از اوّل انقلاب اینطور بود که ملت ایران را تخطئه کنند. مسؤولان ایران و هر کس را که با آنها جدّیتر مخالف است، بیشتر تخطئه کنند. هر کاری که از آن بیشتر ضرر میبینند، بیشتر آن را به باد تمسخر بگیرند. رفتار با زن را مسخره کنند؛ دانشگاه را مسخره کنند؛ عبادت را مسخره کنند؛ نماز جماعت را مسخره کنند؛ مصرف نکردن مشروبات الکلی و اجرای حدود الهی را مسخره کنند.
عزیزان من! گاهی همین تمسخرها و تحقیر و توهین کردنها، آدمهای بزرگی را مستأصل و بیچاره میکند؛ آنطور که به اجبار همرنگ جماعت میشوند. آنوقت ابرقدرتها دستهایشان را روی دلشان میگذارند، مخفیانه قاهقاه میخندند که کارشان را پیش بردند و مانعی را از سرِ راه برداشتند! آن قدر فلان جریان انقلابی را در دنیا مسخره میکنند که علناً و صریحاً، آرمانها، آرزوها و شعارهای انقلابی خودش را پس بگیرد، یا تخطئه و یا حتّی مسخره کند. در صحنهی سیاست جهانی دیده شد، کسی که در حضور دشمنانِ دیروز خودش ایستاد؛ به امروز خودش متلک گفت، برای اینکه همرنگ جماعت شود، و آنها خندیدند! البته چه آنها وقتی چنین چیزی را میبینند، دلشان را خوش میکنند و میگویند: بهبه! شما چقدر آدم متمدّن و چیزفهمی هستید! اما در واقع یک مانع را از پیش رو برداشتهاند. بدین گونه موانع را از بین میبرند.
اینجاست که شیعهی معتقد به علیبنابیطالب علیهالسّلام باید از شجاعت آن حضرت درس بگیرد. «لاتستوحشوا فی طریقالهدی لقلّة اهله»؛ (1)وحشت نکنید. از روگرداندن و اِعراض دشمن احساس تنهایی نکنید. از تمسخر دشمن دربارهی آنچه در دست شماست - که گوهر گرانبهایی است - عقیدهتان سست نشود. شما گوهر گرانبهایی را در مشت گرفتید و کار عظیمی انجام دادید. گنجی تمام نشدنی را در داخل کشورِ خودتان کشف کردید، به اسلام رسیدید، به استقلال و آزادی رسیدید و توانستید خود را از یوغ قدرتها خارج کنید.