میگفتم که این دنیا، دنیایی نیست که او خیال کند ما اگر چیزی را گفتیم، دنیا میفهمد و اگر نگفتیم، نمیفهمد و گفتنِ ما مشکلی بهوجود آورد. بعداً تجربهها به من نشان داد که او پخته بوده و میفهمیده است.
من حالا عقیدهام همین است. بعضی از برادران، در جاهایی خیال میکنند فقط خودشان هستند و به همین خاطر، مطالب و اهداف و آرزوهایی را به زبان میآورند و میگویند که دشمن از آن سوء استفاده میکند. ما از اینگونه حرفها داشتیم. شما باید مراقب باشید که بهانه به دست دشمن ندهید. الان دنیا، دنیای مهمی است. در این خصوص، وزارت خارجه و کسانی که با سیاست خارجی سروکار دارند و مجلس و بقیهی اجزای دولت و بعضی از ائمهی جمعه، در درجهی اول اهمیت قرار دارند. پس، مسألهی «تقیه» بسیار مهم است که باید در کار سیاست خارجی به آن توجه کنیم.
یکی دیگر از آن آرمانها، استقلال همه جانبه است. ما باید به ملتها نشان بدهیم و بگوییم که میتوانیم در راه استقلال حرکت کنیم و استقلال همه جانبه داشته باشیم. این، یکی از کارهای واجب و لازم است.
نکتهی بعدی، حکومت صالحان است. برادران عزیز! اگر ما شخصاً خودمان صالح باشیم و حکومت نیز صالح باشد، میتوانیم صلاح را در همه جای دنیا و پیش از همه در کشور خودمان گسترش بدهیم؛ ولی اگر ما صالح نبودیم، هیچ اتفاق مثبتی در جهت اهداف به وقوع نخواهد پیوست. هرکس هم که تلاش کند، بیخود تلاش کرده است. بنابراین، باید من و شما خوب باشیم. خوب بودن هم یک معنای پیچیدهیی ندارد. یعنی باید متدین و با تقوا باشیم و دروغ نگوییم و غیبت نکنیم و به مال دنیا حرص نزنیم و اهل تجمل و تشریفات و اسراف و بدخواهی نباشیم و ادعاهای دروغ نکنیم.
شخص امام(ره) انسان خوبی بود. خوبیِ او توانست تمام قلمرو حضور او را خوب و متلألی بکند. وقتی کسی خوب است، حول و حوش او هم تحت تأثیر قرار میگیرد و خانه و دوستان و کشور و دنیای خودش را خوب میکند. امام(ره) مثل چراغی بود که همه جا را منوّر میکرد؛ چون خودش منوّر بود. حتّی دشمنان امام، شخص او را از لحاظ زهد و پارسایی و بیطمعی و بیاعتنایی به دنیا و راستگو بودن در ادعاها، قبول داشتند.
شاید درست باشد که ما خطاب امیرالمؤمنین(علیهالصّلاةوالسّلام) به عثمان بن حنیف را - که یک وقت هم امام(ره) به آن اشاره کردند - به خودمان بگوییم. «الا وانّکم لاتقدرون علی ذلک»(12): شما نمیتوانید آنگونه خوب باشید، ما هم نمیتوانیم آنطور خوب باشیم. بعد میفرماید: «ولکن اعینونی بورع و اجتهاد»(13). ورع داشته باشید، از لغزشگاهها بپرهیزید و تلاش و اجتهاد کنید. این اجتهاد، با کمک خدا همراه خواهد شد. برادران! بدون اجتهاد و تلاش، آدم خوب نمیشود. ای کاش میتوانستیم این حرفها را از امام(ره) بشنویم. حالا من باید این حرفها را بگویم که خودم از همه ناقصترم و به شنیدن این تذکرات از همه محتاجترم؛ اما چه کنم که وظیفهی من این است این مطالب را به برادران بگویم.
ما باید عفت داشته باشیم، عفیف باشیم و به لجن بودن طبیعت بشری خودمان واقف باشیم. برادران! این طبیعت خیلی خطرناک است. بشر اینطوری است، بشر لغزش دارد. برای این که آدم خودش را از لغزش نگهدارد، راه این است که لب پرتگاه نرود. شما که سرگیجهداری، چرا لب پشتبام میروی؟ شما که لرزش زانوداری، چرا آن جا میروی که انسان ممکن است با مغز به زمین بخورد و نابود شود؟ به لغزشگاههای مالی و قدرتی و دیگر لغزشگاههای گوناگون نزدیک نشوید. نمیخواهم در اینجا لغزشگاههای متعدد را یکییکی اسم بیاورم. انواع و اقسام لغزشگاهها و لجنگاهها هست. حواستان را جمع کنید و مواظب باشید.
ما باید صالح بشویم. حکومت، دست من و شما و همه است. همه، بخشی از حکومتند. اگر صالح شدیم، آن وقت سرنوشتی که خدا برای صالحان معین کرده است، متعلق به ما خواهد بود. «ولکن اعینونی بورع و اجتهاد وعفة و سداد»(14). مواظب خودتان باشید و ورع پیشه کنید. برادران! اگر این مصونیت نباشد، ما خود به دشمن خویش و دشمن نظام تبدیل میشویم. در حال حاضر که ما به دنبال دشمنهای داخلی و خارجی نظام - از امریکای خونخوار و جنایتکار گرفته تا گروهکها و منافقین - میگردیم تا با آنها مقابله کنیم، مواظب باشیم همان جایی که من و شما ایستادهایم، دشمن نظام در آنجا نایستاده باشد. من و شما که عمری را سپری کردیم تا در راه خدا کار کنیم و امید و آرزو داشتیم در راه او کشته بشویم و از بین برویم، ممکن است خدای نکرده به دشمن این راه تبدیل شویم. اگر ما مواظب خودمان نشدیم، این احتمال حتمی خواهد شد.
نکتهی بعدی دربارهی جزییات برنامهی اول توسعه است که جناب آقای رئیس جمهور محترم و عزیزمان مطالبی را گفتند و باز هم انشاءاللَّه خواهند گفت و دیگران هم گفتهاند و خود شما کاملاً به آن واردید. من فقط میخواهم بگویم که طراحی و اتقان و سرعت دادن به برنامه و پیروی از آن، باید ارزش بشود. اگر روزی کسی خود را مأمور میدانست که به اجتهاد خودش عمل کند، این دیگر بایستی تمام بشود و از بین برود. اجتهاد و تشخیص و فهم شخصی، باید در چارچوب برنامه - و نه بیرون از برنامه - باشد. این کار باید یک ارزش تلقی بشود و تخلف از برنامه، ضد ارزش محسوب گردد. اگر برنامه نقص دارد، کاملش کنید؛ اما وقتی برنامه وجود دارد، باید همه به عنوان چارچوب کار بپذیرند. تمام دستگاههای دولتی و مجلس و قضایی و نظامی، باید این کار برایشان ارزش باشد و مسابقه برای اینکه بخشهای گوناگون برنامه، حتّی زودتر از زمان پیشبینی شده تحقق پیدا کند، راه بیفتد. یکی از خصوصیات برنامه، «زمان» است که باید در وقت یا زودتر از وقت، تحقق پیدا کند. البته حرفها زیاد است و به قول شاعر:
گر بگویم شرح این معنا تمام
یک قیامت بگذرد وین ناتمام
امیدواریم هر کداممان در هرجایی که قرار داریم، انشاءاللَّه بتوانیم وظیفهی خودمان را بفهمیم. الان هم در آستانهی دههی فجریم که همین مناسبت و میمنت، برای جلسهی ما کافی است. انشاءاللَّه این دهه را هرچه بهتر برگزار کنیم و آقایان هرجا که تشریف دارند وهرجا که میروند، مردم را به حضور در مراسم دههی فجر - بخصوص روز 22 بهمن که روز اجتماع و راهپیمایی عمومی است - تشویق کنند؛ چون امسال دشمن ما را نگاه میکند و خیلی از کارها و گفتار ما زیر چشم اوست.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) سبأ: 46
2) بحارالانوار، ج 72 ، ص 38
3) سبأ: 46
4) 1و2. سبأ: 46
5)
6) سبأ: 46
7) مطففین: 26
8) حدید: 25
9) حشر: 2
10) ممتحنه: 8
11) الاصولمنالکافی، ج 2 ، ص 221
12) 1و2. نهجالبلاغه، نامهی 45
13)
14) نهجالبلاغه، نامهی 45