از نامه های آن حضرت علیه السّلام است به یکی از کار گردانان خود (که او را بر اثر پیمان شکنی و خوردن از بیت المال سرزنش نموده است و بین رجال دانان و شرح نویسان بر نهج البلاغه اختلافست که امام علیه السّلام این نامه را به کدام یک از کار گردانانش نوشته است: بعضی گفته اند: بعبد اللّه ابن عبّاس نوشته که از جانب حضرت حاکم بصره بوده بیت المال را برداشته به مکّه رفته و در آنجا خوش می گذرانید، دیگری گفته: عبد اللّه را مقامی ارجمند بوده و از خدمت و متابعت آن حضرت هیچ گاه جدائی ننموده، و برخی گفته اند: نامه را بعبید اللّه ابن عبّاس برادر عبد اللّه نگاشته، و عبید اللّه کسی است که دینش درهم و پول بوده و بخبر او اعتماد نداشته ضعیف می شمارند، و شمّه ای از داستان گریختن او با سعید ابن نمران از یمن و آمدنشان نزد امیر المؤمنین علیه السّلام به کوفه در شرح خطبه بیست و پنجم در باب خطبه ها گذشت، و سعید ابن نمران را رجال دانان از شیعیان حضرت و حسن الحال می دانند، و دیگری گفته: عبید اللّه ابن عبّاس از جانب حضرت حاکم یمن بوده و از او چنین چیزی نقل نشده است، خلاصه معلوم نگشته که این نامه را به کدام یک از پسر عموهایش که حاکم بصره بوده نوشته است):
پس از حمد خدا و درود حضرت مصطفی، من ترا در امانت خود (حکومت رعیّت و اصلاح امر معاش و معاد ایشان) شریک و انباز خویش ساختم، و ترا (چون) پیراهن و آستر جامه ام گردانیدم (همواره ترا از خواصّ و نزدیکترین شخص بخود می پنداشتم) و هیچیک از خویشانم برای موافقت و یاری و رساندن امانت (اموال بیت المال) بمن از تو درستگارتر نبود، پس چون دیدی روزگار بر پسر عمویت سخت گرفته، و دشمن بر او خشم نموده، و امانت مردم (عهد و پیمانشان) تباه گشت، و این امّت (به خونریزی و ستم) دلیر شده پراکنده گردیدند، به پسر عمویت پشت سپر برگرداندی (از پیروی او دست کشیدی) و از او دوری کردی همراه دوری کرده ها، و او را یاری نکردی همدست آنانکه از یاری خودداری کردند، و باو خیانت کردی بکمک خیانت کنندگان، پس نه به پسر عمویت همراهی نمودی، و نه امانت را اداء کردی،
و گویا تو با کوشش خود (در راه دین) خدا را در نظر نداشتی، و گویا تو (در ایمان) به پروردگارت بر حجّت و دلیلی نبودی (مانند سست ایمانان خدا را نشناخته او را سرسری پنداشتی) و بآن ماند که تو با این مردم مکر و حیله بکار می بردی، و قصد داشتی آنها را از جهت دارائیشان بفریبی (خلاصه منظور از اظهار دین و ایمانت آن بود که مردم را فریفته دارائیشان را بربائی) که چون بسیاری خیانت بمردم ترا توانا ساخت زود حمله نموده برجستی، و ربودی آنچه بر آن دست یافتی از دارائیهاشان که برای بیوه زنان و یتیمانشان اندوخته بودند مانند ربودن گرگ سبک ران بز از پا افتاده را، پس آن مال را به حجاز (مکّه یا مدینه) با گشادگی سینه (خرّم و شاد) بروی، و از گناه ربودن آن باک نداشتی، غیر ترا پدر مباد (افّ بر تو) بآن ماند که تو میراثت را (که) از پدرت و مادرت (رسیده برداشته) نزد خانواده ات آورده ای (بیت المال را مرده ریگ پدر و مادر پنداشتی)
خدا را تسبیح کرده او را از هر عیب و نقصی منزّه می دانم (شگفتا) آیا تو بمعاد و بازگشت ایمان نداری، یا از مو شکافی در حساب و باز پرسی (در آخرت) نمی ترسی ای آنکه نزد ما از خردمندان بشمار می آمدی، چگونه آشامیدن و خوردن (آن مال) را جائز و گوارا دانی، با اینکه میدانی حرام می خوری و حرام می آشامی و کنیزان خریده زنان نکاح میکنی از مال یتیمان و بی چیزان و مؤمنان جهاد کنندگانی که خدا این مال را برای آنان قرار داده، و بآنها این شهرها را (از دشمنان) محافظت و نگاه داری نموده است.
پس از خدا بترس و مالهای این گروه را بخود باز گردان که اگر این کار نکرده باشی و خدا مرا بتو توانا گرداند هر آینه در باره (بکیفر رساندن) تو نزد خدا عذر بیاورم و ترا به شمشیرم که کسیرا بآن نزده ام مگر آنکه در آتش داخل شده بزنم
و بخدا سوگند اگر حسن و حسین (علیهما السّلام) کرده بودند مانند آنچه تو کردی با ایشان صلح و آشتی نمی کردم، و از من به خواهشی نمی رسیدند تا اینکه حقّ را از آنان بستانم، و باطل رسیده از ستم آنها را دور سازم، و سوگند بخدا پروردگار جهانیان: آنچه را که از مال ایشان برده ای بحلال اگر برای من باشد مرا شاد نمی کند که آنرا برای پس از خود ارث بگذارم،
پس «ضحّ رویدا» یعنی در چاشت شتر را آهسته بچران (این جمله مثلی است برای کسیکه در جای آرام رفتن شتاب کند، اشاره باینکه در صرف مال تندروی مکن) که بآن ماند که تو بآخرت (مرگ) رسیده ای، و زیر خاک پنهان گشته ای، و کردارت بتو نمایانده شده در جائیکه ستمکار در آنجا بر اثر غمّ و اندوه (آنچه از دست داده) فریاد میکند، و تباه کننده (حقّ دیگران) برگشت (بدنیا) را آرزو می نماید، در حالیکه آن وقت هنگام گریختن (از عذاب الهیّ) نیست.