بندگان خدا، دوستترین بندگان نزد خدا (که نظر مرحمت حقّ تعالی شامل حال او است) بنده ای است که خداوند او را بر تسلّط بنفس خویش کمک و یاری کرده است (عقل او را تقویت نموده تا از شهوات و خواهشهای نفس پیروی ننماید) پس (آن بنده) حزن و اندوه را شعار خود قرار داد (برای تحصیل رضاء و خوشنودی حقّ اندیشه نمود تا موجبات آنرا بدست آرد) و خوف و ترس (از عذاب الهیّ) را روّیه خویشتن گردانید (و هیچ گاه بر خلاف دستورات خدا و رسول رفتار ننموده)

پس چراغ هدایت (علوم و معارف الهیّ) در دل او روشن شد، و (با آن) از تاریکی نادانی و گمراهی رهائی یافته براه راست قدم نهاد، و سفره) ضیافت را برای روزی که بآن وارد میشود آماده ساخت (عبادت و بندگی نمود که پس از مرگ تهی دست نباشد) و دور را بر خود نزدیک کرد (مرگ را که بی خبران دور می پندارند پیش روی خویش قرار داد و هرگز از آن غافل نبود و باکی نداشت که مرگ او را در بستر بیماری دریابد، یا او بر مرگ وارد شده در راه خدا کشته گردد) و سختی (مرگ و قبر و هول و وحشت روز رستخیز) را (بوسیله توشه طاعت و بندگی) آسان گردانید (و در خلقت آسمان و زمین و آنچه در آن است)

فکر و اندیشه نمود، پس بینا شد (به مبدأ و معاد، چنانکه در قرآن کریم سوره 41 آیه 53 می فرماید: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» یعنی زود باشد که بمردم بنمایانیم آیات و نشانه های خود را در اطراف جهان و در نفوس خودشان تا آنکه برای آنها آشکار گردد که خدای بر حقّ او است)

و یاد از خدا کرد، پس اعمال نیکو را (که توشه آخرت است) بسیار گردانید (هیچ چیز او را از ذکر خدا باز نداشت، چنانکه در قرآن کریم سوره 24 آیه 37 می فرماید: «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذکْرِ اللَّهِ» یعنی مردانی خداوند را تسبیح می نمایند که بازرگانی و خرید و فروش آنان را از ذکر خدا باز نمی دارد)

و از آب پاکیزه و گوارایی که راههای ورود بر آن برای او آسان شده بود سیراب شد (از علوم و معارف الهیّ بهره مند گردید و برای استفاده از آن سرگردان نماند، بلکه آنچه بر او افاضه می شد به آسانی قبول می نمود، بخلاف تشنه ای که بر سر نهرهای بزرگ دسترسی به آب ندارد، راه می جوید تا به آب دسترسی یافته بیاشامد) پس در اوّلین باری که آشامید سیراب گردید (بعد از سیراب شدن از آب معنویّ تشنه نشود که باز به آشامیدن نیازمند گردد، چون شتری که پس از تشنگی به آب برسد بسیار آشامیده سیراب می گردد، و چون به آب دیگری رسید میل بآن ندارد یعنی پس از کسب علوم و معارف الهیّ جهل و نادانی برای او نیست که بتحصیل دانشی محتاج باشد) و در راه راست و هموار رفت (براه پرهیزکاران که اطاعت و پیروی است پا نهاد)

جامه های شهوات و خواهشهای نفس را از تن بیرون کرده (بدنیا و آنچه در آنست دل نسبت) و از همه منظورها خود را تهی نموده و منظوری ندارد مگر یکی (که تحصیل رضاء و خوشنودی خدا است) پس (متّصف بعلم و معرفت الهیّ شده) از کوری (جهل و نادانی) و از شرکت و معاشرت با هوا پرستان رهائی یافت، و خود از کلیدهای درهای هدایت و رستگاری و قفلهای درهای هلاکت گردید (راهنمای دیگران شده و از گمراه کنندگان جلوگیری کرد)

راه خود را دیده و در آن رفته و علامت و نشانه (هدایت و رستگاری) خویش را شناخته و آنچه که در آن فرو رفته (سختیها و اندوهها را) از خود دور کرده و به محکمترین حلقه ها و بندها و استوارترین ریسمانها (قرآن کریم و عترت سیّد المرسلین) چنگ زده (و راه نجات و رستگاری یافته)، پس یقین او (بحقّ) مانند یقین بنور و روشنی آفتاب است (هیچ شکّ و تردیدی در او راه نیابد، و چون از علوم حقّه و معارف الهیّه بهره مند گردیده و راهنمای مردم شده).

نفس خود را برای خدا قرار داده در بزرگترین کارها از هر جهت (که هر چه از او خواسته شود انجام دهد و هر چه از او پرسیده شود پاسخ گوید) و هر فرعی را بسوی اصل آن باز گرداند (حکم آنرا از روی استنباط و اجتهاد صحیح بدست آرد)

او است چراغ تاریکی ها و آشکار کننده امور مشتبهه که هویدا نیست و کلید مبهمات (آموزنده احکام) و دفع کننده مشکلات (به سخن وافی خود از مسائل رفع اشکال می نماید) و راهنمای بیانهای پهناور (مسائل عقلیّه) می باشد، می گوید و (مطلب را) می فهماند (نه آنکه بر نادانی و شکّ بیفزاید) و خاموشی می گزیند که (از لغزش گفتار و فتوای بنا حقّ) سالم ماند (نه آنکه خاموشی او از روی نادانی باشد، خلاصه سخن گفتن و خاموشی را در آنچه مقتضی است بکار آرد، پس بیهوده سخن نگوید و بی جهت خاموش ننشیند)

کردار خود را برای خدا (از شرک و رئاء و خود نمائی) پاک گردانیده و حقّ تعالی هم او را برای خود اختیار کرده (انواع فیوضات و کمالات را باو عطاء فرموده) پس (با این صفات) او از جمله کانهای دین و اوتاد زمین او است (که دیگران از کان وجود او جواهر نفیسه علم و حکمت اخذ می نمایند، و انتظام امر دین و آسایش اهل زمین به برکت وجود او باقی و برقرار است)

عدالت (راستی و درستی) را ملازم خود قرار داده (و از آن دوری ننموده و هیچ گاه در هیچ امر راه افراط یعنی تجاوز از حدّ و راه تفریط یعنی تقصیر و تأخیر در حقّ را پیش نگرفته) پس اوّل مرحله عدالت او آنست که هوا و خواهش نفس را از خود دور کرده (زیرا مرد خدا برای تکمیل قوّه عملیّه باید از خواهشهای نفس پیروی ننموده از حدود خدا بیرون نرود) حقّ را بیان میکند (مردم را بکار نیکو امر نموده و از کار بد باز می دارد) و خود بر طبق آن رفتار می نماید (زیرا کسیکه رفتارش موافق گفتار نباشد پند او تأثیری ندارد و مورد توبیخ و سرزنش خداوند متعال می باشد، چنانکه در قرآن کریم سوره 61 آیه 3و2 فرموده: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ - کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ» یعنی ای کسانیکه ایمان آورده اید چرا می گوئید چیزی را که بجا نمی آورید، بزرگترین غضب و دشمنی نزد خدا «یعنی دوری از رحمت او» آنست که بگوئید چیزی را که طبق آن رفتار نکنید) نهایت هیچ خیر و نیکوئی را ترک نکرده مگر آنکه آهنگ آن نموده و گمان هیچ خوبی را رها ننموده مگر آنکه آنرا قصد کرده (سعی و کوشش او آنست که در همه راههای خیر و نیکوئی قدم نهد تا منتهی درجه رستگاری را بدست آرد هر چند بوسیله گمان باشد)

و عنان خود را بکتاب (قرآن کریم) سپرده، پس کتاب خدا جلودار و پیشوای او است، فرود می آید هر جا که بار قرآن فرود آمده و جا می گیرد هر جا که جایگاه آنست (در مسافرت بسوی خدا از قرآن مفارقت و جدائی ننموده و دستور و احکامش را همه جا پیروی کرده است).

و بنده دیگری (را که خداوند دشمن دارد کسی است که) خود را عالم و دانشمند نامیده در صورتی که نادان است، پس از نادانان نادانیها و از گمراهان گمراهیها فرا گرفته (در گفتار و کردارش از آنها پیروی نموده) و دامهایی از ریسمانهای فریب و گفتار دروغ برای مردم گسترده (آنها را به گفتار و کردار نادرست خود فریب می دهد تا مجذوب او گردند، چنانکه صیّاد صید را فریب می دهد تا در دام افتد)

کتاب (قرآن کریم) را بر اندیشه های خود حمل نموده (تفسیر کرده) و (کسیکه قرآن را به رأی خود تفسیر نماید) حقّ را طبق خواهشهای خویش قرار داده، مردم را از خطرهای بزرگ ایمن می گرداند، و گناهان بزرگ را (در نظر آنان) آسان می نماید (و به ریاء و خود نمائی) می گوید از شبهات (هر حکمی که مشکوک و مشتبه است) خودداری میکنم و حال آنکه در آنها افتاده است (حکم میکند و چون به احکام شرع و موارد آن نادان است هر حکم مشتبه در نظر او درست می آید) و می گوید از بدعتها (احکام بر خلاف قوانین شرع) کناره می گیرم و حال آنکه در میان آنها خوابیده است (هر حکم که میکند بدعت است)

پس صورت (او) صورت آدمی و دل (او) دل حیوان است، باب هدایت و راه راست را نمی شناسد تا (در آن قدم نهاده) پیروی نماید و باب کوری و گمراهی را نشناخته تا از آن دوری گزیند، پس او مرده ای است در میان زنده ها (زیرا مقصود از حیات، بدست آوردن فضایلی است که موجب سعادت گردد و چون جاهل، از آن فضائل بی بهره است به مرده ماند، بلکه در حقیقت مرده او است).

پس (از آنکه راه حقّ و باطل را دانستید و اشخاصی را که خداوند دوست یا دشمن می دارد شناختید) کجا می روید (و در کدام راه سیر می کنید که سزاوارتر باشد) و چگونه شما را (از راه هدایت و رستگاری) بر می گردانند (یا در چه وقت و از کجا شما را از راه راست منصرف نمایند) و حال آنکه پرچمها (ی حقّ) بر پا است و نشانه ها (ی راستی) آشکار و هویدا و منار (هدایت و رستگاری) نصب شده است،

پس کجا شما را حیران و سرگردان کرده اند بلکه چگونه حیران و سرگردان هستید (که صراط مستقیم و راه راست را نمی بینید) و حال آنکه عترت پیغمبر شما (ائمّه اطهار) در میان شما است و آنها پیشوایانی هستند که (مردم را) براه حقّ می کشند (چنانکه شخص مهار شتر را بدست گرفته براه می برد) و نشانه های دین و زبانهای راستگو می باشند (گفتارشان راست و درست است که احتمال خلاف در آن داده نمی شود و آنچه به پیغمبر اکرم وحی شده برای مردم ترجمه و تفسیر نموده آنان را بحقائق آشنا می نمایند) پس آنها را به نیکوترین منزلهای قرآن فرود آورید (محبّت و دوستی آنان را در دلهای خود جای دهید، زیرا دل در میان منزلهای قرآن «که عبارت است از منزل در مقام تصوّر و منزل در زبان بوسیله خواندن و منزل در کتب» بهترین منزل است) و (چون ایشان سرچشمه علوم و معارف هستند) بسوی آنان بشتابید (و از علم و دانششان بهره مند گردید) مانند ورود و شتاب شترهای بسیار تشنه (بر سر آب).

مردم این روایت را از خاتم النّبیّین صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرا گیرید (در مدح و بزرگواری عترت خود فرموده: در ظاهر) مرده است آنکه از ما می میرد و حال آنکه نمرده (بعد از مرگ «که برای همه خلائق حتّی برای پیغمبر و عترت او حتمی است» با بدن مثالی، بلکه با بدن اصلی هم در این عالم زنده اند و مانند زمان حیات می بیند و می شنود و سخن می گوید) و (بر طبق عقیده نادرست نادانان) پوسیده شده است آنکه از ما پوسیده میشود و حال آنکه پوسیده نشده (بدنش باقی و برقرار است. شرّاح در توجیه و تأویل این حدیث شریف «إنَّه یموت من مّات منّا و لیس بمیّت، وَّ یبلی من بلی منّا و لیس ببال» که حضرت از پیغمبر اکرم نقل فرموده و از جمله احادیث مشکله متشابه است بر حسب مذاق و سلیقه علمی خود هر یک سخنی گفته و بر آن أدلّه ای اقامه نموده اند، لیکن جامع تر و درستترین سخنان را که روی دو پایه برهان عقل و نقل استوار است ما در بالا بیان کردیم و پس از مراجعه بکتب علمیّه و مطالعه در اقوال علمای اعلام و جمع بین اخبار مختلفه ظاهر و هویدا می گردد، بنا بر این سزاوار نیست کسی از روی بی دانشی آنچه که گفته شد انکار نماید، و در این باب حضرت فرموده:)

پس نگویید (در باره عترت پیغمبر اکرم) آنچه را که نمی شناسید (بآن دانا نیستید) زیرا بیشتر حقّ در آن است که شما انکار می نمایید، و (هنگامیکه عذاب الهیّ بشما رسید) معذور دارید کسیرا که شما را بر او حجّت و دلیلی نیست، و او منم (پس عذری ندارید و در آن موقع نمی توانید بگوئید پروردگارا، آیا ما را بآنچه که ندانسته و نفهمیده ایم مؤاخذه و بازخواست می نمایی، زیرا من آنچه که برای رستگاری شما بکار آید بیان نموده در ارشاد و راهنمائی کوتاهی نکردم، لیکن شما از سخنانم پیروی ننمودید)

آیا در میان شما بر طبق بار گرانبهای بزرگ (قرآن کریم) رفتار نکردم (قرآن را بشما نیاموختم) و آیا در میان شما بار گرانبهای کوچک (عترت پیغمبر اکرم حسن و حسین) را نگذاشتم (که هادی و راهنمای شما باشند و اینکه حضرت قرآن را ثقل اکبر و عترت را ثقل اصغر فرموده برای آنست که قرآن سند رسالت و ولایت و آسایش دین و شریعت است، پس اگر قرآن نبود رسالت و ولایت و دین و ایمان ثابت نشده بود، و دیگر آنکه از حدیث شریف نبوی «که بر صحّت و درستی مضمون آن عامّه و خاصّه متّفقند» متابعت نموده و آن حدیث بنا بر آنچه ابو سعید خدریّ روایت کرده این است: قال النّبیّ (صلّی اللّه علیه و آله) «إنّی تارک فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الأخر: کتاب اللّه جل مّمدود مّن السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی لن یّفترقا حتّی یردا علیّ الحوض» یعنی پیغمبر اکرم فرمود: من دو چیز گرانبها میان شما می گذارم که یکی از آنها از دیگری بزرگتر است، یکی کتاب خدا که آن ریسمانی است از آسمان بزمین کشیده شده یعنی از جانب خدا بخلق نازل گردیده و دیگری عترت و اهل بیت من است و این دو از هم جدا نمی شوند تا بمن بر سر حوض در روز رستخیز وارد گردند یعنی همیشه باقی و برقرار خواهند بود) و پرچم و نشانه ایمان را در میان شما نصب نمودم (تا گمراه نگردید) و شما را بر حدود و مراتب حلال و حرام واقف ساختم، و از عدل و دادگری خود لباس عافیت را بشما پوشانیدم (راه رها گردیدن از ظلم و ستمگری را بشما یاد دادم) و با گفتار و کردار خویش معروف را (که رضاء و خوشنودی خدا و رسول در آنست) گسترانیدم (نشان دادم) و اخلاق پسندیده خود را برای شما آشکار کردم (به اخلاق شایسته آشناتان نمودم)

پس رأی و تدبیر (نادرست خود) را در چیزیکه کنه آنرا دیده بینش در نمی یابد و فکر و اندیشه بآن راه ندارد بکار نبرید (در این باب از پیش خود سخنی نگویید، زیرا دانستن آن برای هیچکس ممکن نیست مگر بالهام و وحی، و وحی و الهام هم مختصّ است به اشخاصی که خداوند آنها را برای این مقام معیّن فرموده، پس آموختن معارف و علوم و پیروی از آنان سبب رستگاری و خوشبختی است و از پیش خود سخن گفتن و مراجعه بغیر ایشان موجب گمراهی و بد بختی است).

(بنی امیّه بر مردم مسلّط شده شهرها را بتصرّف خویشتن در آورند و مردان خدا پرست را کشته زنانشان را اسیر کرده اموالشان را به غارت برند، و هر که برای جلوگیری از ظلم و تعدّی آنها قیام کند مغلوب و کشته میشود) تا اینکه گمان کننده (دنیا پرست ظاهر بین) گمان میکند که دنیا مسخّر بنی امیّه شده (چنانکه شتر بعقال و بند بسته میشود) و سودش را بآنها می دهد، و بر آب صاف و پاکیزه خود فرودشان می آورد (خلاصه دنیا مخصوص آنان است و دیگران از آن بی بهره اند) و تازیانه و شمشیرش (قتل و غارت و انواع سختیها بوسیله آنان) از این امّت برداشته نمی شود.

و حال آنکه گمان کننده این امر دروغ پنداشته، بلکه دولت بنی امیّه و بهره بردنشان در زندگانی دنیا مانند آبی است (در دهان) که اندکی می چشند، پس (هنوز نیاشامیده) تمام آنرا بیرون می اندازند (بزودی دست ظلم و تعدّی آنها کوتاه دیگران بر ایشان مسلّط شده دولتشان منقرض می گردد).