-
تاریخ: 1385/05/31
بیانات در دیدار کارگزاران نظام و سفرای کشورهای اسلامی در سالروز عید مبعث
امسال در کشور ما سال پیامبر اعظم شناخته شد، امروز هم روز بعثت آن بزرگوار است. خود آن حضرت، بنابر حدیث متواتر و معروف، فرمود: «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق». بعثت با این هدف در عالم پدید آمد که مکرمتهای اخلاقی و فضیلتهای روحی بشر عمومیت پیدا کند و به کمال برسد.تا کسی خود دارای برترین مکارم اخلاق نباشد، خداوند متعال این مأموریت عظیم و خطیر را به او نخواهد داد؛ لذا در اوائل بعثت، خداوند متعال خطاب به پیغمبر میفرماید: «انّک لعلی خلق عظیم». ساخته و پرداخته شدن پیغمبر، تا ظرفی بشود که خدای متعال آن ظرف را مناسب وحی خود بداند، مربوط به قبل از بعثت است؛ لذا وارد شده است که پیغمبر اکرم که در جوانی به تجارت اشتغال داشتند و درآمدهای هنگفتی از طریق تجارت به دست آورده بودند، همه را در راه خدا صدقه دادند؛ بین مستمندان تقسیم کردند. در این دوران که دوران اواخر تکامل پیغمبر و قبل از نزول وحی است - دورانی که هنوز ایشان پیغمبر هم نشده بود - پیغمبر از کوه حرا بالا میرفت و به آیات الهی نگاه میکرد؛ به آسمان، به ستارگان، به زمین، به این خلایقی که در روی زمین با احساسات مختلف و با روشهای گوناگون زندگی میکنند. او در همهی اینها آیات الهی را میدید و روزبهروز خضوع او در مقابل حق، خشوع دل او در مقابل امر و نهی الهی و ارادهی الهی بیشتر میشد و جوانههای اخلاق نیک در او روزبهروز بیشتر رشد میکرد. در روایت است که: «کان اعقل النّاس و اکرمهم»؛ پیامبر قبل از بعثت، با مشاهدهی آیات الهی، روزبهروز پُربارتر میشد، تا به چهل سالگی رسید. «فلمّا استکمل اربعین سنة و نظراللَّه عزّوجلّ الی قلبه فوجده افضل القلوب و اجلها و اطوعها و اخشعها و اخضعها»؛ دل او در چهل سالگی نورانیترین دلها، خاشعترین دلها، پُرظرفیتترین دلها برای دریافت پیام الهی بود. « اذن لابواب السّماء ففتحت و محمّد ینظر الیها». وقتی به این مرحله از معنویت و روحانیت و نورانیت و اوج کمال رسید، آن وقت خدای متعال درهای آسمان و درهای عوالم غیبی را به روی او باز کرد؛ چشم او را به عوالم معنوی و عوالم غیبی گشود. «و اذن للملائکة فنزلوا و محمّد ینظر الیهم»؛ او فرشتگان را میدید، با او سخن میگفتند؛ کلام آنها را میشنید، تا اینکه جبرئیل امین بر او نازل شد و گفت: «اقرأ»؛ سرآغاز بعثت.این مخلوق بینظیر الهی، این انسان کامل که قبل از نزول وحی الهی به این مرحلهی از کمال رسیده است، از اولین لحظهی بعثت یک جهاد مرکب همهی جانبهی دشوار را آغاز کرد و بیستوسه سال در نهایت دشواری این جهاد را پیش برد. جهاد او در درون خود، جهاد با مردمی که از حقیقت هیچ ادراکی نداشتند و جهاد با آن فضای ظلمانی مطلق بود، که امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میفرماید: «فی فتن داستهم باخفافها و وطأتهم بأظلافها و قامت علی سنابکها»؛ از همه طرف فتنهها مردم را میفشرد: دنیاطلبی، شهوترانی، ظلم و تعدی، رذائل اخلاقی در اعماق وجود انسانها، و دست تعدی قدرتمندانی که بدون هیچ مانع و رادعی به سوی ضعفا دراز بود. این تعدی نه فقط در مکه و در جزیرةالعرب، بلکه در برترین تمدنهای آن روز عالم؛ یعنی در امپراتوری بزرگ روم و در شاهنشاهی ایران، وجود داشت. تاریخ را نگاه کنید؛ صفحهی ظلمانی تاریخ، سراسر زندگی بشر را فرا گرفته بود. مجاهدت با این قدرت عظیم و تلاش بیوقفه و غیر قابل تصور از اولین ساعات بعثت و تحمل وحی الهی برای پیغمبر آغاز شد و وحی الهی هم پیوسته مثل آب زلالی که به سرزمین مستعدی برسد، بر قلب مقدس آن بزرگوار نازل میشد و او را نیرو میبخشید و او همهی توان خود را به کار برد تا اینکه بتواند این دنیا را در آستانهی یک تحول عظیمی قرار بدهد؛ و موفق شد.اولین سلولهای پیکرهی امت اسلامی در همان روزهای دشوار مکه با دست توانای پیغمبر بنا شد؛ ستونهای مستحکمی که باید بنای امت اسلامی بر روی این ستونها استوار بشود؛ اولین مؤمنین، اولین ایمانآورندگان، اولین کسانی که این دانایی، این شجاعت، این نورانیت را داشتند که معنای پیام پیغمبر را درک کنند و دل به او ببندند. «فمن یرد اللَّه ان یهدیه یشرح صدره للاسلام». دلهای آماده و درهای گشودهی دل به سمت این معارف الهی و این دستورات الهی، با دست توانای پیغمبر ساخته شد، این ذهنها روشن شد، این ارادهها روزبهروز مستحکمتر شد؛ و سختیهایی در دوران مکه برای همان عدهی قلیل مؤمنین - که روزبهروز هم بیشتر میشدند - پیش آمد، که برای من و شما قابل تصور نیست. در فضایی که همهی ارزشها، ارزشهای جاهلی است، تعصبها، غیرتورزیهای غلط، کینهورزیهای عمیق، قساوتها، شقاوتها، ظلمها و شهوتها درآمیخته با هم است و زندگی مردم را میفشرد و در خود احاطه کرده - و در بین این سنگهای خارا و غیر قابل نفوذ - این نهالهای سرسبز بیرون آمد. «و انّ الشّجرة البّریّة اصلب عوداً و اقوی وقوداً» که امیرالمؤمنین میگوید، این است. هیچ طوفانی نمیتوانست این سبزهها، این نهالها و این درختهایی را که از لای صخرهها رویید و ریشه دوانید و رشد کرد، تکان بدهد. سیزده سال گذشت و بعد بر اساس این پایههای مستحکم، بنای جامعهی اسلامی، جامعهی مدنی و نبوی، بر روی این پایهها گذاشته شد. ده سال هم امتسازی به طول انجامید. این امتسازی فقط سیاست نبود؛ یک بخشی از آن، سیاست بود. بخش عمدهی دیگری آن، تربیت یکایک افراد بود: «هو الّذی بعث فی الامیّیّن رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه». «یزکّیهم»؛ یک یک دلها در زیر تربیت پیغمبر قرار میگرفت. پیغمبر به یکایک ذهنها و خردها، دانش و علم را تلقین میکرد. «و یعلّمهم الکتاب و الحکمة». حکمت یک مرتبهی بالاتر است. فقط این نبود که قوانین و مقررات و احکام را به آنها بیاموزد، بلکه حکمت به آنها میآموخت. چشمهای آنها را بر روی حقایق عالم باز میکرد. ده سال هم پیغمبر اینگونه و با این روش حرکت کرد. از طرفی سیاست، ادارهی حکومت، دفاع از کیان جامعهی اسلامی، گسترش دامنهی اسلام، باز کردنِ راه برای اینکه گروههای خارج از مدینه بتدریج و یک به یک وارد عرصهی نورانی اسلام و معارف اسلامی شوند، از طرف دیگر هم تربیت یکایک افراد. برادران و خواهران عزیز! این دو تا را نمیشود از هم جدا کرد.یک عدهای اسلام را فقط مسألهی فردی دانستند و سیاست را از اسلام گرفتند. این، چیزی است که امروز در بسیاری از جوامع اسلامی و در معارف دنیای مهاجمِ مستکبرِ مستعمرِ غربی، ترویج میشود که: اسلام از سیاست جداست! سیاست را از اسلام گرفتند؛ در حالی که نبی مکرم اسلام در آغاز هجرت، در اولی که توانست خود را از دشواریهای مکه نجات دهد، اولین کاری که کرد، سیاست بود. بنای جامعه اسلامی، تشکیل حکومت اسلامی، تشکیل نظام اسلامی، تشکیل قشون اسلامی، نامهی به سیاستمداران بزرگ عالم، ورود در عرصهی سیاسی عظیم بشری آن روز، سیاست است. چطور میشود اسلام را از سیاست جدا کرد؟! چطور میشود سیاست را با دست هدایتی غیر از دست هدایت اسلام، معنا و تفسیر کرد و شکل داد؟! «الّذین جعلوا القرآن عضین»؛ بعضی قرآن را تکه پاره میکنند. «یؤمن ببعض و یکفر ببعض»؛ به عبادت قرآن ایمان میآورند؛ اما به سیاست قرآن ایمان نمیآورند! «و لقد أرسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط». قسط چیست؟ قسط یعنی استقرار عدالت اجتماعی در جامعه. چه کسی میتواند این کار را انجام دهد؟ تشکیلِ یک جامعهی همراهِ با عدالت و قسط، یک کار سیاسی است؛ کارِ مدیران یک کشور است. این، هدف انبیاست. نه فقط پیغمبر ما، بلکه عیسی و موسی و ابراهیم و همهی پیغمبران الهی برای سیاست و برای تشکیل نظام اسلامی آمدند. آن وقت یک عدهای از روی مقدسمآبی عبایشان را جمع کنند و بگویند: ما به سیاست کاری نداریم! مگر دین از سیاست جداست؟! آن وقت تبلیغات خباثتآمیز غربی هم دائم دامن بزنند به این حرف، که: دین را از سیاست جدا کنید؛ دین را از دولت جدا کنید. اگر ما مسلمانیم، دین و دولت به یکدیگر آمیخته است؛ نه مثل دو چیزی که به هم وصل شده باشند. دین و دولت یک چیز است.در اسلام دین و دولت از یک منبع و یک منشأ سرچشمه میگیرد و آن، وحی الهی است. قرآن و اسلام، این است. یک عده از این طرف، سیاست را از اسلام جدا میکنند، یک عده هم در طرف مقابل، اسلام را فقط سیاست و سیاستبازی و سیاسیکاری میدانند. اخلاق و معنویت و محبت و فضیلت و کرامت را که بزرگترین هدف بعثت پیغمبر ماست، ندیده میگیرند. این هم «الّذین جعلوا القرآن عضین» است؛ این هم «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» است. اسلام را در جملات براق و مشعشع سیاسی خلاصه کردن، از خشوع دلها غافل شدن، از ذکر، از صفا، از معنویت، از زانو زدن در مقابل خداوند، از خدا خواستن، به خدا دل بستن، اشک ریختن در مقابل عظمت پروردگار، رحمت الهی را طلب کردن، صبر و حلم و سخا و جود و گذشت و برادری و رحم را ندیده گرفتن و صرفاً به سیاست چسبیدن به اسم اسلام، هم همان انحراف را دارد؛ تفاوتی نمیکند.«یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه». هم تزکیه است، هم تعلیم است. عرصهی تربیت دین، هم دل من و شماست، هم مغز من و شما و هم دست و بازوی من و شما. «یا ایّها النبیّ جاهد الکفّار و المنافقین و اغلظ علیهم»؛ در مقابل دشمن، در مقابل مهاجم، در مقابل آن کسی که مانع از گسترش انوار معنویت و وحی است، دست لازم است. «و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للنّاس». با دست پولادین، با مشت آهنین، با ارادهی شکستناپذیر و خللناپذیر باید مواجه شد. اینها علاج دردهای امروز امت اسلامی است.امروز امت اسلامی به حکومت اسلامی به معنای واقعی کلمه نیازمند است. حکومت اسلامی یعنی آن حکومتی که به دل انسانها و ملتها میپردازد؛ به مغز آنها و دانش آنها و پیشرفت علمی آنها میپردازد؛ به دست و بازوی قدرتمند آنها میپردازد؛ به ادارهی سیاستِ صحیح در میان آنها میپردازد. این، امروز نیاز امت اسلامی است.امت اسلامی از وقتی دین را از حکومت جدا کرد، اخلاق را از مدیریت جامعه جدا کرد، دچار اختلال شد. آن روزی که پادشاهانی به نام خلیفه - در بغداد و در شام و در این گوشه و آن گوشهی عالم - پرچم اسلام را بلند کردند، اما زیر پرچم اسلام هویهای نفسانی، شهوات، اغراض، تکبرها، غرورهای شاهانه، مالاندوزیها، ثروت جمعکردنها، به خزائن خود پرداختنها را وارد کردند و به این چیزها سرگرم شدند، زمینههای انحطاط دنیای اسلام فراهم شد. با اینکه حرکت نبی مکرم اسلام و اصحاب بزرگوار او و یاران مجاهد و مبارز او، اسلام را با سرعت و با شتاب به پیش میبرد - که همان ضرب دست پیغمبر بود که تا قرنهای چهارم و پنجم، حرکت سیاسی و علمی اسلام را رو به پیشرفت میبرد - در همان حال در دربارها، در خاندانهای حکومتکننده، بذرهای ضعف و انحطاط و فساد و نفاق پاشیده میشد. همان بذرها بود که رویید و امت اسلامی را زمینگیر کرد و ما نتایجش را بعد از چند قرن با پوست و گوشت و استخوان خودمان حس کردیم. ما ملتهای اسلامی که در قرن نوزدهم و در قرن بیستم میلادی دچار استعمار و دچار تسلط دشمنان شدیم، از قافلهی علم عقب ماندیم، دشمنان ما قوی شدند و روزبهروز ما ضعیف شدیم - آنها خون ما را مکیدند و تقویت شدند، ما خونمان از دست رفت و ضعیف شدیم - و کار به جایی رسید که سرنوشت امت اسلامی، سرنوشت ملتهای مسلمان در منطقهی خاورمیانه بخصوص، افتاد به دست حکام ظالم و بیانصاف؛ انگلیس در یک دورهای، بعد هم او میراث خودش را تحویل داد به شیطان بزرگ معاصر؛ یعنی رژیم ایالات متحدهی امریکا. به هر حال، از ضعف دنیای اسلام استفاده کردند.امروز دربارهی مسائل دنیای اسلام امریکاییها مثل یک مالک حرف میزنند! این سخنرانی رئیس جمهوری امریکا را ببینید؛ دربارهی لبنان، دربارهی فلسطین، دربارهی عراق، دربارهی سوریه، دربارهی ایران، دربارهی کشورهای دیگر، طوری حرف میزند، مثل اینکه قبالهی این ملکها توی جیب اوست و مالک است! چرا بایستی اینها این فرصت را پیدا کنند؟ چرا باید این گستاخی را پیدا کنند؟