بیانات در دیدار رئیس جمهوری و اعضای هیأت دولت‌

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

در ابتدا به همه شما خوشامد عرض میکنم و از خدای متعال متضرّعانه و مبتهلانه، مکرّر درخواست کرده‌ام و میکنم که به شما کمک کند. بدون کمک الهی نمیشود وظایف سنگینی را که امروز بر دوش مدیران ارشد نظام - از قبیل شما - قرار دارد، انجام داد. ان‌شاءاللَّه مشمول ادعیه زاکیه حضرت بقیةاللَّه ارواحنافداه هم باشید و روزبه‌روز رابطه قلبی شما با آن بزرگوار تقویت شود و از آن حضرت فیض بگیرید. همچنین نام و یاد شهید رجایی و شهید باهنر و خاطره ماندگار آنها را تجلیل و تکریم میکنم. حضور و شاهد بودن اینها - به معنای حقیقیِ کلمه - در جوّ ذهنیِ دولت و مسؤولان محسوس است. اگرچه بعضی حضور اینها را حتّی در ذهنیّتهای امروز نمی‌پسندند، اما خوشبختانه وجود دارد و وعده الهی است. «احیاء عند ربّهم»؛ (۱) اینها به معنای حقیقیِ کلمه زنده‌اند و ما امتداد حضورشان را در همین مطالبی که آقای رئیس جمهور بیان کردند و در بسیاری از گفته‌های دوستانِ مسؤول مشاهده میکنیم. همچنین از شهید عراقی - آن مرد پاکباز - تجلیل کنیم که مثل دیروز به شهادت رسید. همیشه سنّت بر این بود که یاد آن شهید عزیز هم زنده نگه‌داشته شود.

من هم به نوبه خود لازم میدانم از دوستانی که در دولت بودند و همکاری طولانیِ چهار ساله و بیشتر داشتند، تشکّر کنم. از جناب آقای دکتر حبیبی صمیمانه تشکّر میکنم. یکی از محسّنات کار آقای حبیبی این است که کار پُرحجم و پُرمنفعت ایشان هیچ‌گونه تظاهری ندارد؛ یعنی آدم مغرض میتواند آن را نبیند؛ اگرچه آدم منصف حضور و سود آن کار را در طول عمر این دو دولت - به مدت دوازده سال - مشاهده میکند و من جزو کسانی هستم که این تأثیر مفید را مشاهده کردم. ان‌شاءاللَّه اجرتان را از خدا میگیرید. از این‌که ندانند و نفهمند و انکار کنند، در ذهنتان برنیاشوبید؛ زیرا هرچه چشم و دل بیگانه‌ها به حریم کارِ مخلصانه انسان وارد نشود، انسان بیشتر باید آن را مغتنم بشمارد. همچنین از بقیه دوستانمان، جناب آقای مظفّر - برادر بسیار خوب، ارزشی و ارزشمند - جناب آقای کمالی، جناب آقای دکتر فرهادی و جناب آقای دکتر نمازی - همکار قدیمی ما از اوّلِ انقلاب - تشکّر میکنم. همان‌طور که آقای رئیس جمهور فرمودند، واقعاً این تعریفها بجا بود.

همچنین طلب رحمت و مغفرت و رضای الهی میکنم برای مرحوم دکتر دادمان، وزیر بانشاط و پُرهمّت و بااراده‌مان که متأسّفانه نتوانستیم از ظرفیتهای پُرارزش وجود او استفاده کنیم و کارهایش نیمه‌کاره ماند. البته از آقای خُرّم هم همان انتظارات و نسبت به ایشان همان دید را داریم. من آقای خُرّم را هم میشناسم. بیش از دیدار و ملاقات، من از سوابق و دوره دانشجوییشان خبرهایی دارم و میدانم که ایشان هم عنصر مؤمن و ارزشی و غیور در کار هستند. ان‌شاءاللَّه آن رشته ادامه پیدا خواهد کرد.

امسال را سال رفتار علوی نامگذاری کردیم. چه کسی باید رفتار علوی داشته باشد؟ در درجه اوّل، من و شما؛ چون ما رفتار علوی را در دوران حاکمیت آن حضرت مورد توجّه قرار دادیم، نه در داخل خانه یا در مزرعه که چاه میکَند. پس ما مخاطبان اصلی هستیم. کار خوبی که روابط عمومی دولت کرد، این بود که امسال همه روزهای هفته دولت را به نام امیرالمؤمنین گذاشت. کار بسیار درست و منطقیای بود. امسال، سال رفتار علوی است و مسؤولیتهای ما هم سنگین است. مسؤولیت بنده که روشن است چقدر سنگین است؛ مسؤولیت شما آقایان وزرا و معاونان رئیس جمهور هم بسیار سنگین است. اگر کار شما قوی باشد، مملکت را پیش خواهد برد و مردم را نسبت به نظام خوشبین خواهد کرد؛ اما اگر کار شما خدای نکرده ضعیف یا معیوب باشد، برای مردم دردسر و مشکل ایجاد خواهد کرد و آنها را به نظام بدبین میکند. بنابراین بیش از آنچه که یک وزیر یا حتّی مجموعه هیأت وزیران، مورد محاکمه و مطالبه مردم قرار گیرد، اصل نظام به چالش کشیده میشود و مثلاً میگویند چرا وضع ترافیک، امنیّت و اقتصاد نظام این‌گونه است؛ نمیگویند چرا هیأت وزیران این‌طوری است. میبینید که در تبلیغات دنیا هم بخصوص روی این نکته تکیه میشود. بنابراین تأثیر ضمنی آن همین است.

امروز برای شما فرصتی پیش آمده است؛ هم این فرصت برای شما به عنوان وزیر پیش آمده، هم این فرصت برای نظام به عنوان یک تغییر و تبدیلِ هیجان‌انگیز و شوق‌انگیز پیش آمده است. تغییر دولت، یکی از حوادث سیاسی جامعه است که باهیجان و شوق و امید همراه است و مقطع مغتنمی است و مردم از این‌که میبینند جماعت جدیدی، روز جدیدی و نفس جدیدی وارد میدان شده است، احساس امیدواری میکنند. باید از این حالت روانی حدّاکثر استفاده را کرد.

خوشبختانه دولت در موسم قانونی خود تشکیل شد و من لازم میدانم از مجلس شورای اسلامی تشکّر کنم. مجلس که به همه‌ی وزرا رأی موافق داد، واقعاً به کشور خدمت کرد. اگر خدای نکرده آن‌طور میشد که بعضی اشخاص پیش‌بینی میکردند و میگفتند چند نفر از وزرای پیشنهادی رأی نمی‌آورند، شما بدانید ما نمیتوانستیم امروز کار خود را شروع کنیم. امروز شما راحت میتوانید کارتان را شروع کنید. این کمک مجلس بود و بنده، هم از آنها متشکّرم؛ هم آنها را به‌خاطر کاری که انجام دادند، دعا کردم.

الان ما باید چه کار کنیم؟ من عرض میکنم که دولتهای گذشته و وزرایی که قبل از شما بودند، نقاط قوّت و ضعفی داشتند. نقاط قوّت و ضعف آنها را به‌درستی پیدا کنید و بنا را بر افزودن بر قوّتها و کاستن از ضعفها بگذارید؛ به شرطی که در شناخت نقاط قوّت و ضعف، اشتباه پیش نیاید. من باز به برخی از امواج تبلیغاتیِ فرهنگیِ مصنوعی و عمدتاً وارداتی اشاره میکنم که سعی میکنند برخی از نقاط قوّت دولتهای قبلی را نقاط ضعف وانمود کنند. اگر ما در دوره جنگ یا در دوره مرحوم شهید رجایی در زمینه‌های اقتصادی، فلان تصمیمها را گرفتیم و در زمینه‌های امنیتی فلان کارها را کردیم که نیاز کشور بود، امروز بعضی سعی میکنند اینها را به عنوان یک نقطه ضعف معرفی کنند. اگر ما در آن زمان وزرایی داشتیم که بعد از آن که دوره وزارتشان تمام شد، وقتی میخواستند روز جمعه به نماز بروند، همراه با زنشان سوار موتورسیکلت شدند و به نماز جمعه رفتند، این نقطه قوّت است؛ اینها جزو افتخارات ماست؛ اینها تابلوست و باید بماند. اگر ما وزرایی داشتیم که مقیّد بودند در نماز جمعه شرکت کنند و در میان مردم بنشینند و حرف آنها را بشنوند، اینها نقطه قوّت است. مرحوم شهید کلانتری به من گفت در نماز جمعه نشسته بودم، یک نفر به من رو کرد و گفت ببین چقدر زمانه عوض شده است. گفتم چطور؟ آن شخص به کسی که در صفِ جلو نشسته بود، اشاره کرد و گفت: او وزیر است. مرحوم شهید کلانتری میگفت به صف جلو نگاه کردم، دیدم عباسپور - وزیر نیرو - است. به او گفتم پس من یک چیز عجیبتر به تو بگویم؛ من هم وزیرم! خدا شهید کلانتری را رحمت کند. آنهایی که او را دیده بودند و میشناختند، میدانند که آدم بسیار پُرتحرک، پُرخون، پُرعزم و خیلی به دردبخوری بود. او هم واقعاً از جمله کسانی بود که از دستمان رفت.

اگر وزرا به مناطق محروم سرکشی میکردند، اگر در کارتابلها غرق نمیشدند و به میان مردم میآمدند، اینها نقاط قوّت بوده است. نقاط ضعف هم وجود داشته است. اگر ما انضباط اداریِ کم و کاربلدیِ اندک و تجربه ناچیزی داشتیم، اینها نقاط ضعف است؛ باید اینها را برطرف کنیم. نباید در شناخت نقاط قوّت و ضعف اشتباه کنیم. اگر آن زمان وزیری مثلاً به خودش حق میداده که در زمینه کارهای مالی برخلاف قانون عمل کند، به خیال این‌که دوران انقلاب است، کارش نقطه ضعف محسوب میشده است. اوایل انقلاب وزیری به من گفت من فلان چیز را از فلان جا میآورم؛ اما اگر اجازه ندهند، دیوار را سوراخ میکنم و آن را میآورم! البته آن روز شاید کسی او را به خاطر آن کار مذمّت نمیکرد؛ اما این نقطه ضعف است. نقاط ضعف را کم کنیم، نقاط قوّت را اضافه کنیم و در شناخت نقاط قوّت و ضعف، اشتباه نکنیم.

دولت باید دولت کریمه باشد. معنای «اللّهم انّا نرغب الیک فی دولة کریمة» (۲) این است که پروردگارا! ما دستهای خود را بلند و دلهایمان را به سوی تو عرضه میکنیم و از تو دولت کریمه را میخواهیم. این دولت کریمه شرایطی دارد. البته ما از اوّلِ انقلاب تا کنون همواره خواسته‌ایم دولتها را دولت کریمه بنامیم. یکی از آرزوهای ما این است و بنده آن را دوست میدارم. شما هم دولت عزیز و دولت انقلابید؛ اما حقیقت قضیه این است که دولت کریمه شرایطی دارد. دولت کریمه، دولتی است که عزیز و سربلند و دارای اعتقاد راسخ به آن راهی است که قانون اساسی و وظایف و سیاستهای نظام در مقابل او گذاشته است. نفوذناپذیر است و متاع خودش را به‌خاطر سبک کردن دیگران سبک نمیبیند؛ همان نکته‌ای که امام صادق - قریب به این مضمون - به شیعه خود فرمودند که اگر گوهری در دست تو باشد و همه‌ی دنیا بگویند این خزف است، آیا عقیده‌ی تو برمیگردد و احساس حقارت میکنی؟ گفت نه؛ گفتند پس گوهرت را نگه‌دار.

دولت کریمه دارای پیام است و برای دنیا حرف نو دارد. ما این حرف نو را داریم. امروز مردم‌سالاری دینیای که ما در کشور خود مطرح میکنیم، یک حرف نو است؛ نه فقط به خاطر این‌که ما شاخه‌ای از مردم‌سالاری را ارائه میدهیم؛ نخیر، ما در واقع در مردم‌سالاریهای دنیا شبهه میکنیم. من حقیقتاً در مردم‌سالاریهای دنیا خدشه دارم؛ برای خاطر این‌که انتخابات و گزینشها در دنیا تحت تأثیر عوامل تبلیغاتیای است که یکسره دست سرمایه‌دارهاست. چه کسی است که از تأثیر عوامل ارتباطاتی امروز یکسره غافل باشد؟ میگویند روزنامه‌ها در امریکا یا در انگلیس آزاد است. من سؤال میکنم کدام روزنامه متعلّق به قشرهای متوسط و پایین مردم است تا آدم از آزادی روزنامه، آزادی آن قشر را کشف کند؟ روزنامه‌ها متعلّق به چه کسانی است؟ کارتلها و تراستهای بزرگ و سرمایه‌دارها. بله، روزنامه‌ها آزادند؛ یعنی آنها آزادند که هرچه میخواهند، بگویند. آنها برخلاف مصلحت خودشان حرفی نمیزنند. این مربوط به آنهاست که مظهر و مادر و آورنده دمکراسیاند و به آن افتخار هم میکنند. شما ملاحظه کنید، دولتهایی هستند که از آنها دمکراسی را گرفتند. مثلاً در میان همسایه‌های ما - من نمیخواهم اسم بیاورم - دولتهایی هستند که عنوان دمکراسی را با خود دارند، اما در حقیقت، حاکمیت با نظامیان است. یک وقت کسی وسط میدان می‌آید و بدون این‌که اعتنایی بکند که انتخاباتی وجود دارد، همه را کنار میزند و بر سرِ کار می‌آید و میشود حاکمیت نظامی! یا حاکمیت انحصاری احزاب است و کسی جرأت ندارد غیر از نامزد آن حزب، نامزدی معرفی کند؛ انتخاباتی با یک نامزد برای ریاست جمهوری! امروز در میان کشورهای اسلامی و در مجموعه‌هایی که ما در آن زندگی میکنیم و با آنها تعامل داریم، کدام کشور است که مثل جمهوری اسلامی، آحاد مردم، قشرهای گوناگون و طبقات متوسط آن بیایند و در انتخابات شرکت کنند؟ اگر یک وقت سرمایه‌دارها هم بخواهند در حزب و جناح و تشکیلاتی اعمال نفوذ کنند، از ترس، این کار را مخفیانه میکنند؛ چون بدنام هستند.

من به شما عرض کنم، در کشور ما اگر قرار شد مردم‌سالاری‌ای وجود داشته باشد و حاکمیت در دست مردم باشد، جز در سایه اسلام و جمهوری اسلامی این کار ممکن نیست. اگر سایه اسلام و جمهوری اسلامی در این مملکت بود، به برکت اسلام و نفوذ روحانیت و به برکت چیزهایی که در قانون اساسی وجود دارد، میشود مردم‌سالاری را در این‌جا نگه داشت؛ والّا اگر این عوامل نباشد، همان کسانی که کودتای ۲۸ مرداد و قبل از آن کودتای سوم اسفند رضاخان را راه انداختند، میآیند و زیر کاسه کوزه داعیه‌های روشنفکری و مردم‌سالاری میزنند و آنها را میبرند. اگر خیلی همّت و لطف کنند، زایده‌ای از مردم‌سالاریهای خودشان را - که متعلّق به کمپانیها و امثال اینهاست - در این‌جا درست خواهند کرد. بیش از این نخواهد بود؛ اگر نگوییم نظامیان و احزاب خودساخته آن‌چنانی را بر سرِ کار می‌آورند.

من برای شما برادران و خواهران نصایحی دارم و دید من این است که این نصایح میتواند برای حرکت کلّی دولت در چهار سالی که شما در رأس کارید، شاخص باشد. این چهار سال هم مانند برق میگذرد. مثل همین دیروز بود که آقای خاتمی بعد از اوّلین انتخاب آمدند و در این‌جا نشستند. خیلی از شما همان روز بودید. ایشان صحبتی کردند و ما هم صحبتی کردیم. چهار سال مثل برق میگذرد؛ بنابراین فرصت عمل کم است. من جمله‌ای را از امیرالمؤمنین عرض کنم: «فبادروا العمل و خافوا بغتة الأجل»؛ (۳) به عمل مبادرت ورزید و از وارد شدنِ ناگهانی اجل بترسید. این اجل، یا به معنای اجل زندگی است - یعنی سرآمدنِ زندگی - یا اجل کار. گاهی برای انسان پیش می‌آید که کارش به دلیلی متوقّف میماند و فرصت از دست او میرود. از این بترسید؛ هرساعت ممکن است این‌طور پیش بیاید. الان همه ما الحمدللَّه سالم و سلامت در این‌جا نشسته‌ایم؛ اما تا یک ساعت دیگر معلوم نیست از همین جمع حاضر، چه کسی زنده و چه کسی مرده است. خیلی تعجّب نکنید؛ در یک لحظه ممکن است حادثه‌ای پیش بیاید و ما نباشیم؛ دیگر اصلاً به‌کل پرونده بسته میشود. از این فرصتها استفاده کنید و یک لحظه را هدر ندهید.

نصیحت اوّل من این است که دولت را، دولت کار و عمل قرار دهید. ببینید عزیزان من! جمهوری اسلامی آمد تا حرفهای خوب را به عملهای خوب تبدیل کند؛ والّا همیشه حرفِ خوب میزدیم و بلد هم بودیم. ما در دوران اختناق، آن همه سخنرانی داشتیم؛ نگاه کنید چقدر حرفهای خوب در آنها وجود دارد. در جمهوری اسلامی و حاکمیت اسلام، این حرفها باید به اعمال خوب تبدیل شود. این اعمال خوب چیست؟ همان عمل صالح است؛ «الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات»؛ (۴) اینها دیگر خسران ندارند. باید همان ایده‌ها و آرمانها و خواسته‌ها به واقعیت تبدیل شود و تبلور پیدا کند و عملِ صالح شود. هر مقدار توانستید در این زمینه پیش بروید، برای خودتان ذخیره‌ای درست کرده‌اید. امیرالمؤمنین فرمود: «فلیکن احبّ الذخائر الیک ذخیرة العمل الصّالح»؛ (۵) ذخیره عمل صالح، باید محبوبترین ذخیره‌ها پیش تو باشد؛ یعنی از ذخیره پول، ذخیره خواسته‌ها و تنخواههای زندگی - مثل خانه و ... - و حتّی ذخیره اعتبار و آبرو برای تو محبوبتر باشد. از فرصتِ زودگذر، حدّاکثر استفاده را بکنید و برای مردم کار کنید تا بتوانید هم رضای الهی را کسب کنید - که باید باور کنیم این بسیار مهمتر است - و هم البته نام نیک دنیوی و مردمی را کسب کنید و مردم بگویند خدا پدرش را بیامرزد؛ وقتی این وزیر آمد، این بخش کار و این قسمت اصلاح شد؛ یا وقتی این دولت آمد، این مجموعه کارها درست شد.

شرایط برای کار فراهم است. من این مطلبی را که آقای رئیس جمهور گفتند، صددرصد تأیید میکنم. امروز شرایط این دولت نسبت به شرایط دولت اوّلِ آقای خاتمی، به مراتب مساعدتر و مناسبتر است؛ هم از جهات داخلی، هم از جهات سیاستها و امواج خارجی، هم از جهات امکانات. امروز برای شما شرایط فراهم‌تر است؛ یک قلمش همین ذخیره تجربه است که مورد تأیید من است. لااقل خود آقای رئیس جمهور بعد از چهار سال کاملاً با فنون و رموز این کار آشنا هستند. علاوه بر این، خیلی از وزرا هم این تجربه‌ها را دارند و مجموعه هیأت دولت در حدّ خوبی از نصاب تجربه است. پس شرایط برای شما آماده است؛ مردم هم تشنه خدمت‌رسانیِ دولت هستند. مردم، نظام و مسؤولان نظام را دوست دارند. شما نشانه‌های دوست داشتن مردم را میبینید. کسی نمیتواند چشمش را روی هم بگذارد و اینها را نبیند. مردم دوست میدارند که از مسؤولان کار نیک ببینند تا حُسن ظن و محبّت خودشان را به آنها حفظ کنند و در تناقض قرار نگیرند. مردم تشنه خدمتند؛ واقعاً هم احتیاج دارند؛ بنابراین دولت باید کارآمدی خودش را نشان دهد. این کارآمدی را چگونه باید به دست آورد؟ البته از لحاظ علمی، بعضی از شما دوره‌هایی را گذرانده‌اید که درباره کارآمدی مدیران و نقش مدیریّت در کارآمدیِ یک دستگاه، مطالبی را به شما گفته‌اند که بسیاری از آنها درست هم هست. بعضی از شما هم بر اثر تجربه به این نکته رسیده‌اید.

دو سه نقطه اساسی در مورد کارآمدی وجود دارد که من به آنها اشاره میکنم. یکی این‌که عناصر نزدیک به خودتان را - که در واقع دستها و بازوهای شما هستند - از آدمهایی انتخاب کنید که کار را بشناسند. ممکن است یک وزیر با کار، چندان آشنا نباشد، اما معاونانش اگر با کار آشنا باشند، این خلأ پُر خواهد شد. اگر بنا شد معاون - که مشاور و بازوی وزیر است - کاری را که در معاونت به او سپرده‌اند، نشناسد، واویلا خواهد شد. همه جای دنیا معمول است که با آمد و رفت دولتها، وزرا عوض میشوند؛ لیکن در بسیاری از کشورها این‌گونه است که یک معاون وزیر همیشه ماندگار است. من این را در پاکستان دیدم، بعد به من گفتند که این شیوه انگلیسی است که یک معاون وزیر را در هر وزارتخانه‌ای همیشه نگه میدارند؛ چون او ناقل تجربه‌های گذشته به افراد جدیدی است که احیاناً جزو تیم وزیر جدید هستند. این افراد باید کارشناس باشند.

عامل مؤثّر دیگر در کارآمدی، زیر نظر داشتن دائمی مدیران است. وزیر، کار اجرایی به معنای تحرّک فیزیکی خیلی ندارد؛ با نامه و مکاتبه هم شاید چندان سروکار نداشته باشد و چه بهتر که نداشته باشد و غرق در کارتابل نشود. یک وقت مرحوم رجایی به من گفت که به محل کار یکی از وزرای خود در دوره نخست وزیریاش رفته و در آن‌جا دیده که وزیر پشت میز پنهان است؛ از بس روی میز او کارتابل چیده بودند! ایشان میگفت رفتم وزیر را از آن‌جا بیرون کشیدم و به او گفتم کارت را بکن. این کارتابل دادن و گزارش دادن هم یکی از آن شگردهاست؛ این را بنده تجربه دارم؛ هم در دوره‌ی ریاست جمهوری، هم قبل از آن در تشکیلات نظامی و وزارت دفاع. بعضی اشخاص، عمداً مدیر برتر را به مسائل روی میز سرگرم میکنند تا او اصلاً فرصت سر خاراندن پیدا نکند. حواستان باشد؛ گاهی اوقات شگردهای ظریف هم اعمال میشود. کار وزیر این نیست. مهمترین کار وزیر این است که به طور دائم حرکات مجموعه مدیران خودش را زیر نظر داشته باشد؛ درست مثل مربّیِ کهنه‌کارِ یک تیم ورزشی که بیرون یا نزدیک میدان ایستاده و دائم بازیکنانِ خودش را زیر نظر دارد: یکی خسته شده، او را از بازی بیرون میآورد؛ یکی بد بازی میکند، یکی ناهماهنگ بازی میکند - بازی شخصی و فردی میکند - فوری اینها را اخراج میکند و یکی دیگر را به جایشان میفرستد؛ یکی هست که بازیاش بد نیست، اما الان در میدان به یک کار برجسته نیاز است؛ لذا بازیکن ذخیره‌ای را که روی نیمکت نشسته، وارد میدان میکند و میداند که او میتواند آن حرکت برجسته را بکند. البته موارد بسیار کمی هم اتّفاق میافتد که بازیکن قبلاً از طرف مربّی تیم مقابل سبیلش چرب شده است - که در کشور ما الحمدللَّه چنین چیزی نبوده، اما در دنیا وجود داشته است - مربّی این را هم فوراً میفهمد؛ چون پیداست که او بازی واقعی نمیکند. مربّی با کسی رودربایستی ندارد؛ هیچ بازیکنی هم از هیچ مربّیای گله‌مند نمیشود. مربّی این ملاحظه را نمیکند که اگر خواست فلان بازیکن را بیرون کند، او میگوید من هنوز میتوانم بازی کنم؛ چرا نگذاشتی. این حرفها وجود ندارد. شما همین‌گونه به مدیرانتان نگاه کنید و تیمتان را زیر نظر داشته باشید. یکی خسته شده، یکی کار را بلد نیست، از یکی گاهی اشکالات بزرگی سر میزند، یکی خوب است اما برای این مرحله خوب نیست - یعنی کار بزرگی که شما میخواهید انجام دهید، کار او نیست؛ یکی دیگر لازم است - فوراً تیم را عوض کنید. البته همیشه ذخیره داشته باشید.

من یک وقت به مسؤولان یک بخشی گفتم که وظیفه اوّل شما این است که هر کدام برای خودتان یک جانشین یا تربیت کنید، یا فکر کنید و پیدا کنید؛ چون اگر یک روز خدای نکرده در راه، پای شما وارد چاله‌ای شد و شکست، کار ما لنگ نماند. بعضی کسان این کار را نمیکنند تا مبادا برای خودشان هوو درست شود! غافل از این‌که اگر قرار شد هوو درست شود، یکی از موجبات آن همین است که آدم نتوانسته این کار را بکند. پس افراد ذخیره داشته باشید و آنها را روی نیمکت بنشانید. اگر دیدید بازیکن تیم یک خرده کج و معوج حرکت میکند، بلافاصله او را عوض کنید. باید دائم افراد خود را زیر نظر نگه دارید.

هم در دوره ریاست جمهوری، در خودم، در نخست‌وزیرم و در وزرایم این عیب را دیدم؛ هم امروز این عیب را میبینم که پیگیری ما، چندان خوب نیست؛ باید پیگیری کنیم. آقای خاتمی چیزی را برای فلان جا پینوشت کرده‌اند که چرا فلان کار نشده است - ایشان گاهی مفصّل هم پینوشتها را مینویسند - دو ماه گذشته، اما ترتیب اثر داده نشده است. ایشان باید پیگیری کنند که چرا نشد؛ مگر من گفته بودم که سال دیگر این کار بشود!؟ من گفته بودم همین حالا صورت بگیرد. او باید بیاید جواب بدهد؛ حداقل این است که بیاید توجیه کند و بگوید این کار نشدنی است؛ اما این‌که نیمه‌کاره بماند، درست نیست.

از مجموعه مدیران ارشدتان گزارش بخواهید و به گزارشها صددرصد اعتماد نکنید. لازم نیست ابراز بیاعتمادی کنید؛ اما در دلتان جایی برای بیاعتمادی بگذارید؛ چون باز هم تجربه ما میگوید که بسیاری از گزارشها با واقعیت تطبیق نمیکند. آن مدیر بیچاره نمیداند؛ یک نفر آمده کاری کرده و کاغذی را روی میز لغزانده؛ او هم برداشته تحویل شما داده و شده گزارش مستند؛ در حالی که دستگاه بازرسی شما باید همیشه مراقب باشد. دستگاه بازرسی را از نزدیکترینها انتخاب کنید. من، هم زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی این نکته را به ایشان گفتم، هم به آقای خاتمی عرض کردم. به ایشان گفتم آقای علی خاتمی - برادرتان - را برای بازرسی بگذارید، که ایشان هم گذاشتند و چقدر هم خوب بود. باید نزدیکترین آدمها - خاطر جمع و صمیمی - را برای کار بازرسی گذاشت تا انسان ببیند چه میگذرد؛ یعنی غیر از گزارشی که از طریق معمول می‌آید، اطّلاع دیگری هم وجود داشته باشد.

مسأله کار و اشتغال مهم است. بعد از انتخاب مجدّد آقای خاتمی، در یک جلسه مفصّل با ایشان صحبت کردم؛ بعداً در جلسه دیگری ایشان باز در همان زمینه مطالبی گفتند. من میگویم غیر از کارهایی که معمولاً شما در وزارتخانه‌ها انجام میدهید - به قول فرنگیمآبها، کارهای روتین - چند کار عمده را انتخاب کنید و تصمیم بگیرید که این دولت آنها را راه بیندازد. من در آن موقع به ایشان سه نکته را عرض کردم:

اوّلین نکته، ایجاد اشتغال بود. کاری کنید که وقتی دوره چهار ساله دولت دوم آقای خاتمی تمام شد، دولت بیاید بگوید که من نسبت اشتغال را از این مقدار به این مقدار آورده‌ام؛ مثلاً نسبت بیکاری را از سیزده درصد به شش درصد آورده‌ام؛ یعنی بتواند این آمار را قرص و محکم به مردم ارائه دهد. این کار در تاریخ ثبت خواهد شد و از آن کارهای ماندگار خواهد بود.

دومین نکته‌ای که به ایشان عرض کردم، مسأله نوسازی صنعت کشور بود. الان صنعت ما فرسوده است - ضمناً این نکته قابل توجّه آقای ستّاریفر و آقای جهانگیری است - واقعاً نوسازی صنعت کشور را جدّی بگیرید. کاری کنید که بعد از چهار سال بتوانید بگویید ما صنعت کشور را این مقدار از فرسودگی نجات دادیم. این هم از آن کارهای بسیار مهم و ماندگار است. هر رئیس جمهوری، هر وزیری و هر مدیری بعد از شما سرِ کار بیاید، سپاسگزار شما خواهد بود؛ چون شما برای او و کشور کار کرده‌اید.

سومین نکته‌ای که گفتم، وصل کردن دانشگاه و صنعت کشور به یکدیگر بود؛ که این کار جز در دفتر رئیس جمهوری، در جای دیگر امکانپذیر نیست و من خواهش میکنم که این کار را هر چه زودتر انجام دهید. البته وزارت علوم و وزارت صنایع، هر کدام نقش خود را خواهند داشت؛ اما این اتّصال باید در دفتر رئیس جمهوری و زیر نظر شخص ایشان باشد. باید یک نفر مورد اعتماد و آشنای با علم و صنعت - که ایشان مرحوم دکتر ابتکار را برای این کار درنظر گرفته بودند، که نشد - به دفتر رئیس جمهور بیاید و دانشگاه را به صنعت کشور وصل کند. این کار، هم صنعت کشور را جهش خواهد داد، هم سدّی را که جلوِ جوی آب علم کشور را گرفته - آزمایشگاه ندارند، کارگاه ندارند - یکباره برخواهد داشت و حرکت عظیمی به وجود خواهد آمد. هر دو طرف تشنه‌اند. در نهایت، کمک مالی هم به صنعت کشور میشود.

من امروز بر آن سه نکته‌ای که به ایشان عرض کردم، مسأله کشاورزی را اضافه میکنم؛ همان چیزی که آقای حجّتی در این‌جا قولش را به من دادند و من توقّع داشتم که ایشان در مجلس هم آن را بگویند - که متأسفانه نگفتند - و آن این است که ما در مواد اصلی غذایی کشور، یعنی گندم و برنج و احتمالاً روغن، خودکفا شویم. ایشان به من قرص و محکم گفتند که میتوانیم خودکفا شویم؛ اما هرچه گوش تیز کردم ببینم ایشان در مجلس کلمه «خودکفایی» را می‌آورند، دیدم نه! ایشان گفتند ما میتوانیم اینها را پیش ببریم. پیش بردن کجا، خودکفایی کجا!؟ البته این آقای حجّتیای که من شناخته‌ام، میتواند این کار را بکند. الان کشور برای این کار آماده است. ایشان باید همّت کند و ان‌شاءاللَّه سازمان مدیریّت و برنامه‌ریزی به ایشان کمک کند و آقای رئیس جمهور هم حتماً کمک خواهد کرد؛ من هم با همه وجود کمک خواهم کرد. این کار جزو کارهای اساسی است که اگر صورت گیرد، دیگر آن دغدغه‌ای که آقای رئیس جمهوری در مجلس اسم آوردند و آن کم‌خوابی و یا بیخوابیِ دو سه شبه ایشان و آقای شریعتمدار پیش نخواهد آمد. البته آقای حجازیِ ما هم در آن دغدغه شریک بودند، فقط به بنده نگفته بودند. البته نه این‌که مثلاً تا ده روز نگفتند؛ نه، همان دو سه روز اوّل نگفتند؛ اما بعد که قدری مشکل برطرف شد، این قضیه را به ما گفتند. ما باید مشکل گندم را از دوش وزارت بازرگانی برداریم و روی دوش کشاورز خودمان و وزارت جهاد کشاورزی بگذاریم. دولت این چهار کار را در محور برنامه‌های خود قرار دهد. اینها کارهایی است که به بعضی از بخشها ارتباط مستقیم و به بعضی بخشها ارتباط غیر مستقیم دارد.

زمان پروژه‌ها، بسیار طولانی است. یکی از خصوصیات دولتِ کار بودن این خواهد بود که ما تلاش کنیم زمان پروژه‌ها را کوتاه کنیم، و این میشود. باز من در این‌جا ذکر خیری از مرحوم دادمان بکنم. من وقتی در سفر گیلان، به بندر انزلی رفتم و آن پل قدیمی را - که خود من حدود چهل سال قبل از آن عبور کرده بودم - دیدم، در دل شرمنده شدم. غازیانِ امروز شاید ده برابر غازیانِ آن روز شده؛ بندر انزلی هم چند برابر بندر پهلویِ آن روز شده؛ اما پل بین این دو از روی آن رودخانه عریض، یک پل قدیمی با عرضِ بسیار کم است. بعد هم که رفتیم، دیدیم مردم و به تبع آنها آقای امام جمعه، همه از ما ساخت پل را میخواهند. من وقتی به رشت برگشتم - در خانه آقای صوفی، آقایان وزرا جمع شدند؛ آقای عارف و دیگران هم بودند - مسأله پل را مطرح کردم و به مرحوم دادمان گفتم شما این پل را میسازید؟ ایشان فکری کرد و گفت بله، ما سه ساله آن را تحویل میدهیم. من گفتم آن را دوساله تحویل دهید. ایشان سری تکان داد و من فکر کردم که تلقّی به قبول کرده که دوساله تحویل دهد. گفتم من دلم میخواهد دو سال دیگر رئیس جمهور بیاید و در همین موقع این پل را افتتاح کند. وقتی دادمان از دنیا رفت، کسانی از دوستان ما که با خانواده ایشان مرتبطند، گفتند دادمان در خانه گفته بود که فلانی به من گفت دو ساله پل را بسازید؛ اما من آن را یکساله تمام میکنم! همت آن مرد، این‌گونه بود. ببینید انسان از فقدان چنین آدمهایی چقدر میسوزد. او میتوانست این کار را بکند؛ من معتقدم آقای خُرّم هم میتواند.

البته همیشه ما وقتی از وزرا میپرسیم چرا زمان پروژه‌ها این‌قدر طولانی است؛ باید سه سال طول بکشد، اما هشت سال طول میکشد و این برای کشور خسارت دارد؛ همه تقصیرها را گردن سازمان مدیریّت و برنامه‌ریزی و بانک مرکزی میاندازند و میگویند اینها نکردند. شاید هم واقعاً حق با آنهاست. بالاخره روز از نو و روزی از نو؛ باید کاری بشود که هرچه ممکن است، این زمانها را کوتاه کنید.

نصیحت دوم من، مسأله عدالت‌پروری است. ما برای اجرای عدالت آمده‌ایم. قشر محروم مردم، بلندگو و تریبون ندارند؛ اما قشر مرفه و زرمند و زورمند، هم از تریبونها بناحق استفاده میکنند؛ هم هرجا بخواهند، در بدنه‌ها اعمال نفوذ میکنند و کارشان را پیش میبرند؛ ولی آن قشر محروم زمین میمانند. اهتمام اصلی دولت در همه سیاستهای اجرایی و بخشی، باید رفع محرومیت به نفع ایجاد عدالت باشد. این باید اوّلین چیزی باشد که مورد نظر قرار میگیرد. با این کار، چقدر ما رفع محرومیت میکنیم و چقدر کشور را به عدالت نزدیک میکنیم. البته این‌که چه چیزهایی در رفع محرومیت بیشتر مؤثّرند، شما آنها را خیلی خوب میدانید. اشتغال، مسکن، درمان، بیمه و موارد گوناگون دیگر، در کاهش و رفع محرومیت مؤثّرند. مثلاً اگر میخواهیم یک پروژه صنعتی یا معدنی یا ارتباطاتی را اجرا کنیم، در درجه اوّل باید ببینیم تأثیر آن در ایجاد عدالت اجتماعی چقدر است؛ بر این اساس کار کنیم.

عزیزان من! این نکته را در این‌جا بگویم: از جمله چیزهایی که روند حرکت به سمت عدالت را در جامعه کُند میکند، نمود اشرافی‌گری در مسؤولان بالای کشور است؛ از این اجتناب کنید. اشرافی‌گری دو عیب دارد؛ عیب دومش از عیب اوّلش بزرگتر است. عیب اوّلِ اشرافی‌گری، اسراف است - اشرافیگریِ حلال را میگوییم؛ یعنی آن چیزی که پولش از راه حلال و بحق به دست آمده - اما عیب دوم بدتر است و آن این است که فرهنگ‌سازی میکند؛ یعنی چیزی برای مسابقه دادن همه درست میکند. البته در این زمینه مسؤولان درجه یک بسیار نقش دارند؛ تلویزیون بسیار نقش دارد؛ منش من و شما هم بسیار نقش دارد.

من یک وقت شنیدم که یکی از وزرای معادن - نمیگویم در چه سالی - انواع و اقسام سنگهای گرانقیمتی را که ما در کشور داریم، آورده و در وزارتخانه‌اش کار کرده است! من در این‌جا او را خواستم و به او گفتم: شما چرا این کار را کردی؟ گفت: وقتی مسافران خارجی به وزارتخانه میآیند، این سنگها جلوِ چشمشان قرار گیرد و مشتری پیدا شود! شما را به خدا، این منطق، قابل قبول است!؟ ما این همه خرج کنیم و سنگهای وزارتخانه را - که دارد یا ندارد - جمع کنیم و سنگ جدید نصب کنیم، برای این‌که مشتری پیدا کنیم! شما میتوانید در سالن اصلی وزارتخانه خود چارچوب بزرگی را به طول پنج و عرض سه متر درست کنید و انواع و اقسام سنگهایتان را به شکل بسیار بدیع و زیبا در آن‌جا بچینید - کسانی هستند که کارشان همین چیدنهاست - بعد هر میهمانی آمد، به عنوان ادای احترام، او را به آن‌جا ببرید تا سنگها را تماشا کند؛ هم تماشاست، هم مشترییابی؛ این‌که بهتر است. بهانه برای تجمّل‌سازی، واقعاً مناسب نیست. به نظر من زرق و برق در زندگی شما وقتی به بیرون منعکس شود، آن اشکال دوم را دارد: فرهنگ میسازد و یک عدّه نوکیسه و تازه به دوران رسیده را به خرجها و تجمّل‌بازیِ زیادی تشویق میکند. بعد هم میبینند رؤسای نظام هستند؛ همه به آن طرف حرکت میکنند؛ آن‌وقت از شما تندتر هم میروند؛ چون شما بالاخره ملاحظاتی دارید که بسیاری از آنها ندارند. البته من در این زمینه‌ها قبلاً سفارشهایی به عزیزان کرده‌ام.

در همین چند ماه قبل دو گزارش جداگانه از بوشهر و اصفهان به من رسید که به معنای حقیقیِ کلمه خواب را از چشم من ربود؛ هر دو هم مربوط به دستگاههای دولتی بود. گزارش اصفهان مربوط به محل سدّ است؛ مظهر فاصله و درّه بین وضع زندگی قشرهای فقیر و قشرهای دولتی. در آن‌جا خانه‌ها و ویلاهایی ساخته‌اند - البته بخش خصوصی هم هست، اما دولت هم در آن‌جا از این کارها کرده است - کنارشان هم مردم زندگی عادیای ندارند؛ نان ندارند که شکمشان را سیر کنند؛ دروازه هم گذاشته‌اند که کسی حق ندارد از آن‌جا عبور کند و به آن طرف برود! در یکی از جزایر بوشهر هم همین اتفاق افتاده و مربوط به یک بخش دولتی است. اینها اصلاً قابل قبول نیست. بنده خبر نداشتم؛ اما اگر اطلاع داشتم که میخواهند چنین جایی را در اصفهان و یا بوشهر بسازند، با این‌که بنا ندارم در کار اجرایی دخالت کنم، قطعاً به آن استاندار یا آن وزیر، کتباً و یا شفاهاً میگفتم شما حق نداری این کار را بکنی. به‌هرحال این کار را کرده‌اند؛ ساخته‌اند و تمام کرده‌اند. تأثیر این کارها خیلی بزرگ است.

نصیحت سوم ما این است که این دولت باید شعار خودش را امانت و درستکاری قرار دهد. البته شما درستکارید. من بارها از وزرا - چه شما، چه کسانی که قبل از شما بودند - با همین عنوان و صفت، تمجید و تجلیل کرده‌ام؛ چون عقیده ما این است. بالاخره نمیشود وزرای ما درستکار و امین نباشند. این جمله امیرالمؤمنین معروف است که فرمود: «انّ عملک لیس لک بطعمة»؛ (۶) این طعمه‌ای نیست که تو به دست آورده باشی و بخواهی از آن، لقمه‌ی چربی بزنی؛ «ولکنّه فی عنقک امانه(۷)»؛ این یک امانت و مسؤولیت بر دوش شماست.

از فرصتهای شغلی نباید استفاده‌ی شخصی شود. نباید ریخت و پاش صورت گیرد. این نامه هشت مادّه‌ای که من به آقایان رؤسای سه قوه نوشته‌ام، جدّی است. ما گذاشته‌ایم آقایان اقدام کنند؛ اما اگر اقدام نکنند، بنده خودم وارد میدان میشوم و اقدام میکنم؛ بعد هم اینها میآیند گله میکنند، اما گله‌شان به جایی نخواهد رسید؛ چون بالاخره باید کار بشود. شما این همه زحمت میکشید؛ من واقعاً میبینم که این همه غصّه و جوش خورده میشود؛ خود رئیس جمهور و دیگران کار میکنند؛ بعد یک نفر آدم بیاید از این اوضاع و احوال استفاده کند و پولی به جیب بزند و همه را بدنام و دولت را خراب و مردم را ناامید کند. مگر این قابل اغماض است؟

تخلّفاتی که به من گزارش میشود، غالباً از شرکتهای وابسته است. اوایل ریاست جمهوریِ آقای خاتمی، گزارشی راجع به شرکتها به ایشان دادند، به من هم دادند. البته انتظار من این بوده و هست که نسبت به این مسائل تصمیم‌گیری شود. در بعضی از این شرکتها کارهایی صورت میگیرد؛ مثل خریدهای کلان، بدون توجیه اقتصادی؛ احداث ساختمان، حتّی همراه با تخلّف؛ سرمایه‌گذاری، بدون توجیه اقتصادی؛ سفرها و مأموریتهای خارج، بدون توجیه واقعی و بدون تخصّص لازم - برای یک کارِ بیخود و کم‌اهمیت، هیأتی را به خارج میفرستند - توزیع امکانات، غیرعادلانه و بدون توجیه؛ یک بار خودرو را به آنها میفروشند، یک بار خودروی دولتی به آنها میدهند؛ یک بار پول میدهند که خانه رهن کنند، یا خانه سازمانی به آنها میدهند، در حالی که خانه دارند؛ پرداختهای کلان و هدایا و جوایز بیمورد هم دیده میشود. یکی از کارهای بسیار بدی که میخواست رایج شود و خوشبختانه به نحوی جلوِ آن گرفته شد، مسأله هدایا بود. کسی میخواهد از مسؤولیتی برود، هدایای فراوانی به او داده میشود! کسی که هدیه میدهد، از کجا میدهد؟ از جیب خودش؟ نه، از بیت‌المال. به چه مناسب!؟ این هدیه چیست!؟

استخدامهای بیضابطه وابستگان و تنظیم اسناد صوری را هم به ما گزارش کرده‌اند. دفتر ارتباط مردمی ما این اسناد را به وزارت اطّلاعات فرستاد؛ جوابیه وزارت اطلاعات را هم برای من فرستادند. آنها در همه موارد اسناد را تصدیق کردند و گفتند درست همین‌طور است. باید برخورد شود؛ نگذارید اینها به قوّه قضایّیه برسد؛ خودتان با اینها در داخل دولت برخورد کنید. آن دستگاه مربوط به این شرکت، بیملاحظه با اینها برخورد کند. آقا می‌آید جنسی را که متعلّق به این شرکت است، یک بار میفروشد، یک بار اجاره میدهد! این کار معنا ندارد؛ چرا!؟ چون در فلان شرکت وابسته، چند نفر از خویشاوندانش هستند. این‌طور کارها اصلاً قابل قبول نیست؛ اینها با امانت و درستکاری، بسیار منافات دارد.

از جمله مصادیق امانت، رعایت اولویّتها در هزینه کردن است. گاهی هزینه‌ها، هزینه‌های درستی است؛ اما اولویّت‌دار نیست. شما نگاه کنید، اولویّتها را با امکانات تطبیق کنید. امکانات ما محدود است؛ لذا اولویّتها را با امکانات چِفت کنید. البته در این کار، سازمان مدیریّت و برنامه‌ریزی و دستگاههای دولتی میتوانند نقش زیادی داشته باشند. خلاصه این‌که باید برای بیت‌المال، بسیار اهمیت قائل شد.

من در همین‌جا بگویم: یکی از چیزهایی که واقعاً اولویّت ندارد، برگزاری بعضی از سمینارهاست. امسال به نظرم ایران رکورد سمینار را شکست! هر روز در رادیو و تلویزیون خبر برگزاری سمیناری درباره فلان مسأله‌ای که چندان اهمیت ندارد، منعکس میشود. یک وقت هست که عدّه‌ای در این‌جا جمع میشوند تا تبادل‌نظر علمی کنند. در این سمینارها این‌طور نیست؛ باید پول هواپیما و هتلشان را بدهند؛ بعد که آنها به این‌جا میآیند، میگویند به‌به، شما ایرانیها چقدر میهمان‌نوازید؛ ما میخواهیم دو روز دیگر هم بمانیم! چنین چیزهایی در دنیا معمول نیست. به طور جدّی جلوِ اینها را بگیرید؛ مگر این‌که سمینار لازمی باشد که برای برگزاری آن، واقعاً یک نیاز حقیقی وجود داشته باشد.

نصیحت چهارم ما، پاسخگو بودن است. پاسخگو بودن در مقابل مجلس و قانون، یک روال معمولی دارد. من میخواهم از این یک قدم بالاتر بروم؛ میخواهم بگویم هر کاری میکنید، باید طوری باشد که برای آن استدلال و توجیه قانع‌کننده‌ای داشته باشید. اگر از شما پرسیدند چرا این سرمایه‌گذاری را کردید، چرا آن اقدام را کردید، چرا آن اقدام را نکردید، بگویید با این استدلال. البته ممکن است آن استدلال، غلط باشد و همه آن را نپسندند؛ اما شما استدلال داشته باشید. پاسخگو بودن، یعنی این. در پیشگاه خدای متعال نیز همین‌طور است. اگر ما پیش خدای متعال استدلال داشته باشیم، چنانچه استدلال ما غلط باشد، خدای متعال اغماض میکند. البته گاهی میشود که انسان استدلال خودش را قبول ندارد؛ این را خدا میفهمد؛ مردم هم میفهمند. آن‌جایی که استدلال را صوری درست کردیم، دیگران میفهمند. پس باید استدلالی باشد که واقعاً خود ما را قانع کند.

عدّه‌ای میگویند شما جرأت را از مدیران میگیرید! نه آقا، بنده خودم آدم باجرأتی هستم و از کارهای بزرگ اصلاً واهمه ندارم و وارد کارهای بزرگ شده‌ام و میشوم و از آدم باجرأت هم لذّت میبرم. هر آدمی را هم ببینم که با مشاهده کار عظیم به شوق می‌آید تا جلو برود، در دلم تحسینش میکنم و قدر او را میدانم. نخیر، نمیخواهیم جرأت مدیرها را بگیریم؛ منتها آن مدیری که پشت کارش استدلال هست، جرأت دارد؛ اما آن مدیری که استدلال ندارد، خودش جرأت ندارد. کارش «یقدّم رجلا و یؤخّر اخری» است؛ یک قدم جلو، یک قدم عقب؛ آخر هم کار را ضایع و خراب میکند. پاسخگو بودن به این معناست.

من میبینم گاهی اوقات بعضی اشخاص کارهای زیادی میکنند، اما اصلاً توجیه ندارند. بامزه این است که بعد هم در موضع معترض و اپوزوسیون مینشینند! آقا سیزده، چهارده سال در رأس یک وزارتخانه بوده؛ محصول کار، مطلقاً غیرقابل قبول است؛ حالا به جای این‌که ما برویم بگوییم آقا شما بعد از سیزده، چهارده سال چرا محصول کارتان این است، او طلبکار است که به من کمک نکردند! این حرف معنا ندارد. جایی داشته باشید برای این‌که این معنا را سؤال و مشخص کنند، که ببینیم چرا این‌گونه حرف میزنند.

به نظر من، هم مجلس و هم دیوان محاسبات باید فعّال شوند. من خواهش میکنم که سازمان مدیریّت و برنامه‌ریزی و وزارت امور اقتصادی و دارایی، با دیوان محاسبات چِفت شوند. دیوان محاسبات، چیز خیلی خوبی است؛ کمک به شماست. من دیده‌ام دستگاههای دولتی از دیوان محاسبات خوششان نمی‌آید. دیوان محاسبات جای خوبی است؛ هم مجلس است، هم مؤاخذه کننده است.

نصیحت پنجم، پرهیز از تشنّج سیاسی است. گاهی بعضی از اعضای دولت یک کلمه حرف میزنند یا موضعی اتّخاذ میکنند، بعد میبینید که یک مسأله سیاسی در کشور درست میشود. یک حرف بیخودی که لزومی نداشت گفته شود، گفته میشود؛ بعد همان را رادیوی خارجی و رادیوی داخلی و فلان روزنامه بنا میکنند به کش دادن. هرچه که فضای کشور از تهیّج سیاسی دورتر باشد، شما بهتر میتوانید کار کنید. شما نگذارید آن فضا به وجود آید. در وزارتخانه‌ها هم آدمهایی را که این‌طور حرکت میکنند، نیاورید. من به بعضی از دوستان راجع به این قضیه سفارش کرده بودم، اما گوش نکردند؛ لذا نتایج خوبی به بار نیامد. البته در این زمینه‌ها بنایِ بر الزام و تأکید ندارم. به بعضی از افراد یک نصیحت دوستانه و برادرانه میکنم که اگر عمل کنند، به نفع خودشان است. بعضی عمل میکنند، بعضی هم متأسفانه عمل نمیکنند. آدمهای مسأله‌دارِ جنجالیِ وابسته به فلان جناح و فلان حزب را نیاورید؛ اینها بروند کار خودشان را جای دیگر بکنند. دولت نباید به جایی تبدیل شود که احزاب میخواهند دیدگاهها و گرایشهای خودشان را در آن‌جا رسمی و پرچمش را بلند کنند. این درست نیست؛ نتیجه‌اش این خواهد شد که از کار میمانید و آن وظیفه‌ای که بر عهده شماست، به بار نخواهد نشست.

به نظر من آقایانِ وزرا هم نباید وقت خود را در کارهای حزبی صرف کنند. زمان آقای هاشمی وقتی حزب آقایان کارگزاران درست شد، یکی از اشکالات اساسیای که من به کار آنها گرفتم و به آنها گفتم، این بود که برای حزب باید وقت صرف کنید - دور هم بنشینید و حرف بزنید، تبادل نظر کنید، بلی و خیر بگویید، بحثهای سیاسی و روشنفکری کنید - که ولو در کار شما هیچ اثری هم نگذارد، باید بدانید که این مقدار همّت و وقت، متعلّق به دولت است. وزیر که در وزارتخانه هشت ساعت کار ندارد؛ وزیر، تمام وقت در اختیار وزارتخانه است. اگر شما همّت و نشاط حرف زدن و فکر کردنتان را جای دیگری صرف کردید، در حقیقت وقت وزارتخانه را غصب کرده‌اید. این فعلِ حرام است.

من عرض میکنم، این‌که ما میگوییم سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست - که مرحوم مدرّس حرف درستی زد و امام آن را تأیید کرد - معنای واضحی دارد؛ اما یک روی دیگرش این است که سیاست ما باید دیندارانه و پرهیزگارانه باشد. هر کار سیاسیای خوب نیست. بعضی کسان هستند که به کار سیاسی، فقط مثل یک کار سیاسیای که هیچ گرایشی به دینداری ندارد، نگاه میکنند. هدف این است که این کار، سیاسی پیش برود. این درست نیست؛ کار سیاسی باید متدیّنانه باشد. همه چیزهایی که در شرع حرام است، به توانِ دو در کار سیاسی باید مورد توجّه قرار گیرد و معتبر شمرده شود. کار سیاسی باید به دور از بیپروایی باشد.

نصیحت ششم، هماهنگی و همنواختی است. من بارها گفته‌ام، در جلسه هیأت دولت قبل هم گفته‌ام که دولت مثل چهارراهی است که رئیس جمهور، پلیس راهنمایی است؛ یک راه را میبندد، یک راه را باز میکند. مقصود این است که همه بتوانند از این مرکز، بدون تصادف عبور کنند. لذا باید با هم هماهنگی داشته باشید - هم میان دولت و هم در دیگر مجموعه‌های نظام - یعنی همه باید یک آهنگ را بنوازید؛ تکنوازی و جدا شدن، معنا ندارد. سیاستهای اجرایی کلّی دولت را ملاک قرار دهید و همه با هم کار کنید. مثلاً من میبینم گاهی اوقات وزارت خارجه ما در عالم سیاست، با دولتی مشکلی پیدا کرده و میخواهد روی آن فشار سیاسی بیاورد. وزارت خارجه ما نمیتواند تانک بردارد و به آن کشور ببرد؛ ما یک معامله اقتصادی داریم، از آن باید استفاده کند؛ یا معامله را قطع کند یا معامله را اجرا کند یا شرط بگذارد. وزارت خارجه کار خودش را میکند؛ وزارت بازرگانی، وزارت صنایع و وزارت بهداشت و درمان هم - که میخواستند چیزهایی بخرند - در آن‌جا کشک خودشان را میسابند! با فلان کمپانی وارد مذاکره میشوند و چیزی را میخرند. این‌طور جدا از هم که نمیشود. البته آنها هم متقابلاً گله میکنند و میگویند ما وقتی میخواهیم با وزارت خارجه هماهنگی کنیم، ما را محدود میکند. بسیار خوب؛ این راه حل دارد. مشکلش باید در دولت حل شود. هیچ تحرّکی در خارج از کشور - تحرّک عمرانی، اقتصادی، معامله و ... - نباید از پشتوانه بودن برای سیاست خارجی ما منفک شود؛ باید در جهت سیاست خارجی و در خدمت آن باشد. شما الان میبینید امریکاییها اعتراف دارند که بهترین مسیر برای خط لوله آسیای میانه، ایران است - این را همه شرکتها هم قبول دارند - اما سیاست به این کار اجازه نمیدهد؛ یعنی اینها به یک کار غیرصرفه‌جویانه گردن نهاده‌اند؛ برای این‌که سیاست را تقویت کنند. البته خدا لعنتشان کند؛ این کارشان خیلی بد است؛ اما از دیدگاه آن دولت، این کار، منطبق با منطق است و باید همین کار صورت گیرد. همچنین باید هماهنگی با بقیه دستگاههای نظام صورت گیرد، که خوشبختانه آقای خاتمی هم در بیاناتشان به آن اشاره کردند.

آخرین نصیحت من - که مهمترینش هم هست - توجه به معنویّت و اخلاق است. عزیزان من! همه شما - پیرتان، جوانتان، روحانیتان، غیر روحانیتان، بخشهای اقتصادیتان، بخشهای فرهنگیتان، بخشهای مربوط به جهات انسانی - باید خودتان را سرباز دین بدانید و همّت شما این باشد که مردم متدیّن شوند. البته اعتقاد من این است که بخشهای اقتصادی ما اگر میخواهند مردم متدیّن شوند، معاش مردم را تأمین کنند؛ چون «من لامعاش له لامعادله» (۸). اگر بخشهای اقتصادی دولت، معاش مردم را تأمین کردند، مردم متدیّن خواهند شد. اما از این گذشته، مسأله استقرار معنویّت و جلوگیری از مظاهر فساد یا شیوع فساد یا شیوع بیدینی و بخصوص تظاهر به این معنا، جزو کارهای واجب است. خدای متعال در قرآن میفرماید: «و اذا اردنا أن نهلک قریة أمرنا مترفیها ففسقوا فیها»؛ (۹) وقتی میخواهیم جامعه‌ای را نابود کنیم - ساز و کار و طبیعتش در سنّت الهی این است - مترفین و پولدارهاشان فسق میکنند؛ «فحقّ علیها القول فدمّرناها تدمیرا»؛ (۱۰) بعد عذاب الهی بر اینها نازل میشود. لازمه فسق آنها، ورود عذاب الهی است؛ برو برگرد هم ندارد؛ یعنی این ساز و کار روی همه جوامع اثر میکند؛ منتها تفاوت میکند به این‌که آن جامعه از لحاظ عناصر نگاهدارنده در چه حدّی باشد. جامعه‌ای هست که این عنصر نابود کننده و مضمحل کننده را دارد؛ اما در مقابل، عناصر حفظ کننده هم دارد - علم زیادی دارد، ثروت زیادی دارد، سیاستمداران عاقلی دارد، موقعیت خوب جغرافیایی یا تاریخی دارد - این موجب میشود که آن عنصر نابود کننده، نه این‌که اثر نکند؛ دیرتر اثر کند. شما اگر امروز نگاه کنید، میبینید که جامعه امریکا به خاطر همین «ففسقوا فیها» و بسیاری عوامل دیگر، رو به اضمحلال است؛ اما بعضی از جوامع هستند که امکانات نگهدارنده را ندارند - نه علم را دارند، نه ثروت را دارند، نه سیاستمداران مجرّب و پخته‌ای دارند - این امکان ویران کننده را هم دارند؛ اینها اگر در این گنداب و لجنزار وارد شوند، زود از بین خواهند رفت. از بین رفتنشان هم به این معنا نیست که چند میلیون آدم ناگهان میمیرند؛ معنایش این است که این ملت با هویّت ملیاش نابود میشود؛ ضعیف میشود، توسری خور میشود، مورد بیاعتنایی دنیا قرار میگیرد و دچار ابتلائات و فلاکتهای فراوانی میشود. بنابراین مسأله معنویّت بسیار مهم است.

من از دولت و یکایک شما دوستانی که در دولت هستید، بیحدّ و مرز - اما مشروط - حمایت میکنم؛ یعنی اگر بنا شد - که بنا هست - از وزارتخانه‌ای یا از دولت به طور عام حمایت کنم، این حمایت حدّ و مرز ندارد. زبان، عمل، اقدام و به‌کارگیری همه امکاناتی که در اختیار من است، مشمول این حمایت خواهد بود؛ تا الان نیز همین‌طور بوده است. بنابراین من هیچ حدّی برای حمایت خودم از دولت و یکایک وزرا نمیگذارم؛ اما این حمایت، مشروط به این‌است که این جهات را رعایت کنید. اگر من ببینم و تشخیص دهم - که من دیر هم جزم میکنم - وزارتخانه‌ای راهی برخلاف راه صحیح حق - که قانون اساسی و سیاستهای نظام و اسلام برای ما معیّن کرده - حرکت میکند، دیگر از او حمایت نخواهم کرد؛ اگر لازم شد، با او مقابله هم میکنم. این وظیفه شرعی و قانونی من است. ولی مادامی که این‌طور نباشد، بنده از همه دوستان حمایت بیحدّ و مرز خواهم کرد؛ از رئیس جمهور محترم که معلوم است حمایت میکنم؛ ایشان مورد حمایت همیشگی و دعای هر شب من هستند. ان‌شاءاللَّه خداوند ایشان و شما را موفّق و مؤیّد بدارد و تأیید و کمکتان کند تا بتوانید این بار سنگین را بردارید.

... مسأله اشتغال را جدی بگیرید. در ستاد اشتغال، خود آقای خاتمی با آن مجموعه وزرا شرکت میکنند. هم وزارت امور اقتصادی و دارایی، هم وزارت کار و امور اجتماعی، هم وزارت صنایع - اینهایی که بیشتر مباشر این امر هستند - هر چه ممکن است، این مسأله را جدّی بگیرند. البته من با یکایک آقایان وزرا هم در زمینه‌ی مسائل خودشان حرفهای زیادی دارم؛ از جمله با آقای صوفی در مورد تعاون. ما با آقای حاجی راجع به تعاون، بسیار صحبت کردیم؛ با آقای صوفی هم ان‌شاءاللَّه صحبتهایی خواهیم داشت. شما بروید کارتان را با جدّیت شروع کنید تا ان‌شاءاللَّه بعد توفیق دیدار جداگانه هم با دوستان دست بدهد.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

۱) آل عمران: ۱۶۹

۲) مفاتیح‌الجنان/دعای افتتاح.

۳) نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۳

۴) عصر: ۳

۵) نهج‌البلاغه، نامه ۵۳

۶) نهج‌البلاغه، نامه ۵

۷) همان.

۸) .

۹) اسراء: ۱۶

۱۰) همان‌