بیانات در دیدار مسئولان قوه قضائیه

بسم الله الرّحمن الرّحیم‌

 در ابتدا لازم‌ میدانم‌ مراتب‌ سپاسگزاری خودم‌ را از خداوند به‌ مناسبت‌ این‌ که‌ بحمدالله‌ مجموعه‌ای با این‌ کیفیت‌ وجود دارد، ابراز کنم‌. هم‌ خودم‌ نسبت‌ به‌ بخش‌ اعظم‌ این‌ مجموعه‌ شناخت‌ دارم‌ و هم‌ شهادت‌ جناب‌ آقای یزدی ـ آن‌ طور که‌ بیان‌ کردند ـ برای هر کسی کافی است‌. ایشان‌، امروز بر امر قوه‌ی قضائیهی با این‌ اهمیت‌ تسلط دارند. در رأس‌ این‌ قوه‌، شخصی مثل‌ جناب‌ آقای یزدی قرار دارند که‌ فضایلشان‌ از قدیم‌ الایام‌ ـ نه‌ فقط جدیدا ـ برای من‌ روشن‌ بوده‌ و ما از سالهای پیش‌، به‌ ایشان‌ ارادت‌ داشتیم‌. بحمدالله‌ ایشان‌، علما و عملا برای این‌ امر مهم‌ صالح‌ و کافی هستند. خداوند هم‌ توفیق‌ داده‌ که‌ بتوانند از افراد و عناصری مؤمن‌ و متعهد و آگاه‌ به‌ کار و مسؤولیت‌ و دارای وجدان‌ کار، برای این‌ امر مهم‌ استفاده‌ کنند.

 البته‌ این‌ ابراز سپاس‌، به‌ معنای نفی مسؤولان‌ گذشته‌ نیست‌. ما همیشه‌ نسبت‌ به‌ آن‌ برادران‌ محترم‌ هم‌ قلبا اطمینان‌ و امید و علاقه‌ داشتیم‌. حقا هم‌ خیلی زحمت‌ کشیدند; چه‌ آن‌ کسانی که‌ از اول‌ شروع‌ کار قوه‌ی قضائیه و تشکیل‌ قوه‌ی قضائیهی جدید وارد امر و کار شدند و چه‌ برادرانی که‌ بعدا به‌ آنها پیوستند. لیکن‌ این‌ مجموعه‌یی که‌ فعلا در برابر ماست‌ و در رأس‌ قوه‌ی قضائیه قرار دارد، بحمدالله‌ مجموعه‌یی است‌ که‌ میشود آن‌ را کامل‌ دانست‌; زیرا در آن‌ از علما و فضلا و افراد غیر روحانی صالح‌ و شایسته‌ و وارد به‌ کار و با سابقه‌ در امور مختلف‌ قضایی و غیرقضایی حضور دارند و من‌ خدا را شاکرم‌ که‌ بحمدالله‌ چنین‌ وضعی پیش‌ آمده‌ است‌ و متضرعانه‌ و مبتهلانه‌ از خدای متعال‌ درخواست‌ میکنم‌ که‌ به‌ شما توفیق‌ بدهد و کمکتان‌ بکند; زیرا بدون‌ هدایت‌ و کمک الهی، نمیشود هیچ‌ کاری را انجام‌ داد و به‌ عاقبت‌ هیچ‌ کاری امید بست‌. باید بخواهیم‌ که‌ خداوند ما را در گفتار و عمل‌، از لغزشها مصون‌ و محفوظ بدارد.

 به‌ اعتقاد من‌، مسئله‌ی قوه‌ی قضائیه از مسایل‌ بسیار مهم‌ است‌. در همین‌ خصوص‌ نکاتی را مطرح‌ میکنم‌؛

 نکته‌ی اول‌ این‌ است‌ که‌ تکلیف‌ اصلی قوه‌ی قضائیه، عبارت‌ از اقامه‌ی قسط و عدل‌ است‌. این‌، در حرکت‌ و دعوت‌ انبیا، شاید اصلیترین‌ امر مربوط به‌ زندگی مردم‌ باشد. حالا آن‌ مسایل‌ معنوی و تعالی روحی و امثال‌ اینها، به‌ جای خود محفوظ است‌. در عین‌ حال‌، آنچه‌ که‌ مربوط به‌ اداره‌ی زندگی مردم‌ میشود، هیچ‌ چیزی به‌ قدر عدل‌ و قسط ـ نه‌ در قرآن‌ و نه‌ در حدیث‌ ـ مورد توجه‌ قرار نگرفته‌ است‌. البته‌، رفاه‌ زندگی مردم‌ و تأمین‌ امنیت‌ که‌ یکی از لوازم‌ زندگی آنهاست‌، وجود دارد; اما تکیه‌یی که‌ روی عدل‌ شده‌ ـ که‌ قیام‌ همه‌ی امور بر قیام‌ عدل‌ میباشد ـ روی هیچ‌ چیز دیگر نشده‌ است‌.

 البته‌، عدل‌ فقط به‌ وسیله‌ی قوه‌ی قضائیه اجرا نمیشود; بلکه‌ همه‌ی دست‌اندرکاران‌ حکومت‌ اسلامی به‌ سهم‌ خود در اقامه‌ی عدل‌ موظف‌ هستند; منتها ضامنش‌ قوه‌ی قضائیه است‌. اگر شما که‌ قوه‌ی قضائیه هستید، عادل‌ باشید و در هر شرایط و نسبت‌ به‌ هر کسی ـ از شخص‌ من‌ تا آحاد مردم‌ و مابین‌ همه‌ی مسؤولان‌ حکومتی ـ عدالت‌ را هدف‌ اصلی و غیرقابل‌ اغماض‌ بدانید، امکان‌ ندارد که‌ بتوانند از عدالت‌ منحرف‌ بشوند; زیرا دست‌ قوی قاضی که‌ هم‌ به‌ دنبال‌ عدل‌ است‌ و هم‌ به‌ موارد اجرای عدالت‌ ـ یعنی به‌ مفهوم‌ عدالت‌ و آن‌ چنان‌ که‌ باید عدالت‌ را اجرا کند ـ بصیر است‌ و هم‌ به‌ موارد تخلفش‌ ـ یعنی خارجیات‌ و موضوعات‌ خارجی ـ آگاه‌ میباشد، سراغ‌ آن‌ متخلف‌ می‌آید و گریبان‌ او را میگیرد و نمیگذارد که‌ از عدل‌ تخلف‌ بشود.

 پس‌، سلامت‌ همه‌ی عالم‌ به‌ سلامت‌ شما و دستگاهتان‌ وابسته‌ است‌. اگر این‌ دستگاه‌ سالم‌ شد، همه‌ی دستگاهها ـ چه‌ بخواهند و چه‌ نخواهند ولو قصرا و جبرا ـ به‌ سمت‌ سلامت‌ سوق‌ داده‌ خواهند شد. اگر خدای نکرده‌ این‌ دستگاه‌ سالم‌ نبود، همه‌ی دستگاهها هم‌ سالم‌ بنا بشوند، یقینا به‌ طرف‌ عدم‌ سلامت‌ سوق‌ داده‌ خواهند شد; به‌ خاطر این‌ که‌ طبیعت‌ انسان‌، طبیعت‌ آسیب‌پذیری است‌ و اگر دست‌ قوی تضمین‌کننده‌ بالای سرش‌ نباشد، به‌ سمت‌ عدم‌ سلامت‌ سوق‌ داده‌ خواهد شد. پس‌، اگر این‌ دستگاه‌ سالم‌ شد، میتوان‌ این‌گونه‌ نتیجه‌ گرفت‌ که‌ همه‌ سالم‌ خواهند شد و اگر این‌ دستگاه‌ سالم‌ نبود، همه‌ ناسالم‌ خواهند شد; ولو در اول‌ ناسالم‌ نبودند. این‌، اهمیت‌ دستگاه‌ قضایی را میرساند.

 بنابراین‌، اولین‌ هدفی که‌ باید در این‌جا مورد نظر باشد، اقامه‌ی قسط است‌. هرکسی که‌ وارد دستگاه‌ قضایی میشود، باید در درجه‌ی اول‌ تکلیف‌ خود را این‌ بداند که‌ در جامعه‌ قسط و عدل‌ اقامه‌ بشود. حالا این‌ قسط و عدل‌ چگونه‌ در جامعه‌ اقامه‌ خواهد شد ـ یعنی ملاک قسط و عدل‌ چیست‌ ـ آن‌ بحث‌ دیگری است‌. حکومت‌ و قوانین‌ ما اسلامی است‌ و طبیعتا قسط و عدل‌، جز با انطباق‌ به‌ قوانین‌ اسلامی تحقق‌ پیدا نمیکند. هرچه‌ خلاف‌ اسلام‌ بود، عدل‌ و قسط نیست‌; بلکه‌ ظلم‌ است‌. این‌، بحثی جداگانه‌ است‌. به‌ هر حال‌، آنچه‌ که‌ بالاخره‌ عدل‌ و قسط از آب‌ در خواهد آمد، بایستی هدف‌ اول‌ قوه‌ی قضائیه باشد.

 در تمام‌ مراحل‌، مسؤولان‌ بخشهای مختلف‌ و قضاتی که‌ خودشان‌ مباشرتا امر قضاوت‌ را اجرا میکنند و دستگاههای دادسراها و مقدمات‌ قضاوت‌ و دادستانها و بازپرسها و ضباط قضایی و کسانی که‌ میخواهند حکم‌ قاضی را اجرا کنند و کسانی که‌ ازمقدمات‌ تا زندان‌ و یا بازداشت‌ موقت‌ مدخلیت‌ دارند و مجازاتهای گوناگون‌ را اجرا میکنند و نیز کسانی که‌ در این‌ مجموعه‌ کار راه‌ میاندازند، اعم‌ از پشتیبانها و دفتردارها و غیره‌، باید مقصودشان‌ این‌ باشد که‌ عدل‌ اقامه‌ بشود. این‌ فرهنگ‌ باید در قوه‌ی قضائیه به‌وجود آید.

 البته‌، این‌ از بالا و قله‌ میجوشد و به‌ دامنه‌ سرازیر میشود. یعنی اگر ما در بالا، گوشه‌یی از امر قسط و قسط خواهی و عدالت‌ خواهی و دلسوختگی برای عدالت‌ را کم‌ ببینیم‌، لامحاله‌ در دامنه‌ نقایص‌ زیادی به‌ وجود خواهد آمد. در حقیقت‌، این‌ شما هستید که‌ "ینحدر منکم‌ السیل‌". شما هستید که‌ عدالت‌ را به‌ دامنه‌ میریزید تا همه‌ این‌ انگیزه‌ را داشته‌ باشند.

 نکته‌ی دوم‌، مسئله‌ی اشخاص‌ در قوه‌ی قضائیه است‌. من‌ تصور میکنم‌ که‌ بهترین‌ قوانین‌ ـ بخصوص‌ در قوه‌ی قضائیه ـ چنانچه‌ در دست‌ آدمهای ناسالم‌ عملی (آدمهای فاسد) یا ناسالم‌ فکری (افراد جاهل‌ و بیسواد و نادان‌ و بیعقل‌) قرار گیرد، به‌ یک چیز بیخاصیت‌ و احیانا مضر تبدیل‌ خواهد شد. پس‌، قانون‌ خوب‌ کافی نیست‌. یک وقتهایی گفته‌ میشد که‌ قوه‌ی قضائیه برای فلان‌ کار قانون‌ ندارد، ولی حالا این‌ قانون‌ وجوددارد; با این‌ قانون‌ چه‌ کار میخواهیم‌ بکنیم‌؟

 مسئله این‌ است‌ که‌ در قوه‌ی قضائیه، افراد باید اصلاح‌ بشوند و ملاکهایی در نظر گرفته‌ بشود. حالا من‌ نمیگویم‌ که‌ این‌ افراد و ملاکها، خیلی هم‌ ایده‌آل‌ باشند و دنبال‌ افرادی بگردیم‌ که‌ شاید کم‌ پیدا بشوند; اما در آن‌ حد معقول‌، ملاکاتی را در نظر بگیرید که‌ دیگر کمتر از آن‌ نمیشود کسی داشته‌ باشد. در قوه‌ی قضائیهی جمهوری اسلامی، هر کسی که‌ از این‌ ملاک کم‌ آورد، بی محابا او را از قوه‌ی قضائیه خارج‌ کنید. یعنی قوه‌ی قضائیهی جمهوری اسلامی، انسانی را که‌ از ملاکات‌ حداقل‌ لازم‌، چیزی کم‌ داشته‌ باشد، بر نمیتابد. کسی که‌ احیانا فاسد و بدخواه‌ و کج‌ دست‌ باشد، نمیتواند در این‌ قوه‌ بماند.

 یادم‌ می‌آید که‌ در اوایل‌ دوران‌ ریاست‌ جمهوری، جمع‌ آقایان‌ شورای عالی قضایی، پیش‌ من‌ تشریف‌ آوردند. در آن‌ جلسه‌، صحبت‌ از قاضییی شد که‌ در شهری تخلفی کرده‌ بود. من‌ نظر خودم‌ را درباره‌ی او مطرح‌ کردم‌ و گفتم‌ سلیقه‌ام‌ این‌ است‌، شما آن‌ را ارزیابی کنید و ببینید که‌ آن‌ را قبول‌ دارید یا نه‌؟ گفتم‌: آن‌ قاضی را در همان‌ شهری که‌ این‌ تخلف‌ را کرده‌، محاکمه‌ کنید. اگر شلاق‌ یا زندان‌ و یا هرچیز دیگر است‌، در همان‌جا حکم‌ را بر او اجرا کنید و بعد هم‌ در همان‌ شهر، او را دوباره‌ بر مسند قضاوت‌ بگذارید. گفتند: این‌ کار، تشکیلات‌ قضایی را تضعیف‌ میکند. گفتم‌: به‌ نظر من‌ تقویت‌ است‌; زیرا آن‌ دادستان‌ و یا حاکم‌ شرعی که‌ به‌ خاطر تخلف‌، آن‌جا کتک را میخورد، بعد که‌ پشت‌ آن‌ مسند قضا نشست‌، خواهد گفت‌ ببینید، مسئله‌ی قوه‌ی قضائیه این‌ است‌; من‌ حتی فاسد شدم‌، با من‌ این‌ کار را کردند. بنابراین‌، خودش‌ دیگر اشتباه‌ نخواهد کرد. این‌، انتقام‌ و نقمت‌ الهی است‌. او دیگر جرأت‌ نمیکند علیالظاهر تخلف‌ نماید; مگر آدمهای واقعا مریض‌ که‌ تخلف‌ میکنند. با اعمال‌ این‌ قاطعیت‌، دیگران‌ هم‌ خواهند گفت‌ که‌ ببینید، قوه‌ی قضائیه این‌ است‌ و چنین‌ متخلفانی را خودش‌ مجازات‌ میکند.

 البته‌، اگر بر اساس‌ موازین‌ قضا، مثلا دست‌ قاضییی قطع‌ شده‌ باشد، این‌ دیگر مانع‌ از قضاوت‌ کردن‌ است‌. من‌ چنین‌ مواردی را نمیگویم‌. آن‌ جایی مورد نظرم‌ است‌ که‌ ایرادی ندارد، مثلا لازم‌ بوده‌ باشد قاضی متخلف‌ را تعزیر بکنند و بعدا بگوید من‌ قاضیم‌; اما قاضی تعزیر شده‌. سینه‌اش‌ را هم‌ سپر میگیرد و سرش‌ را هم‌ بالا نگه‌ میدارد و میگوید قضاوت‌ اسلامی یعنی این‌; من‌ خودم‌ تعزیر شدم‌، شما دیگر چه‌ میگویید؟! ...

 نباید رحم‌ کرد. ترحم‌ در این‌جا، واقعا به‌ معنای جفاکاری بر این‌ امت‌ اسلامی است‌. به‌ نظر من‌، روی قضات‌ فاسد باید بیش‌ از اندازه‌ی مردم‌ معمولی فشار آورد. جرم‌ این‌ افراد، به‌ ملاک گناه‌ در شب‌ جمعه‌ یا به‌ ملاک گناه‌ سادات‌ یا به‌ ملاک گناه‌ شیعیان‌ است‌ که‌ فرمودند: هر کدام‌ از شما که‌ گناه‌ کنید، گناهتان‌ دوبرابر دیگران‌ است‌; چون‌ "شین‌" برای ماست‌. باید از این‌ قاضی انتقام‌ گرفت‌. البته‌، انتقام‌ الهی مورد نظر است‌، نه‌ انتقام‌ شخصی. اگر چنین‌ فردی تخلف‌ کرد، اگر توصیه‌ قبول‌ نمود، اگر کاری که‌ از معیارها خارج‌ است‌، انجام‌ داد، در هر شرایطی که‌ هست‌، باید به‌ مجازات‌ برسد. به‌ نظر من‌، اگر این‌ کار نشود، دستگاه‌ قضایی درست‌ نخواهد شد.

 نکته‌ی سوم‌، استقلال‌ است‌. راجع‌ به‌ استقلال‌ قوه‌ی قضائیه، خیلی حرف‌ زده‌ شده‌ است‌. استقلالهایی هم‌ اعمال‌ شده‌ که‌ به‌ نظر من‌ بعضی از این‌ استقلالها، آن‌ استقلال‌ واقعی قوه‌ی قضائیه نبوده‌ است‌. من‌ نمیدانم‌ حقوقدانها در باب‌ مفهوم‌ استقلال‌ قوه‌ی قضائیه چه‌ میگویند. لابد حرفهای زیادی هم‌ هست‌ که‌ بعدا آقایان‌ حقوقدانها روی آن‌ بحث‌ خواهند کرد; اما آنچه‌ که‌ من‌ میفهمم‌، این‌ است‌ که‌ قاضی در اجرای حکم‌ الهی، منتظر دستور کسی و منتهی از نهی کسی نشود; چون‌ حکم‌ الهی است‌.

 البته‌، مسئله‌ی اهم‌ و مهم‌، حرف‌ درستی است‌. اهم‌ و مهم‌ در همه‌ی احکام‌ الهی است‌. در باب‌ تزاحم‌، جاهایی وجود دارد که‌ چیزی اهم‌ از دیگری است‌; اما موارد استثناهای بسیار کوچک و کم‌ را که‌ در اجرای عدالت‌ به‌ وسیله‌ی پیامبر وامیرالمؤمنین‌(علیهماالسلام‌) مشاهده‌ میشود، کاری ندارم‌. روال‌ کلی بایستی بر این‌ باشد که‌ استقلال‌ قوه‌ی قضائیه به‌ معنای حقیقی کلمه‌ حفظ شود. اگر این‌ استقلال‌ انجام‌ شد، یعنی معلوم‌ گردید که‌ نفوذ و وجهه‌ و دست‌ داشتن‌ در دستگاهها، هیچ‌گونه‌ تأثیری بر حکم‌ کسی نمیگذارد، مردم‌ خوشحال‌ و امیدوار میشوندو مثل‌ بچه‌یی که‌ به‌ دامن‌ مادرش‌ پناه‌ می‌برد، به‌ دامان‌ قوه‌ی قضائیه پناه‌ میبرند.

 من‌ میگویم‌ ما باید کار را به‌ این‌جا برسانیم‌ که‌ اگر کسی در خیابان‌، کمترین‌ تعرضی به‌ حق‌ کس‌ دیگری کرد، او بگوید که‌ من‌ حالا سراغ‌ قوه‌ی قضائیه میروم‌. یعنی واقعا این‌ حرف‌ را با اطمینان‌ بگوید و خودش‌ را به‌ اندک عکس‌العملی محتاج‌ نداند. بنابراین‌، قوه‌ی قضائیه باید به‌ معنای واقعی، مرجع‌ و ملجأ و پناهگاه‌ همه‌ی مردم‌ باشد. ...

 این‌ هم‌ نمیشود جز به‌ همان‌ استقلال‌. استقلال‌ به‌ این‌ معناست‌ که‌ وقتی قاضی میخواهد حکم‌ بکند، نگاه‌ نکند که‌ این‌ حکم‌ موجب‌ خوشایند یا عدم‌ خوشایند چه‌ کسانی میشود. در دنیا معمول‌ است‌ که‌ چشم‌ آن‌ قاضی را که‌ در دستش‌ ترازوست‌، میبندند. یعنی برای صدور حکم‌، چشمش‌ بسته‌ است‌. این‌ چشم‌ بستن‌، یک چیز سمبلیک بسیار درستی است‌. من‌ کاری ندارم‌ که‌ چه‌ کسی این‌جا نشسته‌ است‌ و در خطاب‌ کردن‌ افراد، یکی را با اسم‌ و دیگری را با کنیه‌ نمیآورم‌. من‌، به‌ دو آدم‌ فارغ‌ و خالی از همه‌ی عناوین‌ و اعتبارات‌ کار دارم‌ و درباره‌ی این‌ دو نفر انسان‌ میخواهم‌ حل‌ و فصل‌ خصومت‌ بکنم‌. آن‌ جایی هم‌ که‌ خصومت‌ نیست‌، همین‌طور حکم‌ الهی را جاری بکنیم‌.

 نکته‌ی چهارم‌، قانون‌گرایی در قوه‌ی قضائیه است‌. در مورد قسط مطرح‌ کردیم‌ که‌ ملاکش‌ اجرای احکام‌ الهی است‌. در همین‌جا مایلم‌ قدری راجع‌ به‌ قانون‌ صحبت‌ کنم‌. به‌ نظر من‌، قانون‌گرایی در قوه‌ی قضائیه، اهم‌ امور است‌. اصلا ملاک عدل‌ و اقامه‌ی آن‌، قانون‌ است‌. اگر چیزی بر طبق‌ قانون‌ تحقق‌ پیدا کرد، عدالت‌ است‌ و خلاف‌ عدالت‌ آن‌ است‌ که‌ برخلاف‌ قانون‌ انجام‌ بشود. اصلا ما که‌ میگوییم‌ باید در قوه‌ی قضائیهی جامعه‌ی اسلامی و یا در هر جامعه‌ی دیگر عدل‌ اجرا بشود، یعنی ما یک سری قوانین‌ را معتبر میدانیم‌ و آن‌ را در وسط میگذاریم‌ و همه‌ چیز را با آن‌ میسنجیم‌ و هرچه‌ که‌ بر قانون‌ منطبق‌ شد، عدل‌ است‌ و هرچه‌ که‌ منطبق‌ نشد، عدل‌ نیست‌. در حال‌ حاضر، ما قوانین‌ متناقض‌ و خلاف‌ شرع‌ و مبهم‌ داریم‌. آنچه‌ که‌ خلاف‌ شرع‌ است‌، اعتبار ندارد. ملاک قانون‌، شرع‌ است‌. اگر واقعا در قوانین‌ نقصی داریم‌، از این‌ بعد نقص‌ را برطرف‌ کنیم‌.

 همین‌ چند روز پیش‌ شنیدم‌ که‌ یک نفر برای کارش‌ به‌ جایی مراجعه‌ کرده‌ بود و آن‌ طرف‌ هم‌ برای انجام‌ کار این‌ فرد، رشوه‌ میخواسته‌ است‌. مراجعه‌کننده‌ رشوه‌ نداده‌ و آن‌ طرف‌ هم‌ گفته‌ من‌ میدانم‌ که‌ تو حزب‌اللهی هستی و حتما به‌ یک ارگان‌ و جایی ارتباط داری که‌ این‌طور قرص‌ و محکم‌ حرف‌ میزنی; اما آیا این‌ پول‌ را میدهی یا نمیدهی؟ اگر بدهی، طبق‌ این‌ بخشنامه‌ عمل‌ میکنم‌ و کارت‌ انجام‌ میشود و اگر ندهی، طبق‌ بخشنامه‌ی دیگر عمل‌ میکنم‌ که‌ کارت‌ انجام‌ نشود! یعنی دو بخشنامه‌ وجود دارد و راه‌ برای من‌ باز است‌! اینها قوانین‌ مبهمی است‌ که‌ از متن‌ آن‌ میشود دو بخشنامه‌ی متناقض‌ درآورد، یعنی اگر پول‌ داد، این‌ مأمور دولتی "له‌الخیار" میتواند بر طبق‌ این‌ بخشنامه‌ عمل‌ کند و اگر نداد، میتواند بر طبق‌ آن‌ بخشنامه‌ عمل‌ نماید. من‌ نگاه‌ میکنم‌ که‌ تو چه‌ کسی هستی; اگر آدم‌ خوب‌ و خوش‌اخلاق‌ و پول‌ بده‌یی هستی، بر طبق‌ این‌ بخشنامه‌ عمل‌ میکنم‌ و اگر آدم‌ بداخلاق‌ و سختگیری هستی، بر طبق‌ آن‌ بخشنامه‌ عمل‌ مینمایم‌!

 باید ابهام‌ قوانین‌ مبهم‌ و تناقض‌ قوانین‌ متناقض‌ برطرف‌ بشود. باید ضد اسلامها، اسلامی بشود. یعنی اگر ما میخواهیم‌ برگردیم‌ و المام‌ به‌ قوانین‌ و اصلاح‌ آنها را انجام‌ بدهیم‌، از این‌ بعد نگاه‌ بکنیم‌، نه‌ این‌ که‌ حالا ما قانون‌ کم‌ داریم‌، بیاییم‌ قانون‌ بگذاریم‌. نه‌، الحمدلله‌ قانون‌ فراوان‌ است‌.

 حضرت‌ امام‌(رضوان‌الله‌تعالیعلیه‌) مطلبی را در نظر داشتند که‌ من‌ هم‌ در آن‌وقت‌ عینا همان‌ نظر ایشان‌ را قبول‌ داشتم‌ و الان‌ هم‌ قبول‌ دارم‌ و آن‌ این‌ است‌ که‌ در مواردی، چون‌ وضع‌ ما وضع‌ بدی است‌ و از آن‌ خط منطقی و درست‌ خیلی عقبیم‌ و تا بخواهیم‌ خودمان‌ را به‌ آن‌ خط ـ که‌ خط قانونی است‌ ـ برسانیم‌، احتیاج‌ به‌ راه‌ میان‌بر داریم‌ و اگر بخواهیم‌ از راه‌ میان‌بر حرکت‌ نکنیم‌، ممکن‌ است‌ تا آن‌جا میرسیم‌، کار از کار گذشته‌ باشد، این‌جاست‌ که‌ حاکم‌ شرع‌ و "من‌له‌ الخیار" در این‌ امر، یک راه‌ میان‌بر را اختیار میکند.

 این‌، در اختیار همه‌ نمیباشد و این‌طور نیست‌ که‌ هر کس‌ و هر قاضی و هر دادستان‌ و هر مسؤولی در گوشه‌یی بخواهد چیزی را برخلاف‌ قانون‌ بگوید و مطرح‌ کند که‌ این‌ قانون‌، قانون‌ دست‌ و پاگیری است‌ و ما جلویش‌ را میبندیم‌. نه‌، این‌طور نیست‌. این‌ اختیارات‌، موارد کاملا محدودی دارد که‌ خود آن‌، یک قانون‌ است‌ و "من‌ له‌ الخیار" در جامعه‌ی اسلامی وجود دارد که‌ با اجازه‌ و رأی و اذن‌ او، میشود راههای میان‌ بری را برای رسیدن‌ به‌ آن‌ حداقل‌ مشی کرد که‌ از آن‌جا انسان‌ شروع‌ کند و بر اساس‌ قانون‌ حرکت‌ نماید و برود. این‌، فقط مستثناست‌ و لاغیر.

 در مورد اداره‌ی قوه‌ی قضائیه، الحمدلله‌ من‌ از مجموعه‌یی که‌ الان‌ وجود دارد، واقعا احساس‌ خیر میکنم‌. از این‌ که‌ بحمدالله‌ با کمک هدایت‌ الهی، جناب‌ آقای یزدی برای تصدی این‌ کار مطرح‌ شدند و خود ایشان‌ هم‌ این‌ بار بسیار سنگین‌ را قبول‌ کردند، خیلی خوشحالم‌. الحمدلله‌ این‌ کار شروع‌ شد وایشان‌ هم‌ واقعا همکاران‌ خوب‌ و شایسته‌ و صالحی را انتخاب‌ کردند.

 نکته‌ی پنجم‌ در همین‌ ارتباط است‌. من‌ میخواهم‌ بگویم‌ که‌ برحسب‌ تجربه‌یی که‌ در کار اجرایی دارم‌ و هشت‌ سال‌ مباشرتا کار اجرایی داشتم‌ و قبل‌ از آن‌ هم‌ از اول‌ انقلاب‌ در امور اجرایی داخل‌ بودم‌، اگر بخواهیم‌ از لحاظ تشکیلاتی این‌ کار سامان‌ بگیرد و کار اجرایی دسته‌ جمعی انجام‌ شود، جز با همدلی و همکاری در سطوح‌ بالا امکان‌ ندارد. یعنی اگر دونفر آدم‌ صالح‌ که‌ به‌ خودی خود، "من‌ حیث‌ هو هو "صالحند، اما "هما معا" آنها اشکال‌ پیدا کند و نتوانند با همدیگر همکاری و معیت‌ داشته‌ باشند، اینها هر چند هم‌ صالح‌ باشند، نمیتوانند کار راه‌ ببرند.

 در حال‌ حاضر، خوشبختانه‌ زمینه‌ هم‌ آماده‌ است‌. در شکل‌ گذشته‌، پنج‌ نفر در رأس‌ قرار داشتند که‌ دونفر از آنها را امام‌(ره‌) معین‌ میکردند و ممکن‌ بود که‌ ایشان‌ در معیارهای خود، امکان‌ همکاری این‌ دونفر را در نظر میگرفتند و ممکن‌ هم‌ بود که‌ در نظر نمیگرفتند و ممکن‌ هم‌ بود که‌ مصلحت‌ اهمی به‌ نظرشان‌ بیاید که‌ آن‌ را ملاک قرار میدادند. از آن‌ دونفر که‌ میگذشتیم‌، سه‌ نفر دیگر بودند که‌ با انتخابات‌ روی کار میآمدند. هیچ‌ تضمینی در انتخابات‌ نیست‌ که‌ در آن‌ همدلی و همفکری وجود داشته‌ باشد. بنابراین‌، مبنای کار بر این‌ نبود که‌ حتما باید تفاهمی بین‌ آن‌ پنج‌ نفر باشد; اما الان‌ این‌طور نیست‌. الان‌ رئیس‌ قوه‌ی قضائیه، با بصیرت‌ و معرفت‌ و مشورت‌ و رعایت‌ جوانب‌ گوناگون‌، افرادی را انتخاب‌ میکند; همچنان‌ که‌ جناب‌ آقای یزدی بحمدالله‌ حالا هم‌ انتخاب‌ کرده‌اند. قهرا در این‌ جهت‌ همدلی و همفکری، امکان‌ همکاری میتواند ملحوظ بشود که‌ در گذشته‌ نمیتوانست‌ بشود.

 این‌ مسئله‌ی همدلی و همکاری و اطمینان‌ کردن‌ به‌ آن‌ کسی که‌ انسان‌ مسؤولیت‌ میدهد و مسؤولیت‌ خواستن‌ و اطمینان‌ کردن‌ به‌ اختیارات‌ و به‌ قدر مسؤولیت‌ به‌ او سپردن‌ و کار را به‌ او محول‌ کردن‌ و مشورت‌ مستمر در یک مجموعه‌ی کاملا اطمینان‌بخش‌، به‌ نظر من‌ خیلی مهم‌ است‌ که‌ بتواند کار قوه‌ی قضائیه را به‌ جریان‌ بیندازد و به‌ شکل‌ درستی تقسیم‌ وظایف‌ کند.

 نکته‌ی ششم‌، مسئله‌ی جذب‌ در قوه‌ی قضائیه است‌ که‌ به‌ نظرم‌ خیلی مهم‌ می‌آید. قوه‌ی قضائیه باید جاذبه‌ پیدا کند; یعنی واقعا باید علما و فضلا وحقوقدآنها و افراد خوشفکر و صاحب‌نظر در مسایل‌، احساس‌ کنند که‌ برای همکاری با قوه‌ی قضائیه هیچ‌ حالت‌ منتظره‌یی ندارند. از اینها درخواست‌ شود تا بلافاصله‌ بیایند، حتی خودشان‌ داوطلب‌ شوند. باید روی این‌ موضوع‌ خیلی کار کرد تا ان‌شاءالله‌ چنین‌ حالتی به‌ وجود آید و دست‌ شما پر باشد و اگر در جایی خواستید شاخه‌یی را بزنید، دستتان‌ نلرزد و احساس‌ نکنید که‌ کمبود پیدا خواهد شد. بنابراین‌، برای جذب‌ واقعا باید برنامه‌ریزی بشود.

 در همین‌ زمینه‌، نکته‌ی دیگری به‌ ذهن‌ من‌ می‌آید و آن‌ این‌ است‌ که‌ در باب‌ تحقیق‌ قضایی و کشف‌ جرم‌، چیزهایی وجود دارد که‌ شرعا ممنوع‌ میباشد. بعضی از این‌ تجسسها و تفحصهای زیادی و رفتن‌ در بطون‌ بعضی از مسایل‌، واقعا ممنوع‌ است‌. واقعا نباید مجرم‌تراشی کرد. نباید بزور بگردیم‌ یکی را پیدا کنیم‌ و با اعتراف‌ و اقرار و یا مثلا با شهادت‌ زورکی، او را مجرم‌ از آب‌ در بیاوریم‌ و احکام‌ الهی را بر او جاری بکنیم‌. اصلا بنای کار بر این‌ نیست‌; بلکه‌ شرعا ممنوع‌ است‌. برای جرم‌یابی، واقعا میشود متدلوژی آن‌ را دنبال‌ کرد. این‌، از جمله‌ی کارهای ماست‌.

 ما که‌ میخواهیم‌ قاضی را به‌ معرفتی برسانیم‌ و میخواهیم‌ واقعا حقیقت‌ را کشف‌ کنیم‌، جا دارد که‌ بر اساس‌ همان‌ مبانی اسلامی بگردیم‌ ببینیم‌ چه‌طوری میشود از طریق‌ شهادت‌ و قسم‌ و...، حقیقتا این‌ جرایم‌ را آشکار کرد که‌ هم‌ عده‌ی کمتری از بیگناهها دچار نقمت‌ دستگاه‌ قضایی و عوامل‌ و ایادیش‌ بشوند و هم‌ تعداد بیشتری از مجرمان‌ گرفتار گردند. این‌ معنا، کاری تحقیقاتی است‌ که‌ به‌ نظرم‌ می‌آید میتواند انجام‌ بشود.

 نکته‌ی هفتم‌ این‌ است‌ که‌ در دنبال‌گیری مشکلاتی که‌ در جامعه‌ وجود دارد، واقعا اهم‌ و مهمی درست‌ کنیم‌. یعنی هیأت‌ رئیسه‌ و سیاستگذاران‌ دستگاه‌ قضایی ـ هر مجموعه‌یی که‌ هستند ـ بنشینند موارد را "الاهم‌ فیالاهم‌" کنند و مهمترین‌ آنها را دنبال‌ نمایند; چون‌ واقعا امروز در جامعه‌ موارد بدی وجود دارد که‌ همه‌ را باید دستگاه‌ قضایی دنبال‌ کند. ببینیم‌ واقعا کدامها را بایستی در درجه‌ی اول‌ قرار داد. الان‌ مثلا در جامعه‌ فساد و ارتشاء و جرایم‌ ضد انقلابی و براندازی و خدعه‌ و تزویر و جعل‌ و امثال‌ اینها وجود دارد. در میان‌ این‌ موارد، کدام‌ از همه‌ مهمتر است‌؟ من‌ خیال‌ میکنم‌ اگر بخواهیم‌ دنبال‌ اهم‌ بگردیم‌، همین‌ مسئله‌ی فسادهای مالی و اخلاقی و ارتشاء و تزویر و امثال‌ اینها، چیزهایی است‌ که‌ بخصوص‌ از مردم‌ سلب‌ امنیت‌ میکند و واقعا در رتبه‌های بالا قرار میگیرند. ...

 حالت‌ ناامنی واقعا در جامعه‌ چیز بدی است‌، باید با آن‌ مبارزه‌ کرد. خدای متعال‌ بر مردم‌ قریش‌ منت‌ میگذارد و میفرماید: "الذی اطعمهم‌ من‌ جوع‌ و امنهم‌ من‌ خوف‌". حضرت‌ ابراهیم‌ به‌ پروردگار عرض‌ میکند: "رب‌ اجعل‌ هذا بلدا امنا". امنیت‌ این‌ قدر مهم‌ است‌. ما که‌ حکومت‌ اسلامی هستیم‌، باید در جامعه‌مان‌ امنیت‌ وجود داشته‌ باشد و مردم‌ باید خاطرشان‌ جمع‌ باشد.

 با مردم‌ حرف‌ بزنید و کارهای مثبت‌ و اقدامات‌ و تصمیمات‌ خوبی را که‌ انجام‌ میگیرد، با آنها در میان‌ بگذارید. مثلا بگویید برای افراد فلان‌ دستگاه‌، فلان‌ کارت‌ را صادر کرده‌ایم‌ که‌ بعد از این‌، وقتی به‌ عنوان‌ مأمور دولت‌ و یا دادستانی به‌ سراغ‌ مردم‌ میآیند، این‌ شبهه‌ وجود نداشته‌ باشد که‌ از جای دیگر آمده‌اند. مردم‌ باید توجیه‌ بشوند، باید آموزش‌ قضایی عمومی به‌ آنها داده‌ بشود و باید عدالتخواهی و اطمینان‌ به‌ انس‌ با عدالت‌ در جامعه‌ مطرح‌ شود.

 آن‌ مسئله‌ای هم‌ که‌ جناب‌ آقای یزدی راجع‌ به‌ اجازات‌ امور مالی فرمودند، من‌ حرفی ندارم‌. البته‌، آن‌ چیزی را که‌ اول‌ گفتم‌، شامل‌ اجازات‌ حضرت‌ امام‌ در موارد خاص‌ میشد. دلیلش‌ هم‌ این‌ است‌ که‌ دایما افراد مختلفی به‌ ما مراجعه‌ کردند و مواردی را که‌ حضرت‌ امام‌(رضوان‌الله‌ علیه‌) اجازه‌ فرموده‌ بودند، از من‌ خواستند که‌ اجازه‌ بدهم‌. من‌ هم‌ مواردی را مطلقا و یا مشروطا اجازه‌ دادم‌. غالبا این‌گونه‌ بود. جایی را که‌ اجازه‌ نداده‌ باشم‌، شاید نبود و یا خیلی نادر بود. حرفی نیست‌. شما واقعا به‌ این‌ که‌ بشود کاری کرد، احق‌ و اولی هستید.

 در مورد قضیه‌ی اموال‌ مجهول‌ المالک و امثال‌ اینها، حضرت‌ امام‌ طریقه‌ی دیگری برای آن‌ درست‌ کردند. در ابتدا اجمالی فرموده‌ بودند که‌ کارهایی انجام‌ بشود، بعد خود ایشان‌ خطاب‌ به‌ جناب‌ آقای اردبیلی، راه‌ و ممشای دیگری برای آن‌ درست‌ کردند که‌ ما هم‌ همان‌ را تثبیت‌ کردیم‌ و گفتیم‌ که‌ همان‌ ممشا عمل‌ بشود و الان‌ بناست‌ ان‌شاءالله‌ همان‌طور عمل‌ بشود. طبعا همین‌ آقایان‌ قوه‌ی قضائیه مجریان‌ آن‌ کارها هستند، لیکن‌ شرطش‌ این‌ است‌ که‌ بدانید کار چیست‌. من‌ هیچ‌ دریغی ندارم‌، من‌ میدانم‌ که‌ دستگاه‌ قضایی، حقا و انصافا به‌ پشتیبانیهای فراوان‌ مالی احتیاج‌ دارد و نمیشود انتظار داشت‌ که‌ بدون‌ کمک مالی، کاری انجام‌ بگیرد. بودجه‌ی دولتی هم‌ کم‌ است‌. اگر بشود از راهی درست‌ کرد، آماده‌ هستیم‌ که‌ ان‌شاءالله‌ هر کمکی که‌ از ما بر می‌آید، انجام‌ بدهیم‌.

 به‌هرحال‌، از خدای متعال‌ برای جناب‌عالی و آقایان‌ توفیق‌ میخواهیم‌. مردم‌ به‌ هر حال‌، به‌ قوه‌ی قضائیه امیدوارند. بایستی همه‌ی نیروها و تلاشها یک کاسه‌ بشود که‌ خدای نکرده‌ امید و انتظارات‌ مردم‌ خدشه‌دار نشود. مردم‌ الان‌ خیلی خوشحال‌ و امیدوار شده‌اند. شاید هم‌ مقداری ناشی از سوءظنهایی بوده‌ که‌ در گذشته‌ داشتند. البته‌، این‌ سوءظنها بیخود بوده‌ و واقعا وجهی نداشته‌ است‌. آن‌ آقایان‌ هم‌ واقعا خیلی زحمت‌ کشیدند، از حق‌ نباید گذشت‌. کارهای خیلی خوبی هم‌ انجام‌ گرفت‌. اگر چه‌ درکنارش‌ نابسامانیهای زیادی هم‌ وجود داشت‌; اما حالا خدای متعال‌ در دلهای مردم‌ امید و اطمینان‌ و نور به‌ وجود آورده‌ است‌. طوری نشود که‌ خدای نکرده‌ نور امید در دل‌ مردم‌ خاموش‌ بشود. آن‌ وقت‌ دیگر دوباره‌ مردم‌ را امیدوار کردن‌، خیلی سخت‌ خواهد بود.

والسلام‌ علیکم‌ و رحمه‌الله‌ و برکاته‌