بیانات در نخستین نشست اندیشههای راهبردی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
امشب بحمدالله بسیار جلسهی خوبی شد و من حقیقتاً بهره بردم؛ هم از مطالبی که بیان شد و هم بیشتر، از مشاهدهی ظرفیّتی که در مجموعهی فرزانگان و اندیشهورزان کشور برای طرح مسائل و امتداد دادن و استمرار دادن به اجزای یک مسئلهی پیچیده و مرکّب وجود دارد؛ که این را من امشب در مجموع مشاهده کردم. خیلی تشکّر میکنم؛ هم از شما حضّار محترم که زحمت کشیدید و تشریف آوردید و زمان طولانیای را هم در این جلسه گذراندید، و هم از فراهمکنندگان این جلسه، از جناب آقای واعظزاده و دیگر همکارانی که زحمت کشیدند و این جلسه را ترتیب دادند و فراهم کردند. چون وقت گذشته، من عرایض خودم را زیاد طولانی نخواهم کرد؛ کوتاه صحبت میکنم.(۱) انشاءالله زمان برای صحبتهای مبسوط هم خواهد ماند.
این اوّلین نشست از نوع خود در جمهوری اسلامی است. ما نشستهای زیادی داشتهایم؛ چه آن دیدارهایی که خود بنده با مجموعههای مختلف داشتهام، چه آنچه که اطّلاع دارم اتّفاق افتاده. بنابراین ما تاکنون از این نوع نشست نداشتهایم. مقصود ما از تشکیل این نشست -یا درستتر بگویم: سلسلهی نشستهایی که انشاءالله در آینده خواهیم داشت- در درجهی اوّل این است که متفکّران کشور، اندیشهورزان کشور، خودشان را درگیر مسائل کلان کشور بکنند. کشور مسائل اساسیای دارد. کارهای بزرگی هست که باید انجام بگیرد. تواناییها و ظرفیّتهای بسیاری هست که میتواند در خدمت این حرکت عظیم انجام بگیرد. این مقصود تحقّق نخواهد یافت، مگر اینکه زبدگان، فرزانگان و اندیشهورزان، خودشان را با این مسائل کلان مرتبط و درگیر کنند. این باید اتّفاق بیفتد و انشاءالله این خواهد شد. مسئلهی تدوین الگوی اسلامی - ایرانی برای پیشرفت، یکی از مسائل کلان ماست؛ که البتّه این مسئله در دل خود، دهها مسئله دارد، که بعد عرض خواهم کرد. این رشته درخصوص همین مسئله استمرار خواهد داشت و در کنار این، مسائل کلان دیگری وجود دارد که بایستی مطرح شود.
هدف دوّمی که ما از تشکیل این جلسه داشتهایم، این است که یک فرهنگ و یک گفتمان، اوّل در میان نخبگان و به تبع آن در سطح عموم جامعه به وجود بیاید. همین حرفهایی که شما امشب بیان کردید، وقتی در سطح جامعه منتشر شود، ذهن نخبگان و سپس ذهن عموم مردم را به یک سمت اساسی سوق خواهد داد؛ اندیشیدن در مورد الگوی توسعه و مدل حرکت به سمت جلو، احساس اینکه باید در این زمینه مستقل باشیم و روی پای خودمان بایستیم، عیوب وابستگی و تکیه کردن به الگوهای بیگانه گسترش خواهد یافت. ما امروز به این احتیاج داریم. متأسفانه جامعهی نخبگانی ما هنوز در بخشهای مهمّی از این مسئله به یک نتیجهی صحیح و درست نرسیدهاند؛ که این باید اتّفاق بیفتد و به حول و قوّهی الهی اتّفاق خواهد افتاد.
هدف سوّم ما هم این است که بالاخره برای ادارهی کشور در دهها سال آینده، لازم است جادّهسازی کنیم، ریلگذاری کنیم. این جلسه و جلسات مشابه، به این ریلگذاری و جادّهسازی منتهی خواهد شد. اینها اهداف ماست از تشکیل این جلسه و جلسات بعدی که انشاءالله تشکیل خواهد شد.
بنابراین کار متعلّق به اشخاص و مقامات نیست، کار متعلّق به بنده نیست؛ این کارِ همه است. همهی ما در زمینهی این کاری که دارد انجام میگیرد، مسئولیّت داریم. هر کدام به قدر تواناییهای خودمان، ظرفیّتهای خودمان، سعه و شعاع قدرتی که در اختیار ما هست، در این زمینه مسئولیم، که باید انشاءالله دنبال کنیم. این یک مطلب.
مطلب بعدی این است که محصول این کار، زودبازده نیست. ما با توجّه به این نکته، وارد این قضیّه شدیم. البتّه بعضی از آقایان طرحها و پیشنهادهایی برای محصول زود هم مطرح کردند، ایرادی هم ندارد؛ لیکن آن چیزی که مورد نظر ماست، جز در بلندمدّت و با یک نگاه خوشبینانه در میانمدّت، به دست نخواهد آمد؛ این یک کار طولانی است. اگر ما توانستیم به حول و قوّهی الهی، در یک فرایند معقول، به الگوی توسعهی اسلامی - ایرانیِ پیشرفت دست پیدا کنیم، این یک سند بالادستی خواهد بود نسبت به همهی اسناد برنامهای کشور و چشمانداز کشور و سیاستگذاریهای کشور. یعنی حتّی چشماندازهای بیستساله و دهساله که در آینده تدوین خواهد شد، باید بر اساس این الگو تدوین شود؛ سیاستگذاریهایی که خواهد شد -سیاستهای کلان کشور- باید از این الگو پیروی کند و در درون این الگو بگنجد. البتّه این الگو، یک الگوی غیر قابل انعطاف نیست. آنچه که به دست خواهد آمد، حرف آخر نیست؛ یقیناً شرایط نوبهنوی روزگار، ایجاد تغییراتی را ایجاب میکند؛ این تغییرات باید انجام بگیرد. بنابراین الگو، یک الگوی منعطف است؛ یعنی قابل انعطاف است. هدفها مشخّص است؛ راهبردها ممکن است به حسب شرایط گوناگون تغییر پیدا کند و حکّ و اصلاح شود. بنابراین ما در این قضیّه هیچ دچار شتابزدگی نخواهیم شد. البتّه شتاب معقول باید وجود داشته باشد؛ لیکن شتابزده نخواهیم شد و انشاءالله با حرکت صحیح و متینی پیش خواهیم رفت.
خب، دوستان در زمینهی مفردات این جمله، بحثهای خوبی کردند؛ «الگوی اسلامی - ایرانیِ پیشرفت». دربارهی اینکه الگو معنایش چیست، ایرانی به چه لحاظ، اسلامی به چه لحاظ، و پیشرفت در چه جهات، بحثهای خوبی انجام گرفت. آنچه که من میخواهم اضافه کنم، این است که اوّلاً کلمهی «پیشرفت» را ما با دقّت انتخاب کردیم؛ تعمّداً نخواستیم کلمهی «توسعه» را به کار ببریم. علّت این است که کلمهی توسعه، یک بار ارزشی و معنایی دارد؛ التزاماتی با خودش همراه دارد که احیاناً ما با آن التزامات همراه نیستیم، موافق نیستیم. ما نمیخواهیم یک اصطلاح جاافتادهی متعارف جهانی را که معنای خاصّی را از آن میفهمند، بیاوریم داخل مجموعهی کار خودمان بکنیم. ما مفهومی را که مورد نظر خودمان است، مطرح و عرضه میکنیم؛ این مفهوم عبارت است از «پیشرفت». معادل معنای فارسی پیشرفت را میدانیم؛ میدانیم مراد از پیشرفت چیست. تعریف هم خواهیم کرد که منظور ما از این پیشرفتی که در فارسی معنایش روشن است، چیست؛ پیشرفت در چه ساحتهایی است، به چه سمتی است. ما این وام نگرفتن مفاهیم را در موارد دیگری هم در انقلاب داشتهایم. ما از کلمهی «امپریالیسم» استفاده نکردیم؛ کلمهی «استکبار» را آوردیم. ممکن است یک زوایایی در معنای امپریالیسم وجود داشته باشد که مورد نظر ما نیست. حسّاسیّت ما بر روی آن زوایا نیست؛ حسّاسیّت ما بر روی آن معنایی است که از کلمهی «استکبار» به دست میآید. لذا این را مطرح کردیم، در انقلاب جا افتاد؛ دنیا هم امروز منظور ما را میفهمد. و همچنین مفاهیم دیگری.
مفهوم پیشرفت، برای ما مفهوم روشنی است. ما «پیشرفت» را به کار میبریم و تعریف میکنیم که مقصود ما از پیشرفت چیست. درخصوص ایرانی بودن الگو، علاوه بر آنچه که دوستان گفتند؛ که خب، شرایط تاریخی، شرایط جغرافیایی، شرایط فرهنگی، شرایط اقلیمی، شرایط جغرافیای سیاسی در تشکیل این الگو تأثیر میگذارد -که قطعاً اینها درست است- این نکته هم مطرح است که طرّاحان آن، متفکّران ایرانی هستند؛ این کاملاً وجه مناسبی است برای عنوان ایرانی؛ یعنی ما نمیخواهیم این را از دیگران بگیریم؛ ما میخواهیم آنچه را که خودمان لازم میدانیم، مصلحت کشورمان میدانیم، آیندهمان را میتوانیم با آن تصویر و ترسیم کنیم، این را در یک قالبی بریزیم. بنابراین، این الگو ایرانی است. از طرف دیگر، اسلامی است؛ بهخاطر اینکه غایات، اهداف، ارزشها و شیوههای کار، همه از اسلام مایه خواهد گرفت؛ یعنی تکیهی ما به مفاهیم اسلامی و معارف اسلامی است. ما یک جامعهی اسلامی هستیم، یک حکومت اسلامی هستیم و افتخار ما به این است که میتوانیم از منبع اسلام استفاده کنیم. خوشبختانه منابع اسلامی هم در اختیار ما وجود دارد؛ قرآن هست، سنّت هست و مفاهیم بسیار غنی و ممتازی که در فلسفهی ما و در کلام ما و در فقه ما و در حقوق ما وجود دارد. بنابراین «اسلامی» هم به این مناسبت است. الگو هم نقشهی جامع است. وقتی میگوییم الگوی ایرانی - اسلامی، یعنی یک نقشهی جامع. بدون نقشهی جامع، دچار سردرگمی خواهیم شد؛ همچنانکه در طول این سی سال، به حرکتهای هفت و هشتی، بیهدف و زیگزاگ مبتلا بودیم و به این در و آن در زدیم. گاهی یک حرکتی را انجام دادیم، بعد گاهی ضدّ آن حرکت و متناقض با آن را -هم در زمینهی فرهنگ، هم در زمینهی اقتصاد و در زمینههای گوناگون- انجام دادیم! این بهخاطر این است که یک نقشهی جامع وجود نداشته است. این الگو، نقشهی جامع است؛ به ما میگوید که به کدام طرف، به کدام سمت، برای کدام هدف داریم حرکت میکنیم. طبعاً همینطور که دوستان گفتند، وضعیّت مطلوب باید تصویر شود و چگونگی رسیدن از وضع موجود به آن وضع مطلوب هم بایستی بیان شود. یقیناً سؤالات زیادی مطرح خواهد شد؛ این سؤالات بایستی دانسته شود. یکی از آقایان اینجا گفتند چهار هزار سؤال وجود دارد؛ این خیلی خوب است. این سؤالها شناخته شود، دانسته شود. این حرکت بایست در مجموعهی نخبگانی ما به وجود بیاید. سؤالها مطرح شود، به این سؤالها پاسخ داده شود؛ این حرکت طولانیمدّت است.
البتّه اینکه ما میگوییم ایرانی یا اسلامی، مطلقاً به این معنا نیست که ما از دستاوردهای دیگران استفاده نخواهیم کرد؛ نه، ما برای به دست آوردن علم، هیچ محدودیّتی برای خودمان قائل نیستیم. هر جایی که علم وجود دارد، معرفتِ درست وجود دارد، تجربهی صحیح وجود دارد، به سراغ آن خواهیم رفت؛ منتها چشمبسته و کورکورانه چیزی را از جایی نخواهیم گرفت. از همهی آنچه که در دنیای معرفت وجود دارد و میشود از آن استفاده کرد، استفاده خواهیم کرد.
سؤالاتی مطرح است، که بعضی از این سؤالات اینجا مطرح شد و پاسخ داده شد، که من آنها را تکرار نمیکنم. حرفهای خوبی هم زده شد، که هیچ لزومی ندارد من آنها را تکرار کنم. البتّه مجموعهی کارهایی را که انجام گرفته، من قبلاً دیده بودم؛ حالا هم مجدّداً با دقّت گوش دادم. حرفهای بسیار خوبی در اینجا مطرح شد. بعضی سؤال میکنند که این مقطع زمانی به چه مناسبت است؟ بعد از آنکه اصل ضرورتش را قبول میکنند و قبول دارند، سؤال میکنند که چرا قبلاً این کار انجام نگرفته، یا چه ضرورتی وجود دارد که حالا این کار انجام بگیرد؟ خب، فاصلهی زیادی نشده است. برای این فرایندی که بهمنظور ایجاد و تدوین یک چنین الگویی حتماً طی خواهد شد، این سی سال، زمان طولانیای نیست. تجربهها متراکم میشود، معرفتها انباشته میشود، اوضاع و احوال سیاسی اقتضا میکند؛ بعد به نقاطی میرسیم که مجهول بوده است و اینها را انشاءالله معلوم خواهیم کرد. به نظر من در این مقطع، ظرفیّت کشور، یک ظرفیّت مناسبی است. البتّه گفته شد که برای تدوین یک چنین الگویی، ما توانایی فکری نداریم. نمیتوانیم این را قبول کنیم. ظرفیّتهای کشور، ظرفیّتهای زیادی است. تا آن حدّی که بنده اطّلاع پیدا میکنم، به نظرم ظرفیّتهای بالفعلشدهی بسیار خوبی وجود دارد؛ هم در حوزهی دانشگاهی، هم در حوزهی علمیّهی قم و بعضی حوزههای دیگر. علاوهی بر این، استعدادها و ظرفیّتهایی وجود دارد که میشود اینها را با مطالبه بالفعل کرد؛ اینها را وسط میدان آورد. ما اگر امروز این کار را شروع نکنیم و دنبال نکنیم، مطمئنّاً عقب خواهیم ماند و ضرر خواهیم کرد؛ لذاست که بایستی حتماً این حرکت که اینجور طرّاحی شده، پیش برود.
آنچه که باز من اینجا اضافه میکنم، این است که عرصههای این پیشرفت را بهطور کلّی بایستی مشخّص کنیم. چهار عرصهی اساسی وجود دارد، که عرصهی زندگی -که شامل عدالت و امنیّت و حکومت و رفاه و این چیزها میشود- یکی از این چهار عرصه است. در درجهی اوّل، پیشرفت در عرصهی فکر است. ما بایستی جامعه را به سمت یک جامعهی متفکّر حرکت دهیم؛ این هم درس قرآنی است. شما ببینید در قرآن چقدر «لِقَومٍ یَتَفَکَّرُون»، «لِقَومٍ یَعقِلُون»، «أفَلا یَعقِلون»، «أفَلا یَتَدَبَّرون» داریم. ما باید جوشیدن فکر و اندیشهورزی را در جامعهی خودمان به یک حقیقت نمایان و واضح تبدیل کنیم. البتّه این از مجموعهی نخبگان شروع خواهد شد، بعد سرریز خواهد شد به آحاد مردم. البتّه این راهبردهایی دارد، الزاماتی دارد. ابزار کار، آموزشوپرورش و رسانهها است؛ که باید در برنامهریزیها اینها همه لحاظ شود و بیاید.
عرصهی دوّم -که اهمّیّتش کمتر از عرصهی اوّل است- عرصهی علم است. در علم باید ما پیشرفت کنیم. البتّه علم هم خود، محصول فکر است. در همین زمان کنونی، در حرکت به سمت پیشرفت فکری، هیچ نبایستی توانی و کوتاهی و کاهلی به وجود بیاید. خوشبختانه چند سالی است که این حرکت در کشور شروع شده؛ نوآوری علمی و حرکت علمی و به سمت استقلال علمی حرکت کردن. علم هم اینجوری است دیگر؛ بلافاصله در قالب فنّاوریها و اینها خودش را نشان میدهد. در موارد زیادی، محصول حرکت علمی هم مثل این مسئلهی مورد بحث ما از چیزهای بلندمدّت نیست؛ نزدیکتر و ثمرهی آن دمدستتر است. کار علمی را بایستی عمیق و بنیانی انجام داد. این هم یک عرصهی پیشرفت است.
عرصهی سوّم، عرصهی زندگی است، که قبلاً عرض کردیم. همهی چیزهایی که در زندگی یک جامعه بهعنوان مسائل اساسی و خطوط اساسی مطرح است، در همین عنوان «عرصهی زندگی» میگنجد؛ مثل امنیّت، مثل عدالت، مثل رفاه، مثل استقلال، مثل عزّت ملی، مثل آزادی، مثل تعاون، مثل حکومت. اینها همه زمینههای پیشرفت است، که باید به اینها پرداخته شود.
عرصهی چهارم -که از همهی اینها مهمتر است و روح همهی اینها است- پیشرفت در عرصهی معنویّت است. ما بایستی این الگو را جوری تنظیم کنیم که نتیجهی آن این باشد که جامعهی ایرانی ما به سمت معنویّتِ بیشتر پیش برود. البتّه این در جای خود برای ما روشن است، شاید برای خیلی از حضّار محترم هم روشن است؛ امّا باید برای همه روشن شود که معنویّت نه با علم، نه با سیاست، نه با آزادی، نه با عرصههای دیگر، هیچ منافاتی ندارد؛ بلکه معنویّت روح همهی اینها است. میتوان با معنویّت، قلّههای علم را صاحب شد و فتح کرد؛ یعنی معنویّت هم وجود داشته باشد، علم هم وجود داشته باشد. دنیا در آن صورت، دنیای انسانی خواهد شد؛ دنیایی خواهد شد که شایستهی زندگی انسان است. دنیای امروز، دنیای جنگلی است. دنیایی که در آن علم همراه باشد با معنویّت، تمدّن همراه باشد با معنویّت، ثروت همراه باشد با معنویّت، این دنیا دنیای انسانی خواهد بود. البتّه نمونهی کامل این دنیا در دوران ظهور حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) اتّفاق خواهد افتاد و از آنجا -من این را اینجا عرض بکنم- دنیا شروع خواهد شد. ما امروز در زمینههای مقدّماتیِ عالَم انسانی داریم حرکت میکنیم. ما مثل کسانی هستیم که در پیچوخمهای کوهها و تپّهها و راههای دشوار داریم حرکت میکنیم تا به بزرگراه برسیم. وقتی به بزرگراه رسیدیم، تازه هنگام حرکت به سمت اهداف والا است. بشریّت در طول این چند هزار سال عمر خود، دارد از این کورهراهها حرکت میکند تا به بزرگراه برسد. وقتی به بزرگراه رسید -که آن، دوران ظهور حضرت بقیّةالله است- آنجا حرکت اصلی انسان آغاز خواهد شد؛ حرکت سریع انسان آغاز خواهد شد؛ حرکت موفّق و بیزحمت انسان آغاز خواهد شد. زحمت فقط عبارت است از همین که انسان در این راه حرکت کند و برود؛ دیگر حیرتی در آنجا وجود نخواهد داشت.
بههرحال این چهار عرصهی پیشرفت است که ما باید با توجّه به این الگویی که انشاءالله شماها دنبال میکنید -که سازوکار دنبال کردن این هم تا حدودی بهنحو اجمال برایمان روشن است و خواهیم گفت- در این عرصهها پیش برویم.
در باب محتوای اسلامی، دوستان اشارات خیلی خوبی داشتند. اوّلین مسئلهای که باید در نظر گرفته شود، مسئلهی مبدأ است، مسئلهی توحید است؛ «انّا لله و انّا الیه راجعون».(۲) مهمترین مشکل دنیایی که امروز رنگینترینش در غرب متجلّی است و به آن داریم اشاره میکنیم، جدایی از خدا و اعتقاد به خدا و التزام به اعتقاد به خدا است. البتّه شاید اعتقاد ظاهری و صوری و اینها وجود دارد، لیکن به اعتقاد به خدا التزام نیست. اگر مسئلهی مبدأ حل شد، بسیاری از مسائل حل خواهد شد. «یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السّماوات وَ الأرض»،(۳) «وَ لله جُنودُ السَّماواتِ وَ الأرض وَ کانَ اللهُ عَزیزاً حَکیما».(۴) وقتی انسان به این مسئله معتقد شد، این عزّت الهی، این توحیدی که این معنا را به ما نشان میدهد، یک نیروی عظیم و تمامنشدنی را در اختیار بشر میگذارد. «هُوَ اللهُ الّذی لا اِله اِلّا هُو المَلِکُ القُدّوس السَّلامُ المُؤمِنُ المُهَیمِنُ العَزیزُ الجَبّار المُتکَبِّر سُبحانَ الله عَمّا یشرِکُون».(۵) وقتی انسان اینجور توحیدی را معتقد بود، وقتی توانستیم این اعتقاد را در بدنهی زندگیِ خودمان بسط دهیم، این مشکل اساسی بشریّت را حل خواهد کرد.
مسئلهی دوّمی که مسئلهی اساسی است، قضیّهی معاد، قضیّهی محاسبه، قضیّهی تمام نشدن قضایا با زوال جسم -با مرگ- است؛ این خیلی مسئلهی مهمّی است؛ اینکه حساب و کتابی در کار است؛ «فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه». ملّتی که این اعتقاد را داشته باشد و در برنامهی عملیاش این معنا باشد که «فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه. وَ مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَه»،(۶) در زندگیاش تحوّل اساسی به وجود خواهد آمد. اعتقاد به امتداد نتایج عمل، ایثار و جهاد را معنا میبخشد و منطقی میکند. یکی از ابزارهای مهمّ ادیان -که در اسلام بهطور واضحی وجود دارد- مسئلهی جهاد است. جهاد باید همراه با ایثار باشد؛ وَالّا جهاد نخواهد شد. ایثار یعنی ازخودگذشتگی. در منطق عقل ابزاری، ازخودگذشتگی یک امر بیمنطقی است. خب، چرا من از خودم بگذرم؟ این اعتقاد به معاد است که این را منطقی میکند، عقلانی میکند. وقتی ما معتقدیم که هیچ عملی از بین نخواهد رفت و همهی اعمال محفوظ است و ما در آن زندگی واقعی -که حَیَوان واقعی و زندگی واقعی است؛ «اِنَّ الدّارَ الآخِرَةُ لَهِیَ الحَیَوان»(۷)- این اعمال را در مقابل چشممان خواهیم دید، آنوقت اینجا اگر برای تکلیف، برای وظیفه یک چیزی را از دست دادیم، احساس خسارت نمیکنیم؛ ولو آن چیز جانمان باشد، ولو آن چیز عزیزان و فرزندانمان باشد. باید اینها جزو الگوی پیشرفت بیاید و در پیشرفت یک جامعه معنا پیدا کند. بنابراین مسئلهی اصلی، مسئلهی توحید و مسئلهی معاد است.
بعد مسئلهی عدم تفکیک دنیا و آخرت است؛ «الدّنیا مزرعةُ الآخرة»،(۸) که به نظرم بعضی از دوستان هم اشاره کردند؛ این خیلی مهم است. دنیا و آخرت از هم جدا نیستند. آخرت ما آن روی سکّهی دنیای ما است. «وَ اِنَّ جَهنَّمَ لَمُحِیطَة بالکافرین»؛(۹) کافر همین حالا در جهنّم است، منتها جهنّمی که او نمیفهمد که الان در جهنّم است؛ بعد که این تجسّم پیدا کرد، میفهمد. «ای دریده پوستین یوسفان / گرگ برخیزی از این خواب گران». الان او گرگ است، منتها احساس گرگی نمیکند. ما هم که چشممان بسته است، او را گرگ نمیبینیم؛ امّا وقتیکه از خواب بیدار شدیم، میبینیم این گرگ است. پس پیوستگی دنیا و آخرت به این معنا است. اینجور نیست که حالا مثلاً فکر کنیم دنیا مثل بلیتهای بختآزمایی است؛ نه، اصلاً آخرت آن روی این دنیا است، آن روی این سکّه است.
مسئلهی دیگر، مسئلهی انسان است؛ نگاه اسلام به انسان، محور بودن انسان. این موضوع در اسلام خیلی معنای وسیعی دارد. خب، پیدا است انسان اسلامی با انسانی که در فلسفههای مادّی غرب و پوزیتیویسم قرن نوزده و اینها مطرح است، بکلّی متفاوت است؛ این یک انسان است، آن یک انسان دیگر است؛ اصلاً تعریف این دو انسان یکی نیست. لذا محور بودن انسان هم در اسلام با محور بودن انسان در آن مکاتب مادّی بکلّی متفاوت است. انسان، محور است. همهی این مسائلی که ما داریم بحث میکنیم: مسئلهی عدالت، مسئلهی امنیّت، مسئلهی رفاه، مسئلهی عبادت، برای این است که فرد انسان سعادتمند شود. اینجا مسئلهی سعادت و مسئلهی عُقبی متعلّق به فرد است؛ نه به این معنا که انسان از حال دیگران غافل باشد، برای آنها کار نکند؛ نه، «مَن اَحیاها فَکَأنَّما اَحیَا النّاسَ جَمیعا».(۱۰) در روایت هست که معنای این جمله را از امام پرسیدند، فرمود: تأویل اعظم آن این است که تو کسی را هدایت کنی. معلوم است که هدایت وظیفهی همه است؛ لیکن در نهایت آن چیزی که از نگاه اسلام برای انسان مطرح است و اهم است، نجات خودش است. ما باید خودمان را نجات دهیم. نجات ما به این است که به وظایفمان عمل کنیم؛ که البتّه آنوقت وظایف اجتماعی، استقرار عدالت، ایجاد حکومت حق، مبارزهی با ظلم، مبارزهی با فساد، اینها همه جزو مقدّمات همان نجات است. بنابراین اصل این است. همهچیز مقدّمه است؛ جامعهی اسلامی هم مقدّمه است؛ عدالت هم مقدّمه است. اینکه در قرآن کریم هست که «لِیَقوم النّاس بالقِسط»(۱۱) -که بهعنوان هدف انبیا ذکر شده- قطعاً عدل هدف است، منتها این هدف میانی است؛ هدف نهایی عبارت است از رستگاری انسان؛ این بایستی مورد توجّه باشد. انسان موجودی است مکلّف، مختار و مواجه با هدایت الهی -«ألَم نَجعَل لَهُ عَینَین. و لِساناً وَ شَفَتَین. وَ هَدَیناهُ النَّجدَین»(۱۲)- میتواند هدایت را انتخاب کند، میتواند ضلالت را انتخاب کند. انسان موجودی است متعهّد، برای خود، برای جامعه، برای اهل. آنوقت با این نگاه، مردمسالاری علاوه بر اینکه برای مردم یک حق است، یک تکلیف هم میشود؛ یعنی همهی مردم در امر حکومت جامعه مسئولند. نمیشود گفت که آقا به من مربوط نیست؛ نه، صلاح و فساد کشور، حکومت، اینها به یکایک انسانها مرتبط است؛ یعنی انسان در مقابل آن متعهّد است. این هم یکی از آن عناصر اصلی است که بایستی در دیدگاه اسلام مورد ملاحظه قرار بگیرد و در این الگو رعایت شود.
مسئلهی بعد، مسئلهی حکومت است؛ که باز در این باب هم اسلام نظرات ویژهای دارد. صلاح فردی در امر حکومت در اسلام، یک امر بسیار مهم و اساسی است. هر کسی به هر اندازهای از مدیریّت که میخواهد مباشرت کند، بایستی صلاحیّت آن را در خودش به وجود بیاورد یا در خودش ببیند و بپذیرد؛ بدون این، عمل نامشروعی انجام داده. عدم عُلُو، عدم اسراف، عدم استئثار، مسئلهی مهمّی در امر حکومت است. خداوند دربارهی فرعون میفرماید: «کانَ عالیاً مِنَ المُسرفین»؛(۱۳) یعنی گناه فرعون این است: عالی است. بنابراین برای حاکم، عُلُو و استعلاء یک نقطهی منفی است؛ نه خود او حق دارد استعلاء کند، نه اگر اهل استعلاء است، حق دارد قدرت را قبول کند، نه مردم اجازه دارند که او را بهعنوان حاکم و امام جامعه بپذیرند. استئثار یعنی همهچیز را برای خود خواستن؛ در مقابل ایثار است. ایثار یعنی همهچیز را به نفع دیگران از خود جدا کردن، استئثار یعنی همهچیز را به نفع خود از دیگران جدا کردن. عُلُو و استعلاء و استئثار جزو نقاط منفی حکومت است. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه دربارهی بنیامیّه فرمودند: «یَأخُذُونَ مالالله دولا و عِبادالله خولا و دینالله دخلا بینهم». یعنی دلیل بر اینکه اینها برای حکومت صلاحیّت ندارند، این است که این خصوصیّت را دارند: «یَأخُذُون مالالله دولا»؛ یعنی اموال عمومی دست به دست بین خودشان میگردد، با اینکه مال عامّهی مردم است. «و عبادالله خولا»؛ مردم را مثل بردگان خود به حساب میآورند و استخدام میکنند. «و دینالله دخلا بینهم»؛ دین خدا را هم هر جوری که دوست میدارند، دستکاری میکنند. بنابراین در حکومت، اسلام نظر دارد. این بایستی در الگوی زندگی ما برای بلندمدّت حتماً گنجانده و ملاحظه شود.
درخصوص مسئلهی اقتصاد، آقایان بحثهای خوبی کردید. «کَی لا یَکُون دَولَة بَینَ الأغنیاء مِنکُم»(۱۴) یک معیار مهمّی است. مسئلهی عدالت، بسیار مهم است. یکی از ارکان اصلی این الگو باید حتماً مسئلهی عدالت باشد. اصلاً عدالت معیار حقّ و باطل حکومتها است. یعنی در اسلام اگر چنانچه شاخص عدالت وجود نداشت، حقّانیّت و مشروعیّت زیر سؤال است.
مسئلهی دیگر، نگاه غیرمادّی به اقتصاد است. بسیاری از این مشکلاتی که در دنیا پیش آمده، بهخاطر نگاه مادّی به مسئلهی اقتصاد و مسئلهی پول و مسئلهی ثروت است. همهی این چیزهایی که دوستان از انحرافهای غرب و مشکلات فراوان و مسئلهی استثمار و استعمار و اینها ذکر کردند، بهخاطر این است که به پول و به ثروت نگاه مادّهگرایانه وجود داشته. میتوان این نگاه را تصحیح کرد. اسلام برای ثروت اهمّیّت قائل است، اعتبار قائل است. تولید ثروت در اسلام مطلوب است؛ منتها با نگاه الهی و معنوی. نگاه الهی و معنوی این است که از این ثروت برای فساد، برای ایجاد سلطه، برای اسراف نباید استفاده کرد؛ از این ثروت بایستی برای سود جامعه بهره برد. و بقیّهی مسائل فراوانی که وجود دارد.
البتّه اینجا بحثها، بحثهای زیادی است. من نمیخواهم بحث را طولانی کنم؛ چون هم وقت گذشته، و هم لزومی ندارد فعلاً در این جلسه ما اینها را بحث کنیم. انشاءالله اگر عمر باشد، وقتهای زیادی برای این بحثها خواهیم داشت.
ما گفتیم این آغاز یک راه است؛ یعنی جلسهی امشب ما یک شروع بود؛ این باید ادامه پیدا کند. ممکن است دربارهی همین مسئلهی الگوی اسلامی - ایرانی برای پیشرفت، ده و شاید دهها گردهمایی و نشست لازم باشد. ممکن است دهها حلقهی علمی لازم باشد که در دانشگاههای مختلف تشکیل شود. ممکن است صدها نفر از فرزانگان و نخبگان و دانشمندان ما که ترجیح میدهند کار شخصی بکنند -اهل کار جمعی نیستند- آماده باشند در خانههای خودشان مطالعه کنند؛ از اینها بایستی استفاده شود. حلقههای فکری تشکیل شود، دانشگاهها و حوزهها با این مسئله درگیر شوند، تا اینکه بتوانیم انشاءالله این را به نقطهی مطلوب خودش برسانیم.
البتّه گزارشی که آقای دکتر داوودی دادند، گزارش بسیار خوبی بود؛ من هم کموبیش بیاطّلاع نبودم از این مطالبی که ایشان گفتند؛ لیکن با این تفصیل ما اطّلاع نداشتیم. اینها بسیار خوب است، با هم هیچ منافاتی ندارد. این کار، کار یک مجموعهی خاص و محدود نیست؛ کاری است که باید همهی ظرفیّت نخبگانی کشور به میدان بیاید. همانطور که عرض کردیم، کار کوتاهمدّت و از آن پروژههای زودبازده هم نیست؛ این کار بلندمدّتی است، باید انجام بگیرد، عجلهای هم نداریم. ما پیش خواهیم رفت. این چیزی هم نیست که دولتها یا مجالس بتوانند آن را تصویب کنند؛ این -همانجور که گفتیم- نسبت به همهی اسناد مهمِّ سازندهی فعّال در کشور، جایگاه بالادستی دارد؛ باید خیلی مراحل را طی کند و به یک قوام لازم برسد. این فکرها باید کاملاً ورز بخورد تا اینکه بتواند به یک نقطهی اساسی برسد.
یک مرکزی هم برای این کار لازم است که این مسئله را دنبال کند؛ این مرکز را انشاءالله تشکیل خواهیم داد. باید جایی باشد که این حرکت را در انحصار نگیرد. ما از آن مرکز توقّع نخواهیم کرد که این کار را او انجام دهد؛ بلکه توقّع خواهیم کرد که او این حرکت عظیم نخبگانی در کشور را زیر نظر بگیرد، از آنها خبر بگیرد، به آنها کمک کند، پشتیبانیهای گوناگون بکند؛ جوری باشد که این حرکت متوقّف نشود. البتّه عرض کردیم؛ لازم است یک کانون مرکزی و ستادی به وجود بیاید و انشاءالله به وجود خواهد آمد. بنابراین امشب کار ما با شما تمام نمیشود. یعنی این مسئله، مسئلهای نیست که در این جلسه شروع شده باشد و در این جلسه تمام شود؛ این انشاءالله ادامه پیدا خواهد کرد. البتّه جمعهای گوناگونی خواهند بود؛ یعنی افراد فراوانی هستند، شخصیّتهای مختلفی هستند. همانطور که آقای دکتر واعظزاده سفارش کردند، من هم درخواست میکنم آقایانی که نظراتی دارند و میخواستند نظرات خود را بیان کنند، این نظرات را بدهند. مطالبی هم که اینجا گفته شد، بعضی از آنها مطالبی است که انسان باید رویش فکر کند؛ یعنی بایستی حلقههای فکری تشکیل شود، روی اینها بحث شود، حلّاجی شود، دفاع شود، اشکال بشود، اِنقُلت و قُلت طلبگی انجام بگیرد تا انشاءالله به یک نتایجی برسیم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته