• تاریخ: 1385/05/31

    ‌بیانات‌ در دیدار کارگزاران نظام و سفرای کشورهای اسلامی در سالروز عید مبعث

اولین سلولهای پیکره‏ی امت اسلامی در همان روزهای دشوار مکه با دست توانای پیغمبر بنا شد؛ ستونهای مستحکمی که باید بنای امت اسلامی بر روی این ستونها استوار بشود؛ اولین مؤمنین، اولین ایمان‏آورندگان، اولین کسانی که این دانایی، این شجاعت، این نورانیت را داشتند که معنای پیام پیغمبر را درک کنند و دل به او ببندند. «فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للإسلام». دلهای آماده و درهای گشوده‏ی دل به سمت این معارف الهی و این دستورات الهی، با دست توانای پیغمبر ساخته شد، این ذهنها روشن شد، این اراده‏ها روز به روز مستحکم‏تر شد؛ و سختی‏هایی در دوران مکه برای همان عده‏ی قلیل مؤمنین- که روز به روز هم بیشتر می‏شدند- پیش آمد، که برای من و شما قابل تصور نیست. در فضایی که همه‏ی ارزشها، ارزشهای جاهلی است، تعصبها، غیرت‏ورزیهای غلط، کینه‏ورزیهای عمیق، قساوتها، شقاوتها، ظلمها و شهوتها درآمیخته باهم است و زندگی مردم را می‏فشرد و در خود احاطه کرده- و در بین این سنگهای خارا و غیر قابل نفوذ- این نهالهای سرسبز بیرون آمد. «و انّ الشّجرة البرّیّة اصلب عوداً و اقوی وقوداً» که امیر المؤمنین می‏گوید، این است. هیچ طوفانی نمی‏توانست این سبزه‏ها، این نهالها و این درخت‏هایی را که از لای صخره‏ها رویید و ریشه دوانید و رشد کرد، تکان بدهد. سیزده سال گذشت و بعد بر اساس این پایه‏های مستحکم، بنای جامعه‏ی اسلامی، جامعه‏ی مدنی و نبوی، بر روی این پایه‏ها گذاشته شد. ده سال هم امت‏سازی به طول انجامید. این امت‏سازی فقط سیاست نبود؛ یک بخشی از آن، سیاست بود. بخش عمده‏ی دیگری آن، تربیت یکایک افراد بود: «هو الّذی بعث فی الأمّیّین رسولًا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة». «یزکّیهم»؛ یک‏یک دلها در زیر تربیت پیغمبر قرار می‏گرفت. پیغمبر به یکایک ذهنها و خردها، دانش و علم را تلقین می‏کرد. «و یعلّمهم الکتاب و الحکمة». حکمت یک مرتبه‏ی بالاتر است. فقط این نبود که قوانین و مقررات و احکام را به آن‏ها بیاموزد، بلکه حکمت به آن‏ها می‏آموخت. چشمهای آن‏ها را بر روی حقایق عالم باز می‏کرد. ده سال هم پیغمبر این‏گونه و با این روش حرکت کرد. از طرفی سیاست، اداره‏ی حکومت، دفاع از کیان جامعه‏ی اسلامی، گسترش دامنه‏ی اسلام، باز کردنِ راه برای اینکه گروههای خارج از مدینه بتدریج و یک‏به‏یک وارد عرصه‏ی نورانی اسلام و معارف اسلامی شوند، از طرف دیگر هم تربیت یکایک افراد. برادران و خواهران عزیز! این دوتا را نمی‏شود از هم جدا کرد.یک عده‏ای اسلام را فقط مسأله‏ی فردی دانستند و سیاست را از اسلام گرفتند. این، چیزی است که امروز در بسیاری از جوامع اسلامی و در معارف دنیای مهاجمِ مستکبرِ مستعمرِ غربی، ترویج می‏شود که: اسلام از سیاست جداست! سیاست را از اسلام گرفتند؛ در حالی که نبی مکرم اسلام در آغاز هجرت، در اولی که توانست خود را از دشواریهای مکه نجات دهد، اولین کاری که کرد، سیاست بود. بنای جامعه اسلامی، تشکیل حکومت اسلامی، تشکیل نظام اسلامی، تشکیل قشون اسلامی، نامه‏ی به سیاستمداران بزرگ عالم، ورود در عرصه‏ی سیاسی عظیم بشری آن روز، سیاست است. چطور می‏شود اسلام را از سیاست جدا کرد؟! چطور می‏شود سیاست را با دست هدایتی غیر از دست هدایت اسلام، معنا و تفسیر کرد و شکل داد؟! «الّذین جعلوا القرآن عضین»؛ بعضی قرآن را تکه پاره می‏کنند. «یؤمن ببعض و یکفر ببعض»؛ به عبادت قرآن ایمان می‏آورند؛ اما به سیاست قرآن ایمان نمی‏آورند! «و لقد أرسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط». قسط چیست؟ قسط یعنی استقرار عدالت اجتماعی در جامعه. چه کسی می‏تواند این کار را انجام دهد؟ تشکیلِ یک جامعه‏ی همراهِ با عدالت و قسط، یک کار سیاسی است؛ کارِ مدیران یک کشور است. این، هدف انبیاست. نه فقط پیغمبر ما، بلکه عیسی و موسی و ابراهیم و همه‏ی پیغمبران الهی برای سیاست و برای تشکیل نظام اسلامی آمدند. آن وقت یک عده‏ای از روی مقدس‏مآبی عبایشان را جمع کنند و بگویند: ما به سیاست کاری نداریم! مگر دین از سیاست جداست؟! آن وقت تبلیغات خباثت‏آمیز غربی هم دائم دامن بزنند به این حرف، که: دین را از سیاست جدا کنید؛ دین را از دولت جدا کنید. اگر ما مسلمانیم، دین و دولت به یکدیگر آمیخته است؛ نه مثل دو چیزی که به هم وصل شده باشند. دین و دولت یک چیز است.در اسلام دین و دولت از یک منبع و یک منشأ سرچشمه می‏گیرد و آن، وحی الهی است. قرآن و اسلام، این است. یک عده از این طرف، سیاست را از اسلام جدا می‏کنند، یک عده هم در طرف مقابل، اسلام را فقط سیاست و سیاست‏بازی و سیاسی‏کاری می‏دانند. اخلاق و معنویت و محبت و فضیلت و کرامت را که بزرگترین هدف بعثت پیغمبر ماست، ندیده می‏گیرند. این هم «الّذین جعلوا القرآن عضین» است؛ این هم «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» است. اسلام را در جملات براق و مشعشع سیاسی خلاصه کردن، از خشوع دلها غافل شدن، از ذکر، از صفا، از معنویت، از زانو زدن در مقابل خداوند، از خدا خواستن، به خدا دل بستن، اشک ریختن در مقابل عظمت پروردگار، رحمت الهی را طلب کردن، صبر و حلم و سخا و جود و گذشت و برادری و رحم را ندیده گرفتن و صرفاً به سیاست چسبیدن به اسم اسلام، هم همان انحراف را دارد؛ تفاوتی نمی‏کند.