• تاریخ: 1386/04/09

    بیانات در دیدار اعضای هیأت دولت و مدیران اجرایی کشور

امروز امریکا در دنیای اسلام به‏شدت منفور است؛ اینکه دیگر جای انکار نیست. این نفرت هم البته دلائلی دارد و بیخود یک دولت و یک رژیم در نظر ملتها منفور نمی‏شود. در بین فلسطینی‏ها منفور است، علتش روشن است؛ بین لبنانی‏ها منفور است، علتش روشن است؛ بین عراقی‏ها منفور است، علتش روشن است؛ بین ملتهای گوناگون مسلمانِ دیگر معلوم منفور است، علتش روشن است؛ چون دائم به اسلام، به مسلمین، به ارزشهای اسلامی اهانت می‏کنند؛ از اهانت‏کنندگان به اسلام حمایت می‏کنند؛ حقوق ملتهای مسلمان را زیر پا له می‏کنند. خوب، نتیجه این نفرت چه می‏شود؟ نتیجه‏اش این می‏شود که امریکا با همه‏ی لشکرکشی سنگین و پُرهیاهویش در عراق، پا در گِل می‏ماند و شکست می‏خورد. امروز دیگر ما نیستیم که می‏گوئیم امریکا در عراق شکست خورد؛ قضاوت همه است؛ قضاوت خود آمریکائی‏ها و نخبگان سیاسی امریکا هم همین است. خوب، چرا شکست می‏خورد؟ چون منفور مردم است؛ چون مردم از او بدشان می‏آید. نفرت مردم از امریکا موجب می‏شود که با او همکاری نکنند و هرجا هم می‏توانند، ضربه‏ای به او بزنند. امریکایی‏ها می‏آیند صورت مسئله را عوض می‏کنند و می‏گویند ایران در عراق، در مقابل امریکاست. بله، ایران از شما متنفر است؛ در این شکی نیست؛ دولت و ملت ایران از شما متنفرند؛ این روشن است؛ اما قضیه‏ی عراق، قضیه‏ی ملت عراق است.در فلسطین، تیرشان به سنگ می‏خورد، ناکام می‏مانند، نقشه‏هایشان خراب می‏شود، طرف‏دارانشان مغلوب می‏شوند، نیروی طرف‏دار حق فلسطینی غلبه و قدرت پیدا می‏کند، این‏ها عصبانی می‏شوند و می‏گویند دست ایران اینجا در کار است! ایران آمد در غزه، اسرائیل را محاصره کرد! خوب بیچاره‏ها، چرا واقعیت را ندیده می‏گیرید؟! چرا به ملت فلسطین اهانت می‏کنید؟ ما اگر بتوانیم ضربه‏ی سیاسی به امریکا و اسرائیل بزنیم، حتماً می‏زنیم. اما قضیه غزه و فلسطین، قضیه‏ی مردم فلسطین است. فلسطینی‏ها از امریکا متنفرند؛ با اسرائیل از بن دندان و از اعماق دل دشمنند؛ حق هم دارند، خانه‏شان را تصرف کرده‏اند. این حقیقت را انسان نبیند و بیخود به این در و آن در بزند. در لبنان همین‏جور؛ در افغانستان یک‏جور دیگر؛ در پاکستان یک‏جور دیگر. ببینید این نفهمیدن و به این در و آن در زدن و به جفنگ‏گوئی افتادنِ مسئولان بلندپایه‏ی یک قدرت بزرگ سیاسی و نظامی جهان و نشناختن موضوع، نشانه‏ی این است که در فهمشان و در جهت‏گیریشان دچار ادبارند؛ مغلوب حقیقی‏اند؛ چون غیر از عرصه‏ی جنگ سیاسی و جنگ نظامی، یک عرصه‏ی دیگری وجود دارد در جنگ، به نام عرصه‏ی اعتقادی و ایمانی و عرصه‏ی باورها. آن‏ها در باورهای خودشان مغلوبند. طرف مقابلشان حق دارد، حقیقت را می‏بیند، باورهای روشنی دارد؛ اما آن‏ها این باورهای روشن را ندارند و ناگزیرند عرصه‏ها را مخلوط کنند؛ موضوعات را به هم وصل کنند.