بیانات در جمع فضلا و طلاب و روحانیون مشهد

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

خدای بزرگ را سپاسگزارم که مجدداً این توفیق را یافتم که در جمع شما عزیزان، علمای عظام و مدرّسان بزرگوار و فضلا و طلاب پُرشور و انقلابیِ این حوزه‌ی عریق و خوش‌سابقه باشم و توفیق دیدار شما را داشته باشم.اولاً سال نو و ثانیاً به صورت اهم، اقتراب ایام مبارک ماه رمضان را تبریک عرض میکنم و امیدوارم برکات الهی بر این حوزه - که دوران بسیار عبرت‌انگیزی را در طول دهها سال اخیر گذرانده است - شامل بشود و رکنی از ارکان گسترش و حیات نوین اسلام در عالم باشد.

در ابتدا، وضع روحانیت در دوران حاضر را در چند جمله بازنگری کنیم. حرف جدیدی نیست، اما مهم است. هیچ‌وقت جامعه‌ی علمی شیعه در طول تاریخ، به قدر امروز، از لحاظ کمیت بزرگ نبوده است. هیچ‌وقت از لحاظ قدرت، به قدر امروز، کارآمد و صاحب قدرت سیاسی و اجتماعی نبوده است. هیچ‌وقت به قدر امروز، تمکن مالی و سایر امکانات مرغوب جامعه - مثل رسانه‌ها و منبرها و مطبوعات و امثال اینها - نداشته است. هیچ‌وقت به قدر امروز، در دنیا معروف نبوده است. هیچ‌وقت به‌قدر امروز، مورد احترام و تجلیل آحاد انسانها - اعم از مسلمان و غیرمسلمان - و مسلمین - شیعه و غیرشیعه - نبوده است. هیچ‌وقت به قدر امروز، دشمن نداشته است؛ چه کمیت دشمنان، چه کیفیت و قدرت و مکانت سیاسی و اجتماعی و نظامی قدرتها. و بالاخره هیچ‌وقت به قدر امروز، مسؤولیت بر دوش خود نداشته است.

اگر امروز قدرت و معروفیتمان از همیشه بیشتر است، رسانه و وسیله‌ی گفتگوی با مخاطبان و مستمعان، بیشتر در اختیارمان است، دوستان بیشتری داریم، پول و قدرت مالی بیشتری داریم و بقیه‌ی اموری که امروز بیشتر داریم - مثل جمعیتمان، آحاد روحانیون از بزرگ و کوچک و از این قبیل - به همین نسبت، مسؤولیتمان هم بیشتر است.

در بینش اسلامی، هیچ‌وقت امکانات از مسؤولیت جدا نیست. اینهایی که عرض شد، واقعیاتی است. تاریخ گذشته هم که مشخص است؛ یعنی از زمانی که چیزی به عنوان طبقه‌ی دینیِ علمی، در میان شیعه به وجود آمده است - که معمولاً تاریخ تشکیل حوزه‌ها را به زمان شیخ‌الطایفه، شیخ طوسی (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) میرسانند و شاید قبل از آن هم بشود این تاریخچه را پیش برد - تا امروز چنین پیشرفتی در امور حوزه‌ها نبوده است. پس، ما امروز این خصوصیات را داریم. این مسؤولیت چیست؟ در این باره هم مختصری عرض میکنم.

مهمتر از همه، مسؤولیت شخص خود ماست. یعنی «من نصب نفسه فیالنّاس اماما فلیبداء بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره»(1). اول، تأدیب نفس است که بدون این، برداشتن بار مسؤولیت، ممکن نخواهد شد و یکجا خراب خواهد شد و بار بر زمین خواهد ماند و مدعیِ خود و غیر خود را بدنام خواهد کرد. اگر بخواهیم که بار، سالم به مقصد برسد، باید همه خودمان را اصلاح کنیم. من خودم را بیش از همه و پیش از همه، مستحق اصلاح میدانم.

در همه‌ی شؤون روحانیت و وظایفی که علمای دین و روحانیون و ملبسان به این لباس دارند، این اصلاح نفس لازم است و ما باید این مسؤولیت را حس کنیم. قدم اول این است که ما احساس بکنیم مسؤولیت اصلاح نفس را داریم؛ اصلاح از لحاظ اخلاقی و روحی و تدارک کردن اخلاص و قصد قربت و اجتناب از گناه؛ همان‌که امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام) فرمود: «و لکن اعینونی بورع و اجتهاد و عفّة و سداد»(2)؛ یعنی تلاش دایم برای درست حرکت کردن و منحرف نشدن و عفت و سداد. این احساس را باید بکنیم و به اصلاح فکر و اصلاح بینش و اصلاح سلیقه‌ی معوج - اگر خدای نکرده در ما هست - و اصلاح مذاق و مشرب دینی و فقهی و کلامی و سیاسی و غیره توجه کنیم.

امام فقید عظیم‌الشأن(رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) که حقاً از همه جهت اسوه بودند - این کلمه‌ی «همه جهت» را من باتوجه عرض میکنم - واقعاً ازهربعدی انسان نگاه میکند، میبیند جا دارد که انسانها وطلاب علم و روّاد طریق هدایت مردم، به‌ایشان اقتدا کنند. آن بزرگوار در قم، اولین روزی که برای درس روی منبر نشستند، من در درسشان حاضر بودم. ایشان قبلاً روی زمین مینشستند و درس میگفتند و بعد از چندی که جمعیت زیاد شد و طلاب میخواستند چهره‌ی ایشان را زیارت کنند و صدایشان را درست بشنوند، اصرار کردند که روی منبر بنشینند. گمان میکنم ایشان بعد از رحلت مرحوم آیةاللَّه‌العظمی بروجردی(رضوان‌اللَّه‌علیه) این را قبول کردند. تا آن بزرگوار حیات داشتند، ایشان منبر ننشستند. این بزرگوار، آن روز را تماماً به نصحیت گذراندند. اولین مطلبی که بعد از «بسم‌اللَّه» فرمودند، این بود که مرحوم آقای نائینی(رحمةاللَّه‌علیه)، روز اولی که برای درس روی منبر نشست، گریه کرد و گفت: این همان منبری است که شیخ انصاری(ره) روی آن نشسته، حالا من باید روی آن بنشینم. ایشان از همین‌جا، شروع به نصیحت کردن طلاب کردند که بفهمید چه کاری میکنید و چه‌قدر این مسؤولیت سنگین است. البته جزییات فرمایشهای آن روز، الان در ذهنم نیست. ایشان در آن روز که این صحبتها را میکردند، در حد یک مدرّس بزرگ و یک فقیه عالی‌مقامِ مهیای مرجعیت بودند. احساس مسؤولیت، این‌قدر مهم است. از آن‌جا بگیرید، تا معممان و روحانیونی که در طبقات پایینتر هستند، تا برسد به یک مرثیه‌خوان و یک روضه‌خوان معمولی، که او هم در آن کاری که برعهده گرفته، باید احساس مسؤولیت بکند. اگرچه رتبه‌ی وجودی شغل در مورد چنین کسی، به مراتب ضعیفتر از رتبه‌ی وجودی شغل در مورد یک مدرّس عالی‌مقام است، لیکن این فرد هم باید احساس مسؤولیت بکند.

یکوقت در جمع آقایان گفتم، شاید هم خودتان دیده باشید که محدّث عالی‌مقام، مرحوم آقا میرزا حسین نوری(رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه)، کتابی به نام «لؤلؤ و مرجان» دارند. دنباله‌ی اسم لؤلؤ و مرجان، این است: در شرایط پله‌ی اول و دوم منبر روضه‌خوانان. ایشان یک کتاب نوشته است که نگویند حالا ما که ادعای علم و اجتهاد و ارشاد مردم را نداریم؛ فقط روضه‌خوانیم! سابق که این منبرهای چند پله بود، همه نمیرفتند که آن بالای منبر بنشینند. وعاظ درجه‌ی اول این کار را میکردند، لیکن متوسطان و پایینها، همین پله‌ی اول مینشستند و این حرمت را نگه میداشتند. کار خوبی هم بود، حالا هم خوب است که همین مراعاتها بشود و هر کسی حد خودش را رعایت بکند. تا همین زمانهای ما هم بود. مثلاً یک نفر که فقط مسأله میگفت، آن بالا نمیرفت. همین فرد، اگر میخواست از روی کتاب مسأله‌یی بگوید، یا اگر یک نفر میخواست روضه بخواند، پله‌ی اول و دوم مینشست. همین هم شرایطی دارد. پس، ببینید که احساس مسؤولیت باید باشد.

چرا ما باید این احساس مسؤولیت را بکنیم؟ به خاطر همان خطورت مسؤولیتی که در ما هست. روی این «هیچ‌وقت» هایی که در اول صحبتم عرض کردم، دقت کنید. هرکدام از این تحدیدها، لازمه‌یی دارد. یک روز بود که حداکثر شعاع وجودی یک روحانی، عبارت از این بود که رساله‌یی بنویسد که در آن، فقط احکام عملیِ فردی - و نه اجتماعی - مندرج است؛ یا تعدادی از این رساله‌ها را بین مقلدانش منتشر کند، که بخش کوچکی از زندگی مقلدان، برطبق این رساله‌ها عمل میشد. آنها هر کاری که میکردند، بر اساس اقتضای روز و سیاستها و نظام اجتماعی و حکومت بود. تمام امور اقتصادیشان، زندگیشان، اخلاقشان، رفتارشان، در چارچوب آن سیاستها و اقتضائات رقم میخورد.

در رساله‌های عملیه‌ی ما، مسأله‌ی حکومت و نظام اقتصادی اسلام مطرح نبود. آن خمس و زکاتی که ما مسأله‌اش را به صورت ریز و مسألةٌ میگوییم، به‌هیچ‌وجه به معنای اداره‌ی نظام اقتصادی که نبود. اداره‌ی نظام اقتصادی، دست وزارت دارایی و برنامه‌ریزان بود. قرض بگیرند، قرض بدهند، برنامه‌ریزی کنند، بودجه ببندند، پولی که درآمد مملکت است، بین بخشهای مختلف تقسیم کنند، کشاورزی یکطور، صنعت یکطور، وابستگی یکطور، خودشان را به غرب یا به شرق نزدیک کنند. این بود دیگر. نظام اقتصادی، اینها بود.

الان ما چند وزارتخانه داریم که با هزاران نفر کارمند و میلیاردها تومان پولی که خرج میکنند، نظام اقتصادی را برنامه‌ریزی و هدایت میکنند. وزارت دارایی، برنامه و بودجه، وزارت صنایع سنگین، وزارت معادن و فلزات، وزارت کشاورزی و وزارت بازرگانی، این کارها را برعهده دارند. معمولاً رؤسای دولتها در این ده، یازده سال اخیر هم، خودشان بشخصه دخالت میکردند. این، اداره‌ی امور اقتصادی کشور میشود. تاجری که همه‌ی زندگیش محکوم برنامه‌ریزی دستگاه حاکم است، حالا یکپنجم درآمدش را هم که به یک عالم بدهد - اگر بدهد - این‌که سیستم اقتصادی اسلام نیست. این، یک گوشه‌ی کوچک است.

بله، هم خمس، هم زکات، هم کتاب تجارت، هم بقیه‌ی کتب معاملات، مزارعه و مساقات و رهن و سایر عقود، میتواند فراهم کننده‌ی نظام اقتصادی کشور باشد؛ کمااین‌که در حال حاضر در بانکهای ما جریان دارد. ما الان بانکهای خود را با نظام مضاربه اداره میکنیم. مضاربه در سابق، غیر از حالا بود. در رساله‌ی عملیه، مضاربه فقط این بود که یک نفر پیش یک نفر دیگر برود و بگوید من این پول را میدهم، تا شما با آن تجارت بکنی، بعد حاصلش را هم با یکدیگر تقسیم کنیم. این کجا، و این‌که مضاربه مبنا و پایه‌یی برای اداره‌ی یک بخش عظیم از امور مالی کشور - یعنی بانکها - بشود، کجا؟ اصلاً این دو با هم، یکی است؟

از اعلیمرتبه‌ی نفوذ یک روحانی در گذشته، این بود که امور فردیِ محض را - که تازه همه هم عمل نمیکردند و دلبخواهی بود - روی کاغذ بنویسد و پخش کند و آنهایی که دلشان میخواست بگویند ما مقلد آن آقا هستیم، به همه و یا به بخشی از آن عمل کنند. این کجا، آن‌که امروز هست، کجا؟ امروز، روحانیت است که بر تمام دستگاههای اقتصادی کشور مشرف است. امروز، اگر آن شخص روحانی که سیاستهای کشور را او باید بگذارد - یعنی مقام رهبری - بگوید که مثلاً شما در بخش صنعت با فلان خصوصیات، حق ندارید یک ریال سرمایه‌گذاری کنید، دولت در آن بخش، یک ریال سرمایه‌گذاری نخواهد کرد. امروز، سیاستگذاری روحانی میتواند مملکت را به سمت کشاورزی بکشاند، به سمت صنعتی بکشاند، خدای نکرده به سمت وابستگی بکشاند، یا به سمت خودکفایی و استقلال و شکوفایی اقتصادی سوق دهد، یا به سمت رکود اقتصادی بکشاند. این کجا، آن کجا؟ اصلاً قابل مقایسه است؟ سعه‌ی کار شما و حوزه‌های علمیه، این‌قدر تفاوت کرده است.

وقتی که ما میگوییم روحانیت این عظمت و قدرت و امکان را پیدا کرده، معنایش این نیست که حالا تکتک روحانیون، دارای این اختیارند. نه، این اختیار در میان جامعه‌ی روحانیت است. این، مسأله‌ی بسیار مهمی است. امروز مثلاً از شما سؤال میکنند که آیا حیل ربای به آن شکل جایز است، یا جایز نیست؟ شما با یک نیش قلم - که البته متکی به استنباط و فتوا و بررسی جوانب فقهی مسأله است - میتوانید بخش عظیمی از چیزهایی که به عنوان حیل ربا به کار میرود، تعطیل کنید، یا راه بیندازید. از شما میپرسند که حکم زمینهای بایر یا دایر یا مثلاً انواع و اقسام زمینهایی که امروز در کشور ما هست؛ آنهایی که در اختیار طاغوتیها بوده و امروز در اختیار افرادی به عنوان کشت موقت قرار گرفته؛ آنهایی که در اختیار هیأت هفت نفره است، چیست؟ اینها چه کار باید بشود؟ به افرادتملیک بشود؟ با چه شرایطی؟ این کار، کار روحانیت است؛ یعنی بینش فقهی اسلام است که امروزاین مسایل را تعیین میکند. اینها مسؤولیت است. به همین جهت است که عرض کردیم، هیچ‌وقت در طول تاریخ روحانیت، این قشر به قدر امروز، دوست و دشمن نداشته است.

چه موقع سردمداران عالم، از علمای دین در ایران یا جاهای دیگر، یادشان بود؟ بله، آن وقتی که علمای دین وارد میدان مبارزه میشدند؛ مثل مشروطیت در ایران، مثل نهضت آزادیخواهی در شبه قاره‌ی هند - که تقریباً در صدوپنجاه سال قبل شروع شد - مثل حرکت علما و مراجع نجف در مقابل نفوذ انگلیسیها در سال 1920، اسمشان سر زبانها میافتاد. یک نفر، دو نفر را نشان میکردند و با او مقابله مینمودند؛ والّا چه کسی به فکر علما بود که حالا یک عده از آنها در این‌جا زندگی میکنند؟

ولی امروز چگونه است؟ امروز بسیاری از همت و پول و ابتکار و طراحی و برنامه‌ریزی استکبار جهانی، مصروف این میشود که ببیند چگونه میتواند همین شما طلاب و فضلا و علما را از راه راست انقلاب منحرف کند. برای این کار، پول خرج میکنند؛ چون میدانند اگر علما، همچنان‌که تا امروز پیشگام این انقلاب بوده‌اند و در صفوف مقدم، در جنگ، در صحنه‌های انقلابی و در صحنه‌ی سیاست حضور داشته‌اند، باز هم حضور داشته باشند، به‌هیچ‌وجه استکبار نمیتواند با این انقلاب روبه‌رو بشود. میخواهند این مانع - یعنی شما جامعه‌ی علمای اسلام - را از سر راه بردارند. برای این کار، برنامه‌ریزی میکنند.

هر کسی که به خط انقلاب و اسلام ناب محمّدی (صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) نزدیکتر است، به ضربات و حملات و تهمتها و هوچیگریها و سوءقصدها و بدجنسیها و موذیگریهای جناح استکبار هم نزدیکتر است. با هر آخوندی بد نیستند؛ با بعضی از آخوندها خیلی هم خوبند؛ همچنان‌که در دستگاه سلطنت هم همین‌طور بود. آن دستگاهی که میخواست ریشه‌ی روحانیت را بکند، خاطر بعضی از آخوندها را هم میخواست! به آخوندهای درباری پول میداد و به آنها سفارش میکرد که عمامه‌تان را یک مقدار بزرگتر و ریشتان را هم یک مقدار بلندتر کنید! اینها را دیده بودیم، ما از اینها خبر داریم. رژیم طاغوت، خاطر این‌گونه روحانیون را هم میخواست و با آنها ملاقات هم میکرد.

البته چون ذات آن دستگاه، ذات متکبر و خبیث و رذلی بود، محبت و نوکریِ آن علما را، آن‌چنان‌که باید و شاید هم قدردانی نمیکرد. همانهایی که نوکر آن دستگاه بودند، به مردم و به بقیه‌ی روحانیون، زبانشان دراز بود و زور میگفتند؛ اما به خود دستگاه نه! خود آن رأس طغیان و نوکران رده‌ی بالایش، تحقیر و بیمحلی و بیاحترامیشان هم میکردند. میدیدند که اینها چه‌قدر پَستند! این را هم ما اطلاع داشتیم.

امروز هم همین‌طور است. امروز هم با علمای خوب بدند. امروز هم با امام بزرگوار(ره) که یک لحظه در راه خدا درنگ نکرد؛ یک ذره از نیروهای خودش را در پیمودن این راه، بیاستفاده نگذاشت؛ با تمام وجود و در تمام آنات زندگی، به سمت آن هدف عالی و مقدس رفت و خدا هم او را کمک کرد، بد بودند. با فلان آخوند ضد انقلاب مرتجعِ نوکرصفت، خوب هم بودند.

هر کسی را که دستگاه قضایی اسلام، دیروز و امروز، به خاطر جرم و فسادی محکوم کند، فوراً دستگاههای خارجی طرفدار او میشوند! ما افتخار میکنیم که دستگاه قضایی ما - که بحمداللَّه عمدتاً متشکل از علما و روحانیون و فضلا و مدرّسان است - نسبت به خاطییی که در لباس روحانیت هم باشد، اغماض نمیکند. این، از افتخارات ماست. هیچ‌کس نمیتواند این تهمت را به روحانیت بزند که اینها هم‌لباسهای خودشان را رعایت میکنند. نخیر، ابداً؛ میبینید دیگر. ملبس به لباس روحانیت، خطایش دیده میشود، سنجیده میشود، محاکمه میشود و به حسب عِظَم یا صِغَر جرم، مجازات معین میگردد. البته در مواردی، چون معمم است، مجازات هم سنگینتر از غیرمعمم است؛ این را هم داریم.

گاهی بعضی از محترمان و آقایان صاحب صدق نیت که غرض سویی ندارند، به ما مراجعه میکنند و میگویند: اگر این جرم را غیرروحانیون داشته باشند، همین‌طور با همین شدت با او رفتار میکنند؟ ما میگوییم: آن‌جایی که مجازاتِ مشخصی است، کیفر نسبت به همه یکسان است؛ اما آن‌جایی که قاضی در سعه است و در مجازات میتواند خفیف و یا ثقیل و شدید بگیرد، یکی از عوامل مشدده در مجازاتها، تلبس به این لباس است. این - به قول قضات - از علل مخففه نیست؛ از علل مشدده است و همین‌طور عمل میکنند.

تا یک نفر به خاطر توطئه، کودتا، زمینه‌چینی کودتا، مخالفت با نظام اسلامی، قیام علیه انقلاب و نظام، دچار شدن به فساد و لغزش اخلاقی، تهمت و اهانت به رزمندگان و فداکاران و توطئه و خباثت علیه این جوانان پاک و مقدس - که در این دوران به اسلام آبرو دادند - مورد محاکمه قرار گرفت و مجازات شد، فوراً میبینید که دستگاههای خارجی، عاشق این روحانیِ فاسد و مجازات‌شده میشوند، برایش تبلیغ میکنند، مظلومش میشمارند و دستگاه را زیر سؤال میبرند که چرا این فرد را کشتید؟! اگر مسن باشد، یکطور؛ اگر مقام بالا باشد، یکطور؛ اگر مقام پایین باشد، یکطور. پس، با هر روحانییی بد نیستند؛ با روحانیِ راه خدا بدند. این، وضع امروز شماست. به خاطر چه؟ به خاطر همان اهمیت حضور و مسؤولیت شما.

در این زمینه، بحث طولانی شد. البته بحث طولانی هم است، ولی من نمیخواهم در این زمینه، بیش از این صحبت بکنم. پس، ما این را بدانیم که امروز مسؤولیت روحانیت، بسیار سنگین است. اولین مسؤولیت شما، عبارت از پاسداری از اسلام و نظام اسلامی است. آن کسانی که با نظام اسلامیِ با این عظمت، که اسلام را عزت بخشید، مسلمین را سربلند کرد، اسلام را در دنیا مطرح نمود، ملتهای مسلمانِ تحقیرشده و فراموش‌شده را به یاد اسلام انداخت - که میبینید چه‌طور ملتها یکی پس از دیگری، به سمت اسلام گرایش پیدا میکنند - بلکه در سطح جهان، آزادی ملتها را به دنبال آورد، مخالفت کنند، مورد عفو و اغماض قرار نخواهند گرفت. ما برخورد میکنیم؛ هر کس که میخواهد باشد، در هر حدی که میخواهد باشد. این برای ما، از آن مناطقی که جای اغماض باشد، نیست.

البته یک مرحله پایینتر، آن بیتفاوتها هستند. واقعاً کسانی هستند که نسبت به انقلاب بیتفاوتند. این هم به نظر ما پسندیده نیست. بعضی امروز، همان‌طور صحبت میکنند، همان‌طور مینویسند، همان‌طور منبر میروند، همان‌طور تبلیغ میکنند که قبل از انقلاب میکردند! انگارنه‌انگار که در این مملکت، انقلابی به وجود آمده، اسلام زنده و مطرح شده، قرآن احیا شده و شریعت اسلامی مبنای نظام اداره‌ی کشور قرار گرفته است. انگار که این چیزها اتفاق نیفتاده است! نسبت به نظام بیتفاوتند؛ ولی نسبت به بعضی از اشکالات و نارساییها، خیلی تیز و دقیقند!

ما کسانی را میشناسیم که در تمام دوران تسلط طاغوت، در مقابل آن همه مفاسد، یک کلمه حرف به عنوان نهی از منکر بر زبانشان جاری نشد؛ ولی حالا در نظام اسلامی که جلّ و عمده‌ی امور، در جهت صلاح و رشد و تقوا و حاکمیت دین است، اینها حساس شده‌اند و تا اشکالی در گوشه‌یی به وجود بیاید، فوراً زبان به اعتراض بلند میکنند! البته ما از اعتراض نمیترسیم - اعتراض بکنند - اما ارزش این افراد پایین است. اینهایی که نسبت به نظام اسلامی، آن حساسیت دفاع را ندارند، پایینند.

شما ببینید ما در دوران حاکمیت امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام)، دو گونه از صحابه و بزرگان اسلام داریم. بعضیها کسانی بودند که تا دیدند امیرالمؤمنین سر کار آمد، حق را شناختند و آمدند با تمام وجود در خدمت قرار گرفتند. البته بعضی به آن شدت نبود، اما باز هم بودند. عده‌یی هم بودند که در این‌جا شک کردند. از رحلت پیامبر(ص) بیست وسه سال گذشته، در طول این مدت، در هیچ‌چیز شک نکردند؛ حالا که امیرالمؤمنین(ع) سر کار آمد، اینها شک کردند! بعضیها گفتند: «انّا قد شککنا فی هذا القتال»(3). امیرالمؤمنین با اینها برخورد قاطع کرد.

در مسجد مدینه، بعد از بیعت با امیرالمؤمنین، ایشان گفتند که متخلفان از بیعت را یکییکی آوردند. فرمود: شما چرا بیعت نکردید؟ گفت: آقا من منتظرم بقیه بیعت کنند، بعد من بیعت میکنم! فرمود: خیلیخوب، برو. دیگری و دیگری هم همین‌طور. در بین این بزرگوارانی که بیعت نکرده بودند، «عبداللَّه‌بن عمر» بود. ایشان را به مسجد آوردند. امیرالمؤمنین(ع) پرسید: چرا شما بیعت نکردی؟ او دستی به هم مالید، تأملی کرد و - مثلاً - گفت: حالا بله، خوب! «مالکاشتر» که آن‌جا ایستاده بود، گفت: یا امیرالمؤمنین! شما اجازه بدهید، من سر این یکی را - که پسر خلیفه‌ی اسبق هم است - از تن جدا کنم، تا دیگران حساب کار خودشان را بکنند و بفهمند که مسأله، مسأله‌ی قاطعیت است. امیرالمؤمنین(ع) خندیدند و فرمودند: نه، این فرد در جوانیهایش خوش‌اخلاق نبود، حالا هم که پیر شده، اخلاقش خراب است؛ ولش کنید برود. در آن روز، «مالکاشتر» آن جمله را به امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد. او گفت: یا امیرالمؤمنین! اینها نمیدانند که تو هم شمشیر و تازیانه داری. خیال میکنند که تو شمشیر و تازیانه نداری. بگذار من این را مجازات کنم، تا بفهمند تو هم شمشیر و تازیانه داری.

این اشتباه است که کسی خیال کند نظام اسلامی، شمشیر و تازیانه ندارد و برخورد نمیکند. نخیر، بیملاحظه‌تر برخورد میکند؛ چون برای خداست. کاری که برای خداست، در آن ملاحظه نیست. آن کسانی که این‌طور مقابله میکنند، آن کسانی که مقابله نمیکنند، اما در خدمت هم نیستند؛ اینها هم انصافاً باید تجدید نظر کنند و قدر این نظام اسلامی را بدانند. در طول این قرون متمادی، چه موقع اسلام مثل امروز، مبنای حاکمیت قرار گرفته و این‌قدر در دنیا عزت پیدا کرده است؟ باید مغتنم بشمارند.

من به شما برادران عزیز و آقایان محترم عرض میکنم که ماه رمضان در پیش است. این ماه رمضان و ماه رمضانها و ایام معدّ برای تبلیغ را خیلی باید قدر بدانیم. در این ایام، مردم آماده‌اند. البته رسانه‌ها، رادیو، تلویزیون و روزنامه‌ها در خدمت تبلیغ اسلام هستند و تبلیغ میکنند؛ اما سنت منبر ما - یعنی نشستن جلوی مستمع و چهره‌به‌چهره با او حرف زدن - یک چیز استثنایی است؛ این را از دست ندهید. این، چیز خیلی با عظمت و با ارزش و مهمی است.

در اظهاراتی که در منبرها میشود، رعایت چند چیز را بکنید:

اول، نیاز مردم است. امروز مردم چه چیزی را بیشتر احتیاج دارند؟ آن را پیدا کنید. امروز مردم به اخلاق و عمق تفکر انقلابی احتیاج دارند. این انقلابی که به وجود آمد، بر پایه‌ی چه مبانییی استوار است؟ این را مردم احتیاج دارند. باید روی این، فکر کنید. بهترین مرجع هم، کلمات و فرمایشهای امام(رضوان‌اللَّه تعالیعلیه) و بعضی از نوشته‌ها و گفته‌های قیمی است که در طول این یازده سال، بحمداللَّه ما بزرگانی داشته‌ایم که آنها بیان کرده‌اند. البته برای اهل تحقیق، مراجعه‌ی به قرآن و حدیث در باب حاکمیت و جامعیت اسلام و این‌که اسلام دین زندگی است، پس به آن نیاز است، ضروری میباشد.

دوم، اعتدال را رعایت کنید. اعتدال، یعنی در هیچ جهت دچار افراط نشوید. بعضی در منبرها دچار افراط میشوند؛ حالا یا در طرف جهات اخلاقی، یا در طرف جهات سیاسی؛ فرق نمیکند. علی ایّ‌ حال، افراط مذموم است؛ مستحسن نیست. البته مردم به اخلاقیات خیلی احتیاج دارند. ما احتیاج به یک انقلاب اخلاقی داریم؛ برای این‌که در خودمان و در آحاد مردممان، صفات رذیله را ریشه‌کن کنیم و اخلاق مُسلِم حقیقی را با همان خصوصیاتی که در روایات و آیات کریمه‌ی قرآن هست، در مردم رشد بدهیم. اخلاق، خیلی لازم است؛ اما این‌طور نباشد که ما وقتی اخلاق میگوییم، یا برای مردم حدیث میخوانیم، بکلی از مسایل روز، مسایل انقلاب، مسایل جهان، مسایل زندگی و تاریخچه‌ی این یازده سالِ پُر از حادثه بر کنار باشیم. همان‌طور که عرض کردم، بعضی که منبر میروند، وقتی انسان پای منبرشان مینشیند، گویی در این کشور انقلابی رخ نداده، گویی رهبری مثل امام راحل (رضوان‌اللَّه‌علیه) ظهور نکرده، گویی این جنگ اتفاق نیفتاده است! این‌طور حرف میزنند و بکلی از اوضاع برکنارند! این، از آن طرف افراط است.

در جهت سیاسی هم افراط خطاست. بعضی در منبر و سخنرانی خود، همه‌ی مطلب را - من البدو الی الختم - مصروف به امور سیاسی میکنند و یک کلمه اخلاق و نصیحت و تهذیب و احکام، در گفتارشان نیست! حتّی مثلاً میبینید که آقا در فلان ده منبر رفته و درباره‌ی انقلاب نیکاراگوئه بحث میکند و این‌که چه‌طور شد ساندنیستها در نیکاراگوئه شکست خوردند! یا مثلاً درباره‌ی علل پیدایش کشور نامیبیا و این‌که سابقه‌اش چه بوده است، بحث میکند! حالا این بحثها چه اهمیتی دارد، او دیگر فکر نمیکند و توجه ندارد که این مباحث، در رادیو، تلویزیون و روزنامه‌ها مطرح میشود و همه آن را میگویند. این هم از این طرف افراط است. افراط، از هیچ طرف مناسب نیست.

در ماه رمضان، منبر را بین احکام دینی - همین احکام عملی، فردی و جمعی - نصایح و اخلاقیات متخذه از آیات کریمه‌ی قرآن و احادیث شریفه و تکیه‌ی روی اینها و استفاده‌ی صحیح از آنها، و نیز بیان مسایل روز و تکالیف مردم در جنب انقلاب و کشور و شناساندن دوست و دشمن تقسیم کنید. پس، اعتدال و عدم افراط هم، یکی از آن شرایط است.

چیز دیگری که باید رعایت کنید، اقتضای حال است. گاهی مطلبی صحیح است، اما گفتن آن در بعضی از تریبونها مستحسن نیست و باور مستمع را جلب نخواهد کرد. ما حرفِ گفتنی خیلی داریم. بعضی از نقلهای ضعیف، بعضی از روایات یا حکایات ضعیف و بعضی از استنتاجهای ضعیف را مطرح نکنید. هرجا منبر میروید، منبر باید قوی باشد؛ ولو در سطح پایین. من همیشه مثال میزنم، میگویم: کتابی که برای کلاس اول یا دوم دبستان در باب یک مسأله‌ی ریاضی مینویسند، همان مطلبی را میگوید که کتابی در باب ریاضیاتِ استدلالیِ درجاتِ بالای این علم بیان میکند؛ مطلبش یکی است. این‌جا هم میگویند اگر دو عدد سیب را با دو عدد سیب دیگر جمع کردی، چهار عدد میشود. تا ده سال، بیست سال بعد هم که این کودک رشد میکند و درس میخواند، باز هم همین است، عوض نمیشود؛ ولو در این‌جا سطحی و با زبان ساده صحبت شده و در آن‌جا با سطح و زبان دیگری بیان شده باشد. باید این‌طور باشد. ساده بگویید،اما غلط ابداً. البته این جلسات منبری که در سابق معمول بود، خیلی خوب است که امروز هم باشد؛ برای این‌که از لحاظ قالب و محتوا اصلاح بشود.

در باب تحصیل در حوزه و برنامه‌های حوزه‌ی مقدسه‌ی علمیه - چه مشهد، چه قم و چه سایر حوزه‌ها - حرفهای زیادی هست که مجال و وقت طرح آن نیست. همین‌قدر عرض کنم که برای مواجه شدن با مسایل بیشمار و پیچیده‌ی دنیایی که در پیش ماست، برنامه و ترتیبی غیر از آنچه که امروز در دست‌وبال ماست، لازم است. این برنامه، برای این نیازها طراحی نشده است. شاید هم اصلاً طراحی نشده و به صورت خودرو به این شکل در آمده است. اگرچه بحمداللَّه علمای بزرگی با همین برنامه در طول زمان تربیت شده‌اند، اما برنامه‌ریزی و تنظیم مواد و شکل برنامه و تقسیم علوم و فنون اسلامی در حوزه‌های علمیه به حسب نیازها و شعبه شعبه کردن و زمان معین کردن و دقت در فراگیری و بقیه‌ی موارد، چیزهای ضروری و لازمی است که باید هرچه زودتر این کارها انجام بگیرد.

در قم بحمداللَّه کارهایی در حال انجام است. در این‌جا هم همان‌طور که حضرت آقای طبسی (ادام‌اللَّه بقائه و حفظه‌اللَّه) - که وجود مغتنم و نازنینی هستند - بیان کردند، کارهایی انجام میگیرد. امیدواریم که ان‌شاءاللَّه این کارها سرعت پیدا کند و هرچه زودتر به مرحله‌ی عمل برسد. امیدواریم که خداوند متعال ان‌شاءاللَّه به شماها توفیق بدهد و شما و حوزه‌ها و همه‌ی ما را مشمول نظر لطف حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) قرار بدهد.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

 

 

1) بحارالانوار، ج 2، ص 56

2) نهج‌البلاغه، نامه‌ی 45

3) بحارالانوار، ج 32 ، ص 406