هنگامی که محمّد پسر ابی بکر را فرمانروای مصر ساخت، و آن سرزمین را از دست محمّد به در کردند، و او را کشتند.

قصد گماردن هاشم پسر عتبه را بر آن سرزمین داشتم، اگر کار را بدو وامی گذاشتم، عرصه را برای آنان خالی نمی کرد، و فرصت را از دستشان به در می آورد. -در این ماجرا- محمّد را سرزنش نمی کنم که دوست من بود، او را پرورده بودم -و چون فرزندم می نمود-.