«هَبنّق» در لغت عربی به معنی احمق است. در روزگاران پیشین، مردی کارهای احمقانه انجام می­داد، ازاین‌رو به او هبنقه می‌گفتند وکارهای او در میان عرب­ها ضرب‌المثل شد. اگر می­خواستند احمق بودن کسی را بیان کنند، می­گفتند: «فلان کس از هبنقه، نادان­تر است».

اینک به داستان این مرد احمق توجه کنید: او یزید بن مروان بود. از نشانه­های احمقی او این بود که روزی شترش گم شد. فریاد زد، هر کس شترم را بجوید، آن شتر را به او می­دهم، به او گفتند اکنون که شترت را به جوینده می­دهی؛ چرا برای یافتن شتر، خود را آن همه به زحمت می­اندازی؟ گفت: شیرینی یافتن چیز دیگری است.

گویند: او هر روز گردن‌بندی همانند زنان در گردن می­آویخت، ازاین‌رو به او ذوالودعات می­گفتند. به او گفتند: چرا این را همانند زنان، در گردن می­آویزی؟ گفت: تا خود را گم نکنم. شبی خوابید، برادرش آن را از گردن او دزدید و در گردن خود انداخت. وقتی بیدار شد، دید گردنبد در گردن برادرش است. گفت: ای برادر، اگر تو منی، من کی هستم؟ ازاین‌رو به او هبنقه می‌گفتند و نادانی او ضرب‌المثل رایج بین عرب­ها گردید.