• تاریخ: 1379/09/25

    بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران‌

این روزها متعلّق به امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاةوالسّلام است؛ علاوه بر این‏که امسال هم به عنوان سال این بزرگوار نامگذاری شده است. یاد و نام و خاطرات امیرالمؤمنین علیه‏السّلام برای چیست؟ در درجه اوّل برای این است که ما این فرصت را برای خود به وجود آوریم که از او تبعیت کنیم. شیعه، یعنی تابع. اگر تبعیّت و پیروی از او نباشد، نسبت دادن خود به او، ظلم به او خواهد بود. علاوه بر این، با معرفی چهره آن بزرگوار می‏توانیم مسأله اصلی اسلام را که اداره جوامع بشری با نظام اسلامی و با دستور اسلامی است - در ذهن و دل مردمِ این زمان روشن کنیم. محور همه چیز، حکومت چند ساله امیرالمؤمنین است؛ لذا ما از آنچه که درباره آن بزرگوار می‏گوییم، باید قصدمان تبعیّت باشد. البته این را باید تأکید کنم که در روزگار ما که نظام اسلامی به پیروی از دستورات اسلام بر سرِ کار آمده است، آن کسانی که در درجه اوّل وظیفه دارند از امیرالمؤمنین پیروی کنند، مسؤولان و صاحبان مناصب در نظام اسلامی‏اند.امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاةوالسّلام، هم خطاب به مسؤولان مطالبی را فرموده است و هم خطاب به آحاد مردم. آنچه که خطاب به آحاد مردم است، عمدتاً خطاب به مسؤولان هم هست؛ اما آنچه که خطاب به مسؤولان است، فقط خطاب به خود آنهاست؛ که این در نامه‏های امیرالمؤمنین - چه نامه معروف آن حضرت به مالک اشتر، چه بقیه نامه‏هایی که به استانداران و کارگزاران نظامِ خودشان می‏نوشتند - منعکس است.امروز ما - هم مسؤولان و صاحبان مناصب در جمهوری اسلامی و هم آحاد مردم - به‏شدّت احتیاج داریم که این دستورات و توصیه‏ها را بشناسیم و به آنها عمل کنیم. اگر به این دستورات عمل کردیم، آنگاه «کنتم خیر امّة اخرجت للنّاس» تحقّق پیدا خواهد کرد؛ یعنی امّتی خواهیم شد که وقتی همه دنیا به ما نگاه می‏کنند، می‏توانند از ما سرمشق بگیرند و ما را اسوه خودشان قرار دهند. اگر به آن روشها و دستورها عمل نکردیم، بتدریج ممکن است خدای نخواسته کار مردم و مسؤولان ما به جایی برسد که نه تنها به اسلام هیچ آبرویی ندهند، بلکه از شأن اسلام هم کم کنند. اگر ما از اسلام و از دستورات امیرالمؤمنین در عمل فاصله بگیریم، این خطر وجود دارد.چون هوای امروز مناسب تفصیل در گفتار نیست، من مایلم در خطبه اوّل مختصراً دو بخش را عرض کنم: یکی بخش مربوط به حکومت است؛ یکی بخشی است که مسؤولیت آن با مردم است، اما حوزه کارِ آن شامل حکومت و مردم - هر دو - است. خلاصه آن بخش ِ مربوط به حکومت در کلمات امیرالمؤمنین این است: در نظر امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاةوالسّلام منصب حکومتی نباید وسیله‏ای برای راحتی و عیش و کسب دنیا برای خود باشد. این یک کاسبی مثل بقیه کاسبیها نیست؛ این یک مسؤولیت پذیری است. اشتغال به این مسؤولیت نمی‏تواند برای این باشد که انسان چیزی به دست آورد، مالی جمع کند، آینده خود و فرزندانش را از این راه تأمین کند و یا در دنیا خوش بگذراند. پس هدف از قبول مناصب دولتی در نظام جمهوری اسلامی و نظام اسلامی چه باید باشد؟ هدف باید اجرای عدالت، تأمین آسایش مردم، فراهم کردن زمینه جامعه انسانی برای شکفتن استعدادها، برای تعالی انسانها و برای هدایت و صلاح بنی‏آدم باشد. وقتی که در نظر امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاةوالسّلام هدف این شد، آن‏گاه این بیاناتی که از آن بزرگوار می‏شنویم، همه معنا پیدا می‏کند.امیرالمؤمنین می‏فرماید: من آماده‏ام که سخت‏ترین شرایط زندگی را برای خودم به وجود آورم؛ اما خدا را در حالی که به یکی از بندگان او ظلم کرده‏ام، ملاقات نکنم؛ «واللَّه لان ابیت علی حسک السّعدان مسهّدا و اجرّ فی الاغلال مصفّدا»؛ اگر مرا با بدن برهنه بر روی خارها بیندازند، یا با زنجیرهای گران، دست و پایم را ببندند و روی زمین بکشانند، این شکنجه جسمانی برای من قابل قبولتر و محبوبتر است از این‏که «القی اللَّه و رسوله یوم القیامه ظالما لبعض العباد و غاصباً لِشی‏ءٍ من الحطام»؛ خدا را در حالی ملاقات کنم که به یک نفر ظلم کرده‏ام، یا مال دنیا را برای خود جمع کرده‏ام.آن حضرت در جایی دیگر از نهج‏البلاغه می‏فرماید: «ان‏اللَّه تعالی فرض علی ائمّة الحق ان یقدّروا انفسهم بضعفة النّاس»؛ یعنی صاحبان مناصب در نظام حق، حق ندارند خودشان را با اعیان و اشراف مقایسه کنند و بگویند چون اشراف و اعیان این‏گونه خانه و زندگی دارند و این‏طور گذران می‏کنند، پس ما هم که صاحب این منصب و این مسؤولیت در جمهوری اسلامی یا در نظام اسلامی و حاکمیت اسلامی هستیم، سعی کنیم مثل آنها زندگی کنیم؛ یا این‏که چون رؤسا و مسؤولان و وزرای کشورهای دیگر در نظامهای غیر الهی و غیر حق این‏طور زندگی می‏کنند، این‏طور خوشگذرانی می‏کنند و این‏گونه از امکانات مادی استفاده می‏کنند، ما هم بایستی همان‏طور زندگی کنیم؛ نه. حق ندارند زندگیشان را با اعیان و اشراف و متمکّنان و یا با منحرفان اندازه‏گیری کنند. پس با چه کسانی باید زندگیِ خودشان را اندازه بگیرند؟ «ان یقدّروا انفسهم بضعفة النّاس»؛ با مردم معمولی، آن هم ضعیفها و پایین‏ترهایشان. در این عبارت، این تعبیر نیست که مثل آنها زندگی کن - ممکن است هر کسی نتواند آن‏گونه زندگی را بر خودش تنگ بگیرد - اما این هست که خودت را با او اندازه بگیر و با او مقایسه کن؛ نه با اعیان و اشراف و با فلان پولدار و فلان سرمایه دار. مسؤول و صاحب یک منصب در نظام اسلامی و نظام حق، نباید طوری زندگی کند که باب اعیان و اشراف و متمکّنان و برخورداران جامعه، یا مسؤولان کشورهای غیر اسلامی است. این فرهنگ غلطی است که هرکس در مسؤولیتهای دولتی به مقام و مسؤولیتی رسید، باید فلان طور خانه، یا فلان طور وسیله رفت و آمد، یا فلان طور امکانات زندگی داشته باشد؛ نه، دستور امیرالمؤمنین این نیست؛ فقط مربوط به آن زمان هم نیست؛ مربوط به همه زمانهاست. آن زمان هم این‏گونه نبود که همه مردم فقیر باشند. فتوحات اسلامی شده بود؛ در کشور اسلامی ثروتهایی وجود داشت و ثروتمندان و تجّاری بودند که - از راه حرام یا حلال، فعلاً کاری نداریم - زندگیهایشان، زندگیهای برخوردارانه بود. امیرالمؤمنین در همین زمان می‏فرماید نباید زندگی شما، زندگی برخوردارانه باشد.؛ این مربوط به مسؤولان و صاحبان مناصب در نظام اسلامی است که باید خودشان را با مردمِ ضعیف بسنجند، نه با برخورداران جامعه.آن حضرت در نامه دیگری به اشعث‏بن‏قیس می‏فرماید: «وانّ عملک لیس لک بطعمة ولکنّه فی عنقک امانة»؛ یعنی این مسؤولیت و منصبی که در نظام اسلامی داری، طعمه و سرمایه و کاسبی نیست - اشتباه نشود - مسؤولیت در نظام اسلامی باری بر دوش انسان است که باید آن را به خاطر هدف و نیّتی تحمّل کند. برداشت صحیح از دولت اسلامی و مسؤولیت اسلامی این است.مسؤولان اسلامی نباید در رفتار و عملِ خودشان مسرفانه و متجمّلانه زندگی کنند. بالاتر از آن، نباید طوری زندگی کنند که روش اسراف‏آمیز و تجمّل‏آمیز به یک فرهنگ تبدیل شود. این هم نقطه بعدی است که اهمیتش از اوّلی بیشتر است، یا لااقل کمتر نیست. فرض بفرمایید اگر به وسیله یک نفر در سطح عالی و در میان صاحبان مناصب حکومت اسلامی، کیفیّت آرایش محلّ زندگی و محلّ کار، کیفیّت زندگی خانوادگی، چگونگی ازدواج فرزندان، مهریه‏ها و جهیزیه‏ها و از این قبیل، به شکل غیر اسلامی آن - به معنای مسرفانه - انجام گیرد، این به فرهنگ تبدیل می‏شود؛ به این معنا که بقیه نگاه می‏کنند و یاد می‏گیرند؛ مهریه‏ها بالا می‏رود، ازدواجها مشکل می‏شود، زندگی سخت می‏شود و همین رفتار بتدریج آثارش در طول مدتی کوتاه یا بلند، در متن جامعه منعکس می‏گردد. بنابراین مهمترین مطلب اصلی امیرالمؤمنین در باب حکومت این است: حاکم نباید حکومت را برای خود وسیله اعاشه و زندگی و کسب درآمد و اندوختن ثروت قرار دهد، بلکه باید آن را یک مسؤولیت بداند. باری است بر دوش او؛ باید همه همّت خود را بگذارد که این بار را به منزل برساند.نقطه محوری همین مسؤولیت هم رعایت حدود و حقوق مردم، رعایت عدالت در میان مردم، رعایت انصاف در قضایای مردم و تلاش برای تأمین امور مردم است. برای حاکم اسلامی، حوائج و نیازهای مردم اصل است. چند روز قبل از این، بنده در صحبتی به مسؤولان کشور همین را گفتم. یک روی مسأله مردم‏سالاری این است که مردم مسؤولان را انتخاب می‏کنند. آن روی دیگر این است که وقتی مسؤولان بر سرِ کار آمدند، همه همّتشان رفع نیازهای مردم و کار برای آنهاست. این معنا در کلمات امیرالمؤمنین موج می‏زند. در نامه به مالک اشتر از آن حضرت نقل شده است: «من ظلم عباداللَّه کان اللَّه خصمه دون عباده و من خاصمه اللَّه ادحض حجته و کان للَّه حربا»؛ اگر کسی به مردم ظلم کند، خدا طرف حساب اوست؛ خدا وکیل مدافع بندگان مظلوم در مقابل اوست؛ اصطلاحاً خصم اوست؛ «و کان للَّه حربا»؛ او در حال جنگ و مقابله با خداست. البته فرق نمی‏کند؛ اگرچه امیرالمؤمنین علیه‏السّلام این نامه‏ها را خطاب به استاندارانش - مالک اشتر، اشعث‏بن‏قیس، عثمان‏بن‏حنیف و دیگران - نوشته است؛ اما همه رده‏های مسؤول که کاری در دستشان هست، مشمول این خطاب هستند.اگر حاکمان و صاحب‏منصبان اسلامی بخواهند این وظایف را انجام دهند، به یک نقطه دیگر احتیاج دارند و آن، اخلاص و برای خدا کار کردن و با خدا رابطه خود را نگه‏داشتن است. مسؤول امور و صاحب منصب در نظام اسلامی، مسأله‏اش فقط مواجهه با مردم نیست؛ اگر با خدا متّصل نباشد، کارِ برای مردم و خدمت برای آنها - یعنی همان مسؤولیت اصلی‏ای که دارد - لنگ خواهد ماند. پشتوانه این مأموریت و مسؤولیت، همین ارتباط با مردم است؛ لذا باز امیرالمؤمنین - طبق روایت نهج‏البلاغه - در همین نامه به مالک اشتر می‏فرماید: «واجعل لنفسک فیما بینک و بین اللَّه افضل تلک المواقیت»؛ اوقات خودت را که برای کارهای گوناگون صرف می‏کنی، بهترین و بانشاطترینش را بگذار برای خلوت بین خودت و خدا؛ یعنی حالت ارتباط با خدا و انابه به او و تضرّع را برای اوقات خستگی و کسالت نگذار. بعد می‏فرماید: «وان کانت کلّها للَّه»؛ اگرچه وقتی که تو صاحب منصب در حکومت اسلامی هستی، همه کارهایت متعلّق به خداست - به شرطی که «اذا صلحت فیها النّیّة و سلمت منها الرّعیّة»؛ نیّتت خالص باشد و کاری که مردم را بیازارد، از تو سر نزند - اما درعین‏حال در بین تمام این تلاشهایی که همه‏اش هم عبادت است، وقتی را بگذار برای این‏که بین خودت و خدا خلوت کنی. این چهره صاحبان مناصب در نظام اسلامی و در قاموس امیرالمؤمنین است.آنچه که ما از آن بزرگوار داریم، غالباً مربوط به دوران حکومت اوست؛ آنچه که از دوران بیست و پنج ساله مابین وفات پیغمبر و خلافت آن بزرگوار داریم، بسیار معدود است؛ آن چیزی هم که در مورد زندگی در دوران پیغمبر است، غالباً جهاد است و تحت‏الشّعاع نیّرِ اعظم وجود نبیّ اکرم است. بنابراین آنچه که از امیرالمؤمنین نقل می‏شود، بیشتر مربوط به همین دوران قریب پنج ساله حکومت اوست که از زبان یک حاکم، منش یک حاکم را ترسیم می‏کند و بخش اوّلِ آن مربوط به وظیفه مسؤولان است و خلاصه آن این است: مسؤول نظام اسلامی، مسؤولی است که برای مردم و در راه خداست؛ برای هوی‏ و هوس و منافع شخصیِ خود نیست.