امّا بعد، ای مردم من فتنه را نشاندم و کسی جز من دلیری این کار را نداشت، از آن پس که موج تاریکی آن برخاسته بود، و گزند همه جا را فرا گرفته. از من بپرسید، پیش از آنکه مرا نیابید. بدان کس که جانم به دست اوست، نمی پرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت است، و نه از گروهی که صد تن را به راه راست می خواند و صد را موجب ضلالت است، جز آنکه شما را از آن آگاه می کنم: از آن که مردم را بدان می خواند، و آن که رهبریشان می کند، و آن که آنان را می راند، و آنجا که فرود آیند، و آنجا که بار گشایند، و آن که کشته شود از آنان، و آن که بمیرد از ایشان، و اگر مرا از دست دادید، و در کارهای ناپسند و دشواریهای ناخوشایند در افتادید، بسیاری از پرسندگان از دهشت خاموش شوند، و سر در پیش افکنند، و بسیاری از پرسیدگان در پاسخ کاهلی کنند، و این هنگامی است که پیکار میان شما دراز و فراگیر شود و سختی آن آشکار، و جهان بر شما تنگ گردد و زندگی دشوار.

روزهای بلای خود را دراز شمارید. -و بسیار در آن بلا عمر به سر آرید- تا آنکه خدا بر مانده نیکوان -ببخشاید- و به روی آنان -دری- گشاید. همانا، فتنه ها چون روی آورد، باطل را به صورت حقّ آراید، و چون پشت کند، حقیقت چنانکه هست نماید.

فتنه ها چون روی آرد نشناسندش، و چون بازگردد دانندش. چون بادهای گرد گردانند، به شهری برسند و شهری را واگذارند. همانا، ترسناکترین فتنه ها، در دیده من، فتنه فرزندان امیّه است، که فتنه ای است سر در گم و تار. حکومت آن بر همگان، و آزارش دامنگیر خاص از مردم دیندار. آن که فتنه را نیک بیند و بشناسد، آزار آن بدو رسد. و آن که آن را نبیند از بلای آن رهد.

به خدا سوگند پس از من فرزندان امیّه را، برای خود اربابان بدی خواهید یافت: چون ماده شتر کلانسال بدخوی که به دست به زمین کوبد و به پا لگد زند و به دهان گاز گیرد، و دوشیدن شیرش را نپذیرد. پیوسته با شما چنین کنند، تا از شما کسی را به جای نگذارند، جز آنکه به آنان سودی رساند، یا زیانی به ایشان باز نگرداند. و بلای آنان چندان ماند که یاری خواستن شما از ایشان، چون یاری خواستن بنده باشد از خداوندگاری که او را پرورده، یا همراهی آنکه همراهی او را پذیرفته. بلای آنان بر سرتان آید، با چهره ای زشت و ترس آور، و ظلمتی با تاریکی عصر جاهلیت برابر. نه نور هدایتی در آن آشکار، و نه نشانی در آن پدیدار.

ما اهل بیت از آن فتنه در امانیم، و مردم را بدان نمی خوانیم. سپس خدا آن فتنه را براندازد چنانکه -سلّاخی- پوست را -از تن گوسفند- جدا سازد، به دست کسی که آنان را خوار و ذلیل گرداند و به راهی که نخواهند براند، و جام لبالب -بلا- را بدیشان خوراند. عطایی جز شمشیر به آنان نبخشد، و خلعتی جز ترس و بیم بر تنشان نپوشد. در این هنگام قریش دوست دارد دنیا را با آنچه در آن هست بدهد، و زمانی کوتاه مرا ببیند، تا آنچه امروز برخی از آن را می خواهم و به من نمی دهند یکجا تسلیم نماید.