اگر ستمکار را مهلت داد از او نرسته است، بلکه خدا بر گذرگاه او نشسته است -تا در بندش آرد-، و چون استخوان گلوگیر، نای اش را بفشارد. بدانید به خدایی که جانم در دست اوست، این مردم بر شما پیروز خواهند شد، نه از آن رو که از شما به حقّ سزاوارترند، بلکه چون شتابان فرمان باطل حاکم خود را می برند. و شما در گرفتن حقّ من کند کارید -و هر یک کار را به دیگری وامی گذارید-.

امروز مردم از ستم حاکمان خود می ترسند، و من از ستم رعیّت خویش. خواستم تا برای جهاد بیرون شوید در خانه خزیدید، سخن حق را به گوش شما خواندم، نشنیدید. آشکارا و نهانتان خواندم پاسخ نگفتید، اندرزتان دادم نپذیرفتید. آیا حاضرانی هستید دور به گفتار چون اربابان، به کردار چون مزدور سخن حکمت بر شما می خوانم از آن می رمید، چنانکه باید اندرزتان می دهم می پراکنید، به جهاد مردم ستمکارتان برمی انگیزانم، سخن به پایان نرسیده چون مردم سبا این سو و آن سو می روید. به انجمنهای خویش باز می گردید و خود را فریب خورده موعظت وا می نمایید.

بامدادان شما را راست می کنم، شامگاهان چون کمان خمیده پشت، سویم باز می آیید. شما را اندرز دادن، سنگ خارا به ناخن سودن است و آهن موریانه خورده را با صیقل زدودن.

ای مردم که به تن حاضرند و به خرد ناپیدا یک سر و گونه گونها سودا، فرماندهان به آنان مبتلا. امام شما خدا را فرمان می برد و شما نافرمانی او می کنید، حاکم شما خدا را معصیت می کند، و شامیان فرمان او را می برند. به خدا دوست داشتم معاویه شما را چون دینار و درهم با من سودا کند، ده تن از شما بگیرد و یک تن از مردم خود به من دهد.

مردم کوفه، گرفتار شما شده ام که سه چیز دارید و دو چیز ندارید: کرانید با گوشهای شنوا، گنگانید با زبانهای گویا، کورانید با چشمهای بینا، نه آزادگانید در روز جنگ و نه به هنگام بلا برادران یکرنگ. تهی دست مانید. ای همانند شتران بی ساربان که اگر از سویی فراهمشان کنند، از دیگر سوی بپراکنند.

به خدا، می بینم اگر جنگ سخت شود و آتش آن فروزان، و نبرد گرم گردد و گرمی آن سوزان، پسر ابو طالب را واگذارید و چون زن -که وقت زادن- میان ران خود گشاید، هر یک به سویی رو آرید، و من بر پی آن نشانها می روم که پروردگارم نهاده، و آن راه را می پویم که رسول خدا گشاده. راه راست حقّ را گام به گام می پیمایم و آن را از کوره راه باطل جدا می نمایم.

به خاندان پیامبرتان بنگرید، و بدان سو که می روند بروید، و پی آنان را بگیرید. که هرگز شما را از راه رستگاری بیرون نخواهند کرد و به هلاکتتان بازنخواهند آورد. اگر ایستادند بایستید، و اگر برخاستند، برخیزید. بر آنها پیشی مگیرید که گمراه می شوید، و از آنان پس نمانید که تباه می گردید.

همانا یاران پیامبر (ص) را دیدم، کسی را نمی بینم که همانند آنان باشد. روز را ژولیده مو، گردآلود به شب می رساندند، و شب را به نوبت، در سجده یا قیام به سر می بردند. گاه پیشانی بر زمین می سودند و گاه گونه بر خاک، از یاد معاد چنان ناآرام می نمودند که گویی بر پاره آتش ایستاده بودند. میان دو چشمشان چون زانوی بزان پینه بسته بود، از درازی ماندن در سجود. اگر نام خدا برده می شد چندان می گریستند که گریبانهاشان تر گردد، و می لرزیدند چنانکه درخت، روز تند باد لرزد، از کیفری که بیم آن داشتند یا امیدی که تخم آن در دل می کاشتند.