[چون آهنگ جنگ خوارج کرد یکی از اصحاب گفت: «ای امیر مؤمنان از راه علم ستارگان گویم که اگر در این هنگام به راه افتی، ترسم به مراد خود نرسی»، امام (ع) فرمود:]

پنداری تو ساعتی را نشان می دهی که هر که در آن به سفر رود بدی به وی نرسد، و از ساعتی می ترسانی که اگر در آن، راه سفر پیش بگیرد، زیان وی را در میان خویش گیرد؟

هر که تو را در این سخن راستگو پندارد، قرآن را دروغ انگارد، و در رسیدن به مطلوب و دور کردن آنچه ناخوش است و نامحبوب، خود را از خدا بی نیاز شمارد. تو، از آنکه سخنت را کار بندد، چشم داری که تو را سپاس دارد و پروردگارش را به حساب نیارد، چه به گمان خویش، ساعتی را بدو نشان داده ای که در آن به سودی رسیده و از زیانی رهیده است.

[سپس روی به مردم کرد و فرمود:]

ای مردم از اخترشناسی روی بتابید، جز آنچه بدان راه دریا و بیابان را یابید، که این دانش به غیب گویی می کشاند -و غیب را جز خدا نداند-. منجّم چون غیبگوست، و غیبگو چون جادوگر و جادوگر چون کافر است، و کافر در آذر، به نام خدا به راه بیفتید.