• تاریخ: 1371/01/15

    بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی

اجمالًا، بشر دو نوع موانع بر سر راه خود دارد: یکی موانعی است که درون وجود خود او قرار دارد و دیگر، موانعی که بیرون از وجود اوست و در داخل شخصیت و روان او نیست. هر دو نوع این موانع، خطرناک و بازدارنده‏ی حرکتند. از موانع درونی انسان، می‏توان به «خلقیات فاسد» اشاره کرد. مثلًا در راه تکامل، خودخواهی انسان یک مانع است. خودپرستی و خودبینی که انسان فقط شخص خود را به حساب بیاورد و دیگران را به چیزی نشمارد مانع بزرگی در راه تکامل انسان است که در او حسد، طمع، حرص و برادرکشی ایجاد می‏کند. انسان مبتلا به این گرفتاریها، بسیاری از جنگها را به راه می‏اندازد و بسیاری از ظلمها و نامردمیها را به وجود می‏آورد. منشأ همه‏ی این‏ها، خودخواهی است.از جمله موانع دیگری که انسان را از راه کمال بازمی‏دارد، تنبلی، تن‏پروری، بی‏اعتنایی به کار و بی‏شوقی نسبت به حرکت است. شما در دعای شب اول ماه رمضان می‏خوانید: «اللهم اجعلنا ممن نوی فعمل و لا تجعلنا ممن شقی فکسل و لا ممن هو علی غیر عمل یتکل. » ببینید چه عبارتهای پرمغز و چه درسی در پوشش دعاست! دعاکننده از اینکه جزو کسانی باشد که دچار کسالت و بی‏عملی هستند، به خدا پناه می‏برد. نمی‏خواهد از جمله کسانی باشد که می‏خواهند، اما عمل نمی‏کنند و انتظار دارند بدون کار کردن نتیجه بگیرند و بدون کشتن بدروند. «و لا تجعلنا ممن شقی فکسل و لا ممن هو علی غیر عمل یتکل.» می‏گوید: خداوندا! مرا جزو کسانی که فقط به آرزو تکیه می‏کنند و به عمل و تلاش نمی‏پردازند، قرار مده.شما به جوامع عقب‏افتاده‏ی عالم از جمله جوامع اسلامی خود ما در کشورهای متعدد نگاه کنید! یکی از رازهای عقب‏افتادگی و انحطاط این کشورها از لحاظ مادی و معنوی این است که عمل در زندگیشان، نقش زیادی ندارد. این‏ها دردها و مرضهای درونی است این‏ها موانع درونی انسان است که او را از کار بازمی‏دارد. از جمله، شهوترانی یا میل به شهوات؛ که هرچه می‏خواهد انجام دهد، فکر عاقبت را نکند و دنباله‏رو هوی و هوس خود باشد. در روایت معروفی نقل شده است که فرموده‏اند: «ان اخوف ما اخاف علیکم اثنان، اتباع الهوی و طول الامل»؛ ترسناک‏ترین بلایی که از ابتلای شما مسلمانان به آن می‏ترسم، این است که دنباله‏رو هوای نفس خودتان باشید؛ یعنی شهوترانی کردن و شهوات را بر عقل مسلط ساختن. این‏ها همه موانع درونی انسان است.یک نوع موانع هم، خارج از وجود انسان است. مثلًا حکومتهای ظالم و دیکتاتور، در طول تاریخ مانع تکامل انسانها بوده‏اند. سرمایه‏داران بزرگ و زراندوز که همه‏ی تلاش خود را صرف این می‏کرده‏اند که خود به نوایی برسند، دیگران را برای رسیدن به مقاصد خود استخدام و استثمار می‏کردند. این‏ها جزو موانع کمال بشرند. فساد آن‏ها، ظلم آن‏ها، قدرت آن‏ها، پول آن‏ها، شلّاق آن‏ها، شمشیر آن‏ها، امروز بمب اتم آن‏ها، موشکهای بالستیک آن‏ها، سیاستهای پیچیده‏ی آن‏ها، توطئه‏های تبلیغاتی آن‏ها، نیروهای نظامی آن‏ها، همه و همه، موجب می‏شود که میلیاردها انسان، از راه کمال بازبمانند. در کشورهایی هم که سلاطین مستبد بر انسانها حکومت می‏کنند، یا حکام وابسته به اجانب و قدرتها زمام امور را در دست دارند، انسانها نمی‏توانند راه کمال را بپیمایند. وقتی نظام اجتماعی، غلط و ظالمانه است و براساس صحیحی استوار نیست؛ وقتی انسانها از حکومت سالم، قانون درست و رجال مؤمن و دلسوز برخوردار نباشند، در چنین شرایطی انسان نمی‏تواند به تکامل برسد.اگر این موانع وجود نداشت، چهره‏ی عالم و تاریخ به گونه‏ای دیگر بود؛ یعنی این همه ظلم و فقر و فساد و بدبختی و این همه پایمال کردن حقوق ضعفا در عالم نبود؛ یعنی این همه برادرکشی و محرومیت و فاصله‏ی طبقاتی وجود نداشت. همه‏ی بدبختیهایی که در طول تاریخ بشر بوده است، امروز هم که قرن پیشرفتهای عظیم علمی است، عیناً در دنیا دیده می‏شود. این همه باعث می‏شود که انسان، فرصت و توفیق تکامل پیدا نکند. در این صورت، انسانها ناقص و تربیت نشده باقی می‏مانند و دنیای انسان تربیت نشده، دنیای فاسد و سیاه و ظلمانی و پر از رنج و دردی است که در گذشته تاریخ به ما نشان داده است و امروز هم به چشم خودمان در سطح عالم مشاهده می‏کنیم.اما تکاملی که از آن یاد می‏کنیم به چه معناست؟ اینکه انسان کامل شود، یعنی چه؟ آیا وقتی‏که انسان با اختراعات و دانشها و پیشرفتهای علمی گوناگون مجهز شد کامل است؟ آیا یک ملت، وقتی ثروتمند شد کامل است؟ آیا وقتی زندگی یک ملت با رایانه و موشکهای فضایی و ارتباطات از راه دور مجهز شد، می‏توان گفت آن ملت کامل شده است؟ نه. کمال در منطق ادیان الهی و دید انسانهای فرزانه، این‏ها نیست. امکاناتی که امروز کشورهای پیشرفته‏ی عالم از آن برخوردارند، مایه‏ی قدرت آن‏هاست؛ اما لزوماً باعث کمالشان نیست. درست است که پول و سلاح و اختراعات و دانش و فناوری و پیشرفت علمی، برای یک ملت قدرت می‏آورد؛ اما هر قدرت‏مندی کامل نیست.فرض کنید شما یک انسان فرزانه‏ی عاقل و عالم باتقوای پرهیزکار را مقابل یک دزد سبیل از بناگوش دررفته‏ی گردن کلفت قلدر بگذارید. مرد دانشمند پرهیزکار، جسماً از طرف مقابل ضعیف‏تر است؛ اما قوت و زور طرف مقابل، به معنای کامل بودن او نیست. غلط است اگر کسی خیال کند «ما باید تلاش کنیم تا به آنجا برسیم که مثلًا امروز ملتهای غربی رسیده‏اند»! البته علم آن‏ها را باید به دست آوریم. علم شکوفا و پیشرفته اگر در اختیار یک ملت سالم و کامل باشد، مایه‏ی خیر و برکت است. سلاح مدرن اگر در اختیار یک ملت عاقل و کامل باشد، بی‏خطر است. انرژی اتمی اگر در اختیار فرزانگان عالم و انسانهای سالم دنیا باشد، مایه‏ی رشد انسان‏هاست؛ اما اتم، در دست ملتی که از کمال برخوردار نیست، تهدیدکننده‏ی حیات بشری است. موشکهای قاره‏پیما، کلاهکهای اتمی، زرادخانه‏های پیشرفته، فناوری فضایی و ارتباطات شگفت‏آور، وقتی در اختیار قدرتهای امروز مستکبر دنیا باشد، نتیجه‏اش چه می‏شود؟ نتیجه‏اش ظلمی می‏شود که امروز امریکا یا قدرتهای دیگر و دیروز شوروی سابق در حق ملتها و میلیونها انسان روا می‏داشتند و می‏دارند. وقتی سلاح و قدرت و پول و سیاست و مطبوعات و تبلیغات در اختیار قدرتهای تربیت‏نشده‏ی عالم باشد، نتیجه این می‏شود که امریکا از آن طرف دنیا به خلیج فارس می‏آید و ناوگان خود را در اینجا مستقر می‏کند تا کشوری را بمباران و کشورهایی را تهدید کند؛ خلیج فارس را از حالت سالم زیستی خارج کند و به تهدید دنیا و آخرت مردم منطقه بپردازد. چرا این کار را می‏کند؟ چون به قول خودش، می‏خواهد منافعش را در این نقطه‏ی عالم تأمین کند! یعنی همان حالتی که یک انسان استثمارگر و ظالم، نسبت به زیردستان خود دارد.البته یک ملت هم ممکن است به ملتی دیگر ظلم کند. در دوران استعمار، ملتهایی از آن سوی عالم و از آن طرف اقیانوس‏ها حرکت کردند و به این سوی دنیا آمدند تا هندوستان، شبه قاره‏ی هند، کشور بزرگ چین، کشورهای آسیا و کشور عزیز خود ما را زیر لگدهایشان بکوبند. آمدند تا انسانها، شرفشان، حیثیتشان، منافعشان و دین و فرهنگشان را به خاطر منافع خود، لگدمال کنند. امکاناتی که آن‏ها دارند، علم است، قدرت است، سلاح است؛ اما کمال نیست. نشانه‏ی کمال این نیست که انسانی، انسان دیگری را بدرد! می‏بینید که قدرتها، با سلاح و پولی که در اختیار دارند، ملت‏های ضعیف را می‏درند. در داخل کشورهای خودشان هم، وضعیت بهتر از این نیست؛ یعنی در داخل جامعه‏ی ثروتمند و پیشرفته و برخوردار از ترقی و تکامل مادی امریکا، اختلاف طبقاتی، بسیار زیاد است. آنجا به سیاهان، فقرا و کارگران ظلم می‏شود. انسانهای بسیاری در آن مرکز علم و ثروت و فناوری، شب، کنار سگهای ولگرد در خیابانها می‏خوابند. انسان‏هایی، انسانهای دیگر را به ناحق، می‏کشند. آمار قتل و آدمکشی و جنایت در امریکا به نسبت از همه جای دنیا بیشتر است؛ بااینکه آن‏ها علم، فناوری، ثروت و پیشرفتهای مادی دارند.با این حساب، می‏بینیم که پیشرفتهای مادی، کمال بشر نیست. کمال بشر، چیز دیگری است. کمال بشر این است که دل و فکر او پاکیزه شود. انسان خیرخواه، انسان بامعرفت، انسان خداشناس و خداپرست، انسانی است که عمل، حرکات، گفتار، کردار و حتی خاطرات و خطورات ذهنی او، طبق رضای خدا انجام می‏گیرد. از او ظلمی به کسی نمی‏رسد؛ نسبت به هم‏نوع، مهربان است و در مقابل انسانهای دیگر و حقوق آن‏ها، احساس تکلیف و مسئولیت می‏کند. انبیا، چنین انسانی را می‏خواهند به وجود آورند. جامعه‏ای الهی، جامعه‏ای است با دل انسانی؛ جامعه‏ای است با احساسات و عواطف صحیح و سالم؛ جامعه‏ای است که در آن، کسی به کسی و آن جامعه به جوامع دیگر ظلم نکند؛ جامعه‏ای است که در آن، هر کاری با این احساس که «خدا می‏بیند و مؤاخذه می‏کند» انجام می‏گیرد؛ جامعه‏ای است که آحادش دچار غفلت نیستند؛ غرق در مادیت نیستند؛ غرق در خودخواهی و خودپرستی نیستند و کار برای خدا و برای رسیدن به آستان لقای او انجام می‏گیرد. چنین جامعه‏ای کامل است و انسانی که در این جامعه زندگی کند، در نیل به کمال، موفق است.انبیا آمدند تا چنین جامعه‏ای را به وجود آورند. اگر جامعه‏ای که انسانها و مردمش درست می‏اندیشند و عمل می‏کنند، دارای رحم و مروتند، دارای احساس‏مسئولیت در پیش خدای بزرگند، دارای احساس معنویتند، غرق در ماده نیستند و همه چیز را برای خود نمی‏خواهند؛ قدرت و رفاه مادی بیابند، آن پول و قدرت و آن پیشرفت و رفاه مادی، برای همه‏ی انسانهای دنیا، خیر به وجود می‏آورد. همان‏طور که در صدر اسلام، اسلام آمد و چراغ علم و معنویت را در دنیا روشن کرد. اسلام آمد و به همان اندازه که جوامع فاتح صدر اسلام از معنویات برخوردار بودند، عدالت اجتماعی را در سطح عظیمی از دنیا مستقر کرد و در سطح دنیا به تربیت انسانها پرداخت.اکنون این سؤال پیش می‏آید: «پیغمبران برای اینکه انسانها به این مرحله برسند و موانع راه را برطرف کنند، چه ارمغان و برنامه و دستوری دارند؟ آیات قرآن جواب می‏دهد. آیه‏ای که در آغاز سخن تلاوت کردم، اصل هدف را بیان می‏کند: «انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً الی الله باذنه و سراجا منیرا»؛ ای پیامبر! تو را چراغی روشن قرار دادیم دعوت‏کننده به خدا؛ بشارت‏دهنده‏ی مردم به ثواب الهی و ترساننده‏ی آن‏ها از عقاب و غضب الهی و از بدبختیهایی که در سر راه بشر کمین کرده است.اما در راه این هدف، مرحله‏ی دیگری هم وجود دارد و آن، تشکیل نظام و جامعه‏ی اسلامی‏ است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط »، یعنی جامعه‏ی عادلانه. انبیا آمدند تا جامعه‏ی عادلانه درست کنند. جامعه‏ی عادلانه نشانه‏های متعددی دارد. نشانه‏ی اولش این است که حکومت در آن جامعه‏، تحمیلی، فاسد و ضد مردمی نباشد. حکومت پیغمبران، حکومتی مردمی بود؛ برای مردم و در خدمت منافع آنان بود و مردم به پیامبران عشق می‏ورزیدند. وقتی پیغمبر ما حکومت تشکیل داد، مردم به او عشق می‏ورزیدند. وقتی ابو سفیان در شب قبل از فتح مکه، به وسیله‏ی عباس عموی پیغمبر آهسته و مخفیانه، در اردوگاه مسلمین گردش کرد و هنگام صبح دید که مردم آب وضوی پیغمبر را از یکدیگر می‏ربایند و به سر و صورتشان می‏ریزند، به عباس گفت: «عجبا! من کسری و قیصر، پادشاه ایران و امپراطور روم را دیدم؛ اما شوکتی را که برادرزاده‏ی تو دارد، در هیچ‏کدام از آن‏ها ندیدم. آن‏ها به زور و با سرنیزه بر مردم حکومت می‏کردند؛ اما این، بر دلهای مردم حکومت می‏کند؛ عواطف مردم را دارد؛ ایمان مردم را دارد و عشق مردم متوجه به اوست.»چنین حکومتی، با چنان پایه و قاعده‏ی مردمی است که می‏تواند اصلاحات کند. اگر آن روالی که نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، شروع و پایه‏گذاری کرد، به وسیله‏ی سلطنت بنی امیه و بنی عباس در هم شکسته نمی‏شد، چهره‏ی دنیا به گونه‏ی دیگری می‏شد.