بیانات در مراسم بیعت ائمهی جمعه
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیّةاللَّه فیالارضین
به همهی آقایان محترم و برادران عزیز خیرمقدم میگویم، و به خاطر اینکه روز اول این سمینار بزرگ و مجمع پُرفایده را مصروف کردید تا ما در خدمتتان باشیم، تشکر میکنم. امیدوارم انشاءاللَّه این تجمع برای همهی ما و مردم مؤمن و صالح، حاوی خیر و برکت باشد.
در این برههی حساس، مسألهی اصلی «رهبری» است، که سعی میکنم به نحو اجمال آن را تبیین کنم؛ برای ملت ایران و انقلاب و آیندهی کشور و در جهت حفظ انتظام و انسجام ملت، زمان مهمی سپری میشود. ما در طول ده سال گذشته، نسبت به این برههی حساس - که یقین داشتیم روزی حادثهی فقد امام(ره) پیش خواهد آمد - نگرانی بسیار داشتیم و حالا ناگهان میبینیم که در همان فصل از زمان هستیم. با توجه به این امر، احساس میکنیم که همه باید در این فصل بسیار مهم و حساس و خطیر و تعیینکننده، حداکثر ابتکار و تلاش و اخلاصی را که از آنها برمیآید، ارایه کنند، تا بتوانیم انشاءاللَّه انقلاب را از این پیچ بسیار مهم و نقطهی عطف بسیار خطیر، بسلامت عبور دهیم.
آنچه که در خصوص تعیین رهبر واقع شد و بار این مسؤولیت بر دوش بندهی کوچک ضعیف حقیر گذاشته شد، برای خود من حتّی یک لحظه و یک آن از آنات گذشتهی زندگی، متوقع و منتظر نبود. اگر کسی تصور کند که در طول دوران مبارزه و بعداً در طول دوران انقلاب و مسؤولیت ریاست قوّهی اجرایی، حتّی یک لحظه در ذهن خودم خطور میدادم که این مسؤولیت به من متوجه خواهد شد، قطعاً اشتباه کرده است. من همیشه خودم را نه فقط از این منصب بسیار خطیر و مهم، بلکه حتّی از مناصبی که به مراتب پایینتر از این منصب بوده است - مثل ریاست جمهوری و دیگر مسؤولیتهایی که در طول انقلاب داشتم - کوچکتر میدانستم.
یک وقتی خدمت امام(ره) این نکته را عرض کردم که گاهی نام من در ردیف بعضی از آقایان آورده میشود، در حالی که در ردیف آنها نیستم و من یک آدم کوچک و بسیار معمولی هستم. نه اینکه بخواهم تعارف کنم؛ الان هم همان اعتقاد را دارم. بنابراین، چنین معنایی اصلاً متصور نبود.
البته در آن ساعات بسیار حساسی که سختترین ساعات عمرمان را گذراندیم و خدا میداند که در آن شب شنبه و صبح شنبه چه بر ما گذشت، برادرها از روی مسؤولیت و احساس وظیفه، با فشردگی تمام، فکر و تلاش میکردند که چگونه قضایا را جمعوجور کنند. مکرر از من به عنوان عضو شورای رهبری اسم میآوردند، که البته در ذهن خودم آن را رد میکردم؛ اگرچه به نحو یک احتمال برایم مطرح میشد که شاید واقعاً این مسؤولیت را به من متوجه کنند.
در همان موقع به خدا پناه بردم و روز شنبه قبل از تشکیل مجلس خبرگان، باتضرع و توجه و التماس، به خدای متعال عرض کردم: پروردگارا ! تو که مدبر و مقدر امور هستی، چون ممکن است به عنوان عضوی از مجموعهی شورای رهبری، این مسؤولیت متوجه من شود، خواهش میکنم اگر این کار ممکن است اندکی برای دین و آخرت من زیان داشته باشد، طوری ترتیب کار را بده که چنین وضعیتی پیش نیاید. واقعاً از ته دل میخواستم که این مسؤولیت متوجه من نشود.
بالاخره در مجلس خبرگان بحثهایی پیش آمد و حرفهایی زده شد که نهایتاً به این انتخاب منتهی شد. در همان مجلس، کوشش و تلاش و استدلال و بحث کردم، تا این کار انجام نگیرد؛ ولی انجام گرفت و این مرحله گذشت.
من همین الان خودم را یک طلبهی معمولی و بدون برجستگی و امتیازی خاص میدانم؛ نه فقط برای این شغل باعظمت و مسؤولیت بزرگ، بلکه - همانطور که صادقانه گفتم - برای مسؤولیتهای به مراتب کوچکتر از آن، مثل ریاست جمهوری و کارهای دیگری که در طول این ده سال داشتم. اما حالا که این بار را روی دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت؛ آنچنان که خدای متعال به پیامبرانش توصیه فرمود: «خذها بقوّة»(1).
برای این مسؤولیت، از خدا استمداد کردم و باز هم استمداد میکنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم، تا بتوانم این مسؤولیت را در حد وسع خودم - که تکلیف هم بیش از وسع نیست - با قدرت و قوّت و حفظ شأن والای این مقام، حفظ کنم و انجام بدهم. این تکلیف من است، که امیدوارم انشاءاللَّه مشمول لطف و ترحم الهی و دعای ولیّعصر(عج) و مؤمنین صالح باشم.
برادران عزیز و آقایان محترم! شما که زمام اندیشه و ایمان و روحیهی دینی مردم را به میزان زیادی در دست دارید، خوب است که اهمیت زمان و حساسیت وضع را به طور کامل و دقیق مورد توجه قرار دهید. دشمنان ما فرض کرده بودند که جامعه از هم گسسته شود و میان مردم حیرت به وجود آید و در بین مسؤولان اختلاف کلمه بروز کند و انقلاب از حمایت مردمی و حصار دفاع عمومی محروم شود. آنها به این فرض امید بسته، و برای آن لحظه سرمایهگذاری کرده بودند.
بحمداللَّه در آن برهه دشمن نا کام شد و مردم وحدتشان را حفظ کردند و نسبت به انقلاب و امام(ره) وفاداری فوق تصوری از خود نشان دادند. مسؤولیت جای خودش را پیدا کرد و مورد تسالم خواص و عامهی مردم قرار گرفت. دشمن حیرت کرد، و حتّی تحلیلگرهای سیاسی آنها در روزهای اول حادثه سعی کردند وانمود کنند که قضیه جدی نیست؛ گفتند قضیه موقتی و مصلحتی است! آنها میخواستند وانمود کنند که آنچه را که در انتظارش بودند، هنوز فوت نشده است؛ بنابراین هنوز جای این است که بین مردم اختلاف بیفتد و صفوف از هم جدا بشود و حمایت عمومی مردم نسبت به انقلاب، از بین برود!
با گذشت زمان و با قاطعیتی که رهبران امت و خواص ملت و وفایی که عامهی مردم نشان دادند و با آگاهی و هوشیاری عمومی، وضع عوض شد. امروز تحلیلها و برداشتهای دنیا طور دیگر است. بالاخره دشمن تودهنی را از مردم ما خورد.
برادران عزیز! ما در طول این ده سال، تجربههای زیادی کسب کردهایم. حقیقتاً به این کلام امیرالمؤمنین(ع) رسیدهام که: «و من نام لم ینم عنه»(2). اگر غفلت کردیم، در همان لحظهی غفلت، ضربه را خواهیم خورد. دشمن از ضربه زدن و هجمه کردن و توطئه کردن علیه این بساط دینی و اسلامی، هیچوقت منصرف نخواهد شد؛ منتها آن وقتی که ما قاعدهی کار را محکم کرده باشیم، دشمن مأیوس خواهد شد. اگرچه در حال یأس هم بتواند، ضربه میزند، منتها وقتی امید دشمن از او گرفته شد، طبعاً تلاش و تحرک او هم کم خواهد شد.
ما باید خودمان را به آنجا برسانیم، و در وضع کنونی نباید یک لحظه از کید و توطئهی دشمن و طرق گوناگون آن غافل باشیم. فکرنکنیم که چون مسألهی رهبری حل شد، قانون اساسی شکل مطلوب خودش را پیدا کرد و مردم حضور قوی خودشان را در صحنه نشان دادند، پس همهی قضایا تمام شد، و بنابراین از دقت وسواسآمیز و مراقبتهایی که باید بکنیم، خدای نکرده غافل بشویم و منصرف بمانیم؛ نه، من در مسؤولیت خودم، مسؤولان گوناگون کشوری و عامهی مردم در کار خودشان، و بخصوص شما آقایان محترم در مسؤولیت و وظیفهی خطیری که بر دوشتان گذاشته شده و بسیار مهم و تعیینکننده است، نباید غافل شویم، که دشمن از طرق مختلف ممکن است وارد شود و ضربه بزند.
ما در نظام جمهوری اسلامی، با روحیه و ایمان مردم پیش میرویم و حرکت میکنیم. اگرچه استعداد و امکانات و منابع ما به عنوان یک کشور و ملت، خیلی زیاد است و بحمداللَّه تجربهی انقلابیِ کشورداریِ سطح عالی هم در اختیار مسؤولان کشور است، اما آنچه که نقداً و بالفعل در اختیار ماست و قبل از آنکه منابع استخراج بشوند و صنعت ما شکل لازم را پیدا کند و توسعهی کشور به نحو صحیحی انجام گیرد، آن را در دست داریم، همین مردمی هستند که در همهی آنات، رضایت و قبول و حمایتشان، پشت سر مسؤولان کشور بوده است و ضمن اینکه ایمانشان خیلی بالاست، اما در مواردی به خاطر کمبودها و کسریها و یا حتّی به خاطر بعضی از واردات ذهنییی که به وسیلهی دشمن یا دوست در ذهن مردم جای میگیرد، ممکن است روحیهی آنها آسیبپذیر هم باشد.
آنچه که درحقیقت این حصار را الان نگهداشته، ایمان و روحیهی مردم است. ایمان و روحیه را چه کسی برای مردم حفظ میکند؟ به نظر من، یکی از مهمترین عوامل حفظ ایمان و روحیه در مردم، همین نمازهای جمعه و خطبههای جمعه و حضور معنوی مردم در صحنهی نمازجمعه است و اینکه یک نفر انسان امین، با زبان صادقی که مردم او را قبول دارند، هر جمعه از اوضاع کشور برای مردم میگوید و آنها را نصیحت، و جهتگیریشان را تصحیح میکند.
به اعتقاد من، این مهم یکی از پایههای اساسی حفظ نظام اجتماعی ماست؛ در تاریخ هم همینطور بوده است. هم ائمهی عدل - مثل رسول مکرم اسلام(ص) - و هم خلفای جور در دوران بنیامیه و بنیعباس و امرای آنها در اقطار بلاد اسلامی، از نمازجمعه برای تحکیم پایههای حکومت استفاده میکردند. اینها که نظام باطلی داشتند، بر مبنای ظلم و تبعیض و عمل فاسقانه کار میکردند - مثل حجاجبنیوسفثقفی - و نمازجمعهشان حقیقی نبود و دعوت به تقوایی که میکردند، به خاطر عمل غیرپرهیزکارانهی خودشان، اثر حقیقی را نداشت، اما درعینحال این حرفها تأثیر زیادی میگذاشت؛ چون حساسیت و اهمیت این تریبون زیاد است.
در حال حاضر، دستگاه حقی بر مبنای امامت و ولایت حق به وجود آمده است و کسانی که امروز متصدی امر امامت جمعهاند، حقیقتاً انسانهای مؤمن و متقی و صادق و معنوی و روحانی و بیطمع هستند و قصد اقتدار و قدرتمندی ندارند و این منصب را مقام و موقعیت دنیایی نمیدانند. تأثیر و نقش این تریبون در چنین شرایطی، فوقالعاده و طراز اول خواهد بود و قوام معنوی و حصار ایمانی جامعه را حفظ خواهد کرد. اگر ما این تریبون را نمیداشتیم، معلوم نبود وضع انقلاب و روحیهی مردم چگونه بود. این، یکی از برکات انقلاب بود و امام(ره) به این نکته توجه داشتند.
اوایلی که به امامت جمعهی تهران منصوب شده بودم، تشکیل این سمینار را خدمت حضرت امام(ره) پیشنهاد کردم. به ایشان گفتم: ما در سرتاسر کشور، تعدادی علمای محترم داریم که امام جمعه هستند - البته در آن وقت تعدادشان به اندازهی الان نبود - و درحقیقت یک شبکهی سراسری برای ادارهی معنوی جامعه و حفظ ایمان و حصار ایمانی کشور تشکیل میدهند. اگر شما موافقت کنید، ما این شبکه را به هم وصل کنیم و بعداً بین این مجموعه و ائمهی جمعهی جهان اسلام، کنگرههایی تشکیل دهیم.
ایشان از این پیشنهاد خیلی خرسند شدند و استقبال کردند. پس از جلب موافقت امام(ره) به قم آمدیم و آن سمینار اول را که در کتابخانهی مدرسهی فیضیه برگزار شد، تشکیل دادیم و نتیجتاً این کار پایهگذاری شد و بحمداللَّه تا امروز هم ادامه دارد.
شبکهبندی منصب امامت جمعه و نگاه کردن به این مجموعه به عنوان حصار معنوی و ایمانی کشور و ملت، امر فوقالعاده مهمی است که مطلقاً نبایستی مورد غفلت قرار گیرد. هنگامی این شبکه حقیقی خواهد بود و خواهد توانست به صورت یک حصار واقعی کار کند، که این اجتماعات به شکل مرتب و منظم انجام بگیرد.
توصیهی مؤکد من به آقایان محترم اعضای دبیرخانه این است که سمینارهای ائمهی جمعه - چه سمینارهای سراسری، چه سمینارهای استانی و چه سمینارهای بین استانی که گاهی چند استان در یک منطقه سمینار دارند - مطلقاً وقفه و تعطیلی پیدا نکند؛ بلکه به صورت منظم و زمانبندی شده تشکیل شود. باید این کار جدی تلقی شود؛ نه اینکه مجمعی به وجود آید، تا افراد دور هم بنشینند و حرفی بزنند و قضیه تمام شود.
سمینار، مجمعی است که افراد شرکتکننده، مسایل مربوط به آن مجموعه را به صورت تحقیقی و بنیانی بیان کنند، تا همه نسبت به این مسایل مشترک، دید واحدی پیدا کنند و راه واحدی را برگزینند و گاهی هم از تجربیات و تحقیقات یکدیگر استفاده کنند؛ یعنی مجموعه همسان بشود و سطحش بالا رود.
یک سمینار حقیقی باید دو خاصیت داشته باشد: اولاً مجموعه را همسان و سطح آنها را به هم نزدیک کند، ثانیاً سطح را در مجموع بالا ببرد. یعنی با هر سمیناری که تشکیل میشود، ما شاهد آن باشیم که قوام و استحکام معنوی امامت جمعه و تریبونی که در شهر شماست، از گذشته بیشتر شده است.
بعد هم انشاءاللَّه این سمینارها را به کنگرهی جهانی ائمهی جمعه وصل کنید که الان مدتی است چنین کنگرهیی - که بسیار لازم و مفید میباشد - تشکیل نشده است. باید برادران محترم دبیرخانه همت کنند و مقدمات کار را فراهم آورند و وقت بگذارند و قبل از آنکه به این سمینار تشریف بیاورند، روی مسایلی که فکر میکنند باید مطرح بشود، مطالعه و فکر و تحقیق کنند. ممکن است بعضی از آقایان اهل تتبع و تحقیق واسعی باشند؛ در این اجتماع تشریف بیاورند و مسایل را مطرح کنند، تا سطح مجموعه بالا رود.
از سوی دیگر، باید محتوای خطبهها و آنچه که ارایه میشود، به صورت روزافزون اعتلاء داشته باشد و سطحش بالا رود. البته به نظر من، این کار کاملاً عملی و میسور است و از کارهای جنبی خیلی مهمتر میباشد. اگر میخواهیم در نمازجمعه فکر مردم را از لحاظ اسلامی به استدلالهای لازم آشنا کنیم، یا ذهنشان را از لحاظ جهتگیری سیاسی توجیه و ایمانشان را تقویت کنیم، این امر احتیاج به کار و مطالعه دارد و بدون آن ممکن نیست.
من برای رفتن به نمازجمعه، شاید به طور متوسط سه ساعت مطالعه میکنم و همیشه هم ناراضیم؛ به خاطر اینکه واقعاً سه ساعت وقت کمی است. به دلیل اشتغالات زیادی که همیشه داشتم، قبل از روز جمعهیی که میخواهم به نماز بروم، فرصت نمیکنم مطالعه کنم. روز جمعه از ساعت هشت صبح تا وقتی که به نماز میروم، مینشینم مطالعه میکنم؛ در عین حال احساس میکنم وقتِ بسیار کمی است.
واقعاً جا دارد که یک خطبهی روز جمعه، هفت، هشت ساعت مطالعه پشت سر خودش داشته باشد. اگر ما بتوانیم این مهم را تأمین کنیم، احساس میشود که یک کلاس عمومی سراسری برای عامهی مردم خواهیم داشت، و این چیزی است که قطعاً انقلاب را پیش خواهد برد. بنابراین، بایستی هم ارتباط و اتصال آقایان روزبهروز مستحکمتر بشود، و هم آنچه که به مردم داده میشود، روزبهروز سطحش بالاتر رود.
مردم به نمازجمعه و امام جمعه و چیز فهمیدن و یادگیری مسایل سیاسی عالم علاقهمندند. هر کس قدری از اخبار و تحلیلها و حرفهای تازهی دنیا و کشور را برای مردم بزند، آنها با شوق و علاقه دور او جمع میشوند و به حرف او گوش میدهند. اگر این برنامه در نمازجمعه باشد، بلاشک جاذبه پیدا خواهد کرد. باید با جاذبههای گوناگون، نمازجمعه را مورد توجه مردم قرار داد، تا آنها بیایند و اهمیت آن را درک کنند.
آنچه که من مطرح میکنم، به معنای این نیست که حرف تازهیی میزنم و شما آن را نمیدانید؛ خیر، حرفهایی است که همه میدانند و بارها هم گفته شده است؛ بعضی از آنها مخصوصاً مورد تأکید امام بزرگوار و عزیزمان بود که مکرر بیان میکردند و ایشان عمده یا همهی آنها را فرمودهاند، که لازم نیست دیگر من تکرار کنم؛ فقط چند نکته را مورد تأکید قرار میدهم:
نکتهی اول، برخورد پدرانه در شهرها ومراکز نمازجمعه است؛ این واقعاً مهم است. یکی از خطرهایی که انقلاب را تهدید میکند، همین است که مردم دچار دودستگی شوند و جناحبندی و صفآرایی و خط و خطوط بر آنها حاکم شود. اگر امام جمعه به زبان بگوید که من به جایی وابسته نیستم و جناحی را تقویت نمیکنم و حتّی این نکته را در نماز جمعه هم تأکید بکند، اما در واقع اینگونه نباشد، مردم متوجه این دو موضع میشوند.
اینطور نیست که ما در تریبون نمازجمعه به مردم بگوییم به هیچ طرف وابستگی نداریم و از کاندیدایی حمایت نمیکنیم و پدر همه هستیم، اما در کنار این حرفها، با تعبیرات و گوشه و کنایه و بعضی از کارهای جنبی، برخلاف این گفته و ادعا عمل کنیم؛ مردم زود میفهمند. این اشتباه است که ما خیال کنیم مردم به زبان فریب میخورند و خیال میکنند که ما به یک طرف و جناح گرایش و تمایل خاصی نداریم؛ خیر، مردم این اختلاف را حس میکنند و تفاوت بین قول و عمل امام جمعه، اثر معکوس خواهد بخشید.
واقعاً باید آقایان ائمهی جمعه پدرانه برخورد کنند. البته امکان ندارد انسان در دل خود، با دو آدم یا دو جریانی که از لحاظ فکری و سیاسی و سلیقهیی در مقابل هم قرار دارند، یکسان برخورد کند. طبیعی است که بالاخره شما از این دو نظر، یکی را قبول دارید و دیگری را نمیپذیرید و به همان اندازه نسبت به آنکه با شما همفکر است، گرایش قلبی بیشتری دارید - اشکالی هم ندارد - اما دقت کنید که برداشت ذهنی شما نبایستی در عمل و اظهارات و برخوردتان اثر بگذارد.
نمایندهیی که به مجلس میآید، احساس رقابت با امام جمعه نکند. مسؤولی که در مسندی گمارده میشود - که ممکن است به جناحی هم وابسته باشد - احساس مخالفت و مقابله با امامجمعه نکند. امام جمعه با همه، گرم و مهربان و صمیمی برخورد کند. البته کار مشکلی است، ولی باید تمرین و تلاش کنیم که انشاءاللَّه این کار انجام بگیرد.
نکتهی دوم، با مردم بودن و سادهزیستی است. البته شما اینچنین هستید و الحمدللَّه همهی آقایان از لحاظ زندگی - با عرض نسبتاً عریضی در کیفیتها - در سطح متوسط قرار دارند؛ منتها برخی از این حفاظتهای زیادی که در بعضی از شهرستانها مشاهده میشود، به اعتقاد ما غیرضروری است و در جاهایی اصلاً حفاظت لازم نیست. این کار، امام جمعه را از مردم دور میکند. نباید وانمود شود که امام جمعه فردی است که مورد تهدید و خطر است و باید برایش محافظ گذاشت.
البته نمیخواهم بگویم اگر خطر واقعی وجود دارد، آن خطر دفع نشود. معلوم است که حفظ جان عزیز آقایان واجب است؛ اما مهم آن است که در این کار مبالغه نشود. باید واقعبین بود. اینطور نباشد که اگر حقیقتاً احتمالی نیست و یا به قدر معقول و مورد اعتنایش وجود ندارد، باز ما همان ترتیب اثر را بدهیم که گویی انسان یقین دارد که خطر هست. آن مقداری که واقعاً لازم است، حفاظت انجام بگیرد و به همان اندازهی ضروری «تقدّربقدرها» با قضیه برخورد شود، نه بیشتر.
در تأمین امکانات نیز اعتقاد شخصیم این است که امام جمعه باید به مردم متکی باشد و همان رابطهی آخوندی سنتی با مردم حفظ شود. این بهتر از آن است که امام جمعه به مرکز متکی باشد و مرکز برای امام جمعه خانه بسازد و یا ماشین تهیه کند. یکوقتی احتیاج و ضرورت وجود دارد، که یقیناً بایستی این پشتیبانیها از مرکز انجام بگیرد؛ اما باید روال عمومی و طبیعی این باشد که امام جمعه مثل یک روحانیِ معمولی عمل کند.
البته در بین برادران اهل سنت، وضع طور دیگر است و نوع رابطهی با مردم و پشتیبانیهای مالی آنها، با ما متفاوت است. ارتباط مالی و معیشتی ما با مردم، بسیار خوب است. آن وقت که در مشهد بودم، بارها این نکته را به دوستان گفته بودم که وقتی کسی وجوهاتش را به ما - که روحانی محل هستیم - میدهد، درحقیقت دل و محبت خودش را هم به ما میدهد. وقتی مردم روحانی را پشتیبانی مالی میکنند، با او احساس پیوند میکنند.
بعضی خیال کردهاند که اگر مردم به روحانیون پول بدهند و آنها را پشتیبانی مالی بکنند، کارخوبی نکردهاند؛ خیر، من عقیدهام بعکس است. من معتقدم این کار، یکی از بابرکتترین و بهترین روشهاست که مردم خودشان روحانی را پشتیبانی مالی بکنند. درمورد ائمهی جمعه نیز عقیدهی من همین است و طبعاً مقدار بیشتری هم تأمین میشود.
در خصوص ارتباطات و کارهایی که ائمهی جمعه با من دارند، مثل گذشته عمل کنند. البته اعضای محترم دبیرخانهی مرکزی که در قم هستند، به کار خودشان ادامه میدهند و همان مسؤولیتها و وظایفی را که دارند، باز هم پیگیری میکنند. از جناب آقای رسولی هم خواهش کردم که اگرچنانچه آقایان ائمهی جمعه با من کاری داشته باشند و یا بخواهند موضوعی را پیشنهاد کنند، قبول زحمت بکنند و این زمینه را فراهم آورند.
نکتهی سوم، حفظ وحدت است. دشمن امیدوار است که از طریق ایجاد دودستگی و اختلاف، در میان ما نفوذ کند. این، کار بسیار ظریف و دقیقی است که روی آن سرمایهگذاری میکند. اینطور نیست که ما بگوییم دشمن میخواهد تفرقهافکنی کند، ما هم مشتها را گره میکنیم و شعار میدهیم و نمیگذاریم دشمن به اهدافش برسد؛ خیر، او روشها و مکانیسمهای بسیار حسابشده و دقیقی را برای این کار دارد؛ لذا ما باید هوشیار باشیم.
آنجا که حرفی را از کسی پیش ما میآورند، یا شایعهیی را علیه کسی و مقامی و مدیری و مسؤولی درست میکنند، یا در ذهن کسی شکل وظیفهی شرعی را مجسم میکنند و میگویند باید این حرف را بزنی یا این موضع را بگیری، در همهی این موارد، اولین چیزی که باید به ذهن بیاید، این است که شاید طرح این موارد را دشمن برنامهریزی کرده است، تا به وسیلهی آن اختلاف ایجاد کند.
حفظ وحدت را اصل قرار بدهیم و اگر تکلیف شرعییی هم احساس کردیم، ولی دیدیم عمل به این تکلیف ممکن است مقداری تشنج به وجود آورد و وحدت را از بین ببرد، قطعاً انجام آنچه که تصور میکردیم تکلیف شرعی است، حرام است و حفظ وحدت واجب خواهد بود.
پس از رحلت امام(ره)، مسؤولان خوب و ارزشمند کشور در سطوح بالا، خوشبختانه با قضایا هوشمندانه و قوی برخورد کردند. همهی افراد و مراکزی که دشمن فکر میکرد بتواند روی آنها سرمایهگذاری کند، در مقابله با توطئهی دشمن، قوی و صادقانه و مخلصانه برخورد کردند. از بیت شریف حضرت امام و بازماندگان ایشان و فرزند ارجمند و عزیزشان، تا مسؤولان کشور وشخصیتهای روحانی و چهرههای طراز اول جامعهی ما، خیلی خوب و قوی و قاطع و هوشمندانه و مخلصانه و مؤمنانه با قضایا برخورد کردند و حقیقتاً دشمن را دچار حیرت کردند.
در ردیفهای بعدی، مدیران گوناگون کشور نیز همینگونه بودند. عامهی مردم هم که واقعاً در صفا و اخلاصشان هیچوقت شک و تردیدی نبوده و نیست، در این مقطع بسیار خوب عمل کردند. بایستی همین هوشمندی و توجه به کید و توطئهی دشمن، دایماً مورد توجه باشد. وقتی که دشمن میخواهد اختلاف ایجاد کند، صریحاً نیت خود را بیان نمیکند؛ بلکه حرفی را برای اذهان اشخاص مطرح میکند که فکر میکنند واقعاً حرف منطقی است و باید عکسالعمل نشان داد و اعتراض کرد. همینجاست که هوشمندی لازم است و باید با این توطئهها مقابله کرد.
بهار سال 1365 را - روزی که امام(ره) در بستر بیماری بودند - فراموش نمیکنم. ایشان دچار ناراحتی قلبی شده بودند و تقریباً ده، پانزدهروزی در بستر بیماری بودند. در آن زمان من در تهران نبودم. آقای حاج احمد آقا - آقازادهی محترم ایشان (حفظهاللَّهوسلمهوایده)- به من تلفن کردند و گفتند سریعاً به آنجا بیایید؛ فهمیدم که برای امام(ره) مسألهیی رخ داده است. آناً حرکت کردم و پس از چند ساعت طی مسیر، خود را به تهران رساندم. اولین نفر از مسؤولان کشور بودم که شاید حدود ده ساعت پس از بروز حادثه، بالای سر ایشان حاضر شدم. در آن وقت برادر عزیزمان جناب آقای هاشمی در جبهه بودند و هیچکس دیگر هم از این قضیه مطلع نبود.
روزهای نگرانکننده و سختی را گذراندیم. خدمت امام(ره) رفتم و هنگامی که نزدیک تخت ایشان رسیدم، منقلب شدم و نتوانستم خودم را نگهدارم و گریه کردم. ایشان تلطف فرمودند و با محبت نگاه کردند. بعد چند جمله گفتند که چون کوتاه بود، به ذهنم سپردم؛ بیرون آمدم و آنها را نوشتم. برادر عزیزمان آقای صانعی هم در اتاق بودند. از ایشان کمک گرفتم، تا عین جملات امام(ره) را بازنویسی کنم.
در آن لحظهیی که امام(ره) ناراحتی قلبی پیدا کرده بودند، ما بشدت نگران بودیم. وقتی که من رسیدم، ایشان انتظار و آمادگی برای بروز احتمالی حادثه را داشتند. بنابراین، مهمترین حرفی که در ذهن ایشان بود، قاعدتاً میباید در آن لحظهی حساس به ما میگفتند. ایشان گفتند: قوی باشید، احساس ضعف نکنید، به خدا متکی باشید، «اشدّاء علی الکفّار رحماء بینکم»(3) باشید، و اگر با هم بودید، هیچکس نمیتواند به شما آسیبی برساند. به نظر من، وصیت سیصفحهیی امام(ره) میتواند در همین چند جمله خلاصه شود.
او واقعاً حکیم بود و مصداق کامل «صیرورت الانسان عالما عقلیّا مضاهیا للعالم العینی»(4) محسوب میشد. انسان احساس میکرد که تمام حقایق عالم در وجود او منعکس بود. او چیزهایی را بوضوح و روشنی و باهمان نورانیت نفسانی و نگاه رحمانی و حکمت خودش - نه با استدلال و تمهید مقدمات معمولی - میدید و میفهمید که دیگران عصازنان خودشان را به آن نقطه میرساندند.
این مرد حکیم الهی مجرب دلسوزی که چندین سال این جامعه را اداره کرده بود، مهمترین مسأله را همین چند کلمه میدانست، که یکی از آنها «رحماءبینهم» است. من وصیت حقیقی امام(ره) را تحقق همین نکات میدانم. باید بر سلایق پا گذاشت؛ آنجا که موجب جداشدن از دیگران است؛ چه رسد به اهواء و هوسها و انگیزههای مادّی که حالش معلوم است.
همچنین باید از نفوذ عناصر ناباب دشمن در مراکز حساس جلوگیری کرد، که البته این نکته را در درجهی اول بایستی خود من به آن متوجه باشم. توجه به این نکته، صرفاً مخصوص من و امثال من نیست. مراکز حساس در همهجا هست؛ از جمله در آنجایی که شما تشریف دارید؛ یعنی مرکز امامت جمعه، که بایستی در انتخاب افرادی که آنجا هستند، خیلی توجه و ملاحظه داشت، تا خدای نکرده دشمن از آن طریق ضربهیی وارد نکند؛ زیرا ضربهی معنوی، به مراتب سختتر و بالاتر از ضربات مادّی است.
مجدداً از همهی آقایان که تشریف آوردید و اظهار لطف کردید و روز اول این سمینار را اختصاص به این دیدار دادید، تشکر میکنم؛ امیدوارم که سمینار مفیدی برای همه باشد. ظاهراً صحبت بر این است که از همینجا کار کمیسیونهای سمینار شروع بشود و آقایان در این کمیسیونها جداً بحث کنند و مسایلی را که فکر میکنند باید به وسیلهی شبکهی عظیم امامت جمعه در ذهنیت و فضای جامعه منتشر بشود، مشخص بکنند و اشکالات و راه علاجها و پیشنهادها را مورد بررسی قرار دهند، تا محصول محسوسی از این اجتماع بزرگ به دست آید.
مجدداً تأکید میکنم که دبیرخانهها باید فعال باشند و به سمینارهای استانی و بیناستانی اهمیت بدهند و انشاءاللَّه سمینار سراسری هم بایستی شکل منظمی بگیرد. واقعاً احساس میکنم که سالی یک بار برای تشکیل چنین مجمعی کم باشد. البته بستگی به این دارد که برنامهریزیهای آقایان چهطور جواب دهد و وقتتان چگونه اقتضاکند. ما احتیاج به این داریم که اجتماع بیشتر باشد و بخصوص قبل از هر اجتماعی، روی مسایلی که میخواهد بحث شود، مطالعه و تدبر انجام گیرد، تا ما را به پیش ببرد.
انشاءاللَّه آقایان موفق و مؤید باشند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) اعراف: 145
2) نهجالبلاغه، نامهی 62
3) اشاره به فتح: 29
4) الاسفارالاربعه، ج 1 ، ص 20