• تاریخ: 1381/07/13

    بیانات در دیدار کارگزاران نظام

هنوز نیم قرن از ظهور اسلام و اصل بعثت نگذشته بود که بیش از نیمی از دنیای متمدّن تحت تأثیر اسلام قرار گرفت. خیال نکنید حکومتهایی مثل امپراتوریهای قدرتمند، علم و عقل و تشکیلات و نیروی نظامی و ادّعا و غرور و تکبّر نداشتند؛ چرا، لیکن ایمانِ صریح، روشن و متّکیِ به منطق قوی وقتی در دل انسانهای باهمّت و بااخلاص و فداکار قرار گیرد، همه‏ی این موانع برداشتنی است. امروز هم همان‏طور است: ایمان اسلامی، ایمانی است که متّکی به منطق و استدلال و متضمّنِ خیر و سعادت بشر است. شاید اگر چهل، پنجاه سال پیش کسی این ادّعا را می‏کرد، خیلی قابل قبول نبود. آن روز سوسیالیزم با حجم عظیمِ خود همه را تهدید می‏کرد و با همه بر سر تحدّی بود. این طرف هم در مقابل، لیبرال دمکراسی غرب پُر ادّعا بود. آن سرنوشت سوسیالیزم است که به آن روز دچار شد؛ این هم واقعیّتهای لیبرال دمکراسی غرب است. یک نمونه‏اش را شما در هیاهوی لشکرکشی به عراق می‏بینید که حکومتی مثل حکومت امریکا به خود حق می‏دهد در امور منطقه‏ی حسّاسی مثل خاورمیانه دخالت کند و این را حق خود بداند. این یعنی زورگویی و دیکتاتوری. به عنوان مقابله با دیکتاتوری، این‏ها بدترین شکل دیکتاتوری را اعمال می‏کنند؛ به سر وقت ملتها رفتن، به بهانه‏ی وجود کسی در رأس حکومت! در افغانستان هم به شکل دیگر، ملتها را زیر فشار اسلحه قرار می‏دهند و بعد برای آینده‏ی خود، برای نفت خود، برای پایگاه نظامی‏ و برای قدرت سیاسی خود، زمینه درست می‏کنند. این امروز عمل لیبرال دمکراسیِ حاکمِ بر دنیای غرب است. ممکن است بوق‏های تبلیغاتی فضا را تحت تأثیر قرار دهند، اما در بلندمدّت حقایق از چشم بشر پنهان نخواهد ماند. نمونه‏ی دیگرش، حمایت از رژیم غاصب صهیونیست است. این هم یکی از آثار و ثمرات همان لیبرال دمکراسی است. اصرار دارند کشورهای اسلامی این رژیمِ غاصب ظالمِ بی‏اعتقاد به همه‏ی ارزشهای انسانی را به رسمیت بشناسند؛ رژیمی که نه خاک، خاکِ اوست؛ نه ملت، ملتِ اوست و نه کوچک‏ترین حقّی دارد؛ اما این همه نیز به صاحبان آن سرزمین ظلم و اهانت می‏کند. شما ببینید الآن دو سال است در سرزمینهای فلسطین چه می‏گذرد و آن‏ها با مردم چه می‏کنند! امریکا پشت سرِ رژیم صهیونیستیِ غاصب و مفسد و زیاده‏طلب قرار گرفته است. همین جسارتی که دیروز به مسجد الاقصی کردند، یک نمونه‏ی آن است. این ثمره‏ای از ثمرات لیبرال دمکراسی است. مکتب اسلام، یعنی مکتب حمایت از انسانیت و ارزشهای انسانی؛ مکتب ترویج رحم و مروّت؛ مکتب ترویج اخوّت و برادریِ انسانی؛ مکتبی که معیارش در حقوق اجتماعی این است: «لن تقدس أمّة لا یؤخذ للضّعیف فیها حقّه من القوی غیر متعتع »؛ در یک جامعه، فردی که دستش از زر و زور تهی است، بتواند حق خود را بدون هیچ‏گونه مشکل، از قوی- که زر و زور هم دارد- بگیرد. این پیامِ اسلام است؛ این جامعه‏ی درست اسلامی است؛ امروز این پیام است که ملتها را مجذوب می‏کند. کجای دنیای امروز این‏طور اداره می‏شود؟ کدام دمکراسی، کدام لیبرالیسم، کدام حقوق بشرِ ادّعایی امروز می‏تواند چنین چیزی را مطرح و دنبال آن حرکت کند؟ امروز نقطه‏ی مقابل آن عمل می‏کنند.