• تاریخ: 1385/07/21

    بیانات در خطبه‌‌های نماز جمعه‌ تهران‌

بعد از رحلت پیغمبر، ماجرای سقیفه و مسئله‌ی خلافت پیش آمد. خوب، معلوم بود حق با امیر المؤمنین بود و حق را متعلق به خود می‌دانست؛ اما وارد جدال و جنجال نشد. وقتی بیعت تمام شد و حضرت مجبور شد و نخواست در مقابل جماعت مردم بایستد و فتنه‌ای درست بشود، تسلیم بیعت شد. بعد هم از کار کناره گرفت و اولِ کار، یک گوشه‌ای نشست؛ به معنای اینکه هیچ‌گونه مزاحمتی برای کسانی که در رأس کار هستند، به وجود نمی‌آورد. بعد از اندکی احساس کرد که جامعه‌ی اسلامی‌ به او نیاز دارد: «حتّی رأیت راجعة الناس قد رجعت ترید محو دین محمّد (صلّی الله علیه و آله)»؛ آن وقت وارد میدان شد. همکاری، مشارکت و کمک به کسانی که مدیریت جامعه‌ را به عهده داشتند، هدایت و دستگیری آن‌ها در آنجایی که می‌لغزیدند؛ در آنجایی که اشتباه می‌کردند؛ چه در زمینه‌ی علمی، چه در زمینه‌ی سیاسی، در همه‌ی زمینه‌ها؛ که این مورد اعترافِ همه است؛ این حرفی نیست که ما شیعیان می‌زنیم. پُر است کتب روایات و تواریخ مسلمین از شیعه و سنی از کمکهای امیر المؤمنین که: «لو لا علی لهلک عمر»؛ که بارها و بارها این را سنّی‌ها نقل کرده‌اند؛ این، حرف ما نیست. هدایتها و کمکهای آن بزرگوار در زمینه‌ی لشکرکشی‌ها، در زمینه‌ی اجرای حدود، در زمینه‌ی مسائل سیاسی و غیره؛ مرشد کامل، محور و مرکز نورافشانی در جامعه‌ی اسلامی، امیر المؤمنین بود. این بیست و پنج سال هم به همان شکلی که معروف است و می‌دانید، گذشت.