بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانوادههای شهدای استان کرمان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
اولاً سلام عرض میکنیم به همهی خانوادههای عزیز شهیدان و ایثارگران و بازماندگانِ آن نشانههای شرف و افتخار. همچنین سلام عرض میکنیم به جانبازان عزیزمان، و عرض ارادت صمیمی خود را به آنها تقدیم میکنیم - که در واقع شهیدان زندهی انقلاب و کشورند - و همچنین سلام عرض میکنیم به آزادگان عزیز و خانوادههای آنها که رنجهای بیشماری را تحمل کردهاند.
اگرچه موهبت شهادت در دوران معاصر ما به همهی ملت ایران در اقصی نقاط این کشور عطا شد - هیچ نقطهیی از نقاط کشور نیست که عطر شهادت، نور شهادت و خاطرهی حماسههای همراه با شهادت در آنجا وجود نداشته باشد - ولی برخی از مناطق کشور اختصاصاتی دارند؛ و کرمان یکی از این مناطق است. استان کرمان با بیش از شش هزار شهید و حدود بیستوپنج هزار ایثارگر - شهید و جانباز و آزاده - و با داشتن شهدای عالیمقام و نامدار - از قبیل شهید باهنر - و با چهرههای ماندگاری در میان آزادگان، مثل شهید محمد شهسواری - که یاد و خاطره و صدای او همچنان در گوش همهی ما هست - و با داشتن روستاها و بخشهایی که در تقدیم شهیدان، رتبهی اول را در کشور احراز کردهاند - مثل رابر و روستای گُنجان - یک استان ممتاز است.
این شهادتها آسان بهدست نیامد. شهادت، نعمت و هدیهی خداست؛ این هدیه را آسان به کسی نمیدهند. چرا هدیهی خداست؟ چون مرگِ ناگزیرِ همگانیِ همهی انسانها را به یک پدیدهی افتخارآمیز در دنیا و آخرت تبدیل میکند؛ این هدیه نیست؟ آیا ممکن است کسی از مرگ بگریزد؟ وقتی انسان به لحظهی مرگ رسید، آیا فرق میکند که پشت سرِ خودش 90 سال را گذرانده باشد یا 20 سال؟ آیا بزرگترین دغدغهی هر انسانی از مرگ به خاطر این نیست که از بعد از آغاز سفر مرگ بیخبر است و نمیداند چه بر سر او خواهد آمد؟ اینها را در کنار هم بگذارید و ببینید انسانی همین مرگ و همین حادثهی قطعی و ناگزیر و همین آیندهی مبهم و نگرانیآور را تبدیل کند به یک حادثهی پُرافتخار، به یک واقعهی نامدارِ در دنیا و آخرت، به یک وسیلهی عزتِ پیش خدا و پیش کروبیانِ ملأ اعلی، به یک اطمینان و یک سکینهی قلبی و یک آرامش؛ «و یستبشرون بالّذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الاّ خوف علیهم و لا هم یحزنون»؛ هیچ خوف و اندوهی برای آنها نیست. آیا این هدیهی الهی نیست؟ اینکه آدم روغنِ ریختهی جانِ خودش را نذر امامزاده کند و قبول شود، نعمت خدا نیست؟ این روغن که ریخته شده است، این عمر که از دست رفته است، این مرگ که ناگزیر است؛ آنگاهانسان باید همین مرگ ناگزیر را به خدا بفروشد، به قیمت بهشت و سعادت ابدی؛ «انّ اللَّه اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بأنّ لهم الجنّة یقاتلون فی سبیل اللَّه فیقتلون و یقتلون»؛ این، وعدهی الهی است. این جانِ رفتنی را - که انسان بناچار باید از دست بدهد - خدا از شما میخرد و در مقابلش به شما بهشت میدهد. این فقط مخصوص ما مسلمانها نیست؛ در ادیان قبل از اسلام هم بوده؛ «وعدا علیه حقّا فیالتوراة والانجیل والقرآن»؛ این وعده را خدا در تورات و انجیل و قرآن هم داده است. پس شهادت یک هدیهی الهی است.
بنده قبل از انقلاب در مسجدی در مشهد نماز میخواندم و برای مردم صحبت میکردم؛ جوانها هم جمع میشدند. آن وقت شهادت مثل دوران بعد از انقلاب، اینطور ارزان نبود؛ اما شهدایی داشتیم. به آنها میگفتم: جوانها! برادرها! شهادت، مرگ تاجرانه و مرگ آدمهای زرنگ است. این هدیه را خدا به چه کسی میدهد؟ خدا این هدیه را ارزان نمیدهد؛ به کسانی میدهد که در راه او مجاهدت کنند. جوانهای شما، شهیدان شما، همسران شهدا! همسران شما؛ پدر و مادرها! فرزندان شماها؛ بچههای شهدا! پدران عزیز شما، این هدیهی الهی را آسان و رایگان بهدست نیاوردند؛ به قیمت مجاهدت بهدست آوردند؛ در راه خدا جهاد کردند، از خودشان گذشتند و خدا این هدیه را به آنها داد.
شما کرمانیها شهدای زیادی دارید؛ اما عمدهی شهدای شما متعلق به لشکر 41 ثاراللَّه است. میدانید این لشکر یعنی چه؟ یک لشکر مقتدر، شجاع، فداکار و افتخارآفرین. بعضی از بچههای شما که در لشکر ثاراللَّه شهید شدند، در شب عملیات والفجر 8 که عرض اروند متلاطم را باید طی میکردند، 1300 متر غواصی کردند و از این طرف به آن طرفِ آب رفتند؛ برای اینکه خودشان را به دشمن برسانند. آب در اروندرود، هم از طرف سرچشمه پایین میآید؛ هم آب مدّ دریا از بالا داخل میشود. اروند، معبر عجیبی است. جوانهای شما لباس غواصی به تن کردند - طوری که دشمن نفهمید - و نه 10 متر و 20 متر و 100 متر، بلکه 1300 متر را که عریضترین بخش اروند بود، طی کردند و خودشان را به آن طرف رساندند و توانستند ساحل مقابل را از دست دشمن بگیرند و آن فتحالفتوحِ عجیب را بیافرینند، که دنیا را منقلب کرد.
در این عملیات، قایقهای سپاه به طرف ساحل اروند منتقل شد؛ اما دشمن نفهمید. این همه نیرو و این همه امکانات از راه دور پای آب اروند آمد؛ اما دشمن با آن همه تجهیزات، و با آنکه ماهوارههای امریکا و انگلیس و شوروی کمکش میکردند، نتوانست حرکت عظیم سپاه را - که از لشکرهای مختلف این همه نیرو لب آب آورده بود - بفهمد. قایقها را باید بچههای لشکر ثاراللَّه کنار ساحل میبردند.
یکی از شهدای نامدار این لشکر، کسی است که در طول بیست روزی که این قایقها را محرمانه منتقل میکردند، نتوانست استراحت کند. از قول فرمانده محترمش - که الحمدللَّه خدای متعال او را برای ما نگه داشته و جزو عزیزان ماست - نقل کردند که گفته بود این جوان سه شبانهروز چشم به هم نگذاشت و نخوابید. بعد از سه شبانهروز که رفته بود در سنگر بخوابد، مأموریتی ایجاد شد؛ رفتم صدایش کردم و او را با خودم به مأموریت بردم! اینها اینطوری جهاد میکردند.
خدای متعال دو اجر بزرگ به اینها داد: یکی شهادت - که متعلق به خود آنهاست - یکی هم نجات این کشور، حفظ آبروی ملت ایران و حفظ آبروی امام. مگر شوخی است؟ در دوران تسلط مادیگری در دنیا، یک مرد معنوی بلند میشود؛ یک ملت مؤمن و مخلص و پُرشور زیر پرچم او حرکت میکنند؛ میلیونها دل، میلیونها انسان و میلیونها اراده در هم تنیده میشوند و نظام جمهوری اسلامی را بهوجود میآوردند - که به تنهایی در مقابل دنیای استکبار ایستاده است - آنوقت دشمن حقیر و حکومت خودکامهی خونریز جلادی مثل حکومت بعثیِ صدام بیاید و امریکا و شوروی و اروپای آن روز و مرتجعان منطقه هم به او کمک کنند تا بر این نظام و این ملت و این کشور غلبه پیدا کند؛ مرزهای او را بشکند؛ خاکش را بگیرد و آبروی این ملت را بریزد؛ این چیز کمی بود؟ خدای متعال نگذاشت. دست نصرت خدا از آستین بچههای شما بیرون آمد و اسلام یاری شد. هزاران هزار نفر رفتند در جبههها جنگیدند؛ از جان مایه گذاشتند؛ از خواب و خوراک گذشتند؛ از گرمای روزهای سرد زمستان در کنار پدر و مادرشان گذشتند؛ از پای کولر و آب خنکِ یخچال در گرمای تابستان گذشتند؛ سختیها را به خودشان خریدند؛ عدهیی از آنها جانشان را دادند؛ عدهیی از آنها سلامتشان را دادند، که الان دارید میبینید و جلوی چشم ما هستند - این جانبازان عزیز - عدهیی در دست دشمن اسیر شدند. خدای متعال به این تلاش جانانه و مخلصانه برکت داد؛ «و اخری تحبّونها نصر من اللَّه و فتح قریب و بشّر المؤمنین»؛ خدا نصرت خودش را بر این ملت نازل کرد. خدا نصرتش را به آدمهای تنبل و بیمجاهدت نمیدهد. خدا از انسانهای بیکاره و تنبل و بیخیال و لاابالی حمایت نمیکند؛ ولو مؤمن باشند.
مسلمانها هزار سال در خواب غفلت بودند؛ دویست سال استعمار بر سرزمینهای اسلامی حاکم و مسلط بود؛ امروز هم استکبار جهانی بر بخشی از دنیای اسلام مسلط است؛ مگر این مسلمانان مؤمن نیستند؟ چرا، آنها هم ایمان دارند و نماز میخوانند؛ اما این کافی نیست. برای پیروزی و موفقیت، مؤمن بودن و نماز و روزه بهجا آوردن کافی نیست؛ مجاهدت لازم است. در سایهی مجاهدت است که یک ملت میتواند خودش را، هویتش را، ناموسش را، افتخاراتش را، تاریخش را، فرهنگش را و استقلال و آزادیاش را حفظ کند. ملت ما این کار را کرد و جوانهای شما هم پیشاهنگان این راه بودند. به این مجاهدتها افتخار کنید.
فرزندان شهدا! به پدران خود افتخار کنید. اینها کسانی بودند که مسیر تاریخ را عوض کردند؛ اینها کسانی بودند که قوی پنجهترین و وحشیترین مستکبران دنیا را به زانو درآوردند؛ ملت خود را سرافراز کردند و دین خدا را به پا داشتند.
امروز در عرصههای اقتصادی، سیاسی، علمی، فناوری و فعالیتهای بینالملل، کشور ایران پیشرفتهای بسیار زیادی کرده. این را به شما عرض کنم؛ پیشرفت ما نسبت به همسانانِ ما بسیار بیشتر و جلوتر است. ما خیلی پیشرفت کردهایم؛ اما این پیشرفتها مرهون آن دفاعها و مجاهدتهاست. ملت ایران با همهی وجود مرهون تلاش و مجاهدت این ایثارگران است؛ چه ایثارگرانی که شهید شدند، چه ایثارگرانی که شهید دادند - مثل شماها - چه ایثارگرانی که جانباز شدند، چه ایثارگرانی که زندگی دشوار جانبازی را برای عزیزان خودشان تحمل کردند - پدران اینها، مادران اینها، همسران اینها - چه آنهایی که در بند دشمن جبارِ جرّار اسیر شدند و پدر و مادرها لحظهلحظهی دوران اسارت را با خون دل تحمل کردند، و چه آنهایی که از اسارت برنگشتند و در همانجا شهید شدند؛ و چه آنهایی که به جبهههای جنگ رفتند و خطر را پذیرفتند و جان خودشان را کف دست گرفتند و همهی نیروی خودشان را صرف کردند، اما خدای متعال خواست اینها زنده بمانند و برکاتشان برای کشورشان و دنیای اسلام ادامه پیدا کند. سردار سلیمانی هم ایثارگر است - او هم یک شهید است - سردار رئوفی هم همینطور؛ سردار احمدیان هم همینطور. این سرداران، شهید زندهاند؛ به شرطی که این راه را ادامه دهند. البته این شرط و شروط برای همه است.
تا راه خدا را ادامه میدهید، جزو صالحیناید؛ اگر کج رفتید، همه چیز تمام میشود. همهی ما همینطوریم؛ بنده هم همینطورم. اگر کج قدم گذاشتیم، نمیشود بگوییم ما کسی هستیم که یک روز فلان کار را کردیم. کسانی که در راه خدا جهاد کردند، جهادشان محفوظ است؛ این ذخیرهیی است که خدای متعال در آن دنیا برای آنها نگه داشته است.
یک نفر از پیغمبر(ص) شنید که ایشان فرمودهاند هر کس بگوید «سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لاالهالّااللَّه واللَّه اکبر»، خدای متعال در بهشت برای او یک درخت میرویاند. گفت: یا رسولاللَّه! پس ما در بهشت خیلی درخت داریم؛ چون این ذکر را خیلی تکرار کردهایم. نقل میکنند پیغمبر(ص) فرمود: بله، به شرط اینکه صاعقهیی نفرستاده باشی که درختها را بسوزاند! گاهی صاعقهیی میفرستیم، درختهای ما را میسوزاند. گاهی مثل آن درویش خوش خیال با عصا میزنیم، کوزهی روغنمان میشکند و روغنمان میریزد. گاهی با یک گناه سقوط میکنیم. گاهی با یک انحراف، خود را از ارزش میاندازیم. باید مراقب باشیم.
خانوادههای شهدا یادآور و مظهر افتخار ملتند؛ اما یک چیز دیگر هم در کنار این وجود دارد: خانوادههای شهدا ما را همیشه به یاد دشمنیهایی که با این ملت شده، نگه میدارند. دشمن را نباید فراموش کرد. از دشمنیِ دشمن نباید غافل شد. امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه فرمود: «و من نام لم ینم عنه»؛ اگر شما در جبههی نبرد خوابتان برد، معنایش این نیست که سرباز خط مقابل هم خوابش برده؛ نه، او بیدار است؛ منتظر است شما خوابتان ببرد تا بر سر شما بتازد. در میدان نبرد، کارزار همیشه نظامی نیست؛ گاهی سیاسی است؛ گاهی هم فرهنگی است. دشمن سعی میکند رخنه ایجاد کند؛ چشمها را باید باز نگه داریم؛ نقطهی رخنه را ببینیم و مراقب باشیم این رخنه توسعه پیدا نکند. باید جلوی رخنههای فرهنگی و سیاسی را بگیریم.
امروز سیاست استکباری، استعمار فرانو است؛ یعنی از استعمار نوینی که در دهها سالِ قرن گذشته وجود داشت، یک قدم بالاتر. استعمار فرانو یعنی چه؟ یعنی دستگاه استکباری کاری کند که عناصری از ملتی که این مستکبر میخواهد آن را قبضه و تصرف کند، بدون اینکه بدانند، به او کمک کنند. دشمن، ایمان شما را سد مستحکمِ خود میبیند و دلش میخواهد این سد برداشته شود. حالا عناصری از میان خود ما بیایند و بنا کنند این دیوار را تراشیدن یا سوراخ کردن. اینها گرچه خودی هستند، اما دارند برای دشمن کار میکنند؛ دشمن هم روی اینها سرمایهگذاری میکند. دیدید که امریکاییها حتّی در کنگرهشان تصویب کردند که به عناصری در داخل کشور ما پول بدهند تا برای آنها کار کنند؛ اینطور علنی و صریح! این استعمارِ فرانو است. این، مثل این است که دوندهیی نتواند بر رقیبش فائق بیاید؛ کاری کند که رقیب، خودزنی کند؛ مثلاً وادارش کند معتاد شود. وقتی طرف معتاد شد، دیگر حال دویدن ندارد؛ به خودی خود به نفع رقیبش کار کرده است. بنابراین وقتی حال دویدن نداشت، رقیبش برنده میشود. در استعمارِ فرانو این کار را میکنند؛ جوانها خیلی باید هشیار باشند؛ دخترها خیلی باید هشیار باشند؛ معلمین و معلمات و پدر و مادرها خیلی باید متوجه و هشیار باشند؛ بخصوص کسانی که جایگاهی در اشاره به افکار عمومی دارند؛ گویندهاند، نویسندهاند، اهل هنر و اهل فعالیت گوناگون هستند.
ما عرض دیگری نداریم، جز اینکه برای شما دعا کنیم و از مسؤولان بنیاد شهید - که الحمدللَّه آقای دهقان هم اینجا هستند - درخواست کنیم که تا آنجایی که میتوانند، مشکلات و گرههایی را که احیاناً در کار خانوادههای محترم ایثارگران - چه شهیدان، چه جانبازان و چه آزادگان - وجود دارد، انشاءاللَّه در حد مقدورات و امکاناتشان حل و باز کنند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته